تبیان، دستیار زندگی
استاد شفیعی کدکنی پس از اینکه عباس کیارستمی برنده ی نخل طلا از جشنواره کن شده بود شعری را تقدیم او کرد؛ حال پس از درگذشت کیارستمی استاد علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان هنر نیز شعری برای این هنرمند سروده که در ادامه می خوانید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر معلم و کدکنی برای کیارستمی

استاد شفیعی کدکنی پس از اینکه عباس کیارستمی برنده ی نخل طلا از جشنواره کن شده بود شعری را تقدیم او کرد؛ حال پس از درگذشت کیارستمی استاد علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان هنر نیز شعری برای این هنرمند سروده که در ادامه می خوانید:

بخش ادبیات تبیان
کیارستمی

برای عباس کیارستمی

همسایه ی من،
سایه و
سِرگینشان را
روز و شب می دید
وز پنجره، هر روز می غرّید.

یکبار هم از بُرجِ زهرِ مارِ خود
بیرون نکرد او سر
تا بنگرد آن سُرخ را در فرّه ی فیروزه فام صبح
یا رَفرَفه ی پروازشان را
بشنود در پشت بام صبح.

می گفتم:
آن بالا ببین در آبیِ بی ابر
آن طوقیَک را، در طوافِ صبح،
در پرواز!
آن سینه سرخان را ببین،
در آن سماعِ سبز!
بالیدن آمالشان را
بالشان را، بین!
آن وَجدها و
شورها و
حالشان را بین!
آن شامگاهان، نغمه ی قوقو سرودن َها
بقر بقوها، دُم کشیدن ها
در طشتِ آبِ پشت بام و
صبح
تن شستن و در آفتابِ بامدادی پرگشودن ها.

اما،
همسایه ی من،
سایه و
سرگینشان را
روز و شب می دید
و زپنجره، هرلحظه، می غرّید.

روزی،
سرانجام،
آن نگاهِ چرک مرده چیره شد،
ناچار
بُردم به شهری دورشان،
و آنجا رها کردم
مُردَم به دست و پای، در آن لحظه ی بدرود
در بازگشتن،
آه!
با روحم
نمی دانی چها کردم؟

وقتی شکسته،
خسته و
بگسسته از هستی
باز آمدم، دیدم
بسیار دور از باورِ من، در همین نزدیک
خیلِ کبوترهام،
پیش از من
در آن غروب روشن و تاریک
جمعی نشسته رویِ آغلِ در بسته شان، خالی.
و آن طوقیَک،
بر اوج
در طوافِ بامِ خانه،
در طیفی ز تنهائیش
می پرد
همسایه ی من، خصم هر زیبایی و آزرم،
آنجا کنارِ پنجره، با خشم و
هم باچشم،
می غرّد.

در زیرِ آواری ز حیرانی شدم، ویران
وان دَم که در آن واپسین فرصت، براشان، دانه
افشاندم

با خویش می گفتم: چه زیبایی و آزرمی
در پویه و پروازِ این سِحر آفرینان است!
که روح را
در جویبارانِ زلال خویش،
می شوید

یارب زبون باد و زیانکار، آن نگاهی کاو
غیر از گناه و فضله،
زیرِ آسمان،
چیزی نمی جوید."

محمد رضا شفیعی کدکنی

رسم کیا رستمی از سر گیرند

محمد علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان هنر، شعری را در وصف سینماگر برجسته ایران سرود. او در ابتدای شعر آورده است: «تقدیم به روان اندیشه سینما گر حکیم شاعر نگارگر عباس کیارستمی روحش شاد 

راویانی که ره ذکر مصور گیرند
شاید ار رسم کیا رستمی ازسر گیرند
سینما مرد گرانمایه فرزام حکیم
که سزد نامه وی در ورق زر گیرند
یاد اندیشه سروی که جز از بیشه نگفت
رغم آنان که ره قفر مقفر گیرند
سایه پیر ره و سادگی کودک داشت
رهروان : راه به پیرانه از ایدر گیرند
شاعرو عاشق و تاویلی ونقاش و نقیب
بود و بایدش از این جمله فراتر گیرند
شوکت و شرم پدر شور پسر داشت به سر
لیک می خواست که خلقش به برادر گیرند
پیر تصوریرگران است ازاین پس به جهان
که نیارند جز این ره ره دیگر گیرند
اکشن و سکس همه شهوت و خشم است و فریب
عاقلان را نسزد اینکه ره شر گیرند
سینما سایه سیمرغ سزد نی سیرنگ
تا حکیمانش پسندند و برابر گیرند

محمد علی معلم دامغانی



منبع: جام جم