مقدمه ناشر
خداوند متعال در زندگى انسان، لحظاتى را قرار مىدهد كه در آن ها مىبالد و به آنها نيز مىبالد. نفحه هاى رحمانى چون خنكاى نسيم بهارى تن و جان آدمى را شاداب مىسازد و به او حيات مجدد مىبخشد تا مغناطيس وجود خود را از حوزه جاذبه هاى دروغين برهاند و تعلقات را از خود دور كند و در ميان آسمان و زمين معلق نماند. در اين لحظه ها و با اين نفحه ها مىتوان در مدار جذبه الهى قرار گرفت و به سوى او شتافت و با كوششى به اندازه يك انتخاب و يك اراده در ميدان كشش او بالا رفت و اوج گرفت.
مهر خوبان دل از همه بى پروا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد
از سمك تا به سماكش كشش ليلا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد
ذره اى بى سرو پا بودم و او همراه خود بالا برد
از سمك تا به سماكش كشش ليلا برد
از سمك تا به سماكش كشش ليلا برد