تبیان، دستیار زندگی
نوزاد از شدت گریه، می لرزد. تمام وجودش حنجره است. دستی بدن کوچک و بیقرارش را پیش می برد و دستی آن را می گیرد. اسکناس ها هم به موازات تن نوزاد، دست به دست می شوند و تمام.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نطفه های حاصل از نشئگی و خماری چه سرنوشتی دارند؟

نوزاد از شدت گریه، می لرزد. تمام وجودش حنجره است. دستی بدن کوچک و بیقرارش را پیش می برد و دستی آن را می گیرد. اسکناس ها هم به موازات تن نوزاد، دست به دست می شوند و تمام.

حسام الدین قاموس مقدم -بخش اجتماعی تبیان
زنان کارتن خواب


این سرنوشت محتوم همه یا شاید کمی کمتر از همه نطفه هایی است که در نشئگی شامگاه یا خماری بامداد، بر رحم زنی افیون زده می نشینند، به امید 9 ماه بعد که چشم به جهانی پر از خمیازه  باز کنند و همچون کالایی نه چندان مهم، به فروش برسند تا بلکه هزینه چند روزی تخدیر یا گرداندن روان پدری نامعلوم و مادری نامادر را به آنان هدیه کنند.
خبر چنین اتفاقی، هر از گاه در صفحات حوادث به چشم می خورد. این واقعیت تلخ و ترسناک شهر ماست؛ زنانی معتاد، با حاملگی هایی ناخواسته یا حتی خواسته با نیت فروش فرزند و تامین خرج و مخارج چند ساعت سرخوشی الکی.

این از ارمغان های تلخ زندگی ماشینی و تجارت پرسود مخدرهاست که کشورهای در حال توسعه از این رهگذر آسیب بیشتری می بینند و کشوری مانند ایران که درست در همسایگی اش تولید انبوه مواد مخدر را شاهد است و تا کنون نیز در مسیر مبارزه با آن متحمل هزینه های جانی و مالی فراوانی شده است، همواره رنجی مضاعف را تحمل می کند

همین چند وقت پیش، شهردار پایتخت از افزایش زنان کارتن خواب خبر داد و کمی بعد هم زمزمه هایی از یک اقدام عجیب به گوش رسید: طرح عقیم سازی زنان کارتن خواب؛ طرحی که هیچ مرجع و نهاد مشخصی مطرح کردن آن را نپذیرفت و دولتی ها هم از وزیر بهداشت گرفته تا معاون امور زنان رئیس جمهور، به شدت آن را رد کردند. شهرداری هم وعده ساماندهی زنان کارتن خواب را داد اما تا امروز گزارشی دقیق از این اقدامات منتشر نشده است و بارداری زنان معتاد و کارتن خواب، کماکان یک اتفاق مستمر است.
برخورد، جمع آوری و دستگیری،  3 واژه کلیشه ای است که هر گاه از مسئولی در مورد طرح و برنامه اش برای حمایت از چنین اقشار آسیب پذیر، پرخطر و ناایمنی سوال می شود، به زبان می آورد؛ واژگانی که در مقام عمل، شاید ساده ترین باشند اما مطمئنا درست ترین نیستند.
زن معتاد مستعد بارداری، یعنی یک «آسیب». مواجهه با «آسیب» و رفع آن، نیازمند یک «پروسه» است و دیدن آن به چشم یک «پروژه» همین نتیجه ای را خواهد داد که سال هاست با آن دست به گریبانیم و جامعه مان را در یک سیکل معیوب گرفتار کرده است.
قصد نگارنده، ساده سازی بی وجه راهکارها یا نادیده گرفتن تلاش ها و فعالیت های انجام شده نیست. اصل حرف این است که با نگاهی کارشناسی به این «معضل»، می توان آن را به یک «موضوع حل شدنی» تبدیل کرد.

بدون شک، کشور ما تنها کشوری نیست که با چنین پدیده ای درگیر است. قطعا در هر سرزمینی که پای مخدر و روانگردان و افیون به آن باز شده است، پیدایش چنین زخم هایی بر چهره جامعه، کاملا طبیعی است. به هر حال، این از ارمغان های تلخ زندگی ماشینی و تجارت پرسود مخدرهاست که کشورهای در حال توسعه از این رهگذر آسیب بیشتری می بینند و کشوری مانند ایران که درست در همسایگی اش تولید انبوه مواد مخدر را شاهد است و تا کنون نیز در مسیر مبارزه با آن متحمل هزینه های جانی و مالی فراوانی شده است، همواره رنجی مضاعف را تحمل می کند. سال هاست که با چنین شرایطی کنار آمده ایم و تقریبا می دانیم که ریشه کن ساختن این پدیده، اگر نگوییم غیرممکن اما بسیار دور از ذهن است.

برخورد، جمع آوری و دستگیری،  3 واژه کلیشه ای است که هر گاه از مسئولی در مورد طرح و برنامه اش برای حمایت از چنین اقشار آسیب پذیر، پرخطر و ناایمنی سوال می شود، به زبان می آورد؛ واژگانی که در مقام عمل، شاید ساده ترین باشند اما مطمئنا درست ترین نیستند.

دیگر زمان آن رسیده است که با درک شرایط موجود، قدم هایی جدی در مسیر کاهش آسیب برداریم. در این راستا، بهره گیری از تجارب کشورهای دیگر در زمینه جلوگیری از سقوط زنان معتاد به ورطه زاد و ولد به منظور معامله فرزند، اقدامات تقنینی لازم به منظور شناسایی نهاد مسئول و مستقیم ،ساماندهی زنان معتاد و حذف موازی کاری از چرخه حمایت، پیش بینی بودجه هایی شفاف و الزام آور برای پیشگیری رایگان و البته غیردائم از بارداری زنان معتاد و آموزش و حمایت از این قشر، تدوین راهکارهای کلان برای کاهش جمعیت زنان کارتن خواب و جلوگیری از روند افزایشی آنها در لوایح برنامه های پنج ساله توسعه و کمک به رشد و گسترش سازمان های حمایتی مردم نهاد و حمایت از این سازمان ها در قالب مشوق هایی نظیر برخی معافیت های مالی و تسهیل فعالیت های آنها، برخی از اقداماتی است که می توان به آنها فکر کرد.
کافی است نگاهی به درآمدها و بودجه های سازمان ها و نهادهایی نظیر شهرداری، بهزیستی، معاونت امور زنان و خانواده رییس جمهوری یا حتی سازمان های محدود مردم نهاد بیندازیم. آن وقت می بینیم که برخی در حال کم فروشی هستند.
فراموش نکنیم که هر نوزاد یک زن معتاد، در بهترین حالت، اگر آلوده به ایدز یا هپاتیت نباشد، به مثابه بشکه ای لبالب از باروت عقده ها و کمبودها و کینه ها و نفرت هاست که سال ها بعد به جرقه حرفی یا نگاهی یا رفتاری، منفجر می شود و خود یا پیرامونش را ویران می کند. آن روز، بی تردید هیچ فرد یا نهادی مسئولیت عملکرد امروز خود را در عدم ساماندهی مادرانی که این فرزندان را زاده اند، نخواهد پذیرفت و این جامعه است که باید بار بی توجهی های دستگاه های عریض و طویل حمایتی را به دوش بکشد.