دخترک فریاد زد" مادربزرگ خوبم من را تنها نگذار. مادربزرگ با مهربانی دخترک را در آغوش کشید و در سیاهی شب همراه دخترک به طرف آسمان نورانی بالا و بالاتر رفت. دخترک گفت: مادرب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1383/07/16
دخترک فریاد زد" مادربزرگ خوبم من را تنها نگذار.
مادربزرگ با مهربانی دخترک را در آغوش کشید و در سیاهی شب همراه دخترک به طرف آسمان نورانی بالا و بالاتر رفت.