تبیان، دستیار زندگی

گزیده ای از سخنان آیت الله العظمی مکارم پیرامون جایگاه سلمان فارسی( ره) :

پاسخ پیامبر به خلیفه دوم در دفاع از سلمان فارسی

روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زیاد وى با پیغمبر اكرم او را احترام كردند و به صدر مجلس هدایت نمودند..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
 پاسخ پیامبر به خلیفه دوم در دفاع از سلمان فارسی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی جایگاه سلمان فارسی را تبیین کرده انید که به این شرح است:
در میان یاران پیامبران صلى الله علیه و آله افراد بزرگ و فداكار و با شخصیّتى بودند و قرآن و روایات اسلامى در فضیلت آنان، بحث فراوانى دارد،[1] کسانی كه در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله در صفّ اصحاب‏ مخلص بودند و بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله نیز براى پاسدارى از اسلام‏ كوشیدند، و به پیمانى كه با قرآن داشتند وفادار ماندند؛[2] اصحاب‏ و یارانی‏ كه به جاى قال و غوغا، جهاد و تلاش از خود نشان دادند[3]و بزرگترین مجاهدت‏ها را در راه پیشرفت اسلام نمودند و از سوى خداوند مورد مدح و ستایش قرار گرفتند[4]، در این میان سلمان‏ فارسى، صحابى معروف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم،[5] از جمله یاران پاك پیامبر(ص) است كه او را سلمان ما اهل بیت خوانده است.‏[6]
نگاهی به زندگانی سلمان فارسی
سلمان پیش از ظهور پیامبر(ص)، حركت خود را از سرزمین فارس براى رسیدن به حق آغاز كرده است او اهل رامهرمز فارس و یا «جى» از قراى اصفهان بود.[7]
سلمان، جوانى عاشق حق و حقیقت بود در خانواده‏اى آتش پرست به دنیا آمده بود، با آگاهى از آئین مسیح فریفته آن شد و همین مطلب موجب گردید كه از خانه خارج شود و در صدد یافتن مركز اصلى آئین مسیح (ع) برآید او زحمات طاقت‏فرسائى را متحمل شد تا به نواحى شام رسید و در حضور یكى از دانشمندان آئین مسیح، براى كسب حقایق دینى بار یافت.[8]
در آنجا اقامت داشت تا زمانى كه این شخص به دار بقا رفت سلمان از آنجا طبق توصیه او به خدمت دانشمندى كه در موصل بود آمد سلمان در آنجا تا پایان عمر این دانشمند نیز بود و از آنجا بر حسب توصیه او به قلعه عموریه رفت و در خدمت عالم دیگرى از علماء مسیح در آمد این دانشمند نیز آفتاب عمرش به پایان رسید و سلمان كه عاشق حق بود از او خواست كه بالاخره به كجا روى آورد استادش باو گفت:بر اساس اخبارى كه از پیامبران سابق رسیده در همین ایام پیامبرى بر اساس آئین ابراهیم (ع) مبعوث خواهد شد و به سرزمینى هجرت خواهد نمود كه پر از درخت خرما است، او نشانه‏هائى دارد از جمله: خال بزرگى بین دو شانه‏اش است، كه به خاتم نبوت معروف است، از هدیه استفاده مى‏كند، اما صدقه را نمى‏خورد.[9]
سلمان پس از مرگ استاد به كاروانى از عرب بر خورد كرد به آنها گفت:این چند گاو و گوسفند كه دارم به شما مى‏دهم كه مرا به بلاد خود ببرید، این كاروان‏او را به وادى القرى بردند و او را به یك مرد یهودى فروختند.[10]
سلمان فارسی؛فرزند اسلام
سمان مى‏ گوید:هنگامى كه درختان خرما را دیدم یقین كردم كه همان محل موعود است ولى این شخص مرا به فردى از قبیله بنى قریضه فروخت، او مرا به مدینه آورد، من به صفات او آشنا گردیدم و در نخلستان او به كار مشغول شدم، در این زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مبعوث شده بود و من از آن بى‏خبر بودم، تا وارد مدینه شد.[11]
روزى به من خبر دادند شخصى از مكه آمده و ادعاى نبوت دارد من فورا نزد پیامبر(ص) رفتم و این زمانی بود كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در محله قبا بود مقدارى خوراكى كه تهیه كرده بودم نزد او گذاردم و عرض كردم صدقه است، تو و اصحابت را افراد نیكى یافتم مى‏خواهم شما میل بفرمائید، حضرت خود دست به سوى آن دراز نكرد ولى به اصحابش فرمود شما بخورید من با خود گفتم این یك نشانه، پیامبر(ص) از قبا به مدینه رفت، من مقدار دیگرى تهیه كردم و به خدمتش رفتم عرض كردم من به شما علاقه‏مند شده‏ام این صدقه نیست، بلكه هدیه است حضرت خود و اصحابش از آن خوردند با خود گفتم این نشانه دوم، طولى نكشید او را در تشییع جنازه به ظرف بقیع یافتم، اصحابش گرداگردش را گرفته بودند به او عرض ادب كردم و پشت سرش حركت مى‏كردم منتظر آن بودم كه عبا كنار برود و خال میان كتفش را ببینم او متوجه شد من به دنبال چه مى‏ گردم عبا را از دوش افكند و من آنچه مى‏ خواستم دیدم، آنرا بوسیدم و گریه كردم (و اسلام آوردم) مرا در پیش روى خود نشاند و من داستان زندگیم را همان طور كه براى تو اى ابن عباس تشریح كردم براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفتم حضرت در شگفتى فرو رفت و خواست این داستان را اصحابش نیز بشنوند.[12]
اما من، چون برده بودم در جنك بدر و احد نتوانستم شركت كنم تا پیامبر بمن دستور داد با مولاى خود قرار بگذار كه قیمت خود را هر وقت بپردازى آزاد گردى با او قرار گذاردم و با اعانت و كمك اصحاب پیامبر توانستم قیمت خود[13]را پرداخته و آزاد گردم.[14]
نقش سلمان فارسی در گسترش اسلام
زندگى سلمان در ایامى كه پیامبر اسلام در قید حیات بود زندگى پر تلاشى به حساب مى‏ آید او در پیشرفت اسلام و فراگیرى مسائل اسلامى و امور معنوى نقش بسزائى داشت.[15]
طرح خندق و استقبال پیامبر(ص)از خلاقیت سلمان فارسی
در جنگ احزاب، لحظات بسیار سخت و خطرناكى بر مسلمانان می­گذشت؛ منافقین در میان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و كمى لشكریان اسلام در مقابل آنها؛ تعداد لشكر كفر را ده هزار، و لشكر اسلام را سه هزار نفر[16]نوشته‏اند و آمادگى آنها از نظر تجهیزات جنگى آینده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مى‏ساخت.[17]
مسلمانان به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شور نشستند[18] در اینجا میان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله اختلاف شد ؛ گروهى طرفدار این شدند كه پیامبر صلى الله علیه و آله به خارج از مدینه بروداً ولى سلمان‏ فارسى که داراى یك عقل تجربى درمورد راه دفاع از شهرها از طریق كندن خندق‏ در اطراف آن بود از آن استفاده كرد[19] و گفت ما هنگامى كه از سواران دشمن بیمناك بودیم، در اطراف شهر خندق مى‏كندیم، آیا اجازه مى‏فرمایى اى رسول خدا كه در اطراف مدینه خندق بكنیم؟نظریه سلمان‏ مورد قبول (اكثر) مسلمین واقع شد (و كندن خندق را ترجیح دادند و پیامبر صلى الله علیه و آله آن را پذیرفت).[20]،[21]لذا با پیشنهاد سلمان‏ فارسى، اطراف مدینه را خندقى كندند و به همین جهت یكى از نامهاى این جنگ، جنگ خندق است.[22]
آری سلمان قشه حفر خندق را كشید و پیامبر دستور اجراى آن را صادر فرمود.[23]که در نهایت با تدبیر سلمان از لشكر اسلام ،از این طریق محافظت شد[24]و مدینه از سقوط در چنگال دشمن در امان ماند.[25]
شمه ای از فضایل سلمان فارسی
درباره عظمت مقام سلمان و شرح حال او كتاب‏ها و مقالات متعددى نوشته شده است و مورخان قدیم و جدید او را به عظمت ستوده‏ اند؛ از جمله صاحب كتاب‏ استیعاب‏ از عایشه نقل مى‏كند كه پیغمبر اكرم شب هنگام با سلمان مجلسى داشت و گاه به قدرى طولانى مى‏ شد كه خواب بر ما چیره مى‏ شد. در این مجلس چه مسائلى میان رسول خدا و سلمان رد و بدل مى‏ شد تنها خدا و رسولش مى‏دانند.[26]
هم چنین در حالات او آمده كه هر سال سهم او از بیت‏المال پنج هزار درهم بود؛ ولى همه آن را در راه خدا انفاق مى‏كرد و از دست‏رنج خود زندگى بسیار ساده‏اى را كه داشت اداره مى‏نمود و مى‏گفت: من دوست ندارم كه از غیر دست‏رنج خود استفاده كنم، چرا كه پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمود:«ما أكَلَ أحَدُكُمْ طَعاماً قَطُّ خَیْراً مِنْ عَمَلِ یَدِهِ؛هیچ كس از شما طعامى را بهتر از آنچه از دست‏رنجش به دست آمده هرگز نخورده است».[27]،[28]
روایات فراوان دیگرى در فضیلت سلمان نقل شده كه از نهایت عظمت مقام‏ او پرده بر مى‏دارد از جمله در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است كه فرمود:«لَوْ كانَ الدِّینُ فی الثُّریّا لَنا لَهُ سَلْمانُ؛اگر دین در اوج آسمان باشد سلمان به او مى‏رسد».[29]،[30]
و یا در حدیثى از امیرمؤمنان نقل شده است كه فرمود:«سَلْمانُ الْفارْسی كَلُقْمانِ الْحَكیمِ؛سلمان فارسى همچون لقمان حكیم است».[31]،[32]
سلمان و ولایت پذیری در فتنه!
مساله ولایت‏ به معنى خاص، و حب فى اللَّه و بغض فى اللَّه به معنى عام، مساله‏اى است كه در روایات اسلامى روى آن تاكید فراوان شده است، تا آنجا كه سلمان‏ فارسى به امیر مؤمنان على(ع) عرض مى‏ كند: هر زمان خدمت پیامبر (ص) رسیدم دستی بر شانه من زد و به شما اشاره كرد و فرمود:«اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند»[33]،[34]،[35]
هم چنین در تاریخ می خوانیم: روز غدیر، سلمان‏ از رسول خدا (ص)پرسید: على(ع) بر ما چگونه ولایت‏ دارد؟ پیامبر(ص) فرمود:«ولاؤه كوِلایى من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه؛ولایت على بر شما همانند ولایت من است بر شما، هركس من بر جان وى اولویّت دارم، على نیز بر جان او اولویّت دارد!»[36]،[37]
این گونه است که که سلمان پس از رحلت پیامبر(ص) از مخالفان سر سخت خلیفه اول بود و آسیاى مخالفت به وجود او مى‏چرخید، طبق احادیث رسیده سه نفر در مخالفت با خلافت و پافشارى كه باید على (ع) طبق وصایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم زمام خلافت را در دست گیرد، اصرار مى‏ورزیدند و سخت در این راه تلاش مى‏نمودند، این سه نفر، سلمان، ابو ذر و مقداد بودند.[38]
و یا وقتی على علیه السلام را با اهانت به مسجد بردند [39] على علیه السلام فرمود: وفاداران من فردا صبح‏ با سرهاى تراشیده و همراه با سلاح به منزل من بیایند، که تنها سلمان‏، ابوذر، مقداد و زبیر به وعده خود وفا كردند.[40]
ایمان سلمان فارسی
ایمان و عملِ صالحِ همه یكسان نیست و از همه مردم انتظار ایمان و عمل صالح مساوى نمى‏رود، بلكه از هر كس به اندازه توان و درك او انتظار ایمان و عمل صالح مى‏رود، بدون شك ایمان حضرت على علیه السلام و سلمان‏ و ابو ذر در سطح ایمان بقیّه مردم نیست و انتظارى كه از چنین اشخاص برجسته‏اى مى‏رود غیر از انتظارى است كه از مردم عادى مى‏رود. خلاصه این كه، هر كس به اندازه ظرفیّت و وُسع و توانش ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد وارد بهشت مى‏شود و جاودانه در آن خواهد ماند.[41]
مرحوم «علّامه مجلسى» مى‏گوید: به سندهاى مختلف از امام صادق علیه السلام نقل شده كه ایمان‏ ده درجه دارد؛ مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم، و سلمان‏ در درجه دهم قرار گرفته است![42]،[43] (البته ایمان انبیا و اوصیاى معصوم حساب دیگرى دارد)[44].
به تعبیر شاعر:
گر كسى از كشف با ایمان‏ شدى‏ محى دین هم رتبه سلمان‏ شدى‏[45]
علم سلمان فارسی
پیامبر صلى الله علیه و آله در میان جمعی از یاران خود دست خود را بر شانه سلمان‏ یا به روایت دیگر بر پاى سلمان‏ كه نزدیك او نشسته بود زد و فرمودند: «هَذَا وَ قَومُهُ وَالَّذى نَفْسی بِیَدِهِ لَوكَانَ الایمانُ مَنُوطاً بِالثُرَیّا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِنْ فَارْسٍ‏[46]؛ منظور خداوند، این مرد و قوم اوست؛ به خدایى كه جانم در دست اوست، سوگند! اگر ایمان به ثریّا (در دورترین نقطه آسمان) بسته باشد، گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى‏آورند».[47]
سلمان چگونه«منا اهل البیت»شد؟
طبق نوشته مورخان مهاجر و انصار هر كدام مى‏خواستند سلمان را از خود بدانند حال آنکه سلمان نه اهل مكه بود تا مهاجرت كرده باشد و جزء مهاجران اصطلاحى بشمار آید، و نه اهل مدینه بود كه پیامبر (ص)را دعوت كرده باشد و از انصار بشمار آید، بلكه فردى بود كه از فارس براى دریافت حقیقت و رسیدن به راه حق كوشش مى‏كرد و همه مشكلات آن را تحمل كرده بود، لذا پیامبر با جمله خود «سلمان منا اهل البیت» این اختلاف را فیصله داد، و او را به اهل بیت خود كه تنها یك حقیقت را در زندگى مى‏بینند و از آن پیروى مى‏كنند و آن حق و صراط مستقیم است، ملحق نمود.[48]
در فرازی دیگر مرحوم علّامه مجلسى در شأن ورود حدیث‏ «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»مطلبى نقل مى‏كند كه روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زیاد وى با پیغمبر اكرم او را احترام كردند و به صدر مجلس هدایت نمودند.[49]
ناگهان «عمر» وارد شد نگاهى به او كرد و گفت: این مرد عجمى كه در میان عرب‏ها در بالا نشسته است كیست؟ پیغمبر اكرم (ناراحت شد و) به منبر رفت و خطبه‏ اى خواند و فرمود: همه انسان‏ها از زمان خلقت آدم تا امروز؛ مانند دندانه‏هاى شانه برابرند«لا فَضْلَ لِلْعَربیِّ عَلَى الْعَجَمی وَلا لِلْأحْمَرِ عَلَى الْأسْوَدِ إلّابِالتَّقْوى‏؛عرب بر عجم و سفید پوست بر سیاه‏پوست برترى ندارد جز با تقوا» سپس افزود:«سَلْمَانُ بَحْرٌ لَایُنْزَفُ وَكَنْزٌ لَا یَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ سَلْسَلٌ یَمْنَحُ الْحِكْمَةَ وَیُؤْتِی الْبُرْهَانَ؛سلمان دریاى عمیقى است كه آبش تمام نمى‏شود و گنجى است كه پایان نمى‏ گیرد سلمان از ما اهل بیت است سلمان آبشارى است كه پیوسته علم و دانش و برهان از او فرو مى‏ریزد».[50]،[51]
زیارت جناب سلمان در کاظمین‏
از برنامه ‏هاى خوب زوّار در كاظمین، رفتن به شهر مدائن براى زیارت عبد صالح الهى جناب سلمان محمّدى (رضوان اللَّه علیه) است.[52]
كیفیّت زیارت سلمان فارسی
«سیّد بن طاووس» در «مصباح الزائر» چهار زیارت براى آن بزرگوار نقل كرده كه یكى از آن چهار زیارت به شرح ذیل است: نزد قبر او، رو به قبله مى‏ایستى و مى‏گویى:السَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ...؛ سلام بر فرستاده خدا محمّد بن عبداللَّه خاتم پیامبران...» سپس هفت مرتبه سوره «انا انزلناه» مى‏خوانى، آنگاه آنچه از نمازهاى مستحبى خواستى كنار قبرش بجاى مى‏آورى‏[53] و سپس وداع ذیل را كه «سیّد بن طاووس» آورده، مى‏خوانى:[54]«السَّلامُ عَلَیْكَ یااباعَبْدِاللَّهِ، انْتَ بابُ‏اللَّهِ الْمُؤْتى‏ مِنْهُ...؛سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، تویى باب ورود به (قرب) خدا كه از آن داخل شوند...»؛ سپس بسیار دعا مى‏كنى و باز مى‏گردى.[55]،[56]
سخن آخر
در خاتمه باید بر این بیت از شعر شاعر آفرین گفت که می گوید: همچو سلمان‏ در مسلمانى بكوش ‏اى مسلمان تا كه سلمانت كنند[57].
جناب سلمان فارسی در سال 35 یا 36 هجرى اواخر خلافت عثمان (و طبق روایتى در اواخر خلافت عمر) دیده از جهان فرو بست و در همان جا به خاك سپرده شد و قبر او هم اكنون زیارتگاهى در نزدیكى مدائن است.[58]
از بعضى روایات نیز استفاده مى‏شود كه امیرمؤمنان على علیه السلام با طى الارض از مدینه به مدائن آمد و سلمان فارسى را غسل داد و كفن كرد و نماز بر او خواند و به خاك سپرد.[59]،[60]
[1] اعتقاد ما ؛ ص85.
[2] همان؛ ص 86.
[3] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص476.
[4] اعتقاد ما، ص 86.
[5] آیات ولایت در قرآن ؛ ص360.
[6] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص468.
[7] همان؛ص469.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] همان.
[12] همان.
[13] همان.
[14] همان؛ ص 470.
[15] همان.
[16] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج‏3 ؛ ص592.
[17] همان؛ ص 593.
[18] همان ؛ ص592.
[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص311.
[20] مغازى واقدى؛ ج1؛ 444( با تلخیص) .
[21] پیام قرآن ؛ ج‏10 ؛ ص97.
[22] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج‏3 ؛ ص592.
[23] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص470.
[24] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص311.
[25] همان ؛ ج‏12 ؛ ص512.
[26] همان؛ج‏11، ص 325.
[27] فى ظلال نهج‏البلاغه؛ ج 4؛ ص 177.
[28] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص325.
[29] بحارالانوار؛ج 16؛ ص 310.
[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص327.
[31] شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید؛ ج 18؛ ص 36.
[32] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص327.
[33] «یا ابا الحسن ما اطلعت على رسول اللَّه الا ضرب بین كتفى و قال یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون‏».
[34] ر.ک: برهان؛ ج 4 ؛ ص 312.
[35] تفسیر نمونه ؛ ج‏23 ؛ ص473.
[36] فرائد السّمطین؛ باب 58. امیرمؤمنان علیه السلام علاوه بر این سه مورد، در كوفه در روزى به نام« یوم الرّحبة» و در« جمل» و در حادثه‏اى به نام« حدیث الرّكبان» و نیز در جنگ« صفّین» با حدیث غدیر بر امامت خویش استدلال نموده است.
[37] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 247.
[38] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص471.
[39] گفتار معصومین(ع) ؛ ج‏1 ؛ ص195.
[40] همان؛ ص 196.
[41] آیات ولایت در قرآن ؛ ص328.
[42] بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 291.
[43] كلیات مفاتیح نوین ؛ ص458.
[44] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏13 ؛ ص735.
[45] جلوه حق بحثى پیرامون( صوفیگرى) در گذشته و حال ؛ ص169.
[46] « قرطبى» ؛ تفسیر« جامع الاحكام» ، « برسویى» ؛« روح البیان»، « فخر رازى» ؛ « تفسیر كبیر» ، « طبرسى» ؛ « جمع البیان» ، « سیوطى» ؛ « درّالمنثور» .
[47] اخلاق در قرآن، ج‏2، ص 369.
[48] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص470.
[49] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص326.
[50] بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 348؛ ح 64.
[51] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص473.
[52] كلیات مفاتیح نوین ؛ ص458.
[53] مصباح الزائر؛ صفحه 505 ، بحارالانوار؛ ج 99؛ص 287؛ ح 1.
[54] كلیات مفاتیح نوین، ص: 460.
[55] مصباح الزائر؛ ص 511 ، بحارالانوار؛ ج 99؛ ص291.( با اندكى تفاوت).
[56] كلیات مفاتیح نوین ؛ ص461.
[57] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص313.
[58] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص327.
[59] بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 368؛ ح 7.
[60] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص327.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه