بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت





  • شنيدم كه مغرورى از كبر مست
    به كنجى درون رفت و بنشست مرد
    شنيدش يكى مرد پوشيده چشم
    فرو گفت و بگريست بر خاك كوى
    بگفت اى فلان ترك آزار كن
    به خلق و فريبش گريبان كشيد
    بر آسود درويش روشن نهاد
    شب از نرگسش قطره چندى چكيد
    حكايت به شهر اندر افتاد و جوش
    شنيد اين سخن خواجه سنگدل
    بگفتا حكايت كن اى نيكبخت
    كه بر كردت اين شمع گيتى فروز؟
    تو كوته نظر بودى و سست راى
    به روى من اين در كسى كرد باز
    اگر بوسه بر خاك مردان زنى
    كسانى كه پوشيده چشم دلند
    چو برگشته دولت ملامت شنيد
    كه شهباز من صيد دام تو شد
    كسى چون بدست آورد جره باز
    الا گر طلبكار اهل دلى
    خورش ده به گنجشك و كبك وحمام
    چو هر گوشه تير نياز افگنى درى هم برآيد ز چندين صدف
    درى هم برآيد ز چندين صدف



  • در خانه بر روى سائل ببست
    جگر گرم و آه از تف سينه سرد
    بپرسيدش از موجب كين و خشم
    جفائى كزان شخصش آمد به روى
    يك امشب به نزد من افطار كن
    به خانه در آوردش و خوان كشيد
    بگفت ايزدت روشنايى دهاد
    سحر ديده بر كرد وعالم بديد
    كه آن بى بصر ديده بر كرد دوش
    كه برگشت درويش از او تنگدل
    كه چون سهل شد بر تو اين كار سخت؟
    بگفت اى ستمگار برگشته روز
    كه مشغول گشتى به جغد از هماى
    كه كردى تو بر روى او در، فراز
    به مردى كه پيش آيدت روشنى
    همانا كز اين توتيا غافلند
    سر انگشت حسرت به دندان گزيد
    مرا بود دولت به نام توشد
    فرو برده چون موش دندان به آز؟
    ز خدمت مكن يك زمان غافلى
    كه يك روزت افتد همايى به دام
    اميدست ناگه كه صيدى زنى ز صد چوبه آيد يكى بر هدف
    ز صد چوبه آيد يكى بر هدف


/ 272