اهل بيت (ع) / امام حسين (ع) اصغر حيدري در شمارههاي گذشته، موضوع اختلاف نظر امام حسين عليه السلام با برادرش امام حسن عليه السلام در مورد صلح با معاويه را که در تعدادي از منابع تاريخي آمده، نقل کرديم و آن را با روش نقد مباحث تاريخي مورد نقد و بررسي قرار داديم و بيپايگي اختلاف نظر در ميان آن دو بزرگوار را به اثبات رسانديم و نيز بر مبناي عقيد? شيعه در مورد عصمت ائمه (عليهم السلام) و پذيرش امامت هر امام از طرف امام بعدي، به اين نتيجه رسيديم که چنين امري قابل قبول نميباشد. اينک در اين شماره، با ريشهيابي تاريخي نفوذ اينگونه گزارشهاي دروغ و بياساس در تاريخ امامت، قلمهاي تحريفگر را افشا ميکنيم.
نقش بنياميّه در جعل احاديث بر ضدّ اهل بيت (عليهم السلام)
معاويه پس از به دست آوردن خلافت، فرماني به هم? عمّال و کارگزارانش نگاشت که «هرکس چيزي در فضل ابوتراب و خاندانش باز گويد، حرمتي براي خون و مالش نيست» (يعني خونش هدر خواهد بود). مدتي بعد فرمان ديگري داد که «دوستداران عثمان و علاقهمندان او و کساني را که رواياتي در فضيلت وي نقل ميکنند، به خودتان نزديک کنيد و اکرامشان نماييد».معاويه در فرمان ديگري گفت:«مردم را دعوت کنيد که فضايل صحابه و خلفاي اوليه را روايت کنند. و حديثي در فضيلت ابوتراب نباشد مگر اين که روايتي همانند آن را در فضل خلفاي نخستين و صحابه براي من بياوريد يا ضدّ آن را روايت کنيد اين کار نزد من محبوبتر است و مرا بيش از پيش شادمان ميکند چه؛ براي شکستن دلائل و براهين ابوتراب و شيعيان وي وسيلهاي قويتر و برّندهتر ميباشد».شيخ ابوجعفر اسکافي (از دانشمندان اهل سنّت) در کتاب «التفضيل» مينويسد: «بنياميه هرکس را که در مورد فضايل علي روايت ميکرد، شکنجه ميکردند و چنان شد که هرگاه کسي ميخواست حديثي از علي عليه السلام نقل کند که مربوط به فضايل او و مربوط به شرايع ديني بود، باز هم جرأت نداشت نام او را ببرد، بلکه ميگفت: از ابوزينب چنين نقل ميکنم».کار جعّالان حديث که از درهم و دينارهاي معاويه و بنياميه سرمست شده بودند، همانند ابوهريره، مغير? بن شعبه، عمروعاص و ... به ساختن هزاران حديث کشيد. مرحوم علام? اميني در کتاب کبير «الغدير» نام 41 نفر از حديثسازان را با تعداد احاديث ساختگي آنان آورده که جمع احاديث ساختگي به رقم شگفتآور 408684 رسيده است ! کار از حديثسازي به صحابهسازي کشيد و کساني را به عنوان صحابي و راوي حديث ساخته و پرداختند که اصلاً وجود خارجي نداشتند و تاريخ اسلام را مغشوش نمودند و حق و باطل را به هم آميختند آن هم عمدتاً جهت تطهير غاصبان خلافت و پوشانيدن چهر? منوّر اهل بيت و آل علي (ع). علام? عسکري محقق معروفِ معاصر تاريخ اسلام، 150 تن از اين صحابيان ساختگي را شناسانيده است.از عناصر اصلي اين احاديث جعلي را ميتوان چنين ياد کرد:1. احاديثي که از مقام و مرتبت رسول خدا صلي الله عليه وآله کاسته و نسبت کارهاي اشتباه و سبک به ايشان ميدهند تا کارها و اقدامات خلافِ خلفاي ثلاثه و بنياميه به چشم نخورد و از ياد برود.2. احاديثي در فضيلت خلفاي سهگانه يعني ابوبکر، عمر و عثمان و حتي معاويه!.3. احاديثي در کاستن مقام والاي اهل بيت خصوصاً علي عليه السلام و حسنين (عليهما السلام). در اين مورد است که ميبينيم احاديث و اخباري در تاريخ اسلام وارد شده مبني بر اختلاف در خانواد? علي عليه السلام در موضعگيريها و اقدامات. با اين احاديث در صدد برآمدهاند تا نشان دهند علي و اولاد او انسانهايي با اشتباهات و بگومگوهاي هر انسان معمولي بودهاند تا مردم در طيّ قرون و اعصار، عشق علي و آل او را در دلها جاي نداده، راه آنان را نپويند و بر زمامداران و حکمرانان بنياميه و بنيعباس نشورند! و به ظلم و ستم آنان گردن نهند، پس اين احاديث ساختگي، ميتوانند افيوني براي مردم مسلمان باشند.4. متأسفانه دست آلود? يهود و نصارا (دشمنان ديرين? اسلام) نيز دست خائن بنياميه را در زمين? آشفته نمودن حديث و تاريخ اسلام به گرمي فشرد و انبوه احاديث معروف به اسرائيليات را به وجود آورد. پس نقل و تحليل تاريخ اسلام دقتي ژرف ميطلبد.
اختلاف امام حسن با امام حسين (عليهما السلام)
در زمين? کاستن از مقام والاي اهل بيت (عليهما السلام)، گزارش اختلاف امام حسن با امام حسين (عليهما السلام) بر سر صلح با معاويه و نيز اختلاف امام حسن با پدر بزرگوارش قابل توجه و دقت ميباشد. امام حسن با علي عليه السلام اختلاف دارد و حسين با حسن!! پس اين خانواده که خلافت مسلمين را حقّ خود ميدانند، گرفتار اختلاف هستند. اختلاف از غفلت و اشتباه ناشي ميگردد و افراد غافل و پُر اشتباه قداستي نداشته قابل پيروي نميباشند، پس امامانِ شيعيان، معصوم نيستند! و ... ميبينيد با نقل چند موردِ دروغ در اختلاف علي عليه السلام و فرزندانش به چه اهدافي نظر ميکنند و ميخواهند برسند؟ اف بر اولين دروغگويان و جاعلان حديث از زبان پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله که راهِ بنياميه را در جعل احاديث باز نمودند!اصحاب جمل به صحنهگرداني عايشه، طلحه و زبير به بصره تاخته با کشتار مسلمين به آن شهر استيلا يافتند. امام علي عليه السلام با اردوي جنگي به سوي بصره رهسپار و در سرزمين ربذه جهت استراحت، اُتراق مينمايند و در اين مکان اختلاف امام حسن با پدر شروع ميشود.خبر اين اختلاف را در کتاب «الأخبار الطوال دينوري» . «الإمام? و السياس?» ابن قتيب? دينوري و تاريخ طبري. مييابيم که ابن اثير در تاريخ کامل. و ابن خلدون در تاريخ خود موسوم به «العبر». آن را از تاريخ طبري نقل نمودهاند. چون ترجم? تاريخ کامل توسط استاد «محمد حسين روحاني» نثري اديبانه و جذّاب دارد مطلب را از کتاب مذکور نقل مينماييم:«علي روانه شد تا به ربذه رسيد. براي وي گزارش رسيد که اصحاب جمل پيش از تو بر بصره چنگ انداختهاند. در آنجا ماندگار شد و به کنکاش در نشست که چه کاري در پيش گيرد. پسرش حسن بر سر راه به نزد وي آمد و گفت: تو را فرمودم و نافرماني من کردي، فردا کشته ميشوي و خونت پايمال ميگردد و برايت ياوري نميماند».علي عليه السلام به وي گفت:«تو پيوسته مانند دخترکان دوشيزه گريه سر ميدهي، چه گفتي که نافرمانيات کردم؟حسن گفت:«روزي که عثمان را در ميان گرفتند تو را فرمودم که از مدينه بيرون روي تا هنگام کشته شدن وي در شهر نباشي، آنگاه چون کشته شد، تو را فرمودم که بيعت (با مردم) نکني تا گروههاي نمايندگي عرب به نزد تو آيند و گزارش بيعت کردن مردم هم? ولايات به تو رسد زيرا مردم هرگز تو را کنار نگذارند و کاري بيتو به فرجام نرسانند ولي تو سر از رأي من بر تافتي. چون آن زن (عايشه) و اين دو مرد (طلحه و زبير) بيرون شدند تو را فرمودم که در خانه بنشيني تا ايشان به گونهاي به آشتي برسند و اگر تباهي پيش آيد نه بر دست تو باشد، در هم? اين کارها سر از فرمان من بر تافتي».علي عليه السلام فرمود: «پسرکم! اما اين که گفتي بايد به هنگام در ميان گرفته شدن عثمان از مدينه بيرون ميرفتي، بدان که ما را نيز مانند وي در ميان گرفتند. اما اين که گفتي بايد پيش از رسيدن گزارش بيعت مردم ولايات و شهرها بيعت نميکردي، بدان که فرمان، فرمان مردم مدينه است و ما ترسيديم که اين کار يکباره به تباهي و نابودي گرايد. پيامبر خدا درگذشت و من بر آن بودم که هيچکس براي سروري و رهبري مسلمانان از من سزاوارتر نيست ولي مردم با ابوبکر بيعت کردند و من هم با او بيعت کردم. آنگاه ابوبکر به سوي آمرزش خدا رخت بيرون کشيد و من هيچکس را براي اين کار سزاوارتر از خود نميديدم ولي چون مردم با عمر بيعت کردند، من نيز بيعت کردم. پس عمر به سوي مهر خدا رهسپار گشت و من گمان داشتم که از همهکس براي رهبري شايستهترم، اما او مرا يک بخش از شش بهره بخشيد [در شوراي شش نفري انتخاب خليف? بعد از خودش شرکت داد] مردم با عثمان بيعت کردند و من از پيِ ايشان روان شدم. آنگاه مردم بر عثمان تاختند و او را کشتند و با خرسندي و بدون زور و فشار با من بيعت کردند، اينک من همراه فرمانبرانم به چالش با کساني بيرون ميروم که با من سر ناسازگاري داشته باشند تا خدا داوري کند که او بهترين داوران است. اما اين که گفتي بايد به هنگام بيرون شدن زبير و طلحه در خانه مينشستم، چگونه آن چه را خدا به گردنم گذاشته است، با خواست? تو توانم گرد آورد؟ آيا ميخواهي من مانند کفتار لانهنشين شوم که آن را در ميان ميگيرند و همي گويند که در لانه نيست تا به درِ لانهاش برسند و او همان هنگام بيرون آيد و فرو گيرندش! اگر در اين کار ننگرم که چه بر من بايسته است، و خدا چه به گردن من گذاشته است و بايد به چه پروا دهم و به چه ندهم، چه کسي اين کارهاي گران از پيش برد؟ دست از من بردار پسرکم!».کلّ مطلب (به اصطلاح) اختلاف يا اعتراض امام حسن عليه السلام به پدر بزرگوارش همين بود و مطلب دنباله ندارد تا واکنش امام حسن عليه السلام به دست آيد.
نقل و تحليل اختلاف و ردّ آن
1. راوي کيست؟
دينوري منبع و راوي حديث خود را ذکر ننموده تا پيرامون آن دقّت و بررسي شود. اما طبري مطلب را از دو طريق روايت نموده: يکي از مروان بن عبدالرحمان و ديگري از عرني شتردار که هر دو در گفتههاي خود مورد اطمينان نيستند و کتب رجال هم آنها را موثق نميدانند . پس نقل آن دو از لحاظ سنديّت تاريخي بيارزش است.
2. چرا امام حسن؟
با اين که حسنين (عليهما السلام) هر دو از سرداران سپاه پدر در جنگ جمل بودهاند، چرا مسأل? اختلاف را به امام حسن چسبانيدهاند نه امام حسين؟ يک علت آن ميتواند چنين باشد که حسن بعد از پدر مسند رسمي خلافت را به دست گرفت. علي عليه السلام جهت نبرد با معاويه، لشگر آراسته بود و امام حسن به عنوان خليفه با معاويه صلح نمود. آرايش سپاه و صلح دو حرکتي هستند که در برابر هم قرار ميگيرند. بايد شايب? اختلاف پدر و پسر را به سالها قبل برگرداند و بازگو ساخت که حسن کارهاي پدر را بر صواب ندانسته و با آنها مخالف بود پس اقدام علي عليه السلام در جنگ با معاويه را هم بر صواب نديده با او صلح نمود و بالاتر اين که، در دست گرفتن خلافت توسط علي عليه السلام را هم بر صواب نميدانست لذا خلافت را به معاويه واگذار کرد!!. با نقل چند جمل? دروغ، چه اهداف خطرناکي را دنبال ميکنندأ!
3. حضور حسن عليه السلام در حوادث قتل عثمان
به نقل از حسن آوردهاند که به پدر گفت: «در وقت کشته شدن عثمان تو را فرمودم از مدينه بيرون روي [تا اتهام کشتن او را بر تو نزنند] و چون کشته شد، تو را فرمودم که بيعت نکني تا ...» علي عليه السلام جواب داد: «مردم مرا هم در ميان گرفته بودند چگونه ميتوانستم بيرون بروم...».بايد توجه داشت که حسن همراه حسين (عليهما السلام) و تني چند از جوانان غيرتمند بنيهاشم به دستور علي عليه السلام از محافظان خان? خليفه (عثمان) بودهاند و مردم را از کشتن او منع ميکردند حتي در هجومِ انقلابيون، زخمي شدند و چون عثمان کشته شد، طبق نقل برخي از مورّخان، علي عليه السلام آمده بر صورت حسن و سين? حسين کوبيد . منظور اين است که حسن در متن قضايايي که منجر به کشته شدن عثمان گرديد، قرار داشت و شاهد محاصر? پدرش توسط انقلابيون نيز بود، ديگر چه جاي اعتراض باقي ميماند «که بايد از شهر بيرون ميرفتي»؟ چنين اعتراضي را کسي ميتوانست عنوان کند که در شهري ديگر ميبود و شاهد جريان نميتوانست باشد.بعد از کشته شدن عثمان، صحابه، مردم و انقلابيون چنان بر علي عليه السلام هجوم آوردند و خواستار بيعت با ايشان شدند که به فرمود? مولا در خطب? شقشقيّه، حسن و حسين [که جواناني برومند بودند و از پدر محافظت مينمودند] به زير دست و پاي مردم رفتند، علي عليه السلام خلافت را قبول ننمود اما اصرار و تأکيد بيش از حدّ مردم و نيز تکليف الهي که بر گردن امام بود، ايشان را مجبور ساخت خلافت را بپذيرد. ديگر چه جاي اعتراض باقي ميماند که چون عثمان کشته شد تو را فرمودم بيعت نکني؟!.
4. ولايت امام قبل بر امام بعد
همانگونه که قبلاً ذکر گرديد، امامِ قبل بر امام بعد ولايت دارد و متابعتِ امامِ بعد از امام قبل، لازم و ضروري است پس بر امام حسن عليه السلام تبيعت بيچون و چرا از امام علي عليه السلام واجب شرعي و فرض بوده است، مقام ديني علي عليه السلام بالاتر از آن است که کارهايي نسنجيده و قابل اعتراض انجام دهد و مقام ديني حسن عليه السلام بالاتر از آن است که به امام و مقتداي خود اعتراض و اشکال نمايد. چه رسد به اين که به امامِ خود بگويد «به تو فرمودم!» و «تو از فرمان من سر بر تافتي»!! امام حسن عليه السلام نمون? اعلاي اخلاق اسلامي و انساني بودند و به امام و پدر خود اينگونه اعتراض و پرخاش نميکرد.
5. احاديث پيامبر در بزرگداشت علي عليه السلام
طبعاً حسن بن علي عليه السلام احاديث نبوي در بزرگداشت پدر خويش را دقيقاً به خاطر داشتند که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله علي عليه السلام را «فاروق» (جدا کنند? حق از باطل) امّت و «شخص هميشه همراهِ حقّ» معرفي فرمودهاند، پس کار و اقداماتِ فاروق امّت و شخصي که حق، هميشه دور او ميگردد، نميتواند قابل اعتراض، اختلاف و حتي قابل اشکال و به اصطلاح، «محلّ بحث» باشد!علماي بزرگ اهل سنت از جمله شيخ سليمان بلخي حنفي در باب 16 کتاب ينابيع المودّ?، امام الحرم الشريف ابي جعفر احمد بن عبدالله شافعي حديث 12 از هفتاد حديث را از فردوس ديلمي و مير سيد علي همداني شافعي در مودّت ششم از مودّ? القربي و محمد بن يوسف گنجي شافعي در باب 44 کفاي? الطالب از ابن عباس و ابي ليلي غفاري و ابيذر غفاري از رسول اکرم صلي الله عليه وآله نقل نمودهاند که فرمود:«زود است بعد از من فتنهاي برپا شود، پس اگر چنين شد، شما ملزم هستيد با علي بن ابي طالب باشيد چون اوست اول کسي که مرا ميبيند و با من در روز قيامت مصافحه مينمايد، او در مرتب? بلند و عليا با من است و او جدا کنند? بين حق و باطل (فاروق) است» . [پس فاروق، علي است نه عمر بن خطاب] محمد بن ابيبکر خطاب به عايشه گفت: «از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم که فرمود: علي با حق است و حق نيز با علي است» .عقل سليم و به دور از بغض و نفاق در طول تاريخ نتوانسته و نميتواند خدشهاي بر ضدّ يکي از اقدامات علي عليه السلام بيابد. بُغضِ علي خود نشان دهند? نفاق است. ابن ابي الحديد به عنوان يکي از عالمان بزرگ اهل سنت مينويسد:«اخبار صحيحي که محدثان در صحّت آنها هيچ شک و ترديد ندارند، اتفاق دارد که پيامبر صلي الله عليه وآله به علي عليه السلام فرمود کسي جز منافق تو را دشمن نميدارد و کسي جز مؤمن تو را دوست نميدارد» .و لذا اصحابِ پيامبر، مؤمن را از منافق به سبب حبّ و بغض نسبت به علي عليه السلام ميشناختند. مطلب بالاتر اين است که اصولاً حلالزاده يا حرامزاده بودن اطفال تازه متولّد را به وسيل? وجود شريف علي عليه السلام مشخص ميداشتند، عمادالدين طبري در کتاب خود کامل بهايي (تأليف به سال 675 هـ ق) اين حديث را از عمر بن خطاب نقل مينمايد:«اگر در فرزندي به شک افتادي که حلالزاده است يا حرامزاده، رسول صلي الله عليه وآله گفت: او را در مقابل علي بداريد اگر بخندد حلالزاده است و اگر بگريد حرامزاده است»