حقیقت نماز (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حقیقت نماز (5) - نسخه متنی

محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد

موضوع سخنراني : حقيقت نماز - قسمت پنجم

زمان : عيد غدير 81

در قسمت پنجم از بحث حقيقت نماز هستيم ، در اين جلسه قصد داريم دو مطلب مهم يعني : نماز و ظلمات چهارگانه و نماز و ولايت رو خدمتتون عرض كنيم . خُب امشب شب عيد غدير هم هست و اين بحث كاملاً مناسبت داره . يه وقتي يكي از عزيزان نقل مي كرد مي گفت : زمان رژيم گذشته ، توي دبيرستان علوي تهران كه يكي از دبيرستانهاي مشهور تهران هست ، جواني بود كه يه دفتري داشت كه در اون دفتر مناجاتش رو مي نوشت ، مي گفت : من دفتر رو ديدم ، يكي از مناجاتهاش خيلي توجه من رو جلب كرد ، نوشته بود : تلخ ترين و سياه ترين روز زندگي من . . . ( خُب ما هم گفتيم ببينيم اين چه روزي هست كه تلخ ترين و سياه ترين روز زندگي اين جوونه ؟ همه ما تقريباً از اين نوشته ها حالا چه در ذهنمون ، چه در دفاترمون داريم ، يك روزهايي برامون خيلي خيلي تلخه . مثلاً من تلخ ترين روز زندگيم مشخصه و اگر ازم بپرسن مي گم كدوم روزه ، اما اينكه تلخي چقدر انگيزه اش الهي و معنوي و انساني باشه اين روش حرفه ) ايشون نوشته بود : تلخ ترين روز زندگي من آن روزي بود كه صبح كه از خواب بيدار شدم ديدم آفتاب طلوع كرده و نمازم قضا شده ! البته اين يه چيز عاديه كه مثلاً شما خسته باشيد و صبح براي نماز ، خوابتون ببره ، حالا ممكنه ساعت هم گذاشته باشي اما بيدار نشدي ، يا مريض بودي و بيدار نشدي ، اشكالي نداره ، هيچ گناهي هم پاي تو نمي نويسند ، اما اين كه انسان از اين موضوع ناراحت نشه ، اين مسئله است . اين جوون مي گه سياه ترين روز زندگي من اون روز بود .

يه وقت در زمان جنگ تو اتوبوس نشسته بوديم داشتيم مي رفتيم مشهد ، يه بنده خدايي رو براي نماز بيدار كردم ، اون زمان زمستون بود و هوا هم خيلي سرد بود ، فكر مي كنم بين راه رباط كريم بوديم ( بين راه طبس ، يزد ) براي نماز بيدارش كردم ، آقا ! اينقدر ناراحت شد كه حد نداره . گفت : من كِي گفتم براي نماز من رو بيدار كني ؟ گفتم : يعني چي ؟ ! گفت آخه توي اين سرما واجب نبود من رو بيدار كني . من چه جوري برم بيرون وضو بگيرم ؟

بعضي از ماها اين طوري هستيم ، يا اينكه بعضي وقتها از خواب بيدار مي شيم ، مي بينيم ، آفتاب طلوع كرده ، خيلي خوشحال مي شيم ، مي گيم خُب ديگه الحمدلله آفتاب هم كه طلوع كرده ، يه چُرت ديگه بزنيم ! اگه طلوع نمي كرد بايد پا مي شدم وضو مي گرفتم نماز مي خوندم !!!

خُب ترك نماز يا تارك الصلوه بودن ، معصيت و گناه خيلي بزرگيه . حالا مي گيم فرض كنيم خوابت برد ، آيا نبايد اون روز از اين فيضي كه از دستت رفته ناراحت بشي ؟

يه زماني ، از يكي از شهرها به سمت تهران مي رفتيم ، توي مسير براي نماز صبح ايستاديم ، يه بنده خدايي رفت دستشويي ، كيفش رو در آورده بود گذاشته بود لبه دستشويي توي كيفش هم ده ، پونزده هزار تومن پول بود ، وقتي وضو مي گيره ، يادش مي ره كه كيف رو برداره . حالا هر وقت از اونجا رد مي شيم داغش تازه مي شه : آخ ! همين جا بود كه كيف رو جا گذاشتم ، آخ ! پسر ! ديدي ده پونزده هزار تومن پريد ؟! خُب حالا اشكال نداره ، آه بكشه ، پولش بوده زحمت كشيده ، از دستش رفته ، اما حداقل براي يه نماز صبح هم كه ممكنه از دستش بره نبايد غصه دار بشه ؟

رسيد خدمت پيغمبر اكرم (ص) عرض كرد : يا رسول الله (ص) ! نماز جماعت كه خونديد الله اكبر رو گفتي ، بسم الله الرحمن الرحيم رو گفتي ، بعد من رسيدم به نماز ، سريع الله اكبر گفتم ، اقتدا كردم . به نظر شما اگه برم يه شتر قرباني كنم ، تلافي اون اجري كه از دستم رفته مي شه يا نه ؟ ( خُب آدم خيلي خوبي بوده ، ناراحت شده ) پيغمبر (ص) فرمودند : نه ، گفت : ده تا شتر چي ؟ فرمودند : نه ، اگر هرچي شتر در عربستان و جهان هست ، قرباني كني تلافي يه حرف ، بِ بسم الله هم نمي شه !!

خُب اينها رو ما نمي فهميم ، قدر هم نمي دونيم ، چرا ؟ چون چشم هامون عادت كرده كه نقدها رو ببينه ، به نسيه ها توجهي نمي كنيم . البته بعضي وقتها نسيه هم خيلي كارمي كنيم ، طرف مي ره يه جايي كه مگس پر نمي زنه زمين مي خره مثلاً متري دو هزار تومن ، مي گه : آقا ! ده سال ديگه قيمتش زياد مي شه ! يا مثلاً وام مسكن مي گيره . بيست و پنج سال قسط مي ده !! از اين كارها هم مي كنيم پس اين طور هم نيست كه نسيه كار نكنيم ، اما به نماز كه مي رسه يادمون مي ره ، مي گيم فقط بايد نقد باشه .

رسول اكرم (ص) مي فرمايند : جبرئيل هميشه حسرت مي بره و اين آرزو رو مي كنه كه اي كاش از بني آدم بود . جبرئيل حسرت مي خوره كه چرا آدم نيست ؟! ( واقعاً ماها چقدر قدر ناشناسيم ، ) در هفت موضع و به هفت دليل جبرئيل اين آرزو رو مي كنه ، يكي از اون موضع ها ، موقعي هست كه نماز جماعت برپا مي شه ، جبرئيل اين آرزو رو مي كنه ، كه اي كاش آدم بودم و الان كه نماز جماعت تشكيل شده من هم شركت مي كردم . اون وقت من و شما بعضي وقتها از كنار مسجد رد مي شيم ، يا خونه مون بغل مسجد هست اما توي نماز جماعت شركت نمي كنيم ، چرا ؟ چون ديدها داره دنيايي مي شه . بيايد با مسائل يه مقدار ريشه اي تر برخورد كنيم .

بزرگي مي گه : يك روز نماز جماعتم قضا شد ، ( يعني نماز جماعت نتونستم برم ) هيچ كس مرا تسليت نداد ، مگر اسحاق بُخارايي . اگر پسرم مرده بود ده هزار نفر مرا تسليت مي دادند ،چون اينها دنيا را مي بينند و آخرت را نمي بينند نماز جماعت قضا مي شه ، نمي توني بخوني ، تسليت داره ديگه . آقا ! از دستت رفت . اگر بهش بگن : آقا ! اون روز كه تو نبودي فلان جا قرعه كشي كردند ، به ده نفر سكه دادند ، اينقدر غصه مي خوره ؟! اما به اين چيزها كه مي رسه ، ابداً .

( واحد قرآنيِ واحد خواهران كانون يه مسابقه ترتيب داده . ! سؤال رو مي گم خدمتتون : در قرآن كريم آيه اي وجود دارد كه در طول تاريخ اسلام افتخار عمل كردن به آن تنها نصيب حضرت علي (ع) شد و جز ايشان كسي به دستور اين آيه عمل نكرد ؟ ( خُب همون آية . . . آي ! ببخشيد نبايد بگم !! ) نام سوره و آيه مربوطه رو بنويسيد و به مسؤول واحد قرآني مستقر در غرفه تحويل دهيد . جايزه واحد قرآني نمي دونم چي هست ، اما من خودم يه جايزه مي دم ، نفر اولي كه اسمش در قرعه كشي دربياد ، انشاءالله مجاني مي بريم مشهد ، به كوري چشم دشمنان اسلام !! )

پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : يك نماز جماعت ، بهتر از چهل سال نماز در خانه هست ، همه تعجب كردند ، يا رسول الله ! يه روز نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز در خونه هست ؟ فرمودند : يه روز هم نه ، يه دونه ، يه دونه نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز در خونه هست .

اولين كسي كه نماز عصر خوند ، حضرت يونس (ع) بود ، ايشون 4 ركعت نماز عصر خوند و سجده شكر بجاي آورد . به چهار دليل اين نماز رو خوند . ( دليل نمازهاي چهار ركعتي ما هم ، اين چهار تاست ) يعني بعد از اينكه از چهار تاريكي نجات پيدا كرد خدا رو سپاس گفت :


1 ـ تاريكي لغزش ، ترك اُولي كردن ، نبايد نفرين مي كرد ، اما نفرين كرد .


2ـ تاريكي دوم ، تاريكي دريا ،


3 ـ تاريكي و ظلمت داخل شكم ماهي و


4 ـ تاريكي شب . خُب يونس (ع) به خاطر رهايي از اين چهار ظلمت ، نماز خوند و خدا رو شكر كرد . ما هم كه چهار ركعت نماز

مي خونيم در حقيقت با هر ركعت از يك تاريكي فرار مي كنيم :


1 ـ تاريكي معصيت ، كه گفتم براتون نماز ، خود به خود ، چه حواست باشه ، چه نباشه ، معصيت ها رو مي شوره ،


2 ـ ظلمت قبر ،


3 ـ ظلمت قيامت


4 ـ ظلمت دوزخ .


به اين ها مي گن : ظلمات چهارگانه و اثري كه نماز داره اين هست كه ظلمات چهارگانه رو برطرف مي كنه ، ما حالا يه چيزهايي رو درك مي كنيم ، مثلاً تاريكي گناه رو ما درك مي كنيم ، خيلي وقتها هست كه به همديگه مي گيم : من الان خيلي تاريكم ، چكار بايد بكنم ؟ طرف هم منظورش رو متوجه مي شه ، يا مثلاً مي گه : آقا ! خيلي تاريكم ، امشب يه جوري هستم ، امروز يه جوري هستم ، چند وقته تاريكم من احساس مي كنم ما جوري خلق شديم كه اگر خداوند تبارك و تعالي رو احساس نكنيم ، تاريك مي شيم ، اگر ارتباط برقرار نكنيم تاريك مي شيم ، لذا آدم دو قطره اشك كه مي ريزه احساس روشنايي مي كنه ، يا مثلاً يه مشكل خيلي بزرگي در زندگيش داره ، مي گه برم حرم امام رضا (ع) دعا كنم كه آقا توفيق بده و اين مشكل حل بشه ، مي ره اونجا به يه بهونه اي اشكش در مي ياد ، به يه بهونه اي دلش شكسته مي شه ، بعد همون جا خودش احساس مي كنه كه اصلاً لازم نيست به امام رضا بگه ، راه حلش ، دستش مي ياد . انسان وقتي روشن مي شه راه حل مسائل رو پيدا مي كنه .

حالا اين رو تو پرانتز خدمتتون بگم ، در جامعه فعلي ، براي اينكه مردم و جوانان به سمت خداوند ، به سمت خوبي ها و ارزشها هدايت شوند دو راه داريم ، يه راهش رو كه اصلاً قبول ندارم ، ( آدم مهمي نيستم ولي نظر خودم برام مهمه ، ) راه اول : اين كه بنده بيام بگم : آقا ! انتخابات شوراي شهر هست ، من فكرهام رو كردم يازده تا كانديد رو انتخاب كردم ، بريد به اين يازده تا رأي بديد اون پنجاه تاي ديگه هر كدومشون يه مشكلي دارن . فلاني رو كه ديگه اصلاً حرفش رو هم نزن ! دزده ! اصلاً اون يكي . . . . ، اين يه راه حله ، يا مثلاً بيايم اعلام كنيم در اين مملكت ، و در اين اجتماع ، اينها خوب هستند ، اينها بد !! (مثل مبصرها توي كلاس ) اين راه حل دو تا اشكال داره :


1 ـ مردم قبول نمي كنند ،


2 ـ ممكنه يكي توي خوبها و يا بدها نباشه ، يه جاي ديگه باشه و تو نشناسي ، همه رو كه تو نمي شناسي ، نمي توني شصت ميليون نفر رو بياري آناليز كني ، اين راه اول .

راه دوم : همين كاري كه الان داريم مي كنيم ، يعني چي ؟ يعني نورانيت و بصيرت و معيار رو به مردم نشون بديم ، بايد دلت براي پذيرش حق آماده بشه . يك ساعت براي يارو تعريف مي كنه كه آقا ! اگر مثلاً ولايت در جامعه ما حاكم باشه اين مسائل و اين فوائد رو داره ، ارزشها حاكم مي شه ، شهر حفظ ميشه ، قِوام پيدا مي كنه ، جلو فساد گرفته مي شه ، خُب اصلاً اين شخص ، اين چيزها رو نمي خواد ، نمي خواد ارزش ها حاكم بشه ، نمي خواد فساد برچيده بشه ، اين دوست داره فساد بيشتر باشه ، تو براي كي توضيح مي دي ؟ براي كي سمينار گذاشتي ؟ اين اصلاً با اين چيزها مشكل داره .

بايد معيارها ، نورانيت و بصيرت ، آزادي رو از نظر اسلام ، روايت و دين ، به مردم نشون بديم . به اين مي گن : فرار از ظلمت اول . محيط بايد نوراني باشه ، وقتي در اين حسينيه چراغها رو روشن مي كني همه چيز مشخصه ، اين منبر ، سخنران ، باند ، گل و . . . وقتي محيط شفاف و واضح باشه . هر كس از هر چيزي كه خوشش بياد ، همون رو انتخاب مي كنه . پس محيط بايد نوراني باشه . الان اين بحثي كه توي اين جلسه داريم . اگر شما به نماز علاقمند بشيد ، محيط تون نوراني مي شه . و اگر محيط نوراني بشه ، اصلاً من هيچ نگراني ندارم ، بريد توي هر انتخاباتي كه خواستيد شركت كنيد . ديگه خودتون قدرت پيدا كرديد ، بصير شديد ، خودتون به اين درجه رسيديد كه انتخاب كنيد . اگر يه وقتي هم كم بياريد ، نماز شب كه مي خونيد كمكتون مي كنه . خدا كمكتون مي كنه .

لذا اين نورانيت خيلي مهمه . بايد از ظلمت فرار كنيم . اگر داخل ظلمات زندگي كنيم هم مسيرمون رو اشتباه مي ريم ، هم عبادت هامون هدر مي ره و هم خدامون رو نمي شناسيم ، هيچي ! به هيچ جا نمي رسيم . پنج هزار ساعت برو كتاب بخون ، فوق ليسانس و دكتراي علوم سياسي بگير ، هيچي پيدا نمي كني . لذا مي بيني كه اغلب مسؤوليت هاي ما غير تخصصي توزيع مي شه . البته تو كارهاي سياسي .

و بعد دوم : ظلمت قبر : اولين چيزي كه به ذهن آدم مي رسه كه بله وقتي مُرديم و ما رو توي قبر گذاشتند ، خاك مي ريزن روي ما ، قبرمون تاريك مي شه ، اين هم باز از اون حرفهاي الكيه ، يعني چي خاك مي ريزن تاريك مي شه ؟ تو اصلاً اونجا نيستي ، تو بالايي ، البته در روايت شيعه هست كه عذاب جسماني قبر رو داريم ، ولي قبر كه تاريك نيست ، ماشاءالله اينقدر آتيش هست كه قبر روشن باشه ! يه مقداري هم گرما داره ، يعني بايد روشن باشه كه ببيني به كجات مي زنن !!

اين تاريكي قبر كه مي گن يه چيز ديگه است ، اولش اينه كه بابا ! از مرگ افراط نكنيد ، براي خودتون يه بتي نسازيد ، خودتون رو بكشيد ، و به يأس و نااميدي برسيد ، مرگ هم يه چيز خوبيه ، شماها يادتون نيست ، وقتي شما از رحم مادر خارج شديد ، يك لحظه شما مُرديد ، بعد هم با گريه از رحم خارج شديد . مي گفتي مي ترسم ، اينجا راحتم ، خوبم ، مي چرخم ، اين ور و اون ور مي رم ، عشق مي كنم ، سرويس غذا هم همين طور مي ياد . خيلي راحت بودي ، دليل اين كه كودك گريه مي كنه موقع تولد اينه كه به رحم عادت كرده . آقا مرگ چيز بدي نيست . خيلي چيز خوبيه ، حتي براي گنهكارها هم چيز بدي نيست ، مگه اينكه خيلي حرفه اي باشن ، فقط براي كافرها چيز بديه ، براي گنهكارها هم چيز بدي نيست ، يه چهار تا شلاق مي خورن و بعد راحت مي شن . حالا اين كه مي گم شلاق ، براي تقريب ذهنه ، معلوم نيست چه خبره ؟ تو بحث معاد گفتم اصلاً عذابها و پاداشهاي اون دنيا ، قابل تصور نيست . ممكنه اونجا يه لحظه امام زمان (عج) رو نشونت بدن ، عاشق بشي ، بعد آقا (عج) بهت نگاه نكنه ، از اين درد ديگه بالاتر نمي شه ، بالاترين درد ، درده هجره ، كافيه خدا رو احساس كني ، خدا بهت محل نذاره ، ديگه عذاب نمي خواد ، ديوونه مي شي . شلاق مي خواد چكار ؟ همين الان ما حاضريم صد تا شلاق بخوريم ، يه مشكل عاطفي مون حل بشه ، چرا ؟ چون ما رو بيچاره مي كنه . خدا يه چيزهايي تو وجود ما گذاشته خودش مي دونه چه جوري اينها رو قلقلك بده ، پدر ما رو در بياره ، لازم نيست شلاق بزنه ، اون غول بي شاخ و دُم كه مي ياد مثلاً جلوتون شايد يه چيز خاصي باشه ، حالا من نمي دونم چه خبره ؟ انشاءالله رفتم برگشتم براتون مي گم كه چه خبره ؟! ولي الان نمي دونم . شايد اينطوري باشه ، شايد نباشه ، حدس خودم اينه كه نه عذابهاش اون چيزهايي هست كه گفتن و نه پاداشهاش . چون اينها همش تو دنيا هست .

شايد همه تون كتاب حماسه ياسين رو خونده باشيد ، جالب اينه كه توي يه سايتي بعضي از كتابهاي ايراني رو معرفي كرده بود . اين سايت كتابهاي ايراني رو مي فروخت ، دومين كتابي كه معرفي كرده ، كتاب حماسه ياسين بودكه قيمتش هم پنج دلار زده بود ، چيزي حدود چهار هزار تومن . حالا با اونا بايد تماس بگيريم و كتاب رو بخريم ، چون ما خودمون نداريم !!

توي اين كتاب حماسه ياسين ، اومده كه شهيد ميشاني (ره) ( كه هنوز هم مفقودالاثر هستند ) براي ما تفسير سورة واقعه رو مي كرد ، رسيد به اين كه در روز قيامت هر كسي يه حوري هم سن خودش بهش مي دن ، خدا رحمت كنه يه حاجي اي بود كه امدادگر دسته ها بود ، شروع كرد به داد و بيداد ، كه من حوري شصت ساله مي خوام چكار ؟! ساكش رو بسته بود مي خواست برگرده مشهد ، مي گفت ما فعلاً زن خودمون پنجاه سالشه ، باز خيلي بيشتر مي ارزه ، بابا ما اومديم اينجا شهيد بشيم ، مي گه حوري شصت ساله بهت مي دن ! به زور نگهش داشتيم ، بابا ! بي خيال ! جون مادرت ، حالا با خدا صحبت مي كنيم به تو جوونش رو بدن ، تو رو خدا بشين .

خُب در بحث ظلمات بوديم و تاريكي هايي كه گناه براي ما ايجاد مي كنه ، با وجود اين تاريكي ها ، نمي تونيم از نورهاي موجود لذت ببريم ، خداوند نوره ، اهل بيت (ع) نورند ، كُلُّهُم نورٌ واحد ، اللهُ نورُ السموات والارض چون ما در ظلمت نمي تونيم نور رو ببينيم ، دوري از نور ، هجران از نور بالاترين درده ، اگر ما رو بخوابونند و شلاقمون بزنند بهتره .

قسمت اصلي بحث

نماز و ولايت ، چند تا روايت خدمتتون مي خونم ، اولاً در تفسير سورة حمد در بحث اهدنا الصراط المستقيم تمام علماي شيعه اين روايت رو نقل كردند كه مقصود از صراط مستقيم ، امام علي (ع) هست ، اهل بيت (ع) فرمودند مقصود ما هستيم . يعني در نماز ما به ولايت وصل مي شيم :




  • نماز بي ولاي او عبادتيست بي وضو
    به منكر علي بگو نماز خود قضا كند



  • به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
    به منكر علي بگو نماز خود قضا كند



يا قشنگتر بگيم : به منكر علي بگو نماز خود رها كند يعني خيلي از بزرگان ، و حتي برادران اهل تسنن اين روايت رو در كتب خودشون نقل كردند . شخصي مثل امام محمد غزالي كه يك انسان عالِم ، و بسيار ملايي بوده ، و به آيات و روايات هم بسيار مسلط بوده ، به اين روايت كه مي رسه ، مي بينه خيلي خراب شد ، نه مي شه نقل نكنه ، نه مي شه نقل كنه ، به خاطر همين ، اين روايت رو توي حاشيه كتابش مي زنه و مي گه : مقصود از ولايت يعني نزديكي و مقصود از نزديكي اينه كه اين روايت بُرد زماني داره ، يعني كساني كه اون زمان نزديك اميرالمؤمنين (ع) بودند بايد با اميرالمؤمنين (ع) صلة رحم مي كردند . اين تفسير به قول يكي از بزرگان ، ( آخوند خراساني ) كه مي فرمايند : از اون تفسيرهايي هست كه يَضْحَكُ بِالسُفْلي ، مادر مرده هم از اينجور توجيه كردن خنده اش مي گيره . واقعاً تو رو قرآن ! خودت خنده ات نگرفت اينطوري گفتي ؟!

خُب اينها قاصرند ديگه ، حالا مي خواد امام محمد غزالي باشه ، يا هركس ديگه اي و يا مي يان يه روايتهاي خيلي مسخره اي رو از جاهاي مختلف برمي دارن نقل مي كنند ، اما به اين كه مي رسه ، مي گه منظور صِله رحم هست ، مثلاً سادات و اينها برن به ديدن رَحِم شون . آخه اين چه ربطي به ولايت و نماز داره ؟

خُب اينها اينطوري هستند ديگه ، يا يه كسي مثل امام فخر رازي كه ديگه روش نمي شه اين طوري بگه ، از يه كس ديگه نقل مي كنه ، مي گه فلاني گفته ، با خودش مي گه اگر نقل قول كنيم ، مي شه خيلي زود ازش گذشت .

اما اونهايي كه به ولايت كاملاً آگاه هستند ، مي دونند كه بدون اهل بيت (ع) نماز قبول نمي شه . روزه قبول نمي شه ، عبادت ما با ولايت سرشته است . اصلاً عبادت با ولايت گره خورده ، عبادت بدون ولايت نمي شه . مُنتهاي مراتب بعضي وقتها ما ولايت رو خيلي پررنگ نشون مي ديم ، بعضي ها فكر مي كنند ما از عبادت غافليم . مثلاً ما مي گيم آقا حاجاتمون رو از امام رضا (ع) مي خوايم ، از اميرالمؤمنين (ع) مي خوايم ، از خدا نمي خوايم ، معني اين حرف اين نيست كه از خدا نميخوايم معنيش اينه كه ما روي اين كه از خدا بخوايم رو نداريم ، لذا مجبوريم كه در عبادت هامون وسيله ببريم ، ( بحث شفاعت و وسيله رو قبلاً داشتيم ) و مراقب باشيد اگر احياناً اين نكته رو رعايت نكنيد در جاهايي ممكنه كه مطلب رو نگيرند . ولايت رو پررنگتر از عبادت نشون نديم ، اين تعريف خوبي براي دين نيست ، حالا براي دلت داشته باش ، آقا وقتي ما مي گيم يا امام حسين (ع) فلان چيز رو بده ، مقصودمون خداست ، آخه امام حسين (ع) كه نمي تونه چيزي بدون اجازه خدا بده . وقتي من مي رم به استاندار مي گم صدهزار تومن بودجه بده ، مقصودم رئيس جمهوره ، خُب استاندار به تنهايي پولي نداره ، پولش رو رئيس جمهور مي فرسته . اون بايد قبول كنه . ما به اين مي گيم عبادت كردن به صورت طولي ، نه عرضي . اينجا خدا و علي (ع) نعوذ بالله در يك رديف نيستند بلكه در طول همديگه هستند ، وقتي مي گم : علي (ع) من با خدا هستم ، چون وقتي كه با علي (ع) باشم ، با خدا هم هستم .

اين ولايت در طول حيات معصومين وجود داشت تا رسيد به غيبت صغري و كبري و الان هم وجود داره ، در زمان غيبت صغري ولايت به نواب خاصه رسيد و بعد هم به علماء كه در رأس اونها ولايت فقيه هست .

بحث ولايت فقيه كه بحث غدير هم هست ، يه بحث بسيار بسيار پر محتواست و بحثيه كه قبل از حضرت امام (ره) هم مطرح بود و حضرت امام (ره) به اون جامه عمل پوشوندن و اين در حقيقت يه زنگ خطري در بين دشمنان ما ايجاد كرد . اگر بخوايم بحث ولايت فقيه رو باز كنيم ، شايد حداقل چهار يا پنج جلسه كار داشته باشه . براي اينكه با يه جمله و دو جمله گفتن هيچ دردي دوا نمي شه . انشاءالله در آينده چند جلسه در رابطه با ولايت فقيه صحبت خواهيم كرد . اما الان فرض رو بر اين مي ذاريم كه همه ما معتقد به ولايت فقيه هستيم ، اونهايي كه خيلي اعتقاد داريد ، الان و در زمان حاضر ولايت فقيه ما و همچنين علماء و مراجع ما ، ( حتي از نظر خودِ ما ) غريب هستند ، من وقتي كه به ياد اين خاطره از حضرت امام (ره) مي افتم ، دلم مي گيره و اذيت مي شم ، يادم مي ياد زماني كه ايشون فرمودند : من جام زهر را خوردم و پا روي آبرويم گذاشتم ، و قطعنامه را امضاء كردم ، ( اين قضيه اول تابستون 67 بود ) بعد كه اين قضيه اتفاق افتاد تا خرداد ماه 68 كه امام (ره) رحلت كردند ، ايشون حتي يك جمله هم با مردم حرف نزدند ، حتي يك جمله !! چرا ؟ براي اينكه اون هفت ، هشت ماهي كه امام (ره) بودند ، خيلي دلخور بودند .

در مقياس بسيار بسيار كوچكتر كه بخوايم حساب كنيم ، من در همه اين تشكيلات ، ده تاي دور و ورم رو مي بينم ، اگر يكي از اينها خراب كنه ، انگار صدهزار نفر خراب كردند ، يكي شون بالا بره به اندازه صدهزار نفر كه بالا رفته باشه ، روحيه مي گيرم . حضرت امام (ره) هم ، همين طور بودند . درسته كه همه مردم پشت سر امام (ره) بودند اما اون كسي كه در ارتباط با حضرت امام (ره) بود ، حرف ايشون رو گوش نمي داد . اون زمان هم خود حضرت امام (ره) فرمودند : روزي مي ياد كه براي شما باز مي كنند كه چه اتفاقي افتاد كه من اين قطعنامه رو قبول كردم و هنوز اون روز نيومده ، و مطمئن باشيد نخواهد آمد ، مگه ديوونه هستن كه بگن ؟! نمي يان خودشون رو خراب كنند ، مگر اينكه وقتي امام زمان (عج) ظهور كرد به ما بگه كه چه خبربود . اون روز هنوز نيومده .

اصلاً به حرف ايشون گوش نمي دادن . و مسائل رو رعايت نمي كردند . مردم براي امام (ره) جون مي دادند ، اما كارگزاران رعايت نمي كردند و با ولي فقيه همراه نبودند . لذا امام (ره) يه مدت زيادي تا موقع مرگ حرف نزد ، امام (ره) هيچ حرفي نزد ، ما همين طور منتظر مي مونديم ، چون معمولاً امام (ره) بعضي وقتها پنج شنبه ها يا جمعه ها و يا مناسبتي كه پيش مي يومد پيغامي مي فرستادند ، اما اين مدت هيچي نگفتند ، تمام نوشته هاي امام (ره) توي اين مدت چند تا نامه ( كه يكي از اونها براي بركناري قائم مقام بود ) و يه منشور روحانيت و يك وصيت نامه است كه بعد از رحلت شون توسط مقام معظم رهبري خونده شد . هيچ حرفي نزدند . چرا ؟

براي اينكه ما عادت كرديم در مسائلي كه هيچ ربطي به زندگي مون نداره از ولايت تبعيت كنيم نه در مسائلي كه با زندگي مون گره خورده . لذا نماز تو قبول نيست ، اونجايي كه ولي انتظار داره پا روي دلت بذاري ، و تو پا روي دلت نمي ذاري و حرف خودت رو جلو مي بري ، اصلاً به ولي كار نداري ، و ولي رو غريب و تنها مي ذاري ، بدون كه نمازت قبول نيست .

يه هفتة پيش قم بودم ، تو مسير كه براي زيارت مي رفتم ، شديداً دلم گرفت ، براي اينكه ديدم فتواي هفت نفر از مراجع تقليد كه در رأس اونها ولايت فقيه بود رو به ديوار زدن بابت اينكه : آقا ! نوار مداحي فلاني مشكل داره ، اما در مركز فروش نوارهاي مذهبي قم ، كه يه مشت بچه حزب اللهي ! مثلاً با ريش و با شلوار بسيجي ، كه نوار مي فروشند ، همه ، همون نوار و سي دي رو دارن مي فروشن ، و فقط صداي همون رو هم بلند كردن ، يه لحظه دلم لرزيد ، ببينيد وضعيت روحانيت و مراجع در جامعه ما به كجا كشيده ؟ در قم ، مركز اجتهاد و فتوا كه اين همه طلبه داره و همه مردم اين مراجع رو از نزديك مي بينن ، مِن جمله حضرت آقاي مكارم و حضرت آقاي بهجت كه عموم مردم ( حتي بدترين شون ) نسبت به ايشون حسن نظر دارند ، همه فتوا دادند كه نوار مداحي فلاني مشكل داره ، مثلاً تو امر مداحي داره يه سري چيزها رو القاء مي كنه ، يه سري صوفي گري هايي رو باب مي كنه ( بحث كامل و دلايل عقلي و نقليش رو بدون اسم مداح تو بحث سياست عاشورا ، قسمت 4 ، باز كردم . ) اما هيچ كس توجهي نمي كنه . به اين فكر افتادم كه يه زماني ، اگر يه مرجع از عراق پيغام مي داد : آقا ! تنباكو نكشيد ! حتي داخل دربار ناصرالدين شاه تنباكو رو ترك مي كردند ، اما الان هفت تا مرجع ما توي قم مي گن اين نوار رو گوش نديد ، اينها ريشِ سفيدشون رو گرو گذاشتن ، خيلي عجيبه كه بچه هاي مذهبي ما احترام يه مرجع تقليد كه چندين ساله همه مقلدش هستند رو زير پا مي گذارند و نواره يه جوون بيست و پنج ساله رو كه تازه از راه رسيده و خود همين بچه ها تابلوش كردن و عكسش رو به در و ديوار زدن ، نمي تونند گوش ندن . منظورم اينه كه چقدر حرف و قداست روحانيت پائين اومده . وقتي كه بچه مذهبي هاي ما كه مثلاً بيست نفر هستن ، اهميت نمي دن ، چطور توقع داريم مردم گوش بدن ؟

در عيد غدير ما نبايد به روزگار ولايت در اين جامعه افسوس بخوريم ؟ تو خودي ها نبايد افسوس بخوريم ؟ خُب من چي بگم ؟ من كه با كسي مخالفت ندارم ولي اين خيلي برام سخته ، اگه همون بنده خدا كه حالا بعضي وقتها با هم تماس هم داريم ، تماس بگيره بهش مي گم ، آقا ! خواهش مي كنم ، اين رو نخون ، آبروي مراجع رفت !! به خاطر امام رضا (ع) تو يكي رعايت كن ! مطمئنم كه نمي خونه . ببينيد من اصلاً روي نوار و روي مداح بحث نكردم ، من دارم مي گم هفت تا مرجع تقليد ما ريش سفيدشون رو گرو مي ذارن اما مذهبي هاي ما گوش نمي دن ، آيا امروز ولايت ما قبوله ؟ بعد شما چطور توقع داري كه مقام معظم رهبري همه مشكلات مملكت رو حل كنه ؟ بابا ! مشكل مملكت الان چيه ؟ يكيش رو بگم براتون ؟ يكيش حب دنياست . ما چقدر منبر رفتيم درباره حب دنيا ؟ كي گوش داده ؟ كدوم مسؤول ما اومده صندليش رو تعارف كرده ، گفته ببخشيد من براي اينجا لايق نيستم ، تو بيا بشين ؟ خُب آخه ايشون بايد چكار كنه ؟ به جاي اينكه بگي همه مسائل تقصير ايشونه ، يه دونه فرمول بنويس كه ايشون بايد چكار كنه ، رئيس فلان جا رو عوض كنه ؟ مگه عوض نكرد ، ديگه بايد چكار كنه ؟ مگه روز اول كه اومد همه كف نمي زدند ؟ مگه همه روي ايشون اتفاق نظر نداشتيد ؟ پس چي شد ؟ اغلب مردم ما به صحبتهاي ايشون گوش نمي دن ، بيشتر كارگزاران جامعه ما به ولايت گوش نمي دن . مگر بارها ايشون نفرمودند كه بايد به فكر محرومين باشيم ؟ مگه بحث تجمل گرايي و مبارزه با تجمل گرايي رو يازده سال پيش ايشون بيان نكردند ؟ مگه نفرمودند : من خواهش مي كنم بنزهاتون رو كنار بذاريد ببينيد ! ولي فقيه به جايي مي رسه كه مي گه خواهش مي كنم بنزهاتون رو كنار بذاريد ؟! خواهش كردند ، آيا انصافاً كنار گذاشتند ؟ بله ، خُب كنار گذاشتند ، چون از بنز بهتر اومد !!

خُب بايد چكار كنيم ؟ الان من نمي دونم ، من الان با شما نشستم مشورت مي كنم ، حرفي هم به شما القاء نمي كنم . بنويسيد ما بايد چكار كنيم ؟ آقا اگر تو اين مجموعة به اين كوچكي كه باز هم غير قابل مقايسه هست با اون بالاها ، بنده اگر حرف مي زنم ، يه عده گوش نمي دن ، بايد چكار كنم ؟ شما روش مقابله با اين رو بگيد ، من خودم گير كردم ! تو سايت هم اعلام كمك كردم ، گفتم : آقا ! چهار نفر از شما كه مي يايد تو سايت كانون و مخ هاتون هم كار

مي كنه ، به ما كمك كنيد . من الان گير دارم ، اينجا حرف رو گوش نمي كنند . بايد چكار كنيم ؟ خُب اين دو راه بيشتر نداره ، يه راه اينه كه آدم قهر كنه ، ديگه چاره اي نداره . امام (ره) ، شش ماه ، هفت ماه اصلاً حرف نزد ، من از يادآوري اين واقعه وجودم مي خواد متلاشي بشه ! اصلاً ديگه ماها رو قابل ندونست كه برامون حرف بزنه . چون :

الناس علي دينِ الملوك ملوك بايد به ولايت جواب بدهند . بعد كار به اينجا مي رسه كه در بين ماها كه همه مراجع رو قبول داريم ، دستشون رو مي بوسيم ، توي همين هيئت مون كه براي امام حسين (ع) هم هست ، حرف مراجع رو گوش نمي ديم !

شهيد آيت الله مطهري (ره) نقل كردند : رئيس يكي از هيئت هاي عزاداري قم به حضرت آيت ا. . . بروجردي گفته بود كه ما يازده ماه و بيست روزِ سال مقلد شمائيم ، ده روز محرم رو بي خيال شيد ديگه ! ما مي خوايم كاري كه خودمون دوست داريم بكنيم . ايشون فرموده بودند : اتفاقاً اون يازده ماه و بيست روز رو مقلد نباش ، اما اين ده روز رو باش ! چون اينجا داري بحث دين رو مطرح مي كني ، اينجا بايد حرف گوش كني ، اونجا كه مثلاً كاسبي ، اما اينجا داري هيئت رو مي چرخوني ، سخنگوي دين هستي .

در زمان غدير من بايد اين مطلب رو بگم : عزيزاني كه مشكل داريد ، بيايد بشينيم مشكلمون رو حل كنيم ، تا به يه نقطة تعادلي برسيم . حرف گوش كنيد ، وقتي مي گن فلان چيز رو گوش نده ، بگو چشم ! گفتن فلان چيز رو نگو ، بگو چشم ! فلان جا نرو ، بگو چشم ! تا كي مي خوايد حرف گوش نكنيد ؟ تا كي شعار بديم ؟ تا كي عكس ها رو بزرگ كنيم بزنيم به در و ديوار ؟ حرفها رو بزرگ كنيد !! تا كي عكس ها رو درشت كنيم ؟ به قول شهيد خرازي : درشت نكنيم ، درست كار كنيم . دو تا كلام كه مراجع يا بزرگان مي گن ، گوش كن ، بگو چشم ، همين امشب يه شعري رو مداح مون مي خواست بخونه گفتم ، قلندر رو از توي شعرت حذف كن ، گفت : چرا ؟ گفتم : آقا فرمودند عبارتهايي كه صوفي ها به كار مي برند رو توي شعرها نياريد . مي گه : آقا مي چسبه ! به درك كه مي چسبه ! مگه مي خوايم شو اجرا كنيم كه مي چسبه ؟ الان جشنه ، ما مي خوايم دست بزنيم ، اگر فردا ، آقا فرمودند كه توي مجلس اهل بيت (س) دست نزنيد ، مي گيم : چشم ، دست نمي زنيم . اگه فرمودند : آقا ! ديگه سينه هم نزنيد ! مي گيم : چشم . آقا منبر ديگه نريد ، فيلم نامه بسازيد ، چشم ، اشكالش اينه كه ما يه دكون باز كرديم ، ديگه خدا در كار نيست ، مي خوايم دكون مون رو گرم نگه داريم ، همين يه كار رو هم بلديم ، البته مراجع ما نگفتن كه مثلاً دست نزنيد ، وضعيت جامعه رو درك مي كنند . حالا اگر يه فتوا و يا حكمي دادند كه ما با اون موافق نبوديم ، ما هم حرفمون رو مي زنيم ، ما هم دلائلمون رو مي نويسيم ، سؤال مي كنيم كه با وجود اين دلايل نظرتون چيه ؟ اگه باز هم گفتن حكم همونه كه قبلاً گفتيم ، ما هم مي گيم چشم . مسؤوليتش گردن اونهاست ، به ما ربطي نداره .

لذا الان در اين زمانه از همه غريب تر حرفهاي ولايته ، از ولايت اميرالمؤمنين (ع) بگير تا ولايت فقيه . من داشتم فكر مي كردم كه براي دهه محرم چه بحثي داشته باشيم ، چند تا بحث به نظرم رسيد ، يكي از اونها ، نامه اميرالمؤمنين (ع) به امام حسن مجتبي (ع) در نهج البلاغه بود ، بعد ديدم اصلاً نمي شه اين نامه رو مطرح كرد ، زمانه فعلي توان پذيرش اين نامه رو نداره ، ببينيد ، واقعاً خيلي درده ، كه يه زمان حرف علي (ع) خريدار نداشته باشه . علي (ع) به عثمان بن حنيف مي نويسه : تو اگر كارگزار مملكتي حق نداري سر سفره اي رنگين بشيني . اگه اين رو توي مملكت شيعه امروز بگي از تو مي خندند ! مي گه : برو آقا ! چي مي گي ؟ ولمون كن ! اگه مي خواي براي دين كار كني ، بايد خودت رو تقويت كني ! ما بعد از اون غذاي رنگين ، سونا مي ريم !

ديگه كسي به اين حرفها گوش نمي كنه . من يه خط شعر بگم ، يه كم سياسيه ها !




  • هر كه آمد داد و فريادي فراوان كرد و رفت
    زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت



  • زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت
    زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت



هر كي يه دكوني باز كرده . خوش به حال شهداء ! بابا ! يكي بياد حرف گوش كنه ، ببينه ولي اش چي مي گه ؟

/ 1