پژوهشى در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن(2)
دیدگاه قرآن
با توجه به این دو بحث که شأن نزول آیات و تناسب این اتهام را مطرح کردیم. اکنون دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح مىکنیم:
چنانکه از ظاهر آیات به دست مىآید مىتوان آنها را در سه دسته از هم متمایز کرد:
دسته اول: آیاتى که خداوند از قول کفار این اتهام را به پیامبر مطرح کرده است و آنها عبارتند از سه آیه زیر:
1 ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء / 3)
2 ـ یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)
3 ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور / 30)
دسته دوم: آیاتى که خداوند این اتهام را با تأکید تمام رد فرموده است و عبارت از دو آیه زیر است:
1 ـ و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاّ ذکر مبین. (یس / 69)
2 ـ (انه لقول رسول کریم) و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 41)
دسته سوم: آیاتى که دیدگاه کلى قرآن را راجع به شاعران نفیاً و اثباتاً مطرح کرده است.
و الشعراء یتبعهم الغاوون....(شعراء / 227 ـ 224)
الف: دسته اول. راجع به این آیات در دو بحث گذشته توضیحات لازم گفته شد.
ب: دسته دوم. که خود در برگیرنده دو مطلب است:
1 ـ پیامبر شاعر نیست و ما به او تعلیم شعر ندادیم.
2 ـ قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نیست.
ظاهراً این آیات جواب صریح و قاطعى است به مفاد آیات دسته اول که کفار پیامبر را شاعر مىدانستند و قرآن را شعر مىپنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر شاعر نیست و اصلاً شعر به او تعلیم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نیست.
توضیح آیات دسته دوم با بیان چند مطلب:
هر چند ما که قرآن را به عنوان اولین منبع و سند در بیان افکار و عقاید و کلیه مطالب دیگرى که مورد نظر است مىدانیم اما خالى از فایده نخواهد بود. اگر به استناد نظر علماى بزرگوار از مفسرین و قبل از آن روایات وارده این مسأله را توضیح بیشترى داده و چند مطلب مربوط را مطرح نماییم.
مطلب اول: آیا پیامبر شعر بلد بودند یا خیر؟
با توجه به این آیه و آیات دیگر ظاهر این است که پیامبر عالم به شعر نبودند؛ یعنى نمىتوانستند شعر بسرایند و انشا کنند؛ چرا که این امر نسبت به ایشان منهى عنه بوده و اصلاً خداوند ذوق و قریحه شعر گفتن را به ایشان نداده است.
چنانکه مرحوم طبرسى نوشتهاند:
ما علّمناه الشعر. اى ما اعطیناه العلم بالشعر و انشائه؛ یعنى ما به پیامبر علم و دانش شعر گفتن را عطا نکردیم.(1)
علامه طباطبایى نیز همین نظر را دارند.(2)
اشکال و جواب
اگر گفته شود که درست است پیامبر نسبت به سرودن شعر نهى شده بود اما از آنجایی که شعر گفتن معمولاً از ذوقیات انسان است و ممکن است هر کس بتواند شعر بگوید؛ لذا مىگوییم پیامبر احتمالاً ذوق و قدرت شعر گفتن را داشته لکن چون منهى عنه بوده از آن پرهیز مىکرده است.
در جواب این اشکال باید گفت که دیدگاه مفسران متفاوت است. اکثر آنان ـ از شیعه و اهل سنت ـ اعتقاد دارند که پیامبر اصلاً علم به سرودن شعر نداشته است و اگر احیاناً بیت و یا ابیاتى به عنوان شعر به ایشان نسبت داده باشند آنها را تأویل کرده و جواب دادهاند.
اما این که علم و قدرت سرودن شعر را نداشتهاند.
اول. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر را شعر تعلیم نداده است.(3)
دوم. اگر ایشان توان و قدرت شعر گفتن را داشتند هر آینه این شبهه براى دیگران به وجود مىآمد که نکند این آیات از همان اشعار باشد که ایشان با استفاده از ذوق و قریحه شعرى آنها را مىسراید.(4)
سوم. اصلاً خداوند این ذوق و قریحه شعرى را در وجود مقدس پیامبر ننهفته است.(5)
نظریه دوم. پیامبر ذوق و قریحه شعرى داشتهاند.
در مقابل قول اول ـ که مشهور بین مفسران همان بود ـ کسانى از مفسران هستند که این نهى را دلیلى بر نداشتن ذوق و قریحه شعرى پیامبر صلى الله علیه و آله ندانسته و اعتقاد دارند که ایشان طبع و ذوق شعر داشتهاند لکن چون منهى عنه بودهاند از آن استفاده نمىکردهاند.(6)
انگیزه رأى به قول دوم:
شاید بتوان گفت که طرفداران قول دوم به این علت که پیامبر را جامع تمام کمالات مىدانسته و به علاوه ذوق شعرى از فطریات انسان است به این که حضرت ذوق و قریحه شعرى داشته نظر دادهاند؛ اما باید توجه داشت که شاید ذوق و طبع شعرى از کمالات باشد اما براى پیامبر که پرورش یافته مکتب وحى است و خود فرمودهاند: ادبنى ربى فاحسن تأدیبى(7)
ذوق و قریحه شعرى کمالى محسوب نمىشود که هیچ بلکه موجب نقص هم هست؛(8) چرا که او موجودى است ملکوتى و از منبع لایزال وحى بهره مىگیرد که هر چه هست حق است و واقعیت. اما شعر چیزى است خیالى آمیخته با توهمات و اکاذیب که مشهور است. «احسن الشعر اکذبه».
مطلب دوم. آیا پیامبر شعر سروده و انشاء فرمودهاند؟
با توجه به توضیحات مطلب اول معلوم مىشود که پیامبر شعرى انشاء نفرمودهاند. چنانکه علامه طباطبایى فرمودهاند:
لم یقل رسول الله (ص) شعراً قط؛ پیامبر هرگز شعرى نگفتند.(9)
اشعار منسوب به پیامبر صلى الله علیه و آله
بیت و یا ابیاتى موزون و مقفى به پیامبر نسبت داده شده است.
مثل این که فرمودهاند:
انا النبى لا کذب
انا ابن عبدالمطلب
یا در جنگ حنین فرمودهاند:
هل انت الاّ اصبع رمیت و فى سبیل الله مالقیت(10)
تمام مفسرین و علما این مسأله را به چند وجه جواب دادهاند:
1- این بیت و ابیات شعر نیستند تا مورد اشکال واقع شوند؛ چرا که شعر باید با قصد به وزن و قافیه و نظم گفته شود در حالی که در قرآن نیز آیات نسبتاً موزون و مقفى داریم و یا بعضى مردم گاه بدون هیچ قصد و ارادهاى در محاورات روزمره خود جملات موزون و مقفى به کار مىبرند اما هیچ کدام از اینها شعر به حساب نیامده و گوینده را شاعر محسوب نمىکنند.(11)
2- این ابیات اگر شعر هم باشد اتفاقاً از پیامبر صادر شده و حضرت قصد شعر گفتن را نداشتهاند.
3- مشهور بین ادیبان آن است که کلام منظوم یک بیتى و دو بیتى را شعر نمىگویند.(12)
اگر جواب دوم را بپذیریم باید قبول کنیم که پیامبر ذوق و قریحه و قدرت شعر گفتن را داشته ولى به علت آن که منهى عنه بوده استفاده نمىکردهاند.
نظر مؤلف روح البیان
ایشان در کتاب تفسیرش در بیان ما علمناه الشعر و آیات مربوطه شعر را به دو نوع تقسیم کردهاند:
1 ـ شعر منطقى. که تألیف شده است از مقدمات کاذبه و خیالى؛
2 ـ شعر اصطلاحى. کلام موزون و مقفى که گوینده با اراده و قصد آنرا به وزن و قافیه در مىآورد.
ضمن این که معتقد است شعر در نزد قدما عبارت از چیزى بوده که از مقدمات تخیلى و کاذب تشکیل مىشده و وزن و قافیه در آن نقشى نداشته و بعدها این دو رکن مهمى را در شعر به وجود آوردند. سپس اضافه مىکند: منظور از قرآن در ما علمناه الشعر(13) و ما هو بشاعر(14) شعر منطقى است نه اصطلاحى،(15) لذا در جاى دیگر مىگوید:
این که پیامبر را شاعر مىدانستند منظور از شاعر بودن کاذب بودن بود؛ چرا که بلیغان عرب مىدانستند این کلماتى که پیامبر مىفرماید شعر نیست.(16)
نقد نظریه صاحب روح البیان
1ـ این که در نزد قدما شعر خالى از وزن و قافیه بوده صحیح است؛ اما در عصر جاهلیت قبل از اسلام وزن و قافیه جزو ارکان اصلى شعر محسوب مىشده و اصطلاحاً شعر به کلامى مىگفتند که ضمن این که از مقدمات خیالى و کاذب تشکیل مىشده است داراى وزن و قافیه نیز بوده است و این امر از اشعارى که از شاعران جاهلیت به ما رسیده است و یا اشعار شاعران مخضرم و همچنین شاعران صدر اسلام مثل حسان و دیگران این موزون و مقفى بودن کاملاً مشهود است و قریب به اتفاق مفسران و ادیبان بر این امر اتفاق دارند؛ پس منظور همان شعر اصطلاحى موزون و مقفى است نه نظر صاحب تفسیر روح البیان.
2ـ این که مقصود از شاعر بودن پیامبر کاذب بودن ایشان باشد و به تناسب آیات دیگر مثل: ما علمناه الشعر. والشعراء یتبعهم الغاوون. شاعر مجنون. سازگارى ندارد.
3ـ این که بلغاى عرب مىدانستند این کلماتى که پیامبر مىفرماید شعر نیست صحیح است. چنانکه در بیان شأن نزول آیات به طور مفصل گفته شد؛ یا این که ولید(17) بعد از شنیدن آیاتى از کلام الله مجید از زبان پیامبر قرآن را چنین توصیف کرد و گفت:
من از محمد صلى الله علیه و آله امروز سخنى شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. و ان له لحلاوة و ان اعلاه لَمُثمر و ان اسفله لمعذق. و انه یعلو و ما یعلى علیه. به درستى که سخن او شیرینى خاصى دارد و زیبایى مخصوص. شاخسار آن پر میوه و ریشههاى آن پر برکت است. سخنى است برجسته و هیچ سخنى از آن برجستهتر نیست. (18)
4 ـ در آیه شریفه سوره انبیاء قبل از شاعر بودن نسبت مفتر بودن را به ایشان دادهاند که همان کذب است. پس معلوم مىشود منظور از شاعر بودن کاذب بودن حضرت نبوده است. و همچنین موارد دیگر که تماماً دلیل بر رد نظر مؤلف روح البیان است. الله اعلم.
مطلب سوم. آیا پیامبر شعر و اشعار دیگران را انشاد(19) مىفرمودهاند؟
مرحوم علامه امینى تصریح دارند به این که حضرت شعر دیگران را انشاء مىفرمودهاند.(20)
در عین حال ایشان بیت یا ابیاتى که پیامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذکر نکردهاند.
مرحوم طبرسى، علامه طباطبایى، ابوالفتوح رازى، قرطبى، دکتر جواد على و دیگران نوشتهاند که:
پیامبر هر وقت مىخواست شعر شاعرى را انشاد فرمایند در آن تغییر و تصرف مىکردند.(21)
چنانکه از عایشه چنین نقل کردهاند:
روزى پیامبر به شعر ابن قیس
«ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً و یأتیک بالاخبار من لم یتزود»
تمثل جستند؛ اما آن را با تغییر و تصرف چنین انشاد فرمودند:
ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً و یأتیک من لم یتزود بالاخبار
ابوبکر گفت: یا رسول الله صلى الله علیه و آله شعر چنین نبود.
حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نیستم و گفتن شعر مرا سزاوار نیست.(22)
پس اگر پیامبر در مواردى به شعر دیگران استناد مىفرموده و تمثل مىجستند در آن تغییر و تصرف کرده و وزن آن را بر هم مىزدند و این امر هم بسیار محدود بوده است که پیامبر شعر دیگران را مورد استناد قرار دهد. چنانکه از عایشه سؤال شد آیا پیامبر به چیزى از اشعار شاعران تمثل مىفرمودند؟ عایشه در جواب گفت:
«شعر» مبغوضترین سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهى به شعر ابن قیس تمثل مىفرمودند اما آن را دگرگون کرده و اول و آخر بیت را عوض مىکردند.(23)
ابوالفتوح رازى به روایتى غیر از روایت عایشه و به شعرى غیر از شعر ابن قیس استشهاد کرده است که پیامبر اکرم آن را با تغییر و تصرف خواندند وقتى ابوبکر اعتراض کرد پیامبر در جواب او فرمودند: دانیم تا چگونه گفته است؛ لیکن نه شعر کار من است.(24)
مطلب چهارم: علم و اطلاع پیامبر به شعر دیگران
در این که پیامبر علم و آگاهى به اشعار دیگران داشته و آنها را مىشناخته است شکى نیست. چنانکه از عبارت ابوالفتوح رازى و نظر صاحب روح البیان ـ که سابقاً مطرح کردیم ـ این نظر به خوبى تأیید مىشود. مضافاً این که مرحوم علامه امینى در تأیید این نظر چنین فرمودهاند:
روزى پیامبر فرمودند: چه کسى شعر ابوطالب را براى ما انشاد مىکند؟ عمر بلند شد و گفت: یا رسولالله شاید این ابیات را در نظر دارید.
و ما حملت من ناقة فوق ظهرها ابر و ادنى ذمه من محمد
پیامبر فرمود: خیر. این که از اشعار ابوطالب نیست این شعر حسان بن ثابت است.
سپس حضرت على علیه السلام برخاسته و فرمود شاید این را اراده فرمودهاید:
و ابیض یستسقى الغمام بوجهه و بیع الیتامى عصمة للارامل
و ابیات دیگر را نیز خواندند. پیامبر فرمود: آرى.(25)
تا اینجا در طى چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و این که پیامبر شاعر نیست معلوم شد. ضمن این که انه لقول رسول کریم. و ما هو بقول شاعر نیز از نظر به دور نماند. انشاء الله.
اما این که خداوند فرموده است: و ما ینبغى له (یس / 69) شعر گفتن شایسته پیامبر نیست. و این در حالى است که پیامبر اسلام آنقدر براى شعر ارزش قایل بودند که مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر مىفرمودند. چنانکه آنها را به تعلم و تعلیم قرآن دستور مىدادند و آن را یارى دین و جهاد در راه خداوند و تعالى دین مىدانستند و مرحوم علامه امینى مکررا به این مسأله تصریح فرمودهاند.(26) و یا حضرت براى حسان بن ثابت منبرى قرار مىداد و حسان بر فراز آن در مدح پیامبر شعر مىسروده است و حضرت در شأن او چنین مىفرمودهاند:
خداوند حسان را تا موقعى که از ما دفاع مىکند تأیید فرماید.(27)
و یا گاهى در سفرهاى طولانى حسان را به خدمت خود مىخواندند تا از شنیدن اشعار او کسب نیرو و استراحت کنند.(28) همچنین پیامبر در تأیید و تشویق شاعران اسلامى مکرر مىفرمودهاند:
والذى نفس محمد بیده فکانما تنضحونهم بالنبل فیما تقولون من الشعر(29)؛ سوگند به آن کسى که جان محمد در دست قدرت اوست با این اشعارگویى تیرهایى به سوى آنها پرتاب مىکنید.
آرى عنایت پیامبر در باره شعر و شاعران به قدرى است که وقتى کعب بن زهیر قصیده لامیهاش را در مسجد در محضر پیامبر قرائت کرد حضرت لباسى از برد یمانى به عنوان صله به او تقدیم فرمودند که بعداً معاویه همان لباس را به بیست هزار درهم خریدارى کرده و خلفا در عید فطر و قربان آن را به تن مىکردند.(30)
پیامبر در مورد یکى از شاعران مدافع اسلام چنین فرمودهاند:
اهج المشرکین فان روح القدس معک ما هاجیتهم.(31)
مشرکین را هجو کن به درستی که تا زمانی که آنها را هجو مىکنى جبرئیل همراه توست.
و همچنین موارد متعدد دیگرى که همه حکایت از توجه و عنایت پیامبر به شعر و شاعران دارد.
آرى این را مىدانیم که جبرئیل همان فرشتهاى است که حامل وحى الهى به پیامبر اکرم است؛ اما به نص صریح حضرت در مواردى به کمک و تأیید شاعران اسلامى مىآید و این نیست مگر عنایت ربانى و لطف نبوى به شعر و شاعران.
عنایت و توجه ائمه (علیهم السلام)
در زندگى ائمه (علیهم اسلام) که نظر مىافکنیم مىبینیم هر کدام به طریقى شعر و شاعرى را مورد عنایت و لطف خود قرار دادهاند و چه بسا بعضى از آن بزرگواران خود نیز شعر و اشعارى سروده باشند. چنانکه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز اشعار زیادى نقل کردهاند و حتى دیوانى به امام على علیه السلام نسبت داده شده است.(32) و از جمله توصیههاى امام صادق علیه السلام به شیعیان این است:
به فرزندان خود اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خداست.(33)
با توجه به این دیدگاه از پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامى که همه لطف و عنایت خاصى به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ینبغى له؛ شعر گفتن شایسته پیامبر نیست.
در جواب این بیان شریف و ذکر حکمت این قول رفیع با اتکا به تفسیر شریف نمونه(34) که معیار کلى مباحث این قسمت مدیون آن نوشتار است، توضیحاتى داده مىشود.
1ـ همانطورى که گفته شد اگر پیامبر شعر مىسرودند، با توجه به تهمتهاى قریش از جمله این که حضرت شاعر است ممکن بود این شبهه براى عدهاى پیش بیاید که این آیات نازله واقعاً شعر است و پیامبر نیز شاعر است؛
2ـ شأن و مقام پیامبر بالاتر از آن است که شعر بگوید؛ چرا که شعر مرکب از مخیلات و مکذوبات و آمیختههاى دیگرى است و این براى پیامبر که رسول خداست جداً مناسب نبوده بلکه موجب کسر شأن حضرت مىباشد. در حالی که پیامبر گرامى با وحى الهى آن معدن حقایق و واقعیتها که خود سرچشمه از منبع لایزال الهى دارد بهرهمند مىشده است؛ لذا شخصیتى با این مقام و موقعیت احتیاجى به شعر ندارد؛(35)
3ـ شعر از عواطف متغیر انسانى سرچشمه مىگیرد و همیشه در حال دگرگونى است. در حالی که پیامبر و افکار عالى او حقایق ثابت و غیر قابل تغییر آسمانى است که تا روز قیامت براى تمام جهانیان مطرح است؛
4 ـ معمولاً شاعران در موارد زیادى لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغهگویى مىرسانند. در حالی که پیامبر از طریق وحى بدون هیچ اغراق و مبالغهاى افکار عالى اسلام و قرآن را به بهترین وجه به مردم ابلاغ فرمودند.
آرى این قرآن است که از ابتدا تا انتها با آن گستردگى فوق العاده و جذابیت فوق تصورش ذرهاى از اغراق و مبالغه را در آن نمىیابیم؛
5 ـ شاعر در موارد بسیارى به جهت زیبایى و لطافت و ردیف شدن قافیه و سجع خود را تسلیم الفاظ مىکند و نوعاً از حقایق و واقعیتها به دور است؛ اما قرآن با همین الفاظ متداول بهترین حقایق و واقعیتها را با بیانى جذاب و فوق العاده گیرا مطرح فرموده است؛
6ـ شعر هر چقدر جالب و عالى باشد محدود به زمان و مکان و گروه خاصى است؛ اما قرآن به دور از هر گونه محدویت بیانگر بهترین و کاملترین واقعیتها بوده و گاهی با عباراتى کوتاه بالاترین معارف را به بشریت معرفى نموده است؛
7ـ با نگاهى به موقعیت شعر در زمان جاهلیت که بیشتر مولود زندگى شاعر، اموال طبیعى و اجتماعى او بود و مشهورترین موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به این که مردم اعتقاد به این داشتند که شاعر را شیطان و یا جنى است که مطالب را به او القاء مىکند، بهتر مىتوان به حکمت آیه شریفه پى برد.
تذکر این نکته خالى از اهمیت نیست که تمام این موارد نسبت به مقام رفیع نبوت است و موقعیت ناهنجار شعر جاهلیت. والا شعر نفساً امرى است مطلوب و مىتواند در تعالى امور مثمر ثمر باشد. چنانکه پیامبر فرمودهاند:
ان من الشعر لحکمة و ان من البیان لسحرا(36)؛ بعضى اشعار حکمت و پارهاى از سخنان سحر هستند.
دیدگاه قرآن در باره شاعران
گفته شد که شاعر از مقام و موقعیت فوقالعادهاى برخوردار بوده به حدى که بالاتر از خطیب و رفیعتر از جنگنجو بوده است. و با پیدا شدن شاعرى در قبیله مجالس جشن و سرور برگزار مىگردید که قبیله صاحب شاعرى شده است که در واقع او زبان گویاى قبیله خواهد بود و با اشعارش هم مىتواند تألیف قلوب نماید و هم دشمنان را هجو کند. و با رجزهایش جنگجویان را تشویق کرده و پیروزیها را نصیبشان نماید. و با رثاهایش مصائب و مصیبتها را بیان کند و مصیبت زدگان را تسلى خاطر دهد...
از جمله آیات نازله در این کتاب شریف چند آیه است که با بیان اوصاف شاعران دیدگاه خود را نسبت به آنها بیان داشته و به همین مناسبت یک سوره از قرآن به نام الشعراء (37) نام گرفته است.
خداوند در آیاتى از این سوره ابتدا در مقام نفى و رد شاعران آنها را طرد کرده اما براى این که این توهم پیش نیاید که چرا؟ و علت رد آنها چیست؟ اوصافشان را به خوبى بیان فرموده که علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با یک استثنا شاعران مورد نظر را با بیان اوصافشان مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داده است.
آیات دسته سوم از آیات مربوط به شعر و شاعرى که شامل چهار آیه آخر سوره شعراء مىباشد بیانگر همین دیدگاه است.
شأن نزول آیات
بعضى گفتهاند که آیات در باره تنى چند از شاعران قریش که پیامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بین مفسران این است که آیات در برگیرنده تمام شاعران جاهلیت و کفار بوده و همچنین در تمام مکانها و زمانها شاعران هم فکر و عقیده و مشترک در این اوصاف را در بر مىگیرد.
خط مشى و سیر فکرى شاعران با پیامبر اکرم متفاوت است.
خداوند در این آیات ضمن رد و طرد اینگونه شاعران خط مشى آنها را که مغایر با سیر فکرى و عملى پیامبر اکرم است معرفى کرده که به مواردى از آنها اشاره مىشود:(38)
1ـ شاعران در عالم خیال و پندار حرکت مىکنند ولى پیامبر مملو از واقعبینى براى نظام بخشیدن به جهان بشریت سیر مىکند؛
2ـ شاعران غالباً طالب عیش و نوشند و در بند زلف و خال یار؛
3ـ آنها معمولاً در پندارها و تشبیهات شاعرانه خویش گرفتارند؛ حتى هنگامى که قافیهها آنها را به این سمت و آن سمت مىکشاند، در هر وادى سرگردان مىشوند؛
4 ـ آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هیجاناتشان تراوش مىکند و این هیجانات و جهتهاى خیالى هر زمان آنان را به وادى دیگرى سوق مىدهد؛
5 ـ هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مىبرند هر چند که او مستحق قعر زمین باشد و از او فرشتهاى زیبا مىسازند هر چند شیطانى لعین باشد و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند که گوئى مىخواهند به اسفل السافلینش بکشانند هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد؛
6ـ شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.
خدا فرموده است: «انهم یقولون ما لایفعلون.» و این در حالى است که پیامبر با خط مشى با محتوا و حساب شده وحى و قرآن که سرتاسر عمل به موازین و مبانى عالى کمال است و سیر فکرى و عملى قابل توجهش هیچ سنخیت و ارتباطى با آن سیر فکرى شاعران نداشته و ندارد.
بیان آیات
با توجه به آن سیر فکرى بیان شده اوصافى را که قرآن براى شاعران مطرح فرموده است به شرح زیر هستند:
1 ـ پیروان آنها گروهى گمراهند؛ یتبعهم الغاوون.
2 ـ آنها مردمى بى هدف و متأثر از هیجانهایند؛ انهم فى کل واد یهیمون.
3 ـ سخنانى مىگویند که خود به آن عمل نمىکنند. انهم یقولون مالا یفعلون.
با مراجعه به تاریخ، عقل، عرف و ... کاملاً معلوم مىشود که پیامبر اکرم دقیقاً در مقابل این اوصاف است.
بیان اوصاف شاعران اسلامى
1. مؤمن به خدا و اسلام و مبانى قرآن؛ الا الذین آمنوا...
2. اعمال صالح پیشه مىکنند؛ و عملوا الصالحات...
3. همیشه به یاد خدا هستند؛ و اذکروا الله کثیراً ...
4. در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا ...
در روایات است وقتى که این آیات نازل شد عدهاى از شاعران خدمت پیامبر رسیدند. در حالی که گریه مىکردند و مىگفتند ما هم جزو شاعران هستیم در حالی که خداوند این آیات را نازل فرموده است. پیامبر قسمت آخر آیه را براى آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اینها هستید.(39) الا الذین آمنوا ...
پس معلوم شد که نفس شعر مذموم نیست چنانکه هر که شاعر شد مطرود و مغضوب الهى نخواهد بود. بلکه همانطورى که شعر در مواردى بسیار مورد پسند است شاعر نیز به تناسب آن مورد نظر و عنایت است.
به قول منوچهرى دامغانى(40) که در یکى از قصایدش چنین سروده است:
گر مدیح و آفرین شاعران بودى دروغ شعر حسان بن ثابت کى شنیدى مصطفى؟
بر لب و دندان آن شاعر که نامش بابغه است کى دعا کردى رسول هاشمى، خیر الورى؟
در خاتمه بحث جملههایى از گفتار دانشمند محترم جناب آقاى قرشى را یادآور مىشویم.
«ناگفته نماند در قرآن به شعر جاهلیت و شعر غیر مسئول حمله شده است. شعرى که در خدمت هوسهاى شخصى است و به جهت آن شعر سروده مىشود و قابل پیاده شدن در عمل نیست. مثل تابلوهاى خیالى که نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص میلیونر آنها را با قیمت گزاف مىخرند. آرى اینگونه اشعار غیر مسئول و مضر و محصول خیالبافى مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع کرد. ولى بعدها خلفا آن را زنده کردند و به شاعران مطرب کیسههاى زر دادند.»(41)
و گرنه شعر مفید و مبین حقیقت مورد نظر قرآن و اولیاى دین است چنانکه از استثنا در آیه اخیر روشن گردید.
اصولاً سخنى که از روى وهم و خیال باشد خواه به صورت نظم باشد، یا نثر، در اسلام مذموم است. ولى بیان حقایق در هر قالبى که باشد ممدوح و مورد نظر است.(42)
پینوشتها:
1 ـ تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 674.
2 ـ ر. ک، تفسیر المیزان، ج 17، ص 108. ترجمه فارسى ج 17، ص 169. و نیز تفسیر احسن الحدیث، سید على اکبر قرشى ج 9، ص 103.
3 ـ تفسیر کبیر، فخر رازى ج 26، ص 104. انه معلم من عنداللّه فعلمه ما اراده و لم یعلمه ما لم یرد.
4 ـ تفسیر التبیان، ج 8، ص 473. لانه لو علمناه ذلک لدخلت به الشبهه على قوم فى ما اتى به من القرآن و انه قدر على ذلک لما فى طبعه من الفطنة للشعر.
5 ـ ر. ک، تفسیر تبیان، ج 8، ص 473. تفسیر روح المعانى، جزء 23، ص 43. تفسیر الجامع، ج 15، ص 51 تا 55. تفسیر الجواهر، ج 7، جزء 17، ص 142.
6 ـ تعلیقه بر تفسیر ابوالفتوح، ج 9، ص 289 ـ آیة اللّه میرزا ابوالحسن شعرانى.
7 ـ نهج الفصاحه، حدیث 118.
8 ـ ر. ک: ترجمه المیزان، ج 17، ص 17.
9 ـ المیزان، ج 17، ص 117، به نقل از تفسیر القمى.
10 ـ تفسیر الجامع قرطبى، ج 15، ص 51 تا 55.
11 ـ لغتنامه علاّمه دهخدا، حرف شین، ص 398. ترجمه الاتقان، ج 2، ص 386.
12 ـ اعجاز القرآن. ابوبکر باقلانى صص 80 ـ 81.
13 ـ سوره یس، آیه 69.
14 ـ سوره حاقه، آیه 41.
15 ـ تفسیر روح البیان، ج 7، صص 429 و 430.
16 ـ تفسیر روح البیان، ج 6، ص 315. انما رموه بالکذب فان الشعر یعبر به عن الکذب و للشاعر الکاذب.
17 ـ ولید از قضات عرب بوده و بسیارى از مشکلات عرب به دست او حل مىگردد؛ فروغ ابدیت. ج 1، ص 239.
18 ـ فروغ ابدیت، ج 1، ص 240. الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج 1، ص 365. الوفاء بأحوال المصطفى، ج 1، ص 203، با اندکى تغییر.
19 ـ انشاد از نشد به معنى خواندن شعر است. حال گوینده خود او باشد یا شعر دیگرى را بخواند. انشاء از نشأ به معنى ایجاد کردن. کسى که شعر بسراید.
20 ـ ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 3.
21 ـ المیزان، ج 17، ص 117. در بین صاحب نظران نامبرده عبارت علامه نوشته شد.
22 ـ همان.
23 ـ المفصل فى تاریخ العرب، ج 9، ص 244. اما اینکه عایشه گفته شعر مبغوضترین سخنان نزد او بود بعداً خواهیم گفت این بستگى به نوع شعر دارد. و الاّ حضرت مکرراً به اشعار شاعران اسلامى توجه و عنایت خاص داشتند.
24 ـ تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 9، ص 288.
25 ـ الغدیر، ج 2، ص 4. دلائل الاعجاز، عبدالقاهر الجرجانى، ص 17.
26 ـ الغدیر، ج 2، ص 7.
27ـ همان.
28 ـ تاریخ ادبیات عرب. عبدالجلیل ترجمه آذرنوش ص 65.
29 ـ الغدیر، ج 2، ص 7. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 14، با اندکى اختلاف.
30 ـ الغدیر ج 2، ص 6. التمهید، ج 4، ص 321.
31 ـ همان. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 13، با اندکى اختلاف.
32 ـ راجع به انتساب این دیوان که حدود 1500 بیت دارد به امام على (ع) شک و تردید فراوان وجود دارد که در جاى خود متذکر شده ایم
33 ـ تفسیر نمونه، ج 15، ص 385. یا معشرالشیعه علموا اولادکم شعرالعبدى فانه على دین اللّه.
34 ـ تفسیر نمونه، ج 18.
35 ـ ترجمه الاتقان، ملا جلال سیوطى، ج 2، ص 384 و التمهید، ج 4، ص 49 به نقل از راغب اصفهانى.
36 ـ سفینة البحار، ج 1، ص 703. اعجاز القرآن، عبدالکریم خطیب، ج 1، ص 103.
37 ـ سوره 26 از قرآن کریم.
38 ـ این موارد برگرفته از تفسیر شریف نمونه است. ج 15، ص 378.
39 ـ الغدیر، ج 2، ص 9.
40ـ شعر و شاعرى در ایران اسلامى، ص 24، معظمه اقبالى.
41 ـ یک نفر شاعر با گفتن یک سطر شعر در ولادت فرزند فضل بن خالد برمکى سى و شش هزار «درهم» جایزه گرفت. تفسیر احسن الحدیث، على اکبر قرشى، ج 9، ص 106.
42 ـ قاموس قرآن، على اکبر قرشى، ج 4، ص 46.
منبع:
فصلنامه نامه مفید، شماره 4، محمد صفر جبرئیلى .