تبیان، دستیار زندگی

پرسش و رویش (۷)

گریستن بر سیدالشهداء سلام الله علیه، چرا؟

گریه مخصوص افراد ضعیف و ناتوانى است كه از رسیدن به اهداف خود وامانده ‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى ‏بینند؛ مى‏ نشینند و عاجزانه گریه سر مى ‏دهند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
 گریستن بر سیدالشهداء سلام الله علیه، چرا؟
گریه مخصوص افراد ضعیف و ناتوانى است كه از رسیدن به اهداف خود وامانده ‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى ‏بینند؛ مى‏ نشینند و عاجزانه گریه سر مى ‏دهند،؛ هرگز براى امام حسین علیه السلام چنین گریه ‏اى مكن كه او از این گریه بیزار و متنفر است؛ اگر گریه مى ‏كنى، گریه شوق، عاطفه، و پیوند هدف باشد.
یکی از این تدبیرها برای ساختن آینده ای بهتر، عزاداری و گریه است تا ارزش های شیطانی تبدیل به فرهنگ رایج نشود و باور به مقاومت در برابر کژی ها و دفاع از راستی ها افزوده شود و امید به زندگی و ارزش های انسانی و اسلامی در جامعه نمیرد و روحیه عدالتخواهی و ظلم ستیزی زنده شود.
پرسش:
اگر حضرت امام حسین(علیه السلام) پیروز شد؛ پس چرا بر او گریه می کنید؟! و اگر شکست خورد؛ پس چرا او را اسوه و الگو می شمارید و افتخار می کنید؟! در روز عاشورا، حضرت حسین بن علی علیهما السلام به لقاء الله رسید، پس گریه چرا؟!
پاسخ نقضی:
نخست به این گزارش تاریخی توجه کنیم: ابن سعد در کتاب طبقات از اسماء بنت عمیس نقل کرده است که رسول الله(ص) بعد از رسیدن خبر شهادت جعفر بن ابی طالب، به خانه او رفت و گریه کرد و اشک از چشمانش جاری شد و خبر داد که جعفر به شهادت رسیده است و افزود: "على مثل جعفر فلتبك الباكیة." (الطبقات الكبرى، ج ‏8، ص 220.) یعنی: بر شخصیتی مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.
اکنون به پرسشگر محترم می گوییم: اگر سخن شما درست بود در اینجا و مواردی مانند آن هم همین اشکال وارد می شد در حالی که هیچ شخصی این گونه اعتراض نمی کند که اگر جعفر طیار شخصیتی افتخارآفرین است پس چرا برایش گریه می کنید؟! و اگر از مفاخر انسانی و اسلامی نیست پس چرا به او احترام می گذارید و دیگران را دعوت می کنید که در غم فراقش اشک بریزند؟!
پاسخ حلّی: نگرش یک بُعدی به وقایع انسانی و اجتماعی، صحیح و کامل نیست زیرا در این صورت، واقعیت آنچنان که هست دیده نمی شود و با توجه به یک جنبه و غفلت از جنبه های دیگر، گرفتار داوری عجولانه می شویم. پس اگر از جنبه فردی به واقعه عاشورا می نگریم شایسته است از جنبه اجتماعی نیز بنگریم. از منظر شخصی و انفرادی حضرت امام حسین علیه السلام راه ایثار و فداکاری و امر به معروف و نهی از منکر را آگاهانه برگزید و برای اصلاح جامعه از هیچ کوششی دریغ نکرد و به هدف زندگیش و رضا و لقای الهی رسید و عالیترین درجه سعادت و تکامل معنوی را به دست آورد و از این جهت نه تنها شکست نخورد بلکه بدون تردید به برترین پیروزی و موفقیت نایل شد. ولی از منظر اجتماعی آیا جامعه ای که در آن ارزشهای جاهلی حاکم گشته و سنت های اسلامی فراموش شده و اشرار حاکم هستند و ابرار کشته می شوند، ایده آل و مطلوب است؟! هرگز. اجتماعی که در آن عدالت از یاد رفته و ستمگری رواج یافته، آسیب دیده است و باید برای اصلاحش چاره ای اندیشید تا تجربه های تلخ تاریخ تکرار نشود. یکی از این تدبیرها برای ساختن آینده ای بهتر، عزاداری و گریه است تا ارزش های شیطانی تبدیل به فرهنگ رایج نشود و باور به مقاومت در برابر کژی ها و دفاع از راستی ها افزوده شود و امید به زندگی و ارزش های انسانی و اسلامی در جامعه نمیرد و روحیه عدالتخواهی و ظلم ستیزی زنده شود.
از پس هر گریه، آخر خنده ای است
مرد آخربین، مبارک بنده ای است
آری این دو گزاره هر دو با هم صحیح و حکیمانه است و هیچ یک مخالف و متضادّ با دیگری نیست:
1- حضرت امام حسین علیه السلام پیروز شد. (از منظر فردی و عمل به وظیفه و رسیدن به هدف والای زندگی و همچنین از نظر زمینه سازی برای آینده روشن جامعه اسلامی)
2- باید بر شهادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه گریست. (برای تقرب به خدا و إعلام تولی و تبری و از منظر اجتماعی برای تدبیر و آینده نگری و تقویت روحیه مبارزه با ارزش های جاهلی)
پس به قول سعدی:
"بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران * گز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران."
پاسخ حضرت امام خمینی رضوان الله علیه:
ایشان مطالبی ارزنده درباره ضرورت عزاداری و گرامیداشت شهات حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بیان کرده است که بخشی از آن در حقیقت پاسخی عالمانه و سنجیده به پرسش و شبهه مذکور است. امام خمینی در برابر سخن دشمنانی که مردم ما را ملت گریه می نامند، تأکید کردند که ما ملت حماسه هستیم. پاسخ حضرت امام خمینی با اندکی تلخیص، عبارت از چند نکته است:
نکته اول:
بیخود نبود كه رضا خان- مأمورین ساواك رضا خان- تمام مجالس عزا را قَدَغَن كردند. ... رضا خان همچو نبود كه از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضا خان مأمور بود، ... دشمنهاى ما، كه مطالعه كرده بودند در حال ملتها و مطالعه كرده بودند در حال ملت شیعه، مى‏دیدند آنها كه تا این مجالس هست و تا این نوحه ‏سرایی هاىِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگرى ظالم هست، نمى ‏توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضا خان قدغن كردند، به طورى كه تمام مجالس در ایران قدغن شد، كارهاى خودشان‏ را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند كه اینها تبلیغات خودشان را بكنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع كردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمد رضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر، به فرم دیگر، نه با آن طور سرنیزه، به یك جور دیگر، این طایفه را مى‏ خواستند كنار بگذارند. حالا هم همانها [هستند] منتها جوانهاى ما را بازى مى‏ دهند. همان مسأله است. همان مسئله زمان رضا خان است كه مجالس را او قدغن كرد. حالا یك دسته‏ اى آمده‏ اند مى ‏گویند كه نه، دیگر روضه نخوانید! نمى‏ فهمند اینها كه روضه یعنى چه. اینها ماهیت این عزادارى را نمى ‏دانند چیست. نمى‏ دانند كه این نهضت امام حسین آمده تا اینجا، تا این نهضت را درست كرده است. (صحیفه امام، ج‏10، ص 314- 315.)
نکته دوم:
این نهضت پرتوى است از نهضت عاشورا ... نمى‏دانند كه گریه كردن بر عزاى امام حسین، زنده نگه داشتن نهضت، و زنده نگه داشتن همین معنا است كه یك جمعیت كمى در مقابل یك امپراتورى بزرگ ایستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسین، سلام اللَّه علیه. دستور است براى همه: كُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلاء دستور است به اینكه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را. ...
امام حسین با عده كم همه چیزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل یك امپراتورى بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همین است كه این «نه» را محفوظ بدارد. بچه‏ ها و جوان هاى ما خیال نكنند كه مسأله، مسأله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا كردند به شماها كه بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه ‏ها مى ‏ترسند، براى اینكه گری ه‏اى است كه گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دسته ‏هایى كه بیرون مى‏ آیند، مقابل ظالم هستند؛ قیام كرده ‏اند. اینها را باید حفظ كنید. اینها شعائر مذهبى ماست كه باید حفظ بشود. اینها یك شعائر سیاسى است كه باید حفظ بشود. بازیتان ندهند این قلم فرساها! بازیتان ندهند این اشخاصى كه با اسماء مختلفه و با مرام هاى انحرافى مى‏ خواهند همه چیز را از دستتان بگیرند. و اینها مى‏ بینند كه این مجالس، مجالس روضه، ذكر مصایب مظلوم و ذكر جنایات ظالم، در هر عصرى [مظلومان را] مقابل ظالم قرار مى‏دهد. اینها ملتفت نیستند كه اینها خدمت دارند مى‏ك نند به این كشور؛ خدمت دارند مى‏كنند به اسلام. (صحیفه امام، ج‏10، ص 315- 316.)
نکته سوم:
توجه ندارند جوانهاى ما! بازى این بزرگها را نخورید. اینها خیانتكاراند! اینهایى كه تزریق مى ‏كنند به شما «ملت گریه»، «ملت گریه»، اینها خیانت مى‏كنند. بزرگهایشان و ارباب هایشان از این گریه‏ ها مى ‏ترسند؛ دلیلش این است كه رضا خان آمد همه اینها را برد از بین، و مأمور بود. دلیلش این است كه رضا خان آخرش كه رفت، انگلستان در رادیوى دهلى اعلام كرد كه ما این را آوردیم، حالا هم بردیم! درست هم مى‏ گفتند. آورده بودند براى سركوب كردن اسلام، و یكى از راه هایش همین بود كه این مجالس را از دست شما بگیرند. جوان هاى ما خیال نكنند كه دارند یك خدمتى مى‏ كنند مى‏ روند توى مجلس اگر صحبت عزا بشود، مى‏ گویند نه، این را نگو، غلط است این حرف، باید این را بگوید، باید این ظلم ها را بگوید، تا مردم بفهمند كه چه گذشته آن وقت؛ و باید هر روز این كار بشود. این جنبه سیاسى دارد؛ جنبه اجتماعى دارد. (صحیفه امام، ج‏10، ص 316.)
نکته چهارم:
در آن وقت، یكى از حرفها كه هى رایج بود، مى‏ گفتند: «ملتِ گریه»؛ براى اینكه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینكه همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى‏ رفت و آن بازیها را در مى‏آورد. (1) ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم كه با همین اشكها سیل جریان مى‏ دهیم و خرد مى‏ كنیم سدهایى را كه در مقابل اسلام ایستاده است. (صحیفه امام، ج 13 ، ص 327.)
نکته پنجم: شما گمان نكنید كه اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه زنى و نوحه ‏سرایى نبود، 15 خرداد پیش مى ‏آمد. هیچ قدرتى نمى ‏توانست 15 خرداد را آن طور كند، مگر قدرت خون سید الشهدا. و هیچ قدرتى نمى‏ تواند این ملتى كه از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت هاى بزرگ براى او توطئه چیده ‏اند، این توطئه ‏ها را خنثى كند، الّا همین مجالس عزا. در این مجالس عزا و سوگوارى و نوحه‏ سرایى براى سید مظلومان و اظهار مظلومیت؛ یك كسى كه براى خدا و براى رضاى او جان خودش و دوستان و اولاد خودش را فدا كرده است، این طور ساخته جوانانى را كه مى‏ روند در جبهه‏ ها و شهادت را مى‏ خواهند و افتخار به شهادت مى ‏كنند و اگر شهادت نصیبشان نشود متأثر مى‏ شوند و آن طور مادران را مى ‏سازد كه جوان هاى خودشان را از دست مى‏ دهند و باز مى‏ گویند باز هم یكى دو تا داریم. این مجالس عزاى سید الشهداست و مجالس دعا و دعاى كمیل و سایر ادعیه است كه مى‏سازد این جمعیت را این طور، و اساس را اسلام از اول بنا كرده است به طورى كه با همین ایده و با همین برنامه به پیش برود. و چنانچه، واقعاً بفهمند و بفهمانند كه مسأله چه هست و این عزادارى براى چه هست و این گریه براى چه این قدر ارج پیدا كرده و اجر پیش خدا دارد، آن وقت ما را «ملت گریه» نمى‏ گویند، ما را «ملت حماسه» مى‏ خوانند. ... یكدفعه یك انفجارى حاصل شد كه این انفجار در بركت همین مجالسى [بود] كه همه كشور را، همه مردم را دور هم جمع مى‏ كرد و همه به یك نقطه نظر مى‏ كردند. این مسأله را باید آقایان خطبا و ائمه جماعت و ائمه جمعه درست بیشتر از آن قدرى كه من مى‏ دانم، براى مردم تشریح كنند تا اینكه گمان نكنند كه ما یك ملت گریه هستیم. ما یك ملتى هستیم كه با همین گریه ‏ها، یك قدرت 2500 ساله را از بین بردیم. (صحیفه امام، ج 16 ، ص 346- 348.)
پاسخ استاد شهید مطهری:
استاد در کتاب حماسه حسینی، در ذیل عنوان "امام حسین علیه السلام و عیسى مسیح علیه السلام" به مقایسه این دو شخصیت بزرگ پرداخته و چند ویژگی مشترک بین آن دو را ذکر کرده است و در ضمن، پرسش مذکور را نیز با تقریری دیگر مطرح و به صورت مفصل پاسخ داده است. (مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حماسه حسینى(1 و 2))، ج‏17، ص 565- 571.) مطالب ارزنده استاد شامل چند نکته است:
نکته اول: یك شباهت دیگر این است كه مسیحیان و هم مسلمانان، ولادت و هم رفتن این دو را بزرگ مى‏ شمارند با این تفاوت كه آنها در هر دو مرحله به شادى و پایكوبى و رقص و شراب‏خوارى مى‏ پردازند و مسلمانان در هر دو قسمت از این جهات منزّهند. مسلمانان بزرگوارانه ‏تر جشن ولادت را برگزار مى ‏كنند چون اسلام كار سبك مغزى را اجازه نمى‏دهد. و اما در وفات ما مى‏ گرییم، و آنها در روز عروج یعنى سه روز بعد از كشته شدن شادى مى‏ كنند. ... البته مسیحی ها در شب كریسمس یك سلسله مراسم دعا و حضور كشیش هم دارند.
نکته دوم: یادم هست در ایام اقامت در قم كتابى از «محمد مسعود» خواندم كه در آن مقایسه‏ اى كرده بود بین نوع بزرگداشت مسیحیان كشته شدن عیسى را (به زعم خودشان، و اما به عقیده ما كه از قرآن متَّخَذ است: وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ) و بزرگداشت ما شهادت أبا عبد اللَّه را، و كار آنها را ترجیح داده بود از این نظر كه آنها شهادت پیشواى خود را موفقیت مى‏شمارند و ما شكست؛ لهذا آنها شادى مى‏كنند و ما مى‏گرییم. بعدها من این اعتراض را از دیگران هم شنیدم و یكى از رموز تقدم آنها و تأخر ما را همین مطلب ذكر مى‏كردند.
نکته سوم: اعتراض كننده ‏ها از یك نكته غافل مانده‏اند و آن اینكه اگر ما قضیه را تنها با مقیاس شخصى و اخلاق فردى بسنجیم، مطلب همان است كه آن آقایان گفته ‏اند. از این نظر در منطق خود اسلام‏ هم شهادت موفقیت است نه شكست. مگر نه این است كه على علیه السلام همواره آرزوى شهادت مى‏كرد و مى‏گفت: «لالْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیْفِ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ میتَةٍ عَلى فِراشٍ ...» (نهج البلاغه، خطبه 121.)، مگر نمى‏گفت: «وَ اللَّهِ لابْنُ ابى طالِبٍ انَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ امِّهِ». (نهج البلاغه، خطبه 5.) مگر بلافاصله پس از ضربت خوردن از ابن ملجم نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ». (مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/ ص 312.) مگر در وقتى كه در بستر افتاده بود نگفت: «... وَ ما كُنْتُ الّا كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَدَ».(نهج البلاغه، نامه 23.) مگر سید الشهداء نگفت: «وَ ما اوْلَهَنى الى‏ اسْلافِى اشْتیاقَ یَعْقوبَ الى‏ یوسُفَ». مگر نگفت: «لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَ لَا الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً». (لهوف، ص 25.)
نکته چهارم: ولی این مطلب را با مقیاس دیگرى هم باید سنجید و آن، مقیاس اجتماعى است. در همه دستورات مسیح شاید یك دستور اجتماعى خالص پیدا نشود اما اسلام یك سلسله تعلیمات اجتماعى دارد. اسلام یك سلسله حبّ و بغض هاى منطقى دارد. دستور ائمه اطهار به اقامه عزاى حسین بن على علیه السلام- همان‏طور كه در سخنرانیهاى عاشوراى 82 تحت عنوان «خطابه و منبر» گفتیم- به خاطر تشفّى قلب حضرت زهرا فى المثل نیست، حضرت زهرا أَجَلُّ شأناً از این امور است؛ براى احیاء نیت حضرت سید الشهداء و حضرت زهراست. از این ‏جهت اظهار تأثر مى‏ شود كه چرا چنین حادثه‏اى واقع شد. به منزله «آخ» است كه مبادا تجدید شود. براى تقویت روح مبارزه است. البته تجلیل شهادت و جشن شهادت نیز اگر به شكل معنوى و اخلاقى باشد نه آن‏طور كه فعلًا در عید كریسمس معمول است، ممكن است تشویق به جهاد در او باشد؛ اما تشویق به تنهایى كافى نیست؛ حبّ و بغض باید با هم توأم باشد تا روح مبارزه در شخص پیدا بشود. احیاء روح مبارزه به این است كه مظاهر ظلم و كفر همواره در برابر فرض شود و به آنها لعن و نفرین شود و آرزوى قطع و قمع آنها تلقین گردد، همان‏طور كه در رَمْى جمرات همیشه ما باید شیطان را مجسم فرض كنیم و به او سنگ پرتاب كنیم. غرض این نیست كه آرزوى مردن فقط تلقین شود. آرزوى مردن فقط خوب نیست. غرض آرزوى شهادت است. آرزوى شهادت وقتى محقَّق مى‏گردد كه انسان خود را در مقابل صف مخالف ببیند و از پیشرفت آنها و عملى شدن نقشه آنها در اجتماع متأثر گردد، و توأم با اشك شوق براى خوبان و سرمشق هاى عالى انسانیت، آتش خشمش براى مظاهر كفر و ظلم زبانه كشد.
نکته پنجم: پس شهادت را اگر به مقیاس فردى بسنجیم، باید موفقیت بشماریم و جشن بگیریم و شادى كنیم، ولى اگر به مقیاس اجتماعى در نظر بگیریم باید از یك نظر آن را شكست جامعه بدانیم، جامعه ‏اى منحط كه خود سید الشهداء فرمود: «وَ عَلَى الْاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِیَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ» و امثال این كلمات؛ و از نظر مصالح اجتماعى و تجدید و احیاء روح مبارزه و نبرد در راه حق البته ایجاد مكتب گریه و تأثر، مؤثرتر و مفیدتر است. ... بدون شك مكتب حسینى راه نجات این امت است. زیرا علت مُبقِیه دین، امر به معروف و نهى از منكر است و این دو به معنى وسیع آنها یعنى تشویق و ترویج معروف و مبارزه با منكرات بستگى پیدا كرده با حسین علیه السلام تا آنجا كه به قول بعضى‏ها اسلام نَبَویُّ الْحُدوث و حُسَینىُّ الْبَقاء است.
پاسخ آیت الله مکارم شیرازی:
همچنین حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این پرسش که: "چرا سوگوارى مى ‏كنیم؟!" چنین گفته است:
مى‏ گویند اگر امام حسین علیه السلام پیروز شد، پس چرا جشن نمى‏گیریم؟! چرا گریه مى‏ كنیم؟! آیا این همه گریه در برابر آن پیروزى بزرگ شایسته است؟!
آنها كه این ایراد را مطرح مى‏ كنند، «فلسفه عزادارى» را نمى‏دانند و آن را با گریه‏ هاى ذلیلانه اشتباه مى‏كنند. «گریه» و جریان قطره‏ هاى اشك از «چشم» كه دریچه قلب آدمى است، چهارگونه است:
1- گریه‏ هاى شوق‏
گریه مادرى كه از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش، پس از چندین سال، سر داده مى‏شود، و یا گریه شادى آفرین و رضایت بار عاشق پاكبازى كه پس از یك عمر محرومیت معشوق خود را مى‏یابد گریه شوق است.
قسمت زیادى از حماسه‏هاى كربلا شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت‏ها، فداكارى‏ها، شجاعت‏ها، آزادمردى‏ها، و سخنرانى‏ هاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد؛ آیا این گریه دلیل بر شكست است؟!
2- گریه‏ هاى عاطفى‏
آنچه در درون سینه انسان جاى دارد «قلب» است نه «سنگ»! و این قلب كه ترسیم كننده امواج عواطف انسانى است، به هنگام مشاهده منظره كودك یتیمى كه در آغوش مادر در یك شب سرد زمستانى، از فراق پدر، جان مى‏دهد به لرزه در مى‏آید و با سرازیر كردن سیلاب اشك، خطوط این امواج را در صفحه صورت ترسیم كرده و نشان مى‏دهد كه قلبى زنده و سرشار از عواطف مردمى است.
آیا اگر با شنیدن حادثه جان سپردن یك طفل شیرخوار در آغوش پدر، و دست و پا زدن در میان سیلاب خون، در حادثه كربلا، قلبى بطپد، و شراره‏ هاى آتشین خود را به صورت قطره‏ هاى اشك به خارج پرتاب كند، نشانه ضعف و ناتوانى است یا دلیل بر بیدارى آن قلب پر احساس؟!
3- گریه پیوند هدف‏
گاهى قطره ‏هاى اشك پیام ‏آور هدف هاست؛ آنها كه مى‏ خواهند بگویند با مرام امام حسین(علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مكتب او هستند؛ ممكن است این كار را با دادن شعارهاى آتشین و یا با سرودن اشعار و حماسه ‏ها ابراز دارند؛ اما گاهى ممكن است آنها ساختگى باشد؛ ولى كسى كه با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشكى از درون دل، بیرون مى ‏فرستد، صادقانه ‏تر این حقیقت را بیان مى‏كند. این قطره اشك، اعلان وفادارى به اهداف مقدس یاران امام حسین علیه السلام و پیوند دل و جان با آنها و اعلان جنگ با بت‏پرستى، ظلم و ستم و اعلان بیزارى از آلودگی هاست. آیا این نوع گریه- بدون آشنایى به اهداف پاك او- ممكن است؟
4- گریه ذلت و شكست‏
گریه افراد ضعیف و ناتوانى است كه از رسیدن به اهداف خود وامانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏ بینند؛ مى‏ نشینند و عاجزانه گریه سر مى ‏دهند.
هرگز براى امام حسین علیه السلام چنین گریه ‏اى مكن كه او از این گریه بیزار و متنفر است؛ اگر گریه مى‏كنى، گریه شوق، عاطفه، و پیوند هدف باشد.
ولى مهم‏تر از سوگوارى، آشنایى به مكتب امام حسین علیه السلام و یاران او، و پیوستگى عملى به اهداف آن بزرگوار و پاك بودن و پاك زیستن و درست اندیشیدن و عمل كردن است. (فلسفه شهادت، ص 16- 20.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صحیفه امام، ج 13 ، ص 322.
گفتنی است که: رضاخان سردار سپه در آغاز (قبل از مبارزه علنی با دین و روحانیت و حجاب)، یکی از دسته های مهم عزاداری ایام محرم را به نام دسته قزاق ها به راه می انداخت و خود و سردارانش در جلو حرکت می کردند و با هم سینه می زدند و دم گرفته و این نوحه را می خواندند:
اگر در کربلا قزاق بودی
حسین بی یاور و تنها نبودی!
بعد از واقعه ظالمانه و استعماری کشف حجاب، مردم متدین در اعتراض به فریبکاری رضاخان این نوحه را سرودند و گفتند که:
اگر در کربلا قزاق بودی
چادر از سر زینب ربودی!
محمّد خردمند
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه