تبیان، دستیار زندگی
دیگر نیاز چندانی نیست تا بر نقش شبکه و فضای مجازی در تبادلات هنری تأکید شود. حال با کمی جست وجو می توان به انواع مختلفی از وب سایت ها دسترسی داشت که مشغول به نمایش گذاشتن آثار ریزودرشت هنرمندان از سراسر جهان هستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شامگاه بلورین

دیگر نیاز چندانی نیست تا بر نقش شبکه و فضای مجازی در تبادلات هنری تأکید شود. حال با کمی جست وجو می توان به انواع مختلفی از وب سایت ها دسترسی داشت که مشغول به نمایش گذاشتن آثار ریزودرشت هنرمندان از سراسر جهان هستند.

بخش هنری تبیان
هنر

این تازه بخشی از ماجراست. انواع متعددی از اپلیکیشن ها مانند اینستاگرام و تلگرام و... نیز به جمع دوستان اضافه شده اند. گالری های مجازی تعریفی کاملا جدید از عرضه و تقاضا و نیز هویت های هنری را به مخاطبان عرضه می کنند. فروش های آنلاین تبدیل به پدیده ای کاملا عادی شده است.
با ظهور این فضای جدید، با شکلی از افول نیز مواجه هستیم. این افول دربرگیرنده گروه بزرگی از گالری های واقعی در سراسر دنیاست. البته نباید از یاد برد که تعدد و ازدیاد گالری ها را نمی توان دلالتی بر موفقیت آنها دانست. آنها حضور دارند اما دیگر مانند گذشته تأثیر چندانی بر روند تحولات سریع هنر معاصر ندارند. تعدد گالری ها شکلی از «بی شکلی هنری» است که تنها مربوط به ایران نمی شود و نباید آن را منطقه ای نگاه کرد. اما آنچه «بی شکلی هنری» می نامیم الزاما باری منفی ندارد. مرزهای هنر و غیرهنر روان و سیال شده است تاحدی که به طور دقیق نمی توان این دو را از یکدیگر تشخیص داد.

همین سیالیت مرزها به ازشکل افتادگی هنر کمک فراوانی کرده است. هنر معاصر دیگر چیزی سخت و منجمد نیست. حال یک هنرمند می تواند اثر هنری اش را در هرجا و هر زمان که بخواهد خلق و ارائه کند. در خیابان، بر فراز آسمان خراش، یک پل، در جنگل، در خانه، در رستوران، دانشگاه یا در یک گالری. ارزش هایی که قرار بود توسط گالری ها به یک اثر هنری الصاق شود دیگر آنچنان مورد توجه هنرمندان طراز اول جهان نیست. اگر خوش بینانه به کل ماجرا نگاه کنیم، جدای از موزه ها، تعداد گالری های تأثیر گذار در سراسر جهان به عدد ٢٠ هم نمی رسد. اما در مقابل تعداد رویدادهای هنری و شبه هنری در سراسر جهان را نمی توان شمارش کرد. این دقیقا همان سیالیتی است که از آن سخن گفتیم.
حال شاید گفته شود اگر گالری ها دیگر تأثیر چندانی ندارند پس تعدد ناگهانی گالری ها نشانه چیست؟ دلیل این پدیده اجتماعی-فرهنگی را می توان با سه فاکتور (متغیر) مرتبط کرد.
نخست عریض ترشدن باند طبقه متوسط جامعه و در نتیجه تبادل اطلاعات و ارتباطات اجتماعی- فرهنگی در قالب شهرنشینی. دوم تعدد دانشگاه ها و خروجی هایشان یا همان دانشجویان هنر که ناگهانی قصد هنرمندشدن دارند و نمی دانند این تعجیل، راه به برهوت ناامیدی دارد. (نکته: دوست عزیز! با گرفتن مدرک معماری، تو معمار نشده ای. تنها مدرک تحصیلی در رشته معماری گرفته ای، این را فراموش نکن. وقتی می توانی خودت را آرشیتکت بنامی که اثر و مصداقی واقعی در یک عرصه و روی زمین خلق کنی). فاکتور سوم نیز که با دو فاکتور قبلی در ارتباط مستقیم است، چیزی نیست جز رسانه ها. چه نوشتاری، چه دیداری و چه مجازی و شبکه ای.
از سمت دیگر گروهی از به اصطلاح فعالان عرصه هنر مانند کارمندان موقت هستند و کارشان با یکی، دو نمایشگاه گروهی و درنهایت یک نمایشگاه انفرادی به پایان می رسد و دیگر نام و نشانی از آنها دیده نمی شود و بخار می شوند. تعداد زیادی از گالری های همین تهران خودمان میزبان این گروه بزرگ و البته موقت هستند.
این سخنان به معنای نادیده گرفتن کار گالری ها در ایران نیست. حتی نقدی و اشکالی هم به آنها وارد نیست. بوده و هستند گالری هایی که با عملکرد صحیح، مقاومت و تشویق هنرمندان جایگاه ویژه ای در حوزه تجسمی ایران یافته اند که البته اکثریتشان هم متعلق به بانوان گالری دار هستند. هدف اصلی در این یادداشت بیشتر نشان دادن موقعیت امروزین هنر است و اینکه با نوعی یادآوری این وضعیت، هنرمندان و فعالان این عرصه را به مطالعه به روزِ بیشتر، تساهل و انعطاف بیشتر و از همه مهم تر تعامل بیشتر با یکدیگر فرابخوانم. متأسفانه محیط های هنری به طور عام دچار نوعی عارضه تعجیل و سراسیمگی در اخذ و کسب نتایج سهل الوصول شده اند. شکلی از استریوتایپ ها و کلیشه ها در هنر معاصر از دستاوردهای این سراسیمگی است. (به شخصه در بسیاری از هنرمندان جوان رشد دانه های تردید را می بینم که این نیز با سراسیمگی در پیوند است).

شاید این عارضه دستاورد مدرنیسم اواسط قرن بیستم باشد که «هرچه تولید هنرمند بود را اثر هنری» می نامیدند. اما عرصه هنر معاصر از آن زمان تا امروز بازگشت ها و چرخش های زیادی به خود دیده و بخشی از آرای روزنبرگ ها و گرین برگ ها پشیزی نمی ارزد. دستاوردهای مدرنیسم قرن بیستم یک سره و تماما ارزشمند نبود. بلکه بخش مهمی از آن زمینه ها را برای سوءتفاهم و سوءبرداشت های سهل انگارانه باز می کرد. حال پس از گذشت دهه ها از موج بزرگ مدرنیسم می توان به خوبی این سوءتفاهمات را مورد بررسی قرار داد و نسبت به اشاعه دوباره آن توسط برخی از استادان آکادمی ها به خانواده تجسمی ایران هشدار داد. در آینده در این باب بیشتر خواهیم گفت.



منبع:شرق/ علیرضا امیرحاجبی