تبیان، دستیار زندگی

آزاده‌ای كه مفهوم اسارت را تغییر داد

مرحوم «علی نجفی» آزاده‌ای بود كه پیش از شروع رسمی جنگ تحمیلی‌ به اسارت نیروهای ارتش بعثی درآمد و 11 سال در اسارت از او چهره‌ای مشهور در میان آزادگان ساخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
كتاب «علی فرعون، تكاور كُرد»


مرحوم «علی نجفی» آزاده‌ای بود كه پیش از شروع رسمی جنگ تحمیلی‌ به اسارت نیروهای ارتش بعثی درآمد و 11 سال در اسارت از او چهره‌ای مشهور در میان آزادگان ساخت. مرحوم ابوترابی در مورد وی گفته بود: «خدا می‌داند مردی پیدا نمی‌شود كه مردانگی، رشادت و حریت «علی» را داشته باشد. خانواده و دوستان هم‌بندش باید به او افتخار كنند. علی كسی بود كه در مقابل دشمن، نستوه، مقاوم، پایدار و ناسازگار بود و در مقابل دوستان و خانواده، ‌مهربان و دلسوز. انقلاب ما او را فراموش نخواهد كرد...»
به گزارش «جوان» انتشارات پیام آزادگان با كتاب «علی فرعون، تكاور كرد» به زندگی این آزاده شجاع كرمانشاهی پرداخته است. شاید دیدن نام «علی فرعون» برای عنوان كتاب كمی عجیب به نظر برسد. مگر می‌شود به آزاده‌ای چنین خوشنام لقب فرعون داد؟
ماجرای گرفتن لقب فرعون به این آزاده شجاع جالب است. در اردوگاه موصل یك، یك افسر رقیق‌القلب عراقی كه كمتر آزارش به اسرای ایرانی می‌رسید، فارسی را یاد گرفته بود. منتها كلمات را برعكس می‌گفت. به سبز می‌گفت قرمز، به ابرو می‌گفت سبیل و ده‌ها كلمه دیگر. وقتی اسرای ایرانی اردوگاه او را متوجه اشتباهش می‌كنند، می‌گوید علی كه مثل فرعون است، این كلمات فارسی را یادم داده است. یك بار دیگر هم علی با سری تراشیده در لباس عربی، آزادگان را به یاد فرعون انداخت و پس از آن لقب فرعون برای علی ماندگار شد.
علی هیكل درشت و اندام ورزیده‌ای داشت. بسیاری از كارهای سنگین را به عهده می‌گرفت و تحت هر شرایطی به آزادگان روحیه می‌داد. علی نجفی با آن دست‌های پهن و اندام ورزیده‌ای كه بعدها از تكاوران زبده گردان تكاوری مالك اشتر شد، به جای غرور و تكبر، با همه می‌جوشید و بی‌ریا بود. حاج آقا ابوترابی علی را دوست داشت و می‌گفت: «علی هیچ چیز از یك جوانمرد كم ندارد. كسی كه در دست دشمن باشد و داوطلبانه به جای افراد ضعیف كتك بخورد اجر و پاداش بالایی دارد.» علی فرعون محبوب بچه‌ها بود و همه او را دوست داشتند.
داوطلب شدن برای كتك خوردن یا برداشتن دزدكی دارو از بیمارستان برای دیگر نیروها، از جمله كارهایی بود كه علی برای آزاده‌ها انجام می‌داد. در كنار این كارها بسیار خوش مشرب بود و با بگو بخند نمی‌گذاشت روحیه اسرا پایین بیاید. در برگزاری مسابقات ورزشی در اردوگاه پیشقدم بود و هرجایی كه حضور داشت حال و هوای آنجا تغییر می‌كرد. حاج آقا ابوترابی مشوق كارهای علی بود تا بچه‌ها را شاد كند.
علی هنگام اسارت 18 سال بیشتر نداشت ولی در مواجهه با دوستان و دشمنان همچون مردی پخته و دنیادیده رفتار می‌كرد. دو بار هم در سال‌های 1361 و 1365 مسئول اتاق شد و مسئولیت 150 نفر را بر عهده گرفت. در مدتی كه مسئول آسایشگاه بود، هرگاه فرماندهان عراقی با او جلسه می‌گذاشتند و كلی تهدید می‌كردند علی با خیال راحت پیش بچه‌ها برمی‌گشت و خم به ابرو نمی‌آورد. بچه‌ها را از چیزی نمی‌ترساند و آنقدر آنها را می‌خنداند كه همه خوشحال می‌شدند. هر زمانی كه علی فرعون با عراقی‌ها جلسه داشت، آزادگان منتظر می‌ماندند تا شب یك دل سیر بخندند.
علی دانشگاه نرفته بود و در زندگی با انسان‌های جورواجور زیادی گشته بود اما خودش را طوری تربیت كرده بود كه شیرمردی و جوانمردی در درونش موج می‌زد. سربازی مسیحی كه در منطقه دچار آسیب‌دیدگی نخاعی شده بود، مثل فلج‌ها گوشه آسایشگاه می‌افتاد. وقتی علی نجفی فهمید او آسیب‌دیدگی نخاعی دارد، انقدر او را ورزش داد تا خوب شد و می‌توانست بلند شود و راه برود.
علی فرعون هیچ ادعایی نداشت كه بچه حزب‌اللهی هستم یا قبل از انقلاب این كارها را كرده‌ام، اما بارها و بارها به خاطر بچه‌های حزب‌اللهی و مكتب و مذهب كتك خورد. پس از آزادی مثل دوران آزادگی همانطور جوانمرد، متواضع و بی‌غل و غش ماند. 11 سال اسارتش را به رخ كسی نكشید. بعد از آزادی هم دنبال خدمت به آزادگان بود.
مرداد سال 1374 رودخانه سیمره پیكر درشت علی نجفی را در خود می‌گیرد و غرق می‌كند. علی می‌رود و مریم چهارساله و محسن 19 روزه‌اش را تنها می‌گذارد. علی شوخ، خوشرو و خوش‌خنده آزادگان به رحمت خدا می‌رود و از او مشتی خاطرات خوش در ذهن دیگر آزادگان نقش می‌بندد. مردی كه بزرگ بود و دنیا را كوچك می‌دید. حاج‌آقا ابوترابی در مراسم مرحوم نجفی چنین گفت: «كمتر كسی پیدا می‌شود كه به اندازه علی نجفی ایثار داشته باشد.»

منبع: روزنامه جوان