جواد محدّثي گاهي كه تنهايي،آينه برميداري و به چهره خويش مينگري، تا نيك و بد و زشت و زيباي آن را ببيني.خلوت با خويش، براي شناخت «خود»!شايد در حضور جمع، شرم كني، ولي در تنهايي، خجالت و شرمي نيست، چون نگاه و مراقبتي نيست، جز همان كه نگاهش همه جا هست و مراقبتش دائمي است.ماه رمضان، به نوعي فصل محاسبه است.«محاسبه» و «مراقبه» هم يك آينه است،امّا ... پيش چهره جانت و در برابر روحت!و ... شايد در حضور جمع و در ازدحام روز مرّهگي نتواني و مجالي نيابي تا از خودت حساب بكشي.اينجا هم خلوت و تنهايي و فراغت، چارهساز است.لحظات سرشار از بركات و معنويّات رمضان از همين فراغتهاي مطلوب و دوست داشتني است.فرصتِ خلوت با خويش و خداست،ساعات حضورو در مجلس «مراقبه» و «محاسبه» است،موعد امتحان اخلاص است،فرصتي است تا «دفتر دل» را بگشايي و «كتاب عمل» را بازخواني كني.تو كه ميگفتي: مجال و حالي نيست، گرفتاريها و مشكلات و ... فرصتي براي «رسيدن به خود» نميگذارد،اينك، اين همان مجال و فرصت ناب!تو بايد آموخته و تمرين كرده باشي، «تنهايي در جمع» را،«خلوت» در «ازدحام» را،«سكوت در هياهو» را،رمضان چيست و تو در كجاي اين «قطعهاي از بهشت» قرار داري كه موهبت خدا براي زمينيان است؟با كدام دعوت به اين ضيافت آمدهاي؟سر كدام سفره و مائده معنوي نشستهاي و فيض حضورت و بهره آمدنت چيست؟اين نيز نوعي محاسبه و حساب كشيدن از خويش را ميطلبد.سر سفره ضيافت الهي نشستهاي.سحرهاي پر بركت،افطارهاي پرمعنويت،شبهاي دعاي افتتاح و كميل،جلسات دعا و ترتيل و تلاوت و تواشيح،حالات پرجذبه انس با قرآن و مفاتيح،تهجّد و سحرخيزي و چشمان بيدار قبل از فجردعاهاي روزانه، همه و همه مائدههاي آسمانيِ اين «شهر اللّه» است و تو را فرا خواندهاند، تا به قدر تشنگي و توان و در حدّ ظرفيت وجودي از اين «چشمه رحمت» بنوشي و از «جانْ جامه تقوا» بپوشي و در راه عبودّيت خدا بكوشي.اينك كه آمدهاي و مهمانِ اين بزم حضوري،وقت تنگ و مجال گذرا را بايد مغتنم شمرد.با چه آمدهاي و با چه بازميگردي؟و كدام تغيير حالت و خصلت و عادت را از اين «ماده خودسازي» به ارمغان خواهي برد؟خودماني بودن با خدا هم موهبتي است!كسي نيست كه بشنود،خودت هستي و خدايت.با خودت صميمي باش، يكرو و خودماني و بيپرده.كمي در كوچه پس كوچههاي روح خويش بگرد.لحظاتي «كارنامه» خود را مرور كن،چه ميبيني؟...نقاط روشن آن بيشتر است، يا نقاط تيرهاش؟«حسنات» و «سيئات»، چه نسبتي با هم دارند؟ماهها انتظار ميكشيدي كه باز هم «ماه خدا» فرا رسد و دست نياز و پاي طلب، به اين آستان و اين سوي، برآوري و بكشي.براي فرا رسيدن دوباره «شبهاي قدر» لحظهشماري ميكردي.هنوز لذّت اشك ريختنها و ناليدنها و تضرّعهاي شبهاي «احياء» در كام جانت باقي است و طراوت معنويتبار آن همخواني و همنالي با انبوه خداجويان عاشق و صادق، هنوز هم چون نسيمي خوشبوي، فضاي جانت را معطر ساخته است.بنا بود در رمضانِ گذشته، آمرزيده شوي و «غفران الهي» را چون مدالي بر گردن بياويزي، امّا چه شد؟امسال، رمضان همان حال و هواي معنوي را دارد.رحمت الهي هميشه جاري و ساري است، اگر كوتاهي است، از ماست. «گر گدا كاهل بود، تقصير صاحبخانه چيست؟»آن اشكها و نالهها چه شد و كجا رفت؟تنها براي آن چند «شب قدر» نبود. قرار نبود كه آن گريهها و تضرّعها و از عمقِ جان به درگاه خدا ناليدنها و خود را حقير و فقير و مسكين و نيازمند ديدن و دانستنها مخصوص «شبهاي احيا» باشد و در فضاي مسجد و مصلا جا بماند.امسال هم، قرار نيست كه تأملات رمضان را، شبهاي سرنوشتساز قدر را، لحظات نوراني و عرفاني سحر را، حالاتِ خوش جلسات دعا و قرآن را، حضور قلب نماز شب و نوافل را در ماه رمضان جا بگذاري و باز هم عريان از اين همه جامههاي بهشتي، وارد شوّال شوي.پس «عيد فطر» براي چيست؟آنچه عيدي خواهي گرفت، بايد در طول سال و همه عمر، همراه داشته باشي، خرجش نكني، جايي جا نگذاري، گم نكني، از دستت نگيرند ...راستي ... سوغاتت در اين سفر معنوي به «شهر اللّه» چيست؟باري ... آينه بردار،كمي در خويش بنگر،در خلوت خويش، با خودت صميمي باش.كيستي، كجايي؟ چه ميكني؟ چه داري؟رمضان را مفت از كف مده!