د
داخلی | اشارهای در سناریو، در شروع شرح صحنه،كه داخلی است یا خارجی. « داخلی » یا «خارجی»و « شب » یا « روز » بودن صحنه دو خصیصه اصلی شرح صحنه درسناریوست. | Interior |
دالی(ارابه) | سكوئیچرخدار برای حركت دادن دوربین فیلمبرداری كه معمولاً به خاطر دقت و بی صدایی، با دستحركت داده می شود. | Dolly |
دانه | یك نوع كیفیت « غشاءحساس » Emulsion فیلم خام. | Grain |
درام احساساتی (اپرای صابونی) | اصطلاح آمریكایی، درام بسیار احساساتی و سوزناك درباره ی مسائل خانوادگی كه ابتدادر رادیو و بعد در تلویزیون به طور سریال ارائه می شد. | Soap Opera |
درجه تیرگی | میزان و شدت تیرگییا روشنی ( نور دیدن یا ندیدن ) تصویر فیلم. | Density |
دستگاه نمایش فیلم | (همان كه به فارسیاصطلاحاً آپارات می گویند.) | Projector |
دكوپاژ | طرح و شكل فنی فیلم به ترتیب و نظام «نما»ها، حركت دوربین و سایر خصوصیات فنی در سناریو نویسی ... دکوپاژکردن سناریو یعنی بعد از نوشتن شرح صحنه وگفتگوها،اضافه کردن نکات فنی مربوط به فیلمبرداری، مثل نوع «نما»(نزدیک ، دور و غیره) | Decoupage |
دوبلاژ (دوبله) | این اصطلاح معمولاًبه برگرداندن صدای فیلم از زبان اصلی به زبان دیگر اطلاق می شود. اما صدا گذاشتنروی فیلم ( در مورد فیلم هایی كه صدا توأم با فیلمبرداری ضبط نمی شود ) را نیزدوبله می گویند. | Dub |
دوپلكیتنگاتیو | كپیه ی نسخه ی منفی(نگاتیو ) فیلم كه از روی یك نسخه ی مثبت كشیده می شود تا در صورت صدمه رسیدن بهنسخه ی منفی اصلی، یك نسخه ی منفی دیگر در دست باشد. | Dupe Negative |
دوربین ذهنی | «نما»یی كه ظاهراًاز دریچه چشم قهرمان داستان یا كسی كه تماشاگر صحنه است نشان داده میشود. | Subjective Camera |
دوربین صدابردار | دوربین ( یادستگاه ) برای ضبط « صدای اپتیك » روی نوار فیلم به صورت خطوط زیگزاگ و مناطقتاریك - روشن. | Sound Camera |
دوربین –قلم | «دوربین به منزلهقلم » اصطلاحی كه فیلمساز و منتقد فرانسوی « الكساندر آستروك»A.Astruc در سال 1948 درمقاله ای به همین عنوان به كار برد، و منظورش این بود كه زبان سینما در رسا بودن،قابلیت انعطاف و بیان نهفته ها ( معنویات )، می تواند مشابه زبان ادبیاتباشد. | Camera - Stylo |
دیافراگم | دریچه ای كه دردوربین فیلمبرداری (و عكاسی) پشت عدسی (و جلوی فیلم خام) قرار می گیرد و مدتزمان و میزان رسیدن نور به فیلم را كنترل می كند. | Diaphragm |
دیسالو (تداخل تصاویر) | محو تدریجی یك تصویر و ظهور تدریجی تصویری دیگر بر آن. | Dissolve |
دیفوزر | ورقه ای از جنسپارچه ظریف و یا گاز ( شبكه ی ریز بافت ) جلوی منبع نور صحنه قرار داده می شود كهنوری كه موقع فیمبرداری بر صحنه می تابد پخش شود تا سایه روشن ها به اصطلاح نرمشوند. | Diffuser |