حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد
موضوع سخنراني : حقيقت نماز - قسمت پنجم زمان : عيد غدير 81 در قسمت پنجم از بحث حقيقت نماز هستيم ، در اين جلسه قصد داريم دو مطلب مهم يعني : نماز و ظلمات چهارگانه و نماز و ولايت رو خدمتتون عرض كنيم . خُب امشب شب عيد غدير هم هست و اين بحث كاملاً مناسبت داره . يه وقتي يكي از عزيزان نقل مي كرد مي گفت : زمان رژيم گذشته ، توي دبيرستان علوي تهران كه يكي از دبيرستانهاي مشهور تهران هست ، جواني بود كه يه دفتري داشت كه در اون دفتر مناجاتش رو مي نوشت ، مي گفت : من دفتر رو ديدم ، يكي از مناجاتهاش خيلي توجه من رو جلب كرد ، نوشته بود : تلخ ترين و سياه ترين روز زندگي من . . . ( خُب ما هم گفتيم ببينيم اين چه روزي هست كه تلخ ترين و سياه ترين روز زندگي اين جوونه ؟ همه ما تقريباً از اين نوشته ها حالا چه در ذهنمون ، چه در دفاترمون داريم ، يك روزهايي برامون خيلي خيلي تلخه . مثلاً من تلخ ترين روز زندگيم مشخصه و اگر ازم بپرسن مي گم كدوم روزه ، اما اينكه تلخي چقدر انگيزه اش الهي و معنوي و انساني باشه اين روش حرفه ) ايشون نوشته بود : تلخ ترين روز زندگي من آن روزي بود كه صبح كه از خواب بيدار شدم ديدم آفتاب طلوع كرده و نمازم قضا شده ! البته اين يه چيز عاديه كه مثلاً شما خسته باشيد و صبح براي نماز ، خوابتون ببره ، حالا ممكنه ساعت هم گذاشته باشي اما بيدار نشدي ، يا مريض بودي و بيدار نشدي ، اشكالي نداره ، هيچ گناهي هم پاي تو نمي نويسند ، اما اين كه انسان از اين موضوع ناراحت نشه ، اين مسئله است . اين جوون مي گه سياه ترين روز زندگي من اون روز بود . يه وقت در زمان جنگ تو اتوبوس نشسته بوديم داشتيم مي رفتيم مشهد ، يه بنده خدايي رو براي نماز بيدار كردم ، اون زمان زمستون بود و هوا هم خيلي سرد بود ، فكر مي كنم بين راه رباط كريم بوديم ( بين راه طبس ، يزد ) براي نماز بيدارش كردم ، آقا ! اينقدر ناراحت شد كه حد نداره . گفت : من كِي گفتم براي نماز من رو بيدار كني ؟ گفتم : يعني چي ؟ ! گفت آخه توي اين سرما واجب نبود من رو بيدار كني . من چه جوري برم بيرون وضو بگيرم ؟ بعضي از ماها اين طوري هستيم ، يا اينكه بعضي وقتها از خواب بيدار مي شيم ، مي بينيم ، آفتاب طلوع كرده ، خيلي خوشحال مي شيم ، مي گيم خُب ديگه الحمدلله آفتاب هم كه طلوع كرده ، يه چُرت ديگه بزنيم ! اگه طلوع نمي كرد بايد پا مي شدم وضو مي گرفتم نماز مي خوندم !!! خُب ترك نماز يا تارك الصلوه بودن ، معصيت و گناه خيلي بزرگيه . حالا مي گيم فرض كنيم خوابت برد ، آيا نبايد اون روز از اين فيضي كه از دستت رفته ناراحت بشي ؟ يه زماني ، از يكي از شهرها به سمت تهران مي رفتيم ، توي مسير براي نماز صبح ايستاديم ، يه بنده خدايي رفت دستشويي ، كيفش رو در آورده بود گذاشته بود لبه دستشويي توي كيفش هم ده ، پونزده هزار تومن پول بود ، وقتي وضو مي گيره ، يادش مي ره كه كيف رو برداره . حالا هر وقت از اونجا رد مي شيم داغش تازه مي شه : آخ ! همين جا بود كه كيف رو جا گذاشتم ، آخ ! پسر ! ديدي ده پونزده هزار تومن پريد ؟! خُب حالا اشكال نداره ، آه بكشه ، پولش بوده زحمت كشيده ، از دستش رفته ، اما حداقل براي يه نماز صبح هم كه ممكنه از دستش بره نبايد غصه دار بشه ؟ رسيد خدمت پيغمبر اكرم (ص) عرض كرد : يا رسول الله (ص) ! نماز جماعت كه خونديد الله اكبر رو گفتي ، بسم الله الرحمن الرحيم رو گفتي ، بعد من رسيدم به نماز ، سريع الله اكبر گفتم ، اقتدا كردم . به نظر شما اگه برم يه شتر قرباني كنم ، تلافي اون اجري كه از دستم رفته مي شه يا نه ؟ ( خُب آدم خيلي خوبي بوده ، ناراحت شده ) پيغمبر (ص) فرمودند : نه ، گفت : ده تا شتر چي ؟ فرمودند : نه ، اگر هرچي شتر در عربستان و جهان هست ، قرباني كني تلافي يه حرف ، بِ بسم الله هم نمي شه !! خُب اينها رو ما نمي فهميم ، قدر هم نمي دونيم ، چرا ؟ چون چشم هامون عادت كرده كه نقدها رو ببينه ، به نسيه ها توجهي نمي كنيم . البته بعضي وقتها نسيه هم خيلي كارمي كنيم ، طرف مي ره يه جايي كه مگس پر نمي زنه زمين مي خره مثلاً متري دو هزار تومن ، مي گه : آقا ! ده سال ديگه قيمتش زياد مي شه ! يا مثلاً وام مسكن مي گيره . بيست و پنج سال قسط مي ده !! از اين كارها هم مي كنيم پس اين طور هم نيست كه نسيه كار نكنيم ، اما به نماز كه مي رسه يادمون مي ره ، مي گيم فقط بايد نقد باشه . رسول اكرم (ص) مي فرمايند : جبرئيل هميشه حسرت مي بره و اين آرزو رو مي كنه كه اي كاش از بني آدم بود . جبرئيل حسرت مي خوره كه چرا آدم نيست ؟! ( واقعاً ماها چقدر قدر ناشناسيم ، ) در هفت موضع و به هفت دليل جبرئيل اين آرزو رو مي كنه ، يكي از اون موضع ها ، موقعي هست كه نماز جماعت برپا مي شه ، جبرئيل اين آرزو رو مي كنه ، كه اي كاش آدم بودم و الان كه نماز جماعت تشكيل شده من هم شركت مي كردم . اون وقت من و شما بعضي وقتها از كنار مسجد رد مي شيم ، يا خونه مون بغل مسجد هست اما توي نماز جماعت شركت نمي كنيم ، چرا ؟ چون ديدها داره دنيايي مي شه . بيايد با مسائل يه مقدار ريشه اي تر برخورد كنيم . بزرگي مي گه : يك روز نماز جماعتم قضا شد ، ( يعني نماز جماعت نتونستم برم ) هيچ كس مرا تسليت نداد ، مگر اسحاق بُخارايي . اگر پسرم مرده بود ده هزار نفر مرا تسليت مي دادند ،چون اينها دنيا را مي بينند و آخرت را نمي بينند نماز جماعت قضا مي شه ، نمي توني بخوني ، تسليت داره ديگه . آقا ! از دستت رفت . اگر بهش بگن : آقا ! اون روز كه تو نبودي فلان جا قرعه كشي كردند ، به ده نفر سكه دادند ، اينقدر غصه مي خوره ؟! اما به اين چيزها كه مي رسه ، ابداً . ( واحد قرآنيِ واحد خواهران كانون يه مسابقه ترتيب داده . ! سؤال رو مي گم خدمتتون : در قرآن كريم آيه اي وجود دارد كه در طول تاريخ اسلام افتخار عمل كردن به آن تنها نصيب حضرت علي (ع) شد و جز ايشان كسي به دستور اين آيه عمل نكرد ؟ ( خُب همون آية . . . آي ! ببخشيد نبايد بگم !! ) نام سوره و آيه مربوطه رو بنويسيد و به مسؤول واحد قرآني مستقر در غرفه تحويل دهيد . جايزه واحد قرآني نمي دونم چي هست ، اما من خودم يه جايزه مي دم ، نفر اولي كه اسمش در قرعه كشي دربياد ، انشاءالله مجاني مي بريم مشهد ، به كوري چشم دشمنان اسلام !! ) پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : يك نماز جماعت ، بهتر از چهل سال نماز در خانه هست ، همه تعجب كردند ، يا رسول الله ! يه روز نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز در خونه هست ؟ فرمودند : يه روز هم نه ، يه دونه ، يه دونه نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز در خونه هست . اولين كسي كه نماز عصر خوند ، حضرت يونس (ع) بود ، ايشون 4 ركعت نماز عصر خوند و سجده شكر بجاي آورد . به چهار دليل اين نماز رو خوند . ( دليل نمازهاي چهار ركعتي ما هم ، اين چهار تاست ) يعني بعد از اينكه از چهار تاريكي نجات پيدا كرد خدا رو سپاس گفت :1 ـ تاريكي لغزش ، ترك اُولي كردن ، نبايد نفرين مي كرد ، اما نفرين كرد .
2ـ تاريكي دوم ، تاريكي دريا ،
3 ـ تاريكي و ظلمت داخل شكم ماهي و
4 ـ تاريكي شب . خُب يونس (ع) به خاطر رهايي از اين چهار ظلمت ، نماز خوند و خدا رو شكر كرد . ما هم كه چهار ركعت نماز مي خونيم در حقيقت با هر ركعت از يك تاريكي فرار مي كنيم :
1 ـ تاريكي معصيت ، كه گفتم براتون نماز ، خود به خود ، چه حواست باشه ، چه نباشه ، معصيت ها رو مي شوره ،
2 ـ ظلمت قبر ،
3 ـ ظلمت قيامت
4 ـ ظلمت دوزخ .
به اين ها مي گن : ظلمات چهارگانه و اثري كه نماز داره اين هست كه ظلمات چهارگانه رو برطرف مي كنه ، ما حالا يه چيزهايي رو درك مي كنيم ، مثلاً تاريكي گناه رو ما درك مي كنيم ، خيلي وقتها هست كه به همديگه مي گيم : من الان خيلي تاريكم ، چكار بايد بكنم ؟ طرف هم منظورش رو متوجه مي شه ، يا مثلاً مي گه : آقا ! خيلي تاريكم ، امشب يه جوري هستم ، امروز يه جوري هستم ، چند وقته تاريكم من احساس مي كنم ما جوري خلق شديم كه اگر خداوند تبارك و تعالي رو احساس نكنيم ، تاريك مي شيم ، اگر ارتباط برقرار نكنيم تاريك مي شيم ، لذا آدم دو قطره اشك كه مي ريزه احساس روشنايي مي كنه ، يا مثلاً يه مشكل خيلي بزرگي در زندگيش داره ، مي گه برم حرم امام رضا (ع) دعا كنم كه آقا توفيق بده و اين مشكل حل بشه ، مي ره اونجا به يه بهونه اي اشكش در مي ياد ، به يه بهونه اي دلش شكسته مي شه ، بعد همون جا خودش احساس مي كنه كه اصلاً لازم نيست به امام رضا بگه ، راه حلش ، دستش مي ياد . انسان وقتي روشن مي شه راه حل مسائل رو پيدا مي كنه . حالا اين رو تو پرانتز خدمتتون بگم ، در جامعه فعلي ، براي اينكه مردم و جوانان به سمت خداوند ، به سمت خوبي ها و ارزشها هدايت شوند دو راه داريم ، يه راهش رو كه اصلاً قبول ندارم ، ( آدم مهمي نيستم ولي نظر خودم برام مهمه ، ) راه اول : اين كه بنده بيام بگم : آقا ! انتخابات شوراي شهر هست ، من فكرهام رو كردم يازده تا كانديد رو انتخاب كردم ، بريد به اين يازده تا رأي بديد اون پنجاه تاي ديگه هر كدومشون يه مشكلي دارن . فلاني رو كه ديگه اصلاً حرفش رو هم نزن ! دزده ! اصلاً اون يكي . . . . ، اين يه راه حله ، يا مثلاً بيايم اعلام كنيم در اين مملكت ، و در اين اجتماع ، اينها خوب هستند ، اينها بد !! (مثل مبصرها توي كلاس ) اين راه حل دو تا اشكال داره :
1 ـ مردم قبول نمي كنند ،
2 ـ ممكنه يكي توي خوبها و يا بدها نباشه ، يه جاي ديگه باشه و تو نشناسي ، همه رو كه تو نمي شناسي ، نمي توني شصت ميليون نفر رو بياري آناليز كني ، اين راه اول . راه دوم : همين كاري كه الان داريم مي كنيم ، يعني چي ؟ يعني نورانيت و بصيرت و معيار رو به مردم نشون بديم ، بايد دلت براي پذيرش حق آماده بشه . يك ساعت براي يارو تعريف مي كنه كه آقا ! اگر مثلاً ولايت در جامعه ما حاكم باشه اين مسائل و اين فوائد رو داره ، ارزشها حاكم مي شه ، شهر حفظ ميشه ، قِوام پيدا مي كنه ، جلو فساد گرفته مي شه ، خُب اصلاً اين شخص ، اين چيزها رو نمي خواد ، نمي خواد ارزش ها حاكم بشه ، نمي خواد فساد برچيده بشه ، اين دوست داره فساد بيشتر باشه ، تو براي كي توضيح مي دي ؟ براي كي سمينار گذاشتي ؟ اين اصلاً با اين چيزها مشكل داره . بايد معيارها ، نورانيت و بصيرت ، آزادي رو از نظر اسلام ، روايت و دين ، به مردم نشون بديم . به اين مي گن : فرار از ظلمت اول . محيط بايد نوراني باشه ، وقتي در اين حسينيه چراغها رو روشن مي كني همه چيز مشخصه ، اين منبر ، سخنران ، باند ، گل و . . . وقتي محيط شفاف و واضح باشه . هر كس از هر چيزي كه خوشش بياد ، همون رو انتخاب مي كنه . پس محيط بايد نوراني باشه . الان اين بحثي كه توي اين جلسه داريم . اگر شما به نماز علاقمند بشيد ، محيط تون نوراني مي شه . و اگر محيط نوراني بشه ، اصلاً من هيچ نگراني ندارم ، بريد توي هر انتخاباتي كه خواستيد شركت كنيد . ديگه خودتون قدرت پيدا كرديد ، بصير شديد ، خودتون به اين درجه رسيديد كه انتخاب كنيد . اگر يه وقتي هم كم بياريد ، نماز شب كه مي خونيد كمكتون مي كنه . خدا كمكتون مي كنه . لذا اين نورانيت خيلي مهمه . بايد از ظلمت فرار كنيم . اگر داخل ظلمات زندگي كنيم هم مسيرمون رو اشتباه مي ريم ، هم عبادت هامون هدر مي ره و هم خدامون رو نمي شناسيم ، هيچي ! به هيچ جا نمي رسيم . پنج هزار ساعت برو كتاب بخون ، فوق ليسانس و دكتراي علوم سياسي بگير ، هيچي پيدا نمي كني . لذا مي بيني كه اغلب مسؤوليت هاي ما غير تخصصي توزيع مي شه . البته تو كارهاي سياسي . و بعد دوم : ظلمت قبر : اولين چيزي كه به ذهن آدم مي رسه كه بله وقتي مُرديم و ما رو توي قبر گذاشتند ، خاك مي ريزن روي ما ، قبرمون تاريك مي شه ، اين هم باز از اون حرفهاي الكيه ، يعني چي خاك مي ريزن تاريك مي شه ؟ تو اصلاً اونجا نيستي ، تو بالايي ، البته در روايت شيعه هست كه عذاب جسماني قبر رو داريم ، ولي قبر كه تاريك نيست ، ماشاءالله اينقدر آتيش هست كه قبر روشن باشه ! يه مقداري هم گرما داره ، يعني بايد روشن باشه كه ببيني به كجات مي زنن !! اين تاريكي قبر كه مي گن يه چيز ديگه است ، اولش اينه كه بابا ! از مرگ افراط نكنيد ، براي خودتون يه بتي نسازيد ، خودتون رو بكشيد ، و به يأس و نااميدي برسيد ، مرگ هم يه چيز خوبيه ، شماها يادتون نيست ، وقتي شما از رحم مادر خارج شديد ، يك لحظه شما مُرديد ، بعد هم با گريه از رحم خارج شديد . مي گفتي مي ترسم ، اينجا راحتم ، خوبم ، مي چرخم ، اين ور و اون ور مي رم ، عشق مي كنم ، سرويس غذا هم همين طور مي ياد . خيلي راحت بودي ، دليل اين كه كودك گريه مي كنه موقع تولد اينه كه به رحم عادت كرده . آقا مرگ چيز بدي نيست . خيلي چيز خوبيه ، حتي براي گنهكارها هم چيز بدي نيست ، مگه اينكه خيلي حرفه اي باشن ، فقط براي كافرها چيز بديه ، براي گنهكارها هم چيز بدي نيست ، يه چهار تا شلاق مي خورن و بعد راحت مي شن . حالا اين كه مي گم شلاق ، براي تقريب ذهنه ، معلوم نيست چه خبره ؟ تو بحث معاد گفتم اصلاً عذابها و پاداشهاي اون دنيا ، قابل تصور نيست . ممكنه اونجا يه لحظه امام زمان (عج) رو نشونت بدن ، عاشق بشي ، بعد آقا (عج) بهت نگاه نكنه ، از اين درد ديگه بالاتر نمي شه ، بالاترين درد ، درده هجره ، كافيه خدا رو احساس كني ، خدا بهت محل نذاره ، ديگه عذاب نمي خواد ، ديوونه مي شي . شلاق مي خواد چكار ؟ همين الان ما حاضريم صد تا شلاق بخوريم ، يه مشكل عاطفي مون حل بشه ، چرا ؟ چون ما رو بيچاره مي كنه . خدا يه چيزهايي تو وجود ما گذاشته خودش مي دونه چه جوري اينها رو قلقلك بده ، پدر ما رو در بياره ، لازم نيست شلاق بزنه ، اون غول بي شاخ و دُم كه مي ياد مثلاً جلوتون شايد يه چيز خاصي باشه ، حالا من نمي دونم چه خبره ؟ انشاءالله رفتم برگشتم براتون مي گم كه چه خبره ؟! ولي الان نمي دونم . شايد اينطوري باشه ، شايد نباشه ، حدس خودم اينه كه نه عذابهاش اون چيزهايي هست كه گفتن و نه پاداشهاش . چون اينها همش تو دنيا هست . شايد همه تون كتاب حماسه ياسين رو خونده باشيد ، جالب اينه كه توي يه سايتي بعضي از كتابهاي ايراني رو معرفي كرده بود . اين سايت كتابهاي ايراني رو مي فروخت ، دومين كتابي كه معرفي كرده ، كتاب حماسه ياسين بودكه قيمتش هم پنج دلار زده بود ، چيزي حدود چهار هزار تومن . حالا با اونا بايد تماس بگيريم و كتاب رو بخريم ، چون ما خودمون نداريم !! توي اين كتاب حماسه ياسين ، اومده كه شهيد ميشاني (ره) ( كه هنوز هم مفقودالاثر هستند ) براي ما تفسير سورة واقعه رو مي كرد ، رسيد به اين كه در روز قيامت هر كسي يه حوري هم سن خودش بهش مي دن ، خدا رحمت كنه يه حاجي اي بود كه امدادگر دسته ها بود ، شروع كرد به داد و بيداد ، كه من حوري شصت ساله مي خوام چكار ؟! ساكش رو بسته بود مي خواست برگرده مشهد ، مي گفت ما فعلاً زن خودمون پنجاه سالشه ، باز خيلي بيشتر مي ارزه ، بابا ما اومديم اينجا شهيد بشيم ، مي گه حوري شصت ساله بهت مي دن ! به زور نگهش داشتيم ، بابا ! بي خيال ! جون مادرت ، حالا با خدا صحبت مي كنيم به تو جوونش رو بدن ، تو رو خدا بشين . خُب در بحث ظلمات بوديم و تاريكي هايي كه گناه براي ما ايجاد مي كنه ، با وجود اين تاريكي ها ، نمي تونيم از نورهاي موجود لذت ببريم ، خداوند نوره ، اهل بيت (ع) نورند ، كُلُّهُم نورٌ واحد ، اللهُ نورُ السموات والارض چون ما در ظلمت نمي تونيم نور رو ببينيم ، دوري از نور ، هجران از نور بالاترين درده ، اگر ما رو بخوابونند و شلاقمون بزنند بهتره .
قسمت اصلي بحث
نماز و ولايت ، چند تا روايت خدمتتون مي خونم ، اولاً در تفسير سورة حمد در بحث اهدنا الصراط المستقيم تمام علماي شيعه اين روايت رو نقل كردند كه مقصود از صراط مستقيم ، امام علي (ع) هست ، اهل بيت (ع) فرمودند مقصود ما هستيم . يعني در نماز ما به ولايت وصل مي شيم :
نماز بي ولاي او عبادتيست بي وضو
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
هر كه آمد داد و فريادي فراوان كرد و رفت
زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت
زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت
زخم هايش را به نان و سكه درمان كرد و رفت