آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (8)
ديـدگـاههاى اخلاقـى در سيـره و سخن الهى
احمد لقمانى ديباچه سخن
به حسـن و خلق و وفـا, كـس به يـار ما نرسد
اگـر چه حسـن فـروشـان به جلـوه آمـده اند
كسـى به حسـن و ملاحت به يـار مـا نـرسـد(1)
تـو را در ايـن سخـن انكـار كـار مـا نـرسد
كسـى به حسـن و ملاحت به يـار مـا نـرسـد1
كسـى به حسـن و ملاحت به يـار مـا نـرسـد(1)
6. ادب
از خدا جـوييـم تـوفيـق ادب
بـى ادب تنها نه خود را داشت بد
از ادب پرنور گشتــه اين فــلك
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك(12)
بـى ادب محـروم مانـد از لطف رب
بلــكه آتــش در همـه آفـاق زد
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك(12)
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك(12)
7. انفاق و ايثار
روزهاى زنـدگانـى, لحظه هايـى گـرانبها و طلايـى با خـود دارد كه انسـانهاى زيـرك و دانـا از آن استفـاده مـى كننـد و ره تـوشه هاى جاودان نصيب خـود مـى سازند. اگر فقيران و مستمندان, ((سفيران و فـرستادگان خـداوند)) لقب يافته انـد و دستان آنان چـونان ((دست الهى)) در قبـول نيكيها قلمـداد شـده است, افزون بـر رفع نيـاز نيازمنـدان, فـرصتـى ويژه بـراى رشـد, تكامل و پـويايـى ما, در عرصه هاى مختلف اجتماع فراهـم مى شـود و تنها خردمندان والاگوهر و بلنـدنظر تـوفيق بهره گيـرى از آن را مـى يـابند. انفـاق و سخـاوت, ايثـار و بخل آينه هايـى است كه هـر يك از مـا بخـوبـى شخصيت پنهان خـود را در عرصه هـاى مختلف اجتمــاع در آن مى بينيـم و نسبت به ميزان ارزشها و ضد ارزشها در خـويشتـن آگاه مى شويم: انفاق, ((پـر كـردن سـوراخها و خلاهاى ناپيـداى فقـر در جامعه)) بـوده و سخـاوتمنـدان و انفـاق كننـدگان, انسـانهايـى شـايسته و بلندهمت معرفـى شـده اند كه از داده ها و نعمتهاى الهى ديگران را بهره مند مـى سازند.(23) و ايثار, برترىبخشيدن و ترجيح ديگران بر خود در هنگامه هاى فقر و نادارى است; ارزشى بـس والا و چشمگير كه خـود را محروم از نعمتـى مى سازيـم تا ديگران را از فقر بـى نياز كنيـم! از آن سـو بخل, محروم ساختـن مستمنـدان از داده هاى الهى است و بخيلان افرادى هستند كه هماره دستان عطايشان بسته و محكـم است و نگاه بصيرتشان به دنيا, ديده اى هدف گونه بـوده, از ايـن رو كمك به ديگـران را هميشه نـوعى ضـرر و از دست دادن مـال تلقــى مى كننـد و با ((دنيادارى, حرص, طمع و تنگ چشمـى)) به اطراف خـود مى نگرند.(24) آنگاه كه نگاه انسـانها به هستـى دگـرگـون شـود از ((بخل)) رها شـده, بخشنده, انفاق گر و سخـى مـى شـوند و چـون بصيرتـى بيشتر و بينشى روشـن يابند و خود را از مالكيت نعمتهاى الهى دور سازند, ايثارگر و فـداكار مـى شـونـد و هماره ديگـران را امانتهاى الهى دانسته كه بار سنگين رسيـدگـى بر دوش اينان سنگيـن مـى نماينـد. از آغازين لحظه هاى زنـدگـى كـوثر آفرينـش; فاطمه زهرا(ع), ايـن رهايى, بالندگى و تابندگى بخوبى مشاهده مى شـود. او بخـوبـى عمق معناى ((لـن تنالـوا البر حتـى تنفقـوا مما تحبـون,(25) را درك كـرده بـود و نسبت به انفـاق در راه خـدا از آنچه دوست مـى داشت كـوتـاهـى نمـى كـرد. بـديـن خـاطـر ((پيـراهـن عروسى(26))), ((گلـوبنـد(27))) و يا حتـى ((قـرص نـان مـورد نيـاز)) خـود را كـريمـانه مـى بخشيـد و دلهاى بسيـارى را به آييـن اسلام و سيـره مسلمانان پيوند مى داد. شـور و عشق زهـرا(س) به ايـن شيـوه عرشـى چنان بـود كه هيچ گاه نيازمندى را از خانه خـود رد نمـى كرد گرچه براى جـوابگـويى او, پيراهـن خـويـش را نزد يك يهودى گرو گذاشته, مقدارى خرما و جـو بـراى وى تهيه كنـد. زيـرا سخـن هميشه او ايـن بـود كه: ((لا ارد الخيـر اذا نزل الخيـر ببـابى))(28) هيچ گاه نيكـى و نيكوكارى را كه در منزل مـرا كـوبيـده است, رد نمى كنم. از ايـن رو آنچه از دست وى خارج مى شد و در زندگى نبـود آن احساس مى شد, ((از دست رفته)) نمـى ديد بلكه ((به دست آمده)), ((ماندنـى و جاودان)) مى دانست. روزى كه شوهر بزرگوار او, دو دستبنـد نقره, گـوشـواره و پرده اى كه سهم وى از غنايم شده بـود همراه خـود به منزل آورد و تقديـم فاطمه(ع) كرد, او بـدون اندكـى تإمل و ترديد ـ و در زمانـى كه احتياج بسيارى به هـر يك داشت ـ تمـامـى غنـائم را بـراى رسـول خـدا(ص) فـرستـاد و ايـن گـونه پيـام داد: ((تقـرإ عليك ابنتك السلام و تقـول: اجعل هذا فـى سبيل الله)). اى رسـول خدا! دخترت به تـو سلام مى رساند و مى گويد اينها را نيز در راه خدا انفاق كن. پيامبـر(ص) پـس از مشاهـده بخشـش دخت عزيز خـود سه بار فرمـود: ((فداها ابوها))(29) پدرش فدايش شود! سخاوت و بخشـش چنان مـوجـى در بيكران صفات زهرا(س) مـى زد كه در وصيت خود از على(ع) مـى خـواهـد كه امـوالـى از او را بيـن زنان پيـامبـر(ص) و زنـان بنـى هـاشـم تقسيـم كند!(30) ايثار آن پاك بانـو بـدان حـد بـود كه گاه اصحاب رسـول خدا دچار شگفتـى مـى شدند و لب به سخـن گشـوده درخـواست استفاده برخـى از اموال براى خـود و فرزندانـش مى نمودند.(31) اما فاطمه تنها خدا را در نظر داشت و براى خـود سهمى نمـى ديـد, از ايـن رو پروردگار بزرگ نيز با نزول آيه اى بـر ايثار او درود فرستاد و صلاى باصلابت زهرا را در خدامحورى و ديـن باورى به گوش همگان رسانيد و فرمود: ((و يوثرون على انفسهم و لـو كان بهم خصاصه و مـن يـوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون.))(32) هـرچند خـود نيازمنـد متاعى باشنـد[ اما] باز هـم ايثار كـرده, ديگران را ترجيح مـى دهند و كسانـى كه بخل خـويـش را حفظ كننـد, همانا آنان رستگار خواهند بود. و بديـن گونه است كه چون نيازمندى پس از نوميدى از تمامى افراد ـ و حتـى همسران رسـول خدا(ص) ـ همراه با علـى(ع) به منزل حضرت مـىآيـد, فـاطمه در جـواب همسـر خـود مـى گـويد: ((در خانه ما هيچ غذايـى نيست مگر به انـدازه خـوراك دختـربچه; اما امشب آن را ايثار كرده و گرسنگـى را تحمل مـى كنيـم و هميـن مقـدار غذا را هـم به ميهمـان مـى بخشيم. )) صبح هنگام خبر ايـن بزرگـوارى و ايثار با آيه و يـوثرون على ... به گوش پيامبـر(ص) و ديگـر مسلـمانان رسيد و خـداوند بر اينهمه ايثار, درود فرستاد و آن را ستود.(33) و روزى ديگـر نيز ايثار فاطمه, شـوهر و فـرزنـدان او در آينه اى آسمانى و آيه اى ديگر از قرآن, ايـن گونه بيان مى شـود كه: ((... و يطعمـون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكـم لوجه الله ...))(34)
به حـب خـدا مـى نمـاينـد سيــر
بگــوينــد بهــر رضــاى خــدا
نخواهيــم پاداش و اجـر و سپاس
فقط دين خود را بداريم پاس(35)
يتيم و مساكيـن و شخ اسيــر
كنــون بـرنهـاديم خــوان غـذا
فقط دين خود را بداريم پاس(35)
فقط دين خود را بداريم پاس(35)
8. صبر, بردبارى و شكيبايى
سنگلاخها و سختيهاى زنـدگـى براى بـردباران و شكيبايان آن هنگام لذت خاص و شيرينى فـرامـوش ناشـدنى دارد كه در مسيـر زنـدگانـى ((هدفـى مقدس و آرمانى آسمانـى)) وجـود داشته باشد; بـدون آنكه نگاه طمعآميزى به لذتهاى دنيوى و رهآوردهاى آن پس از ايـن دوره وجـود داشته بـاشـد, تنها ياد خـدا و هـدايت انسـانها آرام بخـش سوزشها و دردها بـوده و هماره سپاس از توفيق ايـن لطفهاى پنهان خـداونـدى در ياد آنان باشـد. در ايـن هنگام پروردگار حكيـم به اينان بشارت داده و نسبت به سختيهاى زندگـى و كمبـودهاى رفاهى, اقتصـادى و يـا روحـى, روانـى و جسمـانـى, وعده هـاى جـاودانــى مى دهد.(36) در نگاهى درسآموز به زندگانى حضرت زهرا(س) ايـن ويژگى اخلاقى از اوان طفوليت تا واپسيـن لحظه هاى حيات در خانه همسر, بخوبى ديده مى شود. سالهاى سخت و دشـوار شعب ابى طالب, سـوز بـى مادرى, اندوه فقر مادى در سراسر زندگـى و در پـىآمـد آوار مصيبت رحلت پـدر و غصب حقـوق و محروميتهاى پى در پـى, نشان از سختـى سالها و تلخى تحملها دارد. اما از آنجا كه فاطمه, فاطمه است چـون پـدر عزيزش او را در حالـى مـى نگرد كه روى زميـن نشسته, با يك دست فـرزنـد خـويـش را در آغوش گرفته شير مـى دهـد و با دستـى ديگر با آسياب دستـى, گندمها را آرد مى كند, اشك در چشمان رسـول الله حلقه زده مى فرمايد: ((دختـرم! تلخيها و مشكلات دنيا را به ياد شيرينـى و سعادت بهشت بر خود گوارا ساز.)) در ايـن حال, زهراى عزيز و بردبار, بدون آنكه سخنـى از تلخيهاى زندگـى بر زبان آرد, با نگاهى آسمانى به سختيهاى زمينى نگريسته مى گويد: ((اى رسـول خدا! خدا را سپاس مى گـويم بر نعمتهاى او و مى ستايـم به خاطر الطاف بى كران او!))(37) روزى كه سلمان چـادر وصله دار و سـاده فاطمه را ديـد, در شگفتـى فرو رفت و او را با رفاه و راحتـى و زر و زيـور دختـران پادشاه ايـران و قيصـر روم بـر تختها و در كاخها مقـايسه كـرد و اظهار اندوه و ناراحتـى نمـود. در ايـن هنگام زهراى مرضيه رو به پـدر كرده, فرمود: ((اى رسول خدا! سلمان از لباس مـن تعجب كرد, سوگند به خدايى كه تـو را مبعوث نمود, پنج سال است فرش خانه ما پـوست گوسفندى است كه روزهـا بـر روى آن شتـرمـان علف مـى خـورد و شبها بـر روى آن مـى خـوابيـم و بـالـش ما چـرمـى است كه از ليف خـرمـا پـر شـده است!!))(38) و روزى ديگر كه پيامبر(ص) بـراى ديـدار و گفتگـو با دخت دلبنـد خود به خانه او رفت, پرسش او چنيـن بود كه دخترم! در چه حالى و چگونه زندگى مى كنى؟ پاسخ شنيد: ((درد گرسنگى بـى تابـم كرده و هر لحظه رو به فزونى است و غذايى ندارم تا رفع گرسنگى كنم!))(39) آرى; فاطمه مصداق كامل سخـن خداوندى است كه: ((و لنبلونكـم بشى من الخـوف و الجـوع و نقص مـن الاموال و الانفـس و الثمرات و بشر الصابرين. الذيـن اذا اصابتهم مصيبه قالـوا انا لله و انا اليه راجعون.))(40)
شمـا را نمــاييم گـاه امتحـان
به نقـصان نفـس و زراعات و مال
بود مژده فتح با صابـران
كسانى كه چون محنـت آيد به پيش
بگــوييــد مائيـم از كــردگار
به او باز گرديم فرجام كار(41)
به ترس و به جوع و به امثال آن
بگرديـد خـود امتحـان طـى سـال
كه بردنـد بــا صبــر بار گران
شكيبــايى آرنــد هـر لحظه بيش
به او باز گرديم فرجام كار(41)
به او باز گرديم فرجام كار(41)
1ـ ديـوان حـافظ, غزل ش152 (بـرگزيده). 2ـ بحـارالانـوار, مـرحـوم مجلسى, ج71, ص385. 3ـ كنزالعمال, خ5215. 4ـ غررالحكم و دررالكلم. 5ـ بحارالانوار, ج71, ص396. 6ـ همـان, ص;396 غررالحكـم و دررالكلم. 7ـ غررالحكم و دررالكلم. 8ـ بحارالانوار, ج71, ص395. 9ـ همان, ص375. 10ـ همـان, ج77, ص;148 غررالحكـم و دررالكلم. 11ـ بحـارالانوار, ج73, ص296 و ج71, ص375. 12ـ عرفـان اسلامـى, حسيـن انصـاريـان, ج1, ص130. 13ـ مجمع البحـريـن, طـريحـى, مجلـد اول, ص51 و ;52 فرهنگ بزرگ جـامع نـويـن, احمـد سيـاح, مجلد 1, ص15. 14ـ سـوره تـوبه, آيه 112, (كسانـى كه نگاهبانان حدود و مرزهاى الهى اند). 15ـ سوره نسا, آيه 80. 16ـ رك: بحارالانوار, ج71, ص38. 17ـ منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;344 احقــاق الحق, ج5, ص273. 18ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;149 احقاق الحق, ج5, ص117 و 273. 19ـ امـالـى صـدوق, ص;280 بحـارالانـوار, ج41, ص;46 لاذلـى الاخبار, ج3, ص26. 20ـ نهج الحيـاه (فـرهنگ سخنـان فـاطمه(ع)), محمـد دشتـى, ص21 و 22. 21ـ بحارالانوار, ج43, ص10. 22ـ رك: زهـره الـريـاض كـوكب الـدرى, ج1, ص;253 بحـارالانــوار, ج43, ص217 و ج78, ص253 و 256 و ج28, ص304. 23ـ مجمع البحـريـن, طـريحـى, ج4, ص;353 فـرهنگ بزرگ جامع نوين, ج4, ص1630. 24ـ مجمع البحـريـن, ج1, ص;160 فـرهنگ بزرگ جـامع نـويـن, ج1, ص71, (حاشيه). 25ـ سوره آل عمران, آيه 92. 26ـ رك: نزهه المجـالـس, ص;576 اهل البيت, تـوفيق ابـوعلــم, ص138. 27ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;172 اهل البيت, ص139. 28ـ ريـاحيـن الشـريعه, ج1, ص;132 كتـاب عوالـم, ج11, ص;168 بحارالانوار, ج43, ص73. 29ـ بحارالانوار, ج43, ص20 و 83. 30ـ همان, ص218. 31ـ كتاب عوالم, ج11, ص168. 32ـ سوره حشر, آيه 9. 33ـ بحارالانوار, ج36, ص59. 34ـ سوره دهر (الانسان), آيه 8. 35ـ قـرآن مجيـد, تـرجمه منظوم امينه مجــد, ص579. 36ـ سـوره بقره, آيه :155 و نقص مـن الاموال و الانفـس و الثمرات و بشر الصابرين. 37ـ منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;342 تفسيـر البـرهان, ج4, ص;476 عوالـم المعالم, ج11, ص133. 38ـ بحـارالانـوار, ج8, ص;303 تفسيـر البـرهان, ج2, ص;346 عوالـم المعالـم, ج11, ص264 و 587. 39ـ بحـارالانــوار, ج43, ص37 و ج39, ص278 و ج37, ص;68 حليه الاوليـا, ابـونعيـم اصفهانــى, ج2, ص42. 40ـ سوره بقره, آيه 155 و 156. 41ـ قـرآن مجيـد, تـرجمه منظوم اميـد مجد, ص24. 42ـ احقـاق الحق, ج4, ص152 و ج15, ص;338 تـاريخ دمشق, ج1, ص242. ماهنامه پيام زن ـ شماره 94 ـ دى 78