معجزات و کراماتى از امام حسن مجتبى عليه السلام - معجزات و کراماتی از امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معجزات و کراماتی از امام حسن مجتبی (ع) - نسخه متنی

سید جواد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معجزات و کراماتى از امام حسن مجتبى عليه السلام

سيد جواد حسينى




  • اى فاطمه چيدند گل ياسمنت را
    آن قوم که پهلوى تو را هم بشکستند
    تاراج نمودند عقيق يمنت را



  • کشتند پس از کشتن محسن، حسنت‏را
    تاراج نمودند عقيق يمنت را
    تاراج نمودند عقيق يمنت را



پيشواى دوم جهان تشيع اولين ثمره زندگى مشترک على عليه السلام و فاطمه، در نيمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى در «مدينة الرسول‏» ديده به جهان گشود.

حسن بن على، هفت‏سال در دوران جدش، رسول اکرم صلى الله عليه و آله، زندگى کرد و سى سال از همراهى پدر بزرگوارش، اميرمؤمنان عليه السلام، برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت. سرانجام معاويه، با فريفتن «جعده‏» همسر آن حضرت و اعطاى صدهزار درهم و وعده ازدواج با فرزند خود يزيد، امام عليه السلام را مسموم ساخت، و حضرتش بعد از 40 روز تحمل بيمارى در 28 صفر سال 50 هجرى در سن 48 سالگى مظلومانه به شهادت رسيد، و در قبرستان «بقيع‏» در مدينه منوره مدفون گشت.

در اين مقاله به مناسبت‏شهادت امام مجتبى عليه السلام به نمونه‏هايى از کرامتها و معجزات آن حضرت اشاره مى‏کنيم. هدف از کرامتها و کارهاى خارق العاده، هدايت انسانها و دفاع از حق امام عليه السلام بوده است تا از اين طريق مردم راه صحيح را که مسير امامت و شناخت امام است تشخيص دهند.

نمونه‏هايى از معجزات و کرامات امام حسن عليه السلام

1. سخن گفتن با دشمن خدا در کودکى

در سال ششم هجرى قراردادى بين پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و کفار قريش منعقد گرديد که بعدها به «صلح حديبيه‏» معروف شد. يکى از مواد صلح نامه اين بود که هر دو سپاه مى‏توانند با هر قبيله‏اى که بخواهند پيمان دوستى امضاء کنند. بر اين اساس، رسول خدا صلى الله عليه و آله با قبيله «خزاعه‏» پيمان دوستى بست.

در سال هشتم هجرى يکى از افراد قبيله «بکر» که هم پيمان کفار قريش بود، نسبت‏به پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله جسارت کرد، و شخصى از قبيله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم صلى الله عليه و آله دفاع کرد. آن گاه، با هم درگير شدند و کفار قريش نيز به کمک قبيله هم پيمان خود «بکر» وارد صحنه گرديده و در نتيجه يک نفر از افراد قبيله «خزاعه‏» را کشتند و بدين وسيله صلح حديبيه نقض گرديد.

کفار قريش از اين نقض معاهده پشيمان گشته، ابوسفيان را براى عذرخواهى و تجديد قرارداد به محضر پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرستادند. ابوسفيان به حضور آن حضرت رسيد و درخواست امان و تجديد پيمان نمود، ولى آن حضرت به سخنان او ترتيب اثر نداد.

ابوسفيان به ناچار به نزد اميرمؤمنان، على عليه السلام شرفياب شد و از وى درخواست نمود که در نزد پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله شفاعت نمايد. على عليه السلام در جواب فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با شما پيمانى بست و هرگز از پيمانش برنمى‏گردد... در اين هنگام، امام حسن عليه السلام که کودک خردسالى بود، به حضور پدر آمد و ابوسفيان خواست که على عليه السلام اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله از ابوسفيان شفاعت کند. به نقل تاريخ، امام حسن عليه السلام، اين سخنان را شنيد، «فاقبل الحسن عليه السلام الى ابى سفيان وضرب احدى يديه على انفه والاخرى على لحيتيه ثم انطقه الله عزوجل بان قال: يا اباسفيان! قل لا اله الا الله محمد رسول الله حتى اکون شفيعا فقال عليه السلام الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذرية محمد المصطفى نظير يحيى بن زکريا «وآتيناه الحکم صبيا»؛ پس امام حسن نزد ابوسفيان رفت و با يک دست‏بر بينى او و با دست ديگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگويد: اى ابوسفيان! بگو جز خداى يکتا خدايى نيست و محمد رسول خداست، تا من شفاعت کنم. سپس آنگاه على عليه السلام [که با شنيدن سخنان فرزندش فوق‏العاده خوشحال شده بود] فرمود: سپاس خداوندى را سزاست که در ذريه محمد برگزيده، مانند يحيى بن زکريا قرار داد [که در کودکى از جانب خداوند به او حکمت عطا گرديد و خداوند در مورد ايشان فرمود:] در کودکى به او حکمت داديم.»

2. گرفتار شدن مرد ناصبى با نفرين امام حسن عليه السلام

بعد از داستان صلح حضرت با معاويه، مشاور معاويه، عمروعاص، از امام حسن عليه السلام خواست که در ميان سربازان دو سپاه سخنرانى نمايد. حضرت با استفاده از فرصت‏به دست آمده به سخنرانى مبادرت ورزيد و بعد از حمد و ستايش الهى، به معرفى خود پرداخت و خود را امام و پيشواى واقعى معرفى نمود، و اضافه کرد که ما خانواده داراى کرامات، و مورد عنايت الهى مى‏باشيم؛ ولکن چه کنم که از حقم محروم شدم....

معاويه از نتايج‏سخنان حضرت احساس وحشت کرد؛ لذا از او خواست که سخنان خود را قطع نمايد، حضرت نيز مجبور شد سخنرانى خود را نيمه تمام گذارد. وقتى آن حضرت نشست، عده‏اى به او جسارت کردند. از جمله، يک جوان ناصبى از بين مردم از جا بلند شده و به حضرت امام حسن عليه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود. تحمل آن همه فحاشى و تحقير، سخت‏بر حضرت گران آمد و از طرف ديگر امکان داشت موجب شک و ترديد راهيان ولايت و امامت گردد؛ بنابراين، حضرت دست‏به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللهم غير ما به النعمة واجعله انثى ليعتبر به؛ خدايا نعمت [مردانگى] را از او سلب کن، و او را همچون زنان قرار بده تا از آن عبرت بگيرد.» دعاى حضرت مستجاب شد و جسارت کنندگان در آن مجلس شرمنده شدند.

معاويه به عمروعاص رو کرد و گفت: تو به وسيله پيشنهاد خودت مردم شام را گرفتار فتنه کردى، و آنان به وسيله سخنرانى و کرامت او بيدار شدند. عمروعاص گفت: اى معاويه! مردم شام تو را به خاطر دين و ايمانشان دوست ندارند، بلکه آنان طرفدار دنيا هستند و شمشير و قدرت و رياست نيز در اختيار تو قرار دارد؛ لذا نگران موقعيت‏خود نباش.

ولى به هر حال، مردم از اثر نفرين امام حسن عليه السلام باخبر شدند و از اين امر تعجب مى‏کردند، سرانجام جوان نفرين شده از کار خويش نادم و پشيمان گشته، با همسرش در حالى که گريه مى‏کردند، نزد امام حسن عليه السلام آمدند و از پيشگاه حضرت درخواست عفو و بخشش نمودند، حضرت نيز توبه آنها را پذيرفته، بار ديگر دست‏به دعا برداشت و از خداوند خواست که جوان نادم به حال اول خود برگردد، و چنين هم شد.

3. خبر از تعداد رطبهاى درخت و جنايات معاويه

بعد از گذشت‏شش ماه از امامت، امام حسن عليه السلام براى حفظ خون شيعيان و مصالح ديگر، با شرائطى صلح‏نامه‏اى با معاويه امضاء کرد. هنوز لشکرگاه خود را در «نخيله‏» ترک نکرده بود که معاويه وارد شد، و در آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. در اين ميان، پسر هند از امام حسن عليه السلام پرسيد: اى ابا محمد! شنيده‏ام که رسول خدا از عالم غيب خبر مى‏داد! مثلا مى‏گفت: اين درخت‏خرما چه مقدار ميوه و رطب دارد! آيا شما نيز در اين موارد علومى داريد؟ زيرا شيعيان شما عقيده دارند که هر چه در آسمانها و زمين است، از شما پوشيده نيست و شما از همه آنها آگاهى داريد! حضرت در جواب معاويه فرمود: «اى معاويه! اگر رسول خدا از نظر مقدار وکيل اين قبيل ارقام را تعيين مى‏کرد، من مى‏توانم به صورت دقيق، تعداد آن را مشخص سازم.

در اين وقت، معاويه به عنوان آزمايش سؤال کرد: اين درخت چند دانه رطب دارد؟ حضرت فرمود: دقيقا چهار هزار و چهار عدد. معاويه دستور داد دانه‏هاى خرماى آن درخت را چيدند و به طور دقيق شمردند و با کمال تعجب ديدند تعداد آنها چهار هزار و سه عدد است!! حضرت فرمود: آنچه را گفته‏ام درست است. سپس بررسى دقيق‏ترى کردند و ديدند که يک دانه خرما را «عبدالله بن عامر» در دست‏خود نگه داشته است! آن گاه، حضرت فرمود: اى معاويه! من به تو اخبارى مى‏دهم که تعجب کنى که من چگونه اين اخبار را در دوران کودکى از پيامبر آموختم! و آن اينکه تو در آينده زياد بن ابيه را برادر خود مى‏خوانى! و حجر بن عدى را مظلومانه به قتل مى‏رسانى! و سرهاى بريده را از شهرهاى ديگر براى تو حمل مى‏کنند.

در تحقيق اين گونه پيشگوييها و اخبار از آينده که حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام از آنها پرده برداشته است، علماء بزرگ اهل سنت در تاريخ آورده‏اند که: زياد بن ابيه از طرف معاويه فرماندار کوفه شد و چون شناخت کامل به اصحاب اميرمؤمنان داشت، يکايک آنها را دستگير کرده و دستور داد آنها را گردن زدند. از جمله دستگير شدگان «حجر بن عدى‏» بود که او را به شام فرستاد. حجر در کنار معاويه قبرهاى آماده را يکطرف و کفنهاى مهيا را در طرف ديگر ديد، خود را آماده مرگ نمود و اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند. پس از آن سر او را از بدنش جدا کردند.

و همين معاويه زيادبن ابيه را در بالاى منبر نشانيد و به طور علنى اعلان کرد که وى برادر معاويه از نطفه ابوسفيان است که به طور نامشروع متولد گرديده است و آن گاه، شرح ماجراى خلاف عفت پدرش را نيز تشريح کرد!

4. شفاى وصال با عنايت امام حسن عليه السلام

ميرزا محمد شفيع شيرازى متخلص به وصال شيرازى متوفى سال 1262 ه. ق در شيراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفاى عصر فتحعلى شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمى، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعليق، ثلث، رقاع، ريحان، تعليق و شکسته) مهارتى به سزا داشته و کتابهاى فراوانى نيز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اينکه 67 قرآن به خط زيباى خود نوشته است. بر اثر نوشتن زياد چشمش آب مى‏آورد و به پزشک مراجعه مى‏کند، دکتر مى‏گويد: من چشمت را درمان مى‏کنم، به شرطى که ديگر با او نخوانى و خط ننويسى. پس از معالجه و بهبودى چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن مى‏کند تا اينکه به کلى نابينا مى‏شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلى الله عليه و آله و آل او مى‏شود. شبى در عالم رؤيا پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله را در خواب مى‏بيند، حضرت به او مى‏فرمايد: چرا در مصائب حسين مرثيه نمى‏گويى تا خداى متعال چشمت را شفا دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حاضر گرديده، مى‏فرمايد: وصال! اگر شعر مصيبت گفتى، اول از حسنم شروع کن؛ زيرا او خيلى مظلوم است.

صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست‏به ديوار گرفتن و اين شعر را سرودن:




  • از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
    آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد



  • آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
    آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد



نيمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بينا شد. آن گاه اضافه کرد:




  • خونى که خورد در همه عمر، از گلو بريخت

    زينب کشيد معجر و آه از جگر کشيد



  • دل را تهى زخون دل چند ساله کرد
    زينب کشيد معجر و آه از جگر کشيد



5. گزارش حضرت از کيفيت‏شهادت خود

طبق روايات فراوان، ائمه اطهار عليهم السلام از علوم غيبى به اذن الهى آگاهى دارند و امام حسن عليه السلام نيز از چنين علمى برخوردار بود، از جمله: اطلاع دادن آن حضرت از کيفيت‏شهادت و ماجراى بعد از آن است که فرمود: «انا اموت بالسم کما مات رسول الله صلى الله عليه و آله: قالوا: ومن يفعل ذلک بک؟ قال امراتى جعدة بنت الاشعث‏بن قيس فان معاوية يدس اليها ويامرها بذلک...؛من چون رسول خدا به وسيله زهر از دنيا مى‏روم. گفتند: چه کسى تو را مسموم مى‏کند؟ فرمود: همسرم جعده، دختر اشعث‏بن قيس؛ زيرا معاويه با نيرنگ او را فريب مى‏دهد و او را به آن امر مى‏کند.» به آن حضرت پيشنهاد دادند که او را از خانه‏ات بيرون کن. فرمود: چنين کارى انجام نمى‏دهم، به چند جهت:

1. در علم خداوند مقدر است که او قاتل من است [و از قضا و قدر حتمى الهى نمى‏توان فرار کرد]؛

2. هنوز جرمى مرتکب نشده است که من او را به عنوان مجازات اخراج کنم؛

3. اخراج او بهانه مى‏شود براى حملات و تهمتهاى ناجوانمردانه دشمنان عليه من.»

از همه اينها گذشته، امام وظيفه دارد علم اختصاصى خود را ناديده گرفته، با ديگران همانند افراد عادى رفتار نمايد.

و همين طور امام حسن مجتبى عليه السلام به برادرش امام حسين عليه السلام وصيت کرد که بعد از شهادتش پيکر او را جهت ديدار به روضه مبارک پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله ببرند... و از جمله، فرمود: «واعلم انه سيصيبنى من عائشة مايعلم الله والناس من بغضها وعداوتها لله ولرسوله وعداوتها لنا اهل البيت؛ بدان که به زودى از عايشه بر من ظلمهايى مى‏رسد که خدا و مردم از کينه و بغض او نسبت‏به خداوند و رسول خدا صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت آگاهى دارند.»

بعد از مدتى هم پيش بينى اول به وقوع پيوست که جعده با تحريک معاويه حضرت را مسموم کرد و هم خبر دوم تحقق يافت که عايشه نسبت‏به جنازه آن حضرت اهانت کرد و طبق برخى نقلها جنازه را تير باران نمودند، و هفتاد چوبه تبر به سوى آن بدن و تابوت هدف‏گيرى شد.

/ 1