تبیان، دستیار زندگی
یک گفت‌و‌گوی صریح و بی پرده با حسین لطیفی که چرا قلب یخی را را نیمه كاره گذاشت، چرا رفت سراغ ساخت ایران، بازگشتش بعد از 5 سال به تلویزیون، استفاده از زوج هومن برق نورد و بهنام تشكر و كار با یك تهیه كننده متولد 62 .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دودکش،قلب یخی، ساخت ایران و ...


یک گفت‌و‌گوی صریح و بی پرده با حسین لطیفی که چرا قلب یخی را نیمه كاره گذاشت، چرا رفت سراغ ساخت ایران، بازگشتش بعد از 5 سال به تلویزیون، استفاده از زوج هومن برق نورد و بهنام تشكر و كار با یك تهیه كننده متولد 62.

محمد حسین لطیفی

سریال دودكش بازگشت خوبی برای محمد حسین لطیفی به تلویزیون بود. سریالی كه به مدد درخشش بازیگران و هوش خود لطیفی و همچنین ضعیف بودن رقبا توانست با اختلاف عنوان بهترین سریال ماه رمضان را به خود اختصاص دهد. لطیفی كه بعد از ساخت سریال «نردبامی بر آسمان» از تلویزیون رفت ، در شبكه نمایش خانگی سه سریال ناموفق است( دوفصل قلب یخی و ساخت ایران) . او در این گفت وگو از دلایل شكست سریال هایش در شبكه نمایش خانگی و بازگشتش به تلویزیون و «دودكش» گفته است.

*بعد از «قلب یخی2» و «ساخت ایران»، سوالات و ابهام های زیادی در ذهن مخاطبان شکل گرفت که خب در این مدت به هیچ کدام از آنها جوابی داده نشد. شما بعد از سال ها تجربه کار در سینما و تلویزیون، 5 سال پیش به عنوان اولین کارگردان وارد شبکه نمایش خانگی شدید و پروژه «قلب یخی» را شروع کردید. همان زمان بیشتر مخاطبان روی اطمینان اسم محمد حسین لطیفی و سابقه خوبی که از آن سراغ داشتند، از مشتریان پرو پا قرص آن شدند اما از یک جایی به بعد، کار کاملا وارد سرازیری شد و نهایتا هم بدون نتیجه گیری مشخصی، تمام شد.

اینها را باید ارشاد و سرمایه گذار توضیح بدهند. ما پینگ پنگ که بازی نمیکردیم که بخواهند یک راکت بدهند دستمان! باید یک هزینه‏ای وجود داشته باشد، گروههای مختلف بیایند، تا نهایتا همگی باهم کار را جلو ببریم. سینما کُشتی نیست که یک نفر بخواهد بیاید نفر به نفر با یکی بجنگد تا یک قهرمان از داخلش بیاید بیرون. درست است که وزارت ارشاد ما را انتخاب میکند و اجازه میدهد بدون فیلمنامه کامل، کارمان را شروع کنیم. ولی چرا فکر کردند حسین لطیفی حالا که آمده راجع به فراماسونری صحبت بکند، قرار است تا آخرش در فضای مد و لباس و اینها حرکت کند؟ چرا آنقدر ساده انگاری کردند؟ معلوم است که لطیفی با یک دلیل دیگری وارد بازی فراماسونری در ایران شده و مد و لباس، فقط استارت کارش است و قرار است به پایان دیگری برسد. قرار است «قلب یخی»، پایان پیگیری ریشه این ماجرا در ایران باشد نه در اروپا نه هیچ جای دیگر. اما همین ساده انگاری‏ها باعث شد از یک جایی به بعد دوستان شروع کنند به قلع و قمع کردن سریال.

*اما اینطور به نظر می‏رسد که از یک جایی به بعد، یک مرتبه مسیر داستان تغییر کرد و رفت به سمت موضوع فراماسونری. یعنی واقعا از ابتدا قرار بود برمبنای طرح حامد عنقا، فراماسونری در ایران را نشان دهید یا یک مرتبه به این موضوع رسیدید؟

نه از همان ابتدا قرار بود برویم به سمت فراماسونری. آن استارت را گذاشتیم تا آرام آرام ذهن مخاطب را آماده کنیم و بعد مسیرمان را ببریم به آن سمت و بگوییم ببینید که فراماسونرها تا کجا دارند پیش می‏روند.

*خب چرا چنین موضوعی را بردید در شبکه نمایش خانگی کار کردید؟ در شرایطی که اتفاقا در سال 88 بحث فراماسونری خیلی داغ بود و طبعا تلویزیون هم از آن استقبال می كرد؟

تلویزیون کف آب را دوست دارد. موج را دوست ندارد.

*یعنی همین را نمیتوانستید در تلویزیون بسازید؟

نه. شروع سریال با شوی لباس بود و تلویزیون قطعا از همان قسمت اول، آن را قلع و قمع میکرد.

*به خاطر این مشکلات، خودتان هم دیگر از یک جایی به بعد، کلا کار را ول کردید! یعنی دیگر از حساسیت‏های حسین لطیفی که معمولا یکی از مهمترین ویژگی‏های آثار اوست خبری نبود!

این مشکلاتی که در چهار قسمت آخر اتفاق افتاد و باعث شد بخش مهمی از کار حذف شود، یک روزه که به وجود نیامد. ما خیلی قبل تر از آن دست به عصا میرفتیم جلو. البته یک کدورتی هم بین من و سرمایه گذار اتفاق افتاد که باعث دلگیری من شد. من از دو طرف تحت فشار بودم. امیدوار بودم تا کارگردان دیگری بتواند با حامد عنقا، آن را ادامه دهد اما خب سامان مقدم عزیز که اتفاقا خیلی هم دوستش دارم، آمد و قصه را عوض کرد و فقط از «قلب یخی» اسمش باقی ماند.

*یعنی شما وقتی آمدید بیرون، قرار بود سریال دقیقا طبق همان طرح و قصه ادامه پیدا کند؟

بله قرار بود با همان نویسنده فقط توسط کارگردان دیگری ادامه پیدا کند.

*خب بعد از این تجربه ناخوشایند که به این شکل در «قلب یخی» اتفاق افتاد، چه اصراری داشتید که حالا آنقدر سریع دوباره سریال دیگری را در همان شبکه نمایش خانگی تجربه کنید و اینبار «ساخت ایران» را در حال و هوای کمدی بسازید؟

آن کار فقط رفاقتی بود.

*خب ما به عنوان مخاطبانی که خریدار محصولات شما هستیم و به واسطه برند محمد حسین لطیفی، به خاطر این محصولات پول پرداخته‏ایم، بعد از اتفاقهای «قلب یخی»، حس میکردیم که شما با «ساخت ایران» درواقع میخواهید یک جورهایی اعاده حیثیت کنید. اما باز دوباره شرایط در «ساخت ایران»، از همان ابتدا طوری پیش میرود که نهایتا باز هم موفق نمی شوید.

سر «ساخت ایران»، شرایطی به وجود آمد که ترجیح میدهم راجع بهش اصلا صحبتی نکنم. فقط میتوانم بگویم که قسم خوردم دیگر با هیچ کدام از تهیه کنندگان ایرانی در خارج از ایران به هیچ وجه تا آخر عمرم کار نکنم مگر اینکه تهیه کننده‏ام خارجی باشد.

*شما با همین تهیه کننده «ساخت ایران»، تجربه موفق «وفا» را داشتید که اتفاقا بخش عمده ای از آن را هم در لبنان گرفته بودید. چرا آن زمان به مشکلی بر نخوردید؟

آن زمان علیرضا افخمی، یارم بود و پا به پایم می‏آمد. او می‏نوشت و من می‏گرفتم. من و علیرضا خیلی باهم چفت بودیم.

*آنجاهم اتفاقا یک تغییر نویسنده داشتید!

بله علیرضا از یک جایی به بعد وارد کار شد و توانایی خیلی زیادی برای کارهای معمایی داشت. هم ناظر کیفی کار بود هم نویسنده اما در «ساخت ایران» هیچ کدام از این شرایط وجود نداشت.

*فکر نمی کنید این یک مقدار جرزنی باشد که بخواهید همه تقصیرها را گردن شرایط و دیگران بیندازید؟ مخصوصا اینکه در فاصله همین اتفاقهای «قلب یخی» و «ساخت ایران»، «پاریس تا پاریس» شما هم کار خوبی از آب در نیامد!

من «پاریس تا پاریس» را آنقدر خودم دوست دارم که حد ندارد اما معتقدم آن فیلم، یک لحظات نابی داشت که باید در صحنه اتفاق می‏افتاد. اما وقتی در پارک قرار است کار کنم و شهرداری روبه رو میگوید باید 2 هزار یورو پول بدهی و تهیه کننده هم یک بودجه محدودی آورده، طبیعی است این مشکلات به وجود بیاید.

من هنوز هم پای «پاریس تا پاریس» ایستاده‏ام اما پایان این دو کار قبلی یعنی «قلب یخی» و «ساخت ایران»، برای من فاجعه است. همیشه میگفتند محمد حسین لطیفی پایان بندی خوبی دارد و کارهایش در اوج تمام میشود اما در دو تا کار قبلی من، عملا چنین اتفاقی نمی‏افتد

*خب شما میخواستید با بودجه یک تله فیلم، فیلم سینمایی بسازید!

برای همین هم میگویم که دیگر با چنین شرایطی کار نمیکنم. من هنوز هم پای «پاریس تا پاریس» ایستاده‏ام اما پایان این دو کار قبلی یعنی «قلب یخی» و «ساخت ایران»، برای من فاجعه است. همیشه میگفتند محمد حسین لطیفی پایان بندی خوبی دارد و کارهایش در اوج تمام میشود اما در دو تا کار قبلی من، عملا چنین اتفاقی نمی‏افتد. همین الان هم که اینجا نشسته‏ایم، باید بگویم که این اتفاق در «دودکش» هم نمی‏افتد. به خاطر مشکلات مالی‏ای که تلویزیون دارد، من هنوز فینالم را نتوانسته‏ام بگیرم. این مشکل مالی برمی‏گردد به اینکه تلویزیون هنوز دارد بودجه دو سال و نیم، سه سال پیش خودش را می‏دهد. هیچ توازنی این وسط وجود ندارد. یا حسین لطیفی باید برود خانه‏اش بنشیند و اصلا کار نکند که فکر میکنم یک مقدار ظلم است در حق مردم. یا اینکه به جای صد، حداقل به 80 درصد هم راضی باشد. این بهتر است این است که به خاطر ترس از صد نبودن، برود خانه‏اش رو صفر باشد. این دوران را باید بالاخره بگذرانیم. گردن خود من هم هست‏ها نمیگویم نیست. تنها کاری که میتوانم بکنم این است که فیلم نسازم.

*این که نمیشود. موقعی که وارد قضیه میشوید باید همه چیز را بپذیرید. نه اینكه وقتی نتیجه كار خوب نشد، دائم دنبال مقصر بگردید.

برای همین هم اول «دودکش» توضیح میدهم آنهایی که همه تلاششان را می‏کنند اما زورشان به زور زمانه نمی‏چربد! الان شرایطی است که زور هیچ کارگردانی به زور زمانه نمی‏چربد. تازه من قلدرم که می‏توانم اینطوری بیایم جلو.

*درست است اما محمد حسین لطیفی، در تمام آثار قبلی‏اش از جمله «روز سوم»، از همان ابتدا مطمئن است که فیلمش می‏فروشد. چنین کارگردانی چرا باید اصلا سراغ ساخت «پاریس تا پاریس» برود در صورتی که از همان ابتدا میداند که داستان در حد تله فیلم نوشته شده و با پول آنهم قرار است ساخته شود! یعنی واقعا رفاقت آنقدر ارزش دارد که بخواهید از اسمتان مایه بگذارید؟

آنهایی که تا دیروز حسین لطیفی را میشناختند میدانند که رفاقت خیلی برایش اهمیت داشت ولی الان خیلی رفقایم کم هستند و بیشترشان غیر سینمایی‏اند. الان دیگر رفیقی در سینما ندارم که بخواهم برایش چنین کاری کنم. اما خراب شدن کار را هم گردن کسی نمیگذارم. قبلتر هم گفتم وقتی وزارت ارشاد اینطوری برخورد میکند و می‏آید از چهار قسمت، دو قسمت از سریال را سانسور میکند، از هر دو دقیقه، یک دقیقه را برمیدارد، معلوم است چه اتفاقی می‏افتد. بالاخره من هم با یک سری اهداف آمده‏ام پای کار. اگر قرار باشد آنها را ادامه ندهم بهتر است کارگردان دیگری آن را انجام دهد نه من. اما آنها نتوانستند کار را به سرانجام برسانند. «ساخت ایران» هم سریال بدی نیست به لحاظ کار کمدی، تا یک جایی هم خوب پیش می‏رود اما از یک جایی به بعد افت میکند. مشخص است که تیم از یک جایی به بعد از یک دستی خارج می‏شود.

*یعنی شما در «ساخت ایران»، به عنوان کارگردان، تمام تلاشتان را انجام دادید یا از یک جایی به بعد، خودتان هم کار را ول کردید؟ یعنی نمیتوانستید با توجه به قدرتی که در زمینه کارگردانی دارید، آن را نجات دهید؟

به جرات میتوانم بگویم هر کارگردان دیگری غیر از محمد حسین لطیفی بود، «ساخت ایران» هیچ وقت به پایان نمیرسید. هر کس دیگری در بیروت بود و در آن شرایط قرار میگرفت، امکان نداشت بتواند «ساخت ایران» را به سرانجام برساند. خیلی از کارگردانها هم بودند که به چنین شرایطی برخوردند و بعد گفتند اسم ما را نزنید. در طول تاریخ سینما بوده‏اند کارگردانهای بزرگی که یک جایی در شرایطی گیر کرده‏اند و اثر، مطابق میلشان نبوده و روی پوسترهایشان هم نوشته‏اند کار گروهی. اما من حتی پای این کار هم ایستادم و اسمم را زدم.

*بعضی از عوامل و بازیگران دو تا سریال اخیرتان یعنی «قلب یخی» و «ساخت ایران»، میگفتند که شما به خاطر مشکلات موجود، وسواس همیشه‏گی‏تان را سر تصویربرداری نداشتید و مثلا در «قلب یخی» از یک جایی به بعد فقط می‏رفتید پشت مونیتور، سه دو یک می‏گفتید. حتی فرهاد اصلانی در یکی از مصاحبه‏هایش گفته بود که بی‏انگیزگی کارگردان در کنار مشکل فیلمنامه به «ساخت ایران» ضربه زد. این واقعیت دارد؟

آنقدر شرایط بد بود که خود فرهاد اصلانی به من می‏گفت یک جوری بازی من را تمام کن بروم. چون دیگر نمی‏توانم این شرایط را تحمل کنم. من واقعا به‌ او حق می‏دهم خب شرایط خوب نبود اما میخواهم بگویم همین فرهاد، نمیتوانست تحمل کند یک روز بیشتر بماند و از کار کناره گرفت. به نظر شما این برمیگردد به اینکه من بی‏انگیزه‏ام؟ وقتی همه گروهم برمیگردند ایران و من می‏مانم بیروت تا لوکیشن‏های بعدی را ببینیم و بخش‏های بعدی را بگیریم بعد من بی‏انگیزه‏ام؟ اصلا اینطور نیست. چقدر باید به عنوان یک کارگردان، بجنگم تا دلهای افراد گروه را بهم گره بزنم؟ یک مرتبه نگاه می‏کنم می‏بینم قصه‏ام آماده است اما سه تا بازیگرم نیستند! مثل اینکه سرباز نداشته باشی و بخواهی بروی فلان تپه را فتح کنی! آنوقت آن سربازی که وسط کار ول کرده و برگشته بیاید بگوید من انگیزه نداشتم!

*در «قلب یخی» چطور؟ آنجا هم بعضی‏ها میگفتند موقع گرفتن سكانس های اکشن که خب طبیعتا حساسیت خیلی زیادی هم داشت، شما چندان انرژی نمی‏گذاشتید! و دائم در حال موبایل حرف زدن بودید؟

حسن لبافی، دستیاری است که 22 سال است دارد با من کار می‏کند و حتی یک بار سر گرفتن یک صحنه اکشن، صورتش هم آسیب دید. سکانسهای اکشن، یعنی خرده پلانهایی که کارگردانی آگاهانه آنها را می‏نویسد و قرار است بگیرد. مثلا در فیلم «بن هور» یک کارگردان اکشن مجزا وجود دارد. اما مسائلی نظیر اینکه چرخ ماشین چقدر بچرخد،کجا دور بزند و ... را که دیگر من نباید بایستم پای کار و بگیرم! آنهاییکه این اطلاعات را می‏دهند کسانی هستند که مقوله کارگردانی حرفه‏ای را بلد نیستند. در همین بخشها هم، زمانی که قرار بود بدلکار وارد شود و صحنه‏های اکشن با حضور او گرفته شود، همه را کامل حضور داشتم و جای دوربین، اندازه نما و ... همه چیز مال خودم بود.

*اما در «روز سوم»، همه میگفتند که اتفاقا شما در تمام بخشهای اکشن حضور داشتید!

محمد حسین لطیفی

در «روز سوم» یک آدمی به اسم حمید آخوندی وجود داشت که سر تا پا تمام قد در بخش جنگی پشت من ایستاد. خب معلوم است که من انرژی می‏گیرم. بعد موضوع، موضوع جنگ است. خیلی فرق میکند تازمانی که من میخواهم یک اکشن در بیاورم. این جور اکشن را من در اولین فیلمم درآوردم. حالا باید بعد از این همه سال دوباره خودم بروم از چرخ و پدال گاز تصویر بگیرم؟! اطلاعاتی که می‏دهند واقعا درست نیست. بپذیریم که یک عده دوست دارند حسین لطیفی نباشد. به ضرس قاطع باید بگویم که بعد از 5 سال برگشتم تلویزیون و فهمیدم در بدنه این سازمان، غیر از روسای اصلی تلویزیون، حسین لطیفی چقدر میان سلسله مراتب پایین‏تر دشمن دارد! همه حاضرند هر کاری بکنند تا حسین لطیفی در تلویزیون کار نسازد. بازهم باید بگویم غیر از معاونان ارشد.

*به خاطر اینکه پنج سال از تلویزیون رفتید؟

نه! اصلا حسین لطیفی چرا باید بیاید تلویزیون؟ خب جای یکی دیگر را پر میکند! شاید آن یک نفر دوستشان است. به همین دلیل هم هست که پشت حسین لطیفی حرف خیلی زیاد میزنند و میگویند بی انگیزه شده، حساسیتهایش کمتر شده یا ... اتفاقا من این آمادگی را دارم که چهار، پنج تا جوان خوش فکر و کار بلد را بیاورم به بدنه تلویزیون تزریق کنم و خودم کنار بروم. من اصلا قرار نیست زیاد بمانم ولی دوست دارم تکثیر شوم. دوست دارم تجربیاتم را در اختیار کسانی بگذارم که کمتر کار کرده اند.

*شما یک دوره‏ای آنقدر اکتیو بودید که مثلا بین دو تا فاز «نردبام آسمان»، رفتید «روز سوم» را ساختید و دوباره برگشتید.

«پاریس تا پاریس» را هم ما بین فصل اول و دوم «قلب یخی» رفتم ساختم. این انرژی هنوز هم در من هست. اما آدم وقتی سنش بالا می‏رود متوقع می‏شود. قرار نیست من هنوز هم مثل قبل بجنگم برای همه چیز. مثلا اگر بخواهم برای تلویزیون کاری بسازم دیگر نباید برای بودجه یا امکانات بجنگم.

*شما پنج سال پیش از تلویزیون رفتید و در این مدت، دو سریال برای شبکه نمایش خانگی ساختید؛ سریال‏هایی که هیچ کدام موفقیت چندانی به دست نیاوردند. الان بعد از این دو شکست، به تلویزیون برگشتید که یک جورهایی از برند محمد حسین لطیفی، اعاده حیثیت کنید؟

من اصلا از تلویزیون قهر نکرده بودم که بخواهم برگردم یا برنگردم. من یک دوره‏ای رفتم یک جایی را باز کنم برای بقیه و خودم. یعنی میخواستم کمک کنم تا تلویزیون از حالت انحصاری در بیاید. بعد دیدم مهران مدیری هم کاری که ساخته بود را به شبکه نمایش خانگی آورد. روزی که ما «قلب یخی» را کلید زدیم آقای مدیری، «قهوه تلخ» را برای تلویزیون ساخته بود و اصلا قرار نبود در آن شبکه توزیع شود. بحث این بود که انحصار سریال‏سازی را یک مقدار از تلویزیون جدا کنیم که این فضا یک مقدار عوض شود. خب این اتفاق خوبی بود.

*پس چرا الان «دودکش» را برای شبکه نمایش خانگی نساختید؟

خب بحث این است که شبکه نمایش خانگی، یک سری مشکلات دارد. مثلا «دودکش» n تومان هزینه دارد. باید کاملا این هزینه را بدهیم، ساخته شود بعد پخش شود. یکی از مهمترین ترین مشکلات این شبکه این است که مثلا تهیه کننده میگوید این کار 3 میلیارد هزینه‏اش است. من 700 تومانش را می‏دهم، سه تا چهارتایش را آماده کنید، بدهید به من پخش کنم که از آنطرف پول پخش را بگیرم زنجیره وار به شما برسانم. این مسئله زمانی اتفاق می‏افتد که بتوانی در روز 10-12 دقیقه تصویر بگیری که عملا برای کاری مثل «قلب یخی» امکان پذیر نیست! برای همین جا می‏مانی. آنوقت توزیع هفته‏ای یک بار می‏شود دو هفته‏ یکبار و ... خلاصه فضا نا امن می‏شود. من از این موضوع آزرده‏ام. در صورتی که بودجه‏ای باشد تا یک سریالی بتواند کامل ساخته شود بعد شروع به پخش شود من هستم اگرنه خیر.

*یعنی محمد حسین لطیفی در شبکه نمایش خانگی، همچنان مشتری داشت؟ یا بعد از این دو شکست، آمد به تلویزیون تجدید قوا کند و دوباره برگردد؟

آن چیزی که من می‏دانم این است که «ساخت ایران»، خیلی بیشتر از «ویلای من» فروخت. ولی مهران مدیری هنوز دارد کار میکند. اگر شکست خورده چرا باید دوباره ادامه دهد؟ اما درباره شخص من، اگر آن اتفاقی که گفتم بیفتد و مثلا پروژه‏ای که 4 میلیارد هزینه‏اش است، کاملا هزینه‏اش از اول پرداخت شود، همکاری‏ام را با این بخش ادامه می‏دهم اما با این شیوه‏ای که فعلا در جریان است نمی‏توانم کار کنم. دلیل فرار من از آن بخش به این دلیل است که در آن بخش هنوز سرمایه گذاری‏اش آنقدر قوی نشده که آدمهای با سرمایه بالا واردش شوند و هزینه کنند بعد بخواهند پولشان را برگردانند.

*این انتظار یک مقدار به نظرتان در شرایط امروز، زیادی ایده‏‌آل نیست؟

نه. به خاطر اینکه آن موقع سرمایه‏گذارهای بزرگ وارد بازی می‏شوند نه آدمهایی که تمام سرمایه‏شان 700 -800 تومان است. این میزان سرمایه به درد فیلم سینمایی می‏خورد نه سریال. سریال الان با زیر 3-4 میلیارد ساخته نمیشود. کسی باید بیاید که 4 میلیارد داشته باشد. آن موقع است که فیلمنامه می‏تواند آماده شود، بازیگران بدون مشکل کارشان را انجام دهند و هر قسمت، طبق وعده هفته‏ای یک بار بیرون بیاید و نهایتا سرمایه گذار، به جای 4 میلیارد اولیه، 5 میلیارد به جیبش برگردد.

* من از این جهت این سوال را مطرح كردم كه میبینم شما بعد از چند سال دوری كه به تلویزیون بر می گردید، حاضر می شوید با یك تهیه كننده بدون اسم و رسم و بسیار جوان كار كنید، یعنی من حس می كنم شمایی كه تهیه كننده كارهای تلویزیونی تان آدم های باسابقه و پرقدرتی چون مجید اوجی (همسایه ها، سفر سبز) ، كمال طبا طبایی (فرار بزرگ)، وفا (منصور سهراب پور)، صاحبدلان (رضا جودی) و نردبام آسمان (محسن علی اكبری)، حالا به همكاری با تهیه كننده ای كه هیچ رزومه ای ندارد تن می دهید؟

به هر حال خیلی از تهیه كننده های باسابقه الان طلب های میلیاردی از تلویزیون دارند و حاضر نیستن كه بیایند و كار جدیدی شروع كنند. به هر حال این تهیه كننده توانسته بود هزینه های تولید سریال «دودكش» را فراهم كند

* شما قبل از این مباحث، اشاره كردید كه یكی از دلایل موفقیت سریالی مثل «وفا» یا قبل تر از آن «همسایه ها» و«سفر سبز» وجود فردی به عنوان علیرضا افخمی به عنوان ناظر كیفی در پروژه بود كه به قول خودتان یار خوبی در كنارتان بود، اما اینجا در دودكش خانم جوانی به عنوان ناظر كیفی در كنارتان هست، آیا این خانم در مقایسه با فردی مثل علیرضا افخمی می توانست به شما كمكی بكند؟الان اگر همین دودکش را می‏خواستید برای نمایش خانگی بسازید، باز هم سراغ همین بازیگران می‏رفتید یا برای فروش بیشتر، سوپراستار واردش میکردید؟

برای من فرقی نمیکرد اما آن موقع قطعا اعمال نظر تهیه کننده شروع می‏شد. چون تهیه کننده چنین کارهایی مدام دنبال استار است ولی نمیداند که دارد اشتباه می‏کند.

*خب در این صورت فکر میکنید با همین بازیگران، فروش میكرد؟

تا یک سال دیگر که اصلا. چون دیگر کسی کاری از شبکه نمایش خانگی نمیخرد اما مشکل اساسی‏ نمایش خانگی این است که اصلا چیزی به اسم حق رایت نداریم. شما ببینید چند نفر «قلب یخی» یا «ساخت ایران» را دیدند؟ اما فکر میکنید چند نفرشان برای دیدن آنها پول دادند، چند نفر از کنار مترو خریدند!

*شما تجربه‏‌های زیادی در ژانرهای مختلفی مثل «تاریخی»، «مذهبی»، «جنگی»، «کمدی» را دارید اما درست بلافاصله بعد از کمدی شکست خورده «ساخت ایران»، دوباره با یک کمدی به تلویزیون برمیگردید. در حالیکه می‏دانید مردم خاطره خوبی از آخرین کمدی‏ شما ندارند!

هنوز هم معتقدم که «ساخت ایران» شکست نخورده و اتفاقا خوب هم فروخته. نسبت به آن زمان و شرایط.

بله اما در کارنامه کاری محمد حسین لطیفی و در مقایسه با سایر آثار او، یک شکست به حساب می‏آید.

«ساخت ایران» به لحاظ مالی شکست نخورد اما حسین لطیفی باید یک ارتقا در کارنامه کاری‏اش به وجود می‏آمد که چنین اتفاق نیفتاد و به همین دلیل حال خودش هم بد شد. این یک موج است که برای همه کارگردانها در تمام دوران کاری‏شان ممکن است اتفاق بیفتد.

*اما این مسئله در هیچ کدام از فیلمهای سینمایی كمدی پشت سر همی که ساختید اتفاق نیفتاد.

محمد حسین لطیفی

هیچ وقت نیفتاد اما سینما محصول مجموعه‏ای از آدمهاست. چرا من باید همه افتخارات را روی حساب خودم بگذارم. حسین محجوب، برزو ارجمند، حسین کاسبی و ... همه در موفقیت من دخیلند. حسین لطیفی حق ندارد بگوید مثلا «روز سوم» را به تنهایی موفق کرده( البته در آن یک فیلم بخصوص باید بگویم که خدا کمکم کرد و 50 درصد موفقیتش مال خودم بود. چون کسی قصه را کامل نمیدانست.) اما مثلا در «قلب یخی» واقعا حامد عنقا، پا به پای من حرکت میکرد. ما آماده بودیم تا برسیم به نقطه‏ای که فصل سومش شاهکار باشد. طراحی قصه کاملا انجام شده بود.

در «ساخت ایران» به من گفتند این پودر واقعا در ایران ساخته شده و آن آدم واقعا فراری است. احساس کردم نسبت به این آدم دینی دارم پس خوشم آمد. مبنای درستی بود و قرار بود در حال و هوای کمدی، برویم جلو ولی وقتی میایی توی میدان، همه خیال میکنند حسین لطیفی به تنهایی میتواند معجزه کند اما نه! من به تنهایی نمیتوانم. من زمانی میتوانم معجزه کنم که تمام تیم من یکدست باشد. اتفاقا همین دو تا تجربه باعث میشود که حسین لطیفی در «دودکش»، سراغ کمدی جدیدی برود؛ کمدی‏ای که با تمام کارهای قبلی‏اش فرق می‏کند. می‏آید آن را تبدیل به کمدی ای میکند که در اوج سادگی میتوانیم لحظاتی ایجاد کنیم که مخاطب اصلا متوجه گذشت زمان نشود. دقیقا میخواستم کاری بسازم که بگویم حسین لطیفی هنوز هم انگیزه دارد.

*شما معمولا جزو کارگردانهای خیلی با وسواس به حساب می‏آیید و معمولا همه آنهاییکه با شما کار میکنند معتقدند به راحتی از هیچ بی دقتی نمیگذرید اما در همین دودکش، بااینکه میگویید اتفاقا انگیزه بسیار قوی‏ای هم داشتید اما یک جاهایی بی‏دقتی‏هایی دیده می‏شود. مثلا چند بار از اول سریال، دیده شده که بوم داخل کادر آمده یا حتی یک بار فقط کم مانده بود خود بوم من هم وارد تصویر شود.

دوربین 35 که نیست HD است. در این شرایط کارگردان میداند که میتواند فیلم را بیاورد سر میز و اصلاح کند بنابراین بازی خوبش را از دست نمیدهد. در سیستم کامپیوتر به خاطر عجله رساندن به پخش، گاهی وقتها چنین اتفاقهایی می‏افتد. یک کلیک اشتباه در لحظه آخر، میتواند چنین اتفاقهایی به وجود آورد.

*مگر تدوین همزمان نداشتید که الان مجبور شدید با این عجله کار را برسانید؟

تدوین همزمان انجام میشد اما تدوینگر من هرکس که باشد باز هم خودم باید سر فریم به فریم کار بنشینم. بعد از تدوین اولیه مینشینم روی جابه جایی تک تک پلانها فکر میکنم. درست است که به تدوینگرم اعتماد دارم و بخشی از تدوین، همزمان با تصویربرداری انجام شده اما باز هم کاری که خودم روی آن انجام میدهم وقت میبرد. خیلی وقتها دیالوگ حذف میکنم، بخشهای اضافه را بیرون می‏آورم و ... ضمن اینکه روزهای آخر در بیمارستان بستری بودم. الان هم که دارم با شما صحبت میکنم، هنوز 4 قسمت از تدوین کار مانده. همه زورمان را میزنیم میرسیم به لحظه آخر یک مرتبه دستگاه به خاطر عجله هنگ میکند و همه چیز بهم میریزد. این عجله باعث شده که از آن طرف بوم بیفتیم.

*آنطور که مشخص است و اتفاقا خود شما و برزو نیک نژاد هم بارها راجع بهش حرف زدید، «دودکش» قصه خاصی ندارد و بر مبنای اتفاقهای روزانه چند نفر جلو می‏رود. چطور ریسک کردید برای مناسبت ماه رمضان، با کاری وارد رقابت شوید که قصه خاصی ندارد؟

من نگفتم قصه ندارد. قصه های ساده دارد. قصه‏های ساده تعریف کردن و بیننده را نشاندن خیلی سخت تر است. ما عادت کرده‏ایم بشنویم یکی زنش را میکشد یا نمیکشد؟ دختری به پسری میرسد یا نمیرسد؟ یعنی صفر تا صد داریم. «دودکش» اما قصه تو قصه است. نمیتوانیم بگوییم قصه ندارد حالا این قصه‏های ساده، قرار است دست به دست هم دهد و بیننده را بنشاند جلوی تلویزیون. ما در سینما چنین اتفاقهایی داشتیم اما در تلویزیون نداشتیم.

*اما شرایط مخاطبی که بعد از افطار می‏نشیند سریالی را ببیند و قرار است آن را تا 30 شب ادامه دهد با مخاطبی که داخل سالن سینما، فیلمی را می‏بیند فرق میکند.

قبول ندارید با تله فیلمها و سریالهایی که پشت سر هم آمد و سینمایی هایی که اشتباه پشت اشتباه ساخته شد و باعث شده سینما زمین بخورد حالا لطیفی زیرکی به خرج داده که آمده چنین سریالی ساخته؟ من دیدم بیننده خسته‏س. دیگر حوصله ندارد بنشیند ببیند این پسر بالاخره به آن دختر میرسد یا نه! روز اول رفتم شبکه یک تا فقط با آقای فرجی درد دل کنم. میخواستم بگویم تورا به خدا یک مقدار هوای سریالهایتان را داشته باشید. مردم دیگر سریال نمی‏بینند. فارسی وان و بقیه کانالهای ماهواره‏ای دارند بازی را می‏برند. همین! من داشتم سریال «هنگام بیداری» را کار میکردم. اصلا قرار نبود «دودکش» را بسازم. حتی گفتم اگر اجازه بدهید به عنوان مشاور یک کارگردان کار کنم که بالاخره وارد این کار شدم.

*سرانجام این آدمهای بدون قصه که حالا مدام درگیر قصه‌‏های کوچک میشوند برایتان از اول مشخص بود؟

وقتی برزو نیک نژاد دو قسمت از فیلمنامه را به من داد به او اطمینان کردم چون واقعا می‏شناسمش. ایمان داشتم که این جنس را برزو میتواند به راحتی از پسش بر بیاید. مطمئن بودم میتواند این سادگیها را خیلی خوب در بیاورد.

*چقدر از بخشهای اخلاقی که الان در سریال وجود دارد، به دلیل حال و هوای ماه رمضان به آن اضافه شد؟ چون به نظر میرسد بخشی از این مسائل ارزشی و صحبتهای اخلاقی، اصلا با فضای «دودکش»، سازگار نیست و انگار برای تبدیل شدن سریال به یک کار مناسبتی به آن اضافه شده! مثل صحبتهای اخلاق و نصیحت گونه فیروز با پسر هم بندشان یا نجواهای درونی همه شخصیت‏ها بعد از بادبادک بازی و ...

اینها همان چیزی است که ما در کارهای طنز کمتر داشتیم. ما چرا باید کار کمدی بسازیم؟ چرا باید مردم را بخندانیم؟ تا حالا فکر کرده‏اید که چرا کمدی چارلی چاپلین، تا این حد اثرگذار است و چرا مردم آنقدر او را دوست دارند؟ اگر مرور کنیم متوجه میشویم که چارلی میخنداند اما در کنار آن مردم را به گریه هم می‏اندازد. من این نوید را به همه می‏دهم که در چند قسمت بعدی اگر تلویزیون دست به ساختار سریال نزند و دقیقا همانطور که من ساخته‏ام روی آنتن برود، مطمئن باشید به جایی می رسیم که حتی یک نفر هم درایران نیست که با دیدنش بتواند گریه نکند. منظورم این است که لحظات طنز و گریه همیشه کنار هم هستند درست مثل زندگی واقعی.

*اما یک جاهایی همین مضامین، حالت شعاری و مستقیم گویی پیدا میکنند. انگار یک نفر نشسته و میخواهد به زور نصیحتت کند!

آنجاییکه بعد از صحنه بادبادک بازی، نجواهای درونی هر کدام از شخصیتها را میشنویم برای حسین لطیفی حکم نماز را داشت. انگار هر کدام از آنها دارند نماز میخوانند. هرکس فکر میکرد که فقط خودش دارد با خدا حرف میزند و از دل بقیه خبر نداشت. این اتفاقی است که در همه ماها می‏افتد. من معتقدم همه آدمها با خدایشان حرف می‏زنند اما چگونه نشان دادن این حال و هوا، دیگر دست کارگردان است. مثلا بهنام تشکری که همیشه از همه طلبکار است، آنجا هم به شیوه خودش با خدا حرف میزند. آیا اگر یک کار کمدی صرف باشد، ماندگار میشود؟ یعنی من اگر یک کار صرفا خنده دار بسازم واقعا در ذهن‏ها می‏ماند؟ خب من هم میخواهم ماندگار شوم.

*مگر «همسایه‏‌ها» به عنوان یک کار کمدی خوب،ماندگار نشد؟

چرا ماند. حسین پاکدل خیلی برای آن زحمت کشید ولی واقعیتش این است که گاهی اوقات خودم تا صبح مینشستم می‏نوشتم و کل قصه را عوض میکردم. ولی با یک حال و هوا و حسی می‏آمدم سراغش. الان هم نظرم «دودکش»، برانگیزنده نوستالژی ما ایرانی‏هاست. یعنی چیزهایی را می‏شنویم و می‏بینیم که برایمان آشناست. حداقل برای قشر متوسط، روی خط فقر و پایین آن ملموس است. واقعا ماکارونی با سویا آگاهانه به این کار آمده. درست است با یارانه شوخی میکنیم اما واقعیت است. در جنوب شهر، صبح روزی که یارانه ریخته می‏شود صف است اما یک عده‏ای با آن فقط یک شکلات میخرند برای بچه‏هایشان. آنها ممکن است نفهمند اما گروه اول خیلی خوب می‏فهمند.

*اما خانواده فیروز، یک مرکز قالیشویی دارند، مدام سفارش می‏گیرند و طبیعتا نباید وضعشان زیاد بد باشد! با این حال اما وضع خانه و زندگی آنها اصلا مناسب شغل و درآمدشان نیست! چه اصراری داشتید آنها را انقدر سطح پایین نشان دهید؟

چه جور مرکز قالیشویی‏ای دارند؟ دستگاه اتوماتیک دارند یا خودشان با دست قالی میشویند؟

*به هر حال آنطور که نشان داده میشود، مدام دارند سفارش میگیرند! پس کار و بارشان اصلا بد نیست.

متری چند می‏شویند؟ چند تا کارگر دارند؟ حالا می‏رویم جلوتر متوجه میشوید که اصلا قصه قالیشویی چیست. همه خیال میکنند آنجا 4 میلیارد می‏ارزد اما کدام 4 میلیارد؟ الکی نیست. قطعا به همه این چیزها فکر کرده‏ایم و با برزو به نتیجه رسیده‏ایم.

*شما کارتان را از طراحی صحنه شروع کردید و معمولا در تمام کارهایتان هم به این مسئله دقت زیادی داشتید اما در «دودکش» انگار یک مقداری به دلیل شرایط تولید، خیلی کوتاه آمدید.

بمیرم برای محسن نوروزی که فکر میکنم یکی از بهترین طراحان صحنه ایران است. بله میپذیرم وقتی دلار 1200 تومان میشود 3200 تومان، ما به تفاوتش را که تلویزیون در برآوردش حساب نمیکند! خب تهیه کننده هم تلاش میکند یک جوری مدیریت کند که حداقل ورشکست نشود.

*این قضیه اینكه عنوان كارگردان را از جلوی نامتان در تیتراژ اول كارهایتان حذف می كنید، چه فلسفه‌ای دارد؟

چه لزومی دارد بنویسم، مگر یك نقاش پای تابلویش می نویسد نقاش دو نقطه فلانی. اصل امضاء زدن پای كار است كه من با نوشتن نامم این كار را می كنم.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: هفت صبح/مرجان فاطمی