يكساني و هماهنگي ترجمه قرآن1
نويسنده: مرتضي كريمينيا پيش از هر سخني، ميان «ترجمه قرآن» و «شرح، تفسير يا ترجمه و تفسير قرآن» تفاوت ميگذاريم. در تمام اين نوشتار، منظور از «ترجمه قرآن»، متني به فارسي (يا هر زبان ديگري) از قرآن كريم است كه تك تك جملات آن به دقت برگردان آيات قرآن باشد. اگر بناست كه ترجمه قرآن به اين معنا تدوين شود، اين اثر بايد تا حدّ ممكن، داراي بيشترين شباهت به اصل قرآن كريم باشد، تا كساني كه تنها زبان ترجمه را ميدانند هر چه بيشتر خود قرآن كريم را بفهمند، نه تفسير اين مترجم يا آن مفسّر را. بر اين اساس نبايد ترجمه قرآن را با انواع شرح و تفسيرها درهم آميزيم يا سعي كنيم ظاهر آيات را به گونهاي برگردانيم كه هيچ اشكال كلامي، علمي، فلسفي و جز آن متوجه آن نباشد. زيرا خواننده ترجمه لازم است نخست اصل قرآن كريم را از آن ترجمه دريابد، نه تفسير و برداشت مترجم را كه احيانا با تفسير و برداشت مترجم ديگر متفاوت است.2نكته فوق الذّكر درباره متني صادق است كه آن را ترجمه برابر قرآن ميناميم. چنين متني، همان گونه كه اشاره شد، بايد حداكثرِ مطابقت و شباهت به اصل خود يعني قرآن كريم را دارا باشد. پس نبايد در «ترجمه برابر قرآن»، متشابهات قرآن را تأويل كرد. اگر ترجمه قرآن داراي جملاتي از متشابهات قرآن باشد، عيبي در كار نيست و مترجم، خواننده را گمراه نكرده است؛ چرا كه در قرآن نيز، متشابهات قرآن در ميان محكمات آمدهاند. پس همچنان كه عرب زبانان با اصل آيات متشابه روبهرو ميشوند، فارسي زبانان يا اهل هر زبان ديگر نيز بايد چنين باشند (هرگونه تفسير و توضيح از مترجمان مختلف ميتواند جداگانه و در جاي ديگري عرضه شود).گـذشته از متشابهـات، در قرآن كريم عامّ و خـاصّ، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبيّن، صفـات خبري (كه دستاويز مجسّمه است) و غير آن آمـده است؛ پـارهاي از آيـات قرآن قويّا بوي جبر ميدهد؛ چه بسا آياتي در قرآن كريم با برخي از نظريههاي علمي و فلسفي موافق افتد و ممكن است در بعضي موارد چنين نباشد؛ گاه در تكرار قصّه برخي پيامبران، توالي ماجراها همانند نيست3؛ ظاهر دستهاي آياتْ مخالفِ عصمت پيامبران از خطاست و گاه كلماتي همچون ذنب، ضلالت، غيّ و عصيان به آنان نسبت داده شده است؛ برخي آيهها نيز شأن نزولهاي متفاوت و گـاه متهافت دارند، گو اين كه در واقع سبب نزول واحد دارند. در تمام موارد ياد شده، لازمه امانت در تـرجمه آن است كه ظاهر آيههاي قرآن را همان گونه كه هست برگردانيم و در تـرجمه از تفسير، تأويل، بيان وجـوه محتمل كلمات و توجيه مشكلات كلامي، علمي، فلسفي و جز آن، خودداري كنيم. حاجت به تذكار نيست كه هر مترجم يا مفسّري ميتواند بنا به مشرب خود اين مشكلات ظاهري را در كتابي جداگانه و يا در بخشي مجزّا از ترجمه خود حلّ كند، اما نبايد خوانندگان ترجمه قرآن را ـ تا حدّ ممكن ـ از دستيابي به اصل قرآن كريم، آن گونه كه هست، محروم كند. هم از اينروست كه نبايد همه آنچه را في المثل از تفسير فارسي قرآن كريم انتظار داريم، در ترجمه برابر و صِرف قرآن به فارسي بجوييم. هدف از ترجمه صرف و برابر قرآن كريم به فارسي، دست كم ارائه يك متن فارسي است كه در تمام اوصاف قـرآن ـ تا حـد ممكن ـ نهايت شباهت به آن را داشته باشد. اگر ايراد كنيم كه چنين متني فـي المثل مشكلات كلامي خوانندگان خود را حلّ نميكند، پـاسخ آن است كه هدف از ترجمه صـرف، تفسير قرآن نيست. مگر عرب زبانان در برخورد و قـرائت قرآن كريم، به هيچ مشكـل يا سوء فهمي دچار نمـيشوند؟ پس اگر مشكلي در كار اسـت، حلّ آن را بـايد در تفسير (خواه عربي يا هر زبان ديگر) يا در توضيحات جداگانه مترجم يافت.بيشك ممكن است مترجم در خلق ترجمهاي آزاد يا نوشتن ترجمه و تفسيرِ مزجي قرآن كريم مُحقّ باشد، اما نبايد آن هدف و ويژگي مهمّ را كه براي ترجمه برابر و صرف بر شمرديم، از چنين آثاري متوقع بود. مسلمانان (و حتي غير ايشان) در سراسر دنيا بينياز از ديدن و خواندن و دانستن انواع ترجمههاي تفسير گونه نيستند، ليكن ترجمه قرآن ـ آن گونه كه هست ـ مقدّم و مهمتر است. درباره ترجمه كتاب مقدّس بيش از قرآن، به اين نكته توجه كردهاند.عدم دخالت عنصر تفسيري در متن ترجمه بدان معنا نيست كه مترجم صرفا با دانستن زبان عربي و بدون معلومات تاريخي، فقهي، كلامي و جز آن، بر ترجمه قرآن تواناست. به عكس در برخي آيهها، دانستن سبب نزول آيه، فرهنگ اعراب جاهلي يا آداب و عقايد يهوديان و مسيحيان عصر نزول و مانند آن، روشن كننده معناي دقيق لفظ يا آيه است. به همين دليل، مثلاً ترجمه آقاي محمد باقر بهبودي از كلمه «اَمانيّ» در آيه وَمِنْهُمْ اُمِّيُّونَ لايَعْلَمُونَ الْكِتابَ اِلاّاَمانِيَّ(بقره / 78) با ديگر مترجمان متفاوت است.4 اين گونه مثالها بسيارند و ميفهمانند كه پژوهش دقيق در معناي اكثر الفاظ و عبارات قرآن كريم يا تعيين يكي از چند معنا براي يك لفظ، بدون دانستن تاريخ (به معناي عامّ) و اسباب قطعي نزول آيات و ديگر علوم قرآني ميسّر نيست.بيشك در نگاهي فراتر از اين نوشتار، هر ترجمهاي حتي ترجمه صرف و برابر قرآن، خود يك تفسير است، زيرا هر مترجم نخست ناگزير از فهم متن قرآن است و پس از اين مرحله، آنچه را به نظر و فهم خود، مقصود گوينده متن ميداند به زبان ديگري ـ آن گونه كه آن زبان را ميشناسد ـ انشا ميكند.در اين هر دو مرحله، مترجم به تناسب معلومات پيشين خود كه ارتباطي ـ هر چند پنهان از نظر ـ با متن قرآن دارد، ترجمهاي اساسا روشمند خلق ميكند. پس گنجينه معلومات متنوّع هر مترجم، فهم او از قرآن و نوع ترجمه او را در پارهاي موارد از مترجمان ديگر متمايز ميكند و صدالبته برخي معلومات مشترك مترجمان نيز، سبب پارهاي موارد مشابه در ترجمه ميگردد. بنا بر اين، هر چند ترجمه از تفسير به معناي دقيق لفظ جدا نيست، مترجم براي رسيدن به ترجمه برابر قرآن، بايد تلاش كند هر چه بيشتر خود را در آستانه زمان صدور قرآن از منبع وحي قرار دهد و معاني الفاظ و تعابير آن را با توجه به فضاي اجتماعي و فرهنگي، آداب و معتقدات مردم آن زمان دريابد؛ زيرا هيچ گويندهاي، همه معاني سخن خود را كه بر اثر تغيير مفاهيم الفاظ در طول زمانهاي متمادي پيدا ميشوند، منظور نميكند؛ چرا كه گاه الفاظ در زمانهاي متأخر، معاني متضاد با قبل ميدهند و آهنگ چنين تطوّراتي در اختيار متكلّم نيست.پس از اين مقدمه در باب فرق «ترجمه» و «ترجمه و تفسير»، اهميّت يكساني و هماهنگي در ترجمه قرآن و ضرورت آن تا حدي روشن ميشود. از اصول بسيار مهم كه تا كنون در ترجمههاي قرآن، توجهي كامل به آن نكردهاند، همين يكساني و هماهنگي در برگرداندن مشابهات قـرآن است. مشابهات قرآن ـ چنان كه خواهد آمد ـ جهات و الگوهاي مختلفي را در بر ميگيرد، اما عجالـةً منظور اين است كه مترجم قرآن، در ترجمه خود نبايد بدون دليل قانع كننده، الفاظ، تركيبات، تعبيرات، جملـهها، آيهها و ساختهاي نحـوي مشابـه را به گونههاي ناهمسان و چـه بسا متخالف ترجمه كند. امـانتداري در ترجمه و تلاش بـراي ارائه بـرگرداني كه ـ تا حدّ ممكن ـ حدّاكثر شباهـت به قرآن را واجد بـاشد، اقتضا مـيكند كه در ترجمه قرآن، مشابهات قرآن را از جهات مختلف بجوييم و يكسان ترجمه كنيم، چرا كه اينها در اصل قرآن يكسانند.آن دليل قـانع كننده كه با تمسّك بدان، ميتـوان از اين اصل عدول كـرد، در پارهاي موارد مشترك لفظي بودن يك واژه است. مشتركهاي لفظي مانند دين، ظنّ و احصـان در قـرآن آمـده است. گاه نيز ممكن اسـت واژهاي منقول از معناي اصلـي خود باشد و هـر دو معناي آن به كار رفته باشند. در چنين مـواردي، عـدول از اصل ياد شده لازم است، اما بازهم در مورد هر معنا بـايد ترجمه يكسان و هماهنـگ انجام داد. يـك مورد ديـگر، كاربرد وجوهِ متفاوت است. منظور از وجوه همه مواردي كه فـي المثل تفليسي در وجـوه القرآن خـود آورده است، نيست. مثلاً وي درباره كلمه «شيء» هفتاد و دو وجه ذكر كرده است كه هيچ خوانندهاي در تمام موارد مذكور با وي همراه نيست. مراد از وجه در اين جا، مصداق يا گروهي از مصاديق قطعي يك معناي عامّ است كه از يك لفظ اراده شدهانـد. اين مصاديق بايد وجهْ بودنشان مُحرز باشـد. مثلاً در آيه اِنّ اللّه عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، منظور از كـلمه «شيء» چيزهاي خارجي نيست؛ زيرا قدرت بـر موجود خارجي (چيزها) تعلّق نميگيرد. متعلّق قـدرت، فعل (= كار) است. كلمه «شيء» در عربـي به معنايي اعـم از چيز خارجـي و كار اطلاق ميشود، اما در فـارسي «چيـز» در معنـاي كـار و عمل بـه كـار نميرود. پـس از ميان دو ترجمه «خداوند بر هر چيـزي تواناست» و «خـداوند بر هـر كاري توانـاست» دومي اصلـح است؛ زيرا مراد بودن «كـار» از «شـيء» در اين آيه محـرز الوجهيّه است. بنا بر اين ميتوان در ترجمه اين آيه از كلمه «كـار» بهرهبـرد و در تـرجمه اِنَّه بِكُلِّ شَيءٍ بَصيرٌ، واژه «چيـز» يا «امر» را به كار برد.از مـواردي ايـن گونـه كه بگـذريم، ميتوان گفـت بيشتر آيات قـرآن كـريم داراي يكـي از جهـات يكساني است. روش نـادرست ترجمه ايـن است كه به الگوهـاي يكساني تـوجه نكنيم و تـك تـك آيات قرآن را به تـرتيب از ابتـدا تـا انتها تـرجمه كنيم. شايد به سبب نقايص ايـن روش و بـه دليل عـدم احاطه مترجمان بـر جملات و تعبيرات يكـسان قرآن، تـرجمههاي مـوجود قـرآن ـ كم و بيش ـ داراي جـملات و تـعبيرات نـايكسان و گـاه مـتخالف گـرديدهاند. پس شايسته آن است كـه مترجم يا گروه مترجمان، پيش از انشاي ترجمه خود، دست كم به مشابهات شـايع و اساسـي قـرآن احاطـه يـابند تـا در هـر قـدم از كـار خود بدانند كه نظير ايـن سياق يا تعبير قـرآني را در مـوارد ديگـر چگونه ترجمه كردهاند.مهمترين الگوهاي يكساني در ترجمه قرآن موارد زير است:1. يكساني در ترجمه اسمها و فعلها
در ميان اسمها و فعلهاي قرآن، مواردي را ميتوان يافت كه مشترك لفظي يا منقول باشند و از اصل يكساني مستثنا شوند. كمتر كسي منكر اين امر واقعي است. ليكن در بسياري موارد، هيچ دليل قاطعي بر انتخاب دو يا چند معادل براي ترجمه يك كلمه كثير الورود در قرآن موجود نيست. به تناوب آوردنِ واژههاي ظاهرا مترادفي چون زيبا، قشنگ و خوشگل در ترجمه حَسن يا جميل، افزون بر آن كه تنوّعي بيدليل است، سبك يكنواخت بيان را برهم ميزند و ناگاه نثر واحدي را از اوج فخامت به حضيض ابتذال فرو ميآورد. البته اگر از مرحله آوردن مترادفات متنوع در ترجمه يك واژه قرآن بگذريم و به مثالهايي از برگردان متخالف براي كلمهاي واحد از قرآن برخورد كنيم، كه شايسته ترجمه يگانه است، پذيرش اصل يكساني و هماهنگي در اسمها و فعلها چندان مشكل نخواهد بود.يكساني در ترجمه اكثر صفات و اسماء خداوند همچون حكيم، حليم، غفور، عليم و جز آن از اين قسم است. چند مثال ديگر چنين است: مصدّق، يهود، نصاري، نعمت، حنيف، جاهليّت، رضوان، ضلال، رحمة، سعير.2. يكساني در ترجمه حروف
حروف زبان عربي با كاربردهاي متعدّد يا واحد در قرآن كريم آمده است و در مواردي كه يك حرف كاربردهاي متفاوت دارد، نشانههايي موجود است كه معاني مختلف آن حرف را از هم تفكيك كند، اگر چه در مواضعي نيز حقيقتِ امر، نامعلوم يا مردّد در ميان دو احتمال است. حروفي چون اذاي فجائيّه، اِنْ مخفّفه از ثقيله، مِنْ بيانيّه، مِنْ زائده، مِنْ بعضيّه، بلي (در جواب استفهام منفي)، بلي (پس از جمله مثبت)، كَمْ استفهامي، لام جحود، لام تقويت، لَو(در كاربرد تمنّي)، لو(با كاربرد مصدري) و بسياري ديگر را نبايد بدون الگوي واحد و يكسان ترجمه كرد. البته همه آياتي كه في المثل در آنها مِنْ بعضيه آمده است، همساخت نيستند؛ ساختار آيات: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ(بقره، 8) و رَبَّنا اِنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي(ابراهيم، 37) با يكديگر متفاوت است، اما در دهها آيه از قرآن كريم مِنْ بعضيه مشابه با آيه: وَمِن النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ (بقره، 8) به كار رفته است: (بقره، 165، 200، 201، 253؛ آل عمران، 75، 152؛ توبه، 75، 98؛ نحل، 36، 70؛ حج، 8، 11؛ انبياء، 82؛ احزاب، 23). برخي مترجمان از همين سياق واحد، برگردانهاي متنوعي انجام دادهاند، مانند: گروهي از مردم كساني هستند كه ميگويند؛ از مردم كساني هستند كه ميگويند؛ دستهاي از مردم هستند كه ميگويند؛ بعضي از مردم ميگويند.در ادامه اين نوشتار مثالهاي مهمتري از اين دست خواهد آمد.3. يكساني در ترجمه تعبيرها و تركيبهاي مشابه
منظور از عنوان فوق يكساني در تعابيري است كه مركب از چند اسم، فعل يا حرفاند، اما واحدِ جمله را نميسازند. مثالهاي اين مورد بسيار زيادند: مَتاعُ الحيوةِ الدُّنيا؛ اليوم الاخر؛ اولي الالباب؛ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحتها الاَنْهار؛ يا ايّها الّذينَ آمَنُوا؛ مصَدِّقٌ لِما معهم؛ ابن السَبيل؛ الدّار الاخِرَة؛ مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّه؛ الّذين آتَيْناهُمُ الكِتابَ؛ مِلّة ابراهيمَ حنيفا؛ غَيْر باغٍ وَلاعادٍ؛ حدود اللّه؛ مِنْ بعدِ ما جاءَتْهُم البيّناتُ؛ العروة الوثقي؛ خاويةٌ علي عُرُوشِها؛ رِئاءَ النّاسِ؛ ماقدَّمتْ اَيديهم؛ اجلٌ مُسَمًّي؛ مالَم يُنَزِّلْ بِهِ سُلطانا؛ بالغُدُوِّ وَالاصالِ؛ ذات الصُّدور؛ الرَّبّانيّونَ والاَحبارُ؛ مُلْك السَّمواتِ وَالاَرضِ؛ بالبيّناتِ والزُّبُر؛ قاصِراتُ الطَّرْفِ و...برخي از اين تعابير اندك تفاوتي در ضمير يا صيغه با نمونه مشابه خود دارند. مثلاً مَن اَسْلَمَ وَجْهَهُ للّه(بقره، 112) و (نساء، 125) مشابه است با اَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للّهِ(آل عمران، 20) ومن يُسْلِمْ وَجْهَهُ للّهِ(لقمان، 22). در مواردي نيز ممكن است تفسير و شأن نزول يك تعبير در دو آيه قرآن كريم متفاوت باشد، ليكن يكساني در ترجمه آن لازم باشد. مثلاً مراد از يَوْمَ التَقَي الجَمْعانِ در آيات 155 و 166 آل عمران، جنگ احد است و در آيه 41 انفال، منظور جنگ بدر است، اما همهجا ميتوان ترجمه كرد: روز برخورد آن دو گروه.گاه ممكن است در ميان تعابير و تركيبهاي قرآني نيز مشترك لفظي (با توسّع در معنا) بيابيم. تفاوت در ترجمه اين موارد، نه تنها بي اشكال بلكه لازم است. مثلاً معناي «اصحاب النار» در همهجا دوزخيان يا اهل آتش است، جز در آيه: وَما جَعَلْنا اَصْحابَ النّارِ اِلاّ مَلائِكَةً (مدثر، 31)؛ معناي «اصحاب الجنة» در همهجا بهشتيان است، جز در آيه: اِنّا بَلَوْناهُم كَما بَلَونا اَصْحابَ الْجَنَّةِ (نجم، 17)؛ معناي «مسجد الحرام» در آيه: اَجَعَلْتُم سِقايَةَ الحاجِّ وعِمارَة المسجد الحرامِ (توبه، 19) همان مسجد و حرم معهود است، اما در آيات ديگر منظور شهر مكه و حرم اطراف آن است، مانند آيههاي: اِلاّ الذين عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ(توبه، 7) وذلِكَ لِمَنْ لم يَكُنْ اَهْلُهُ حاضِرِي المَسْجِدِ الحرام (بقره، 196) و جز آن. از آن جا كه عبارت مسجد الحرام در زبان فارسي امروز همچون عصر نزول قرآن مشترك لفظي نيست و تنها به يك معنا به كار ميرود، نبايددر ترجمه همه موارد قرآني، همواره همين عبارت را بياوريم.4. يكساني در ترجمه جملات مشابه
در قرآن كريم جملات بسياري با استقلال كامل معنايي در آياتي چند به گونه يكسان به كار رفتهاند كه يافتن اين موارد مشابه، نياز به دقت و مقايسه بسيار دارد و علاوه بر جملههاي كاملاً يكسان، مواردي را كه در ضمير يا حضور و غياب متفاوتند در بر ميگيرد. چند جمله از اين دست را مثال ميآوريم: ثمّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ؛ ثمّ اسْتَوي اِليَ السَّماءِ؛ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ؛ لاتَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا؛ وَلكِنْ كانوا أَنْفُسَهُمْ يَظلِمُونَ؛ عَمِلُوا الصّالحاتِ؛ فَاعْفُوا واصفحوا؛ اذا قَضي اَمْرا فَاِنّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونَ؛ وَبِئسَ الْمَصيرُ؛ يَعْلَمُ مابَيْنَ اَيْديهِمْ وَما خَلْفَهُمْ؛ فَاَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ؛ اِليَ اللّه تُرْجَعُ الاُْمُورِ؛ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ؛ وَما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ؛ مالَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وليٍّ وَلانَصيرٍ؛ وَضلَّ عَنْهُمْ ماكانُوا يَفْتَرُونَ؛ وَحاقَ بِهِم ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ.جملههايي كه موارد مشابه در قرآن دارند به هيچرو با زمان اندك و در چنين گفتار محدودي، قابل حصر نيستند و به يقين صدها برابر اين مثالها در بررسي دقيق قرآن يافت ميشود.5. يكساني در ترجمه آيات مشابه
برخي آيهها به طور كامل در دو يا چند موضع از قرآن كريم تكرار شدهاند. مشهورترينِ آنها آيات فَبِأَيِّ آلاء ربّكُما تُكذِّبان(31 بار در سوره رحمن)؛ ويلٌ يومئذٍ لِلمُكذّبين(10 بار در سوره مرسلات)، وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم(8 بار در سوره شعراء) و بسمله در ابتداي سورههاست كه اكثر مترجمان اين آيات يكسان را يكسان ترجمه ميكنند. به چند مثال از ديگر آيات مشابه كه يكساني آنها از چشم مترجمان گاه پنهان ميماند اشاره ميكنيم: (طور، 40 با قلم، 46؛ طور، 41 با قلم، 47؛ مؤمنون، 5 ـ 8 با معارج، 29 ـ 32؛ فرقان، 9 با اسراء، 48؛ بقره، 47 با بقره، 122؛ حجر، 5 با مؤمنون، 43؛ آل عمران، 51 با مريم، 36؛ شعراء، 173 با نمل، 58؛ نمل، 71 با ملك، 25 و يونس، 48 و انبياء، 38 و سبأ، 29 و يس، 48؛ مؤمنون، 83 با نمل، 68؛ يوسف، 22 با قصص، 14؛ اعراف، 183 با قلم، 45؛ هود، 110 با فصّلت، 45؛ هود، 39 با زمر، 40؛ بقره، 5 با لقمان، 5؛ بقره، 162 با آل عمران، 88؛ انعام، 4 با يس، 46؛ انعام، 10 با انبياء، 41؛ مؤمنون، 9 با معارج، 34؛ نحل، 42 با عنكبوت، 59؛ نمل، 80 با روم، 52؛ صافّات، 17 ـ 16 با واقعه، 48 ـ 47؛ صافّات، 74 با صافّات، 160؛ زمر، 1 با جاثيه، 2 و احقاف، 2 و غافر، 2؛ حجر، 29 با ص، 72).بسياري از آيات قرآن كريم نسبت به مورد مشابه خود يكي دو جمله افزون دارند و گاه دو آيه يك موضوع واحد را با اندك تفاوتي در چند لفظ، بيان ميكنند و بنا بر اين آيات متناظر نسبت به يكديگرند. چند نمونه ساده از اين آيات عبارتند از: (بقره، 61 با آل عمران، 112؛ بقره، 136 با آل عمران، 84؛ آل عمران، 164 با جمعه، 2؛ آل عمران، 10 با آل عمران 116 و مجادله 17؛ نساء، 48 با نساء، 116؛ نساء، 44 با مائده، 6؛ انعام، 50 با هود، 31؛ اعراف، 73 با هود، 64؛ بقره، 58 با اعراف، 161؛ هود، 40 با مؤمنون، 27؛ نمل، 19 با لقمان، 15؛ نحل، 43 با انبياء، 7؛ نحل، 14 با فاطر، 12)6. يكساني در ترجمه ساختهاي نحوي قرآن
5به چند مثال از اين بحث در بخش «يكساني در ترجمه حروف» اشاره شد. در اين جا به تفصيل بيشتر به چند مورد ديگر ميپردازيم. عبارات: فضلاً مِنْ ربّك، ثوابا مِنْ عِنْدِاللّه، فَريضَةً مِنْ اللّه، نُزُلاً مِنَ عِنْدِ اللّه، تَوْبَةً مِنَ اللّهِ، تَحيّةً مِنَ اللّهِ، نكالاً مِنَ اللّه، مَعْذِرةً اِليَ اللّهِ، رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا، رِزْقا مِنْ لَدُنّا و بسياري موارد مشابه، از نگاه نحوي يك ساخت (مفعول له) هستند. جمله حاليه در آيات: فقال لِصاحِبِهِ وهو يُحاورُهُ(كهف، 34) و اذقال لقمان لاِبنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ(لقمان، 13) يك ساخت دارند، اما در آيات وَجاءوُا أَباهُمْ عِشاءا يَبْكُونَ(يوسف، 16) وجاءَ أَهْلُ المدينةِ يَسْتَبْشِرُونَ(حجر، 67) وَفَاَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ (قلم، 30)، جملات حاليه داراي ساخت مشابه ديگري هستند. اصل يكساني اقتضا دارد كه در ترجمه سه جمله حاليه اخير به ترتيب في المثل بگوييم: گريه كنان، شادي كنان، ملامت كنان. يك نمونه از ترجمه ناهمسان اين است كه به ترتيب بياوريم: «باگريه»، «در حالي كه شادي ميكردند»، «ملامت كنان».ساختارهاي نحوي يكسان نيز همانند ديگر الگوهاي يكسان پيشين، دامنهاي بسيار وسيع دارند، افزون بر اين كه يافتن موارد مشابه آن، از ديگر الگوهاي مشابه دشوارتر است. مواردي ديگر از اين الگو عبارتند از: مفعول مطلق تأكيدي، مفعول مطلق همراه با كلمه كلّ(مانند سبأ، 7 و 19؛ نساء، 129؛ انعام، 70؛ اسراء، 29)، همزه تسويه، ضمير فصل(كه چند ساخت متمايز از هم دارد)، ضمير شأن، ضمير اشاره، صفت اشاره (مانند: تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةُ، تِلْكَ الاَْمْثالُ، ذلِكَ الْكِتابُ، تِلْكَ الرُّسُلُ)، نصب فعل مضارع بعد از فاء سببيّه در جواب اشياء هفتگانه، جزم فعل مضارع در جواب امر، لام در معناي مجاوزه، لمّاي حينيّه، اسلوب تعجّبي و...در پايان همين بخش لازم است از يكساني در رعايت مقتضيات زبان مقصد ترجمه ياد كنيم. اگر بخواهيم از الگوهاي زبان عربي گرته برداري نكنيم، بايد در يافتن مقتضيات زباني كه قرآن را بدان ترجمه ميكنيم، بكوشيم. مثلاً در قرآن كريم، مناداهاي موصولي به شكل غايب آمدهاند و چنين ساختاري در زبان فارسي روان و روا نيست. ليكن بسياري از مترجمان معاصر اين نكته را در همهجا رعايت نكردهاند و در ترجمه ياأَيُّهَا الّذينَ آمَنُوا، مثلاً آوردهاند: اي كساني كه ايمان آوردهايد و در ترجمه ياأَيُّهَا الّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكرُ(حجر، 6) في المثل گفتهاند: اي كسي كه قرآن بر او نازل شده است. (ر. ك ترجمه آقايان فولادوند، مجتبوي، خرمشاهي، آية اللّه مكارم شيرازي و مرحوم پاينده، بر خلاف ترجمه آقايان بهبودي، پورجوادي و آيتي و مرحوم الهي قمشهاي).چند نمونه ديگر از مقتضيات زبان فارسي از اين قرار است: ترجمه نكردن فاء در جواب شرط «اِنْ» و لام در جواب شرط «لو»؛ ترجمه نكردن «بَين» دوم در اسلوب «بيني و بينك»؛ عدم ترجمه ك، كما، كم در ذلك، ذلكما، ذلكم و...؛ عدم تطابق صفت و موصوف در تذكير و تأنيث و افراد و جمع و تثنيه؛ تقدم صفت بر مضاف اليه در جايي كه يك اسم، هم صفت و هم مضاف اليه داشته باشد؛ عدم بازگشت ضمير به مرجع بعد از خود در نثر فارسي.7. يكساني در ترجمه الگوهاي بياني
منظور از بيان، صرفا شاخهاي از علم بلاغت نيست. با اندكي دقّت ميتوان مثال اين بخش را بنيانا نحوي دانست و به بخش پيشين ملحق كرد. اما به دليل آن كه چنين الگوهايي مستقلاًّ در كتب دستور زبان عربي مطرح نميشوند، در اين جا مثالهايي از اسلوبهاي بياني قرآن و لزوم يكساني در ترجمه آنها را ياد آوري ميكنيم.الف. ما (استفهامي) + لنا، لكم، لهم. مانند وما لنا اَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَي اللّه(ابراهيم، 12). برخي از ترجمههاي متنوع چنين است: ما را نرسد؛ ما را چه ميشود؟؛ چرا نكنيم؛ سزاوار ما نيست.ب. مَن (استفهامي موصولي) + ... + اِلاّ (استثنايي). مانند وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اللّهُ (آل عمران، 135) وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّه اِلاّ الضّالونَ(حجر، 56). برخي مترجمان يك جمله را استفهامي و جمله ديگر را به گونه خبري برگرداندهاند( ر. ك ترجمه آقاي خرمشاهي).ج. فكيف اذا. مانند فَكَيْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمَ وَأَدْبارَهُمْ(محمّد، 27) و آيات آل عمران، 25؛ نساء، 41، 62.د. هاأَنتُم هؤلاء. مانند آيات آل عمران، 66؛ نساء، 109؛ محمّد، 38.ه·· . هل + عسيتم. مانند آيات بقره، 246؛ محمّد، 22.و. جملاتي كه در آنها فعل و يكي از معمولهايش (فاعل، نايب فاعل يا مفعول) همجنساند: مانند: يُؤْفَكُ عنه مَنْ اُفِكَ(ذاريات، 9)، لِيَقْتَرِفوا ماهُمْ مُقْترِفُونْ(انعام، 113) مَايَتَذَكَّرُ فيه مَنْ تَذَكَّرَ(فاطر، 37)، فَاوْحي الي عبده مايُوحي(نجم، 10)، فَغَشيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَاغَشِيَهُمْ(طه، 78)؛ ماعَمِلوا مِنْ عَمَلٍ(فرقان، 73)؛ فَغشّاها ماغَشّي(نجم، 10)، يُؤْتُونَ ماآتَوا(مؤمنون، 60) و آيات نجم، 16؛ طه، 96؛ شعراء، 227؛ نجم، 57؛ يونس، 61؛ مؤمنون، 63؛ نجم، 4؛ صافّات، 61.8 و 9 و 10. يكساني در تقديرهاي مترجم و ويرايش و نثر ترجمهآنچه مترجمان روزگار ما در اظهار برخي تقديرها به متن ترجمه قرآن ميافزايند(و با قلاب يا دو هلال نشانش ميدهند) بايد در آيات و موضوعات مشابه، يكسان باشد. نمونهاي كوچك از افزودههاي نا يكسان را مثال ميآوريم. آيه نخست: خَلَقَ الاِْنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ(نحل، 4) «انسان را از نطفه بيارزشي آفريد؛ و سرانجام(او موجودي فصيح، و) مدافع آشكار از خويشتن گرديد!» آيه دوم: اَوَلَم يَرالاِْنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ من نطفةٍ فاذا هو خصيمٌ مبينٌ(يس، 77) «آيا انسان نميداند كه ما او را از نطفهاي بيارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست!» (ر. ك ترجمه آية اللّه مكارم شيرازي. نيز در همين ترجمه مقايسه كنيد تقديرهاي آيات انفال، 8 با حشر، 4؛ رعد، 4 با انبياء، 44).به كارگيري صحيح نشانههاي سجاوندي، فصل و وصل كلمهها، رسم الخط همزه و ياء، فعلهاي ربطي، ضمير اضافي و ديگر نكات نگارشي نيز، ترجمه قرآن را از نگاه ويرايش ظاهري هماهنگ ميكند. در اين روزگار كه شايسته نيست ترجمه قرآن ظاهر نا آراسته داشته باشد، تنها برخي از مترجمان بدين مسأله اهميّت دادهاند؛ گو اين كه اين امر به يكساني بنيان ترجمه چندان مرتبط نيست.در باب وحدت نثر نيز گفتني است كه نثر ترجمه نبايد به دورههاي مختلف تطوّر زبان تعلّق داشته باشد. اين نكته صرفا با رعايت يكسانيهاي پيشين حاصل نميآيد. بلكه خود شايسته دقّت جداگانه است. مقصود از يكساني و هماهنگي در نثر ترجمه آن است كه مترجم پيش از ترجمه، بايد نثر و واژگان دورهاي خاصّ را برگزيند نه آن كه في المثل واژگاني از عصر بيهقي يا ميبدي را با پارهاي از كلماتِ نثر معاصر درهم آميزد.مناسب است در خاتمه اين مقال، بر كارنامه عملي مترجمان فارسي قرآن كريم نظري بيفكنيم و از اين راه بار ديگر بر اصل يكساني و هماهنگي ترجمه قرآن تأكيد ورزيم. ترجمههاي مورد بحث عبارتند از: ترجمه ميبدي، دهلوي، الهي قمشهاي، پاينده، آيتي، مجتبوي، پورجوادي، فولادوند، آية اللّه مكارم شيرازي و خرّمشاهي. از اين ميان شادروان پاينده و آقايان مجتبوي و خرّمشاهي بيشتر از ديگران به اصل ياد شده توجه كردهاند و البته تنها آقاي خرّمشاهي به اين مطلب تحت عنوان «حفظ وحدت و برابر نهادهها» اشاره كردهاند6. اگر چه با كوشش ايشان در چاپ دوّم ترجمه، آيات مشابه بيشتري به گونه يكسان برگردانده شدهاند، ترجمه قرآن هنوز با آرمان مطلوب در اصل يكساني و هماهنگي فاصله بسيار دارد.1. ترجمه نوبت اوّل رشيد الدين ميبدي در كشف الاسرار و عدّة الابرار7الف. اَمْ تَسْئَلُهُم اَجْرا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلون(طور، 40) «يا از ايشان مزدي ميخواهي كه ايشان از تاوان آن مزد گرانبارند».(قلم، 46) «يا بر رسانيدن اين پيغام از ايشان مزد ميخواهي تا ايشانرا وام افتاد از بهر تو كه گران بار گشتند».ب. اَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتبُونَ(طور، 41) «يا نزديك ايشانست دانش آن چيز كه از خلق نهانست تا ايشان بگويند و از آن خبر دهند».(قلم، 47) «يا نزديك ايشان است علم غيب يا ايشان مينويسند».ج. وما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ(انعام، 91) «خداي را نشناختند سزاي شناختن وي و بزرگي وي ندانستند».(حج، 74) «سزاي اللّه تعالي بندانستند چنانكه بايست».(زمر، 67) «بندانستند چندي و چوني اللّه».2. ترجمه شاه ولي اللّه محدث دهلويالف. بِالبَيِّناتِ والزُّبُرِ(آل عمران، 184) «حجتها و صحيفهها»(نحل، 44) «دلائل و كتابها»(فاطر، 25) «نشانههاي واضح و نامههاي الهي»ب. وَسِع رَبّي كُلَّ شيءٍ عِلْما(انعام، 80) «احاطه كرده است پروردگار من به همه چيز از جهت دانش».وَسِع كُلَّ شيءٍ عِلْما (طه، 98) «فرارسيده است به هرچيز از روي دانش».ج. نارُاللّهِ الْمُوقَدَة (همزه، 6) «آتش خدا افروخته شده»عباد اللّهِ الْمُخْلَصينَ (صافات، 160) «بندگان خالص ساخته خدا»هر دو عبارت قرآني يك ساخت دارند. در زبان فارسي جاي صفت و مضاف اليه به عكس زبان عربي است و مترجم، اين اصل را تنها در ترجمه يكي از دو آيه رعايت كردهاند.3. ترجمه مرحوم مهدي الهي قمشهايالف. وَلاتُخاطِبْني فِي الّذينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ(هود، 37) «و درباره ستمكاران كه البته بايد غرق شوند ديگر سخن مگوي».(مؤمنون، 27) «و به شفاعت ستمكاران (حتي فرزند نااهلت) با من سخن مگو (و تقاضايي مكن) كه البته آنها بايد همه غرق شوند»ب. اُنظر كيف ضَرَبوا لك الاَمْثالَ فَضَلُّوا فلا يَسْتَطِيعونَ سبيلاً(اسراء، 48) «بنگر تا چه نسبتها از جهل به تو ميدهند؟ كه از گمراهي خود هيچ راه خلاصي نمييابند».(فرقان، 9) «(اي رسول عالي مرتبه ما) بنگر تا امت جاهل چه داستان و مثلها براي تو زدند؟ و چنان گمراه شدند كه ديگر هيچ راه رشد و هدايتي نتوانند يافت».ج. وَجَعلْناهُم اَحاديثَ(مؤمنون، 44) «وداستانهاي هلاك آن اقوام را عبرت ديگران ساختيم».(سبأ، 19) «ما هم آنها را عبرت داستانها كرديم».د. اِنْ هُم اِلاّ يَظُنُّونَ(بقره، 78) «تنها پابست خيالات خام و پندار بيهوده خويشند».(جاثيه، 24) «از روي جهل و وهم و خيال ميگويند»ه·· . طائِركُم عِنْدَ اللّهِ (نمل، 47) «اين فال بد شما نزد خدا محققا معلوم است».اِنّما طائِرُهُم عِنْدَ اللّهِ (اعراف، 131) «فال بد آنها نزد خداست».4. ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده (چاپ پنجم، 1357)الف. غير باغٍ ولاعادٍ(بقره، 173) «نه مفرط و متجاوز».(انعام، 145) «نه متجاوز يا افراط كار».(نحل، 115) «بدون زياده روي و تجاوز».ب. والَّذين هُمْ عَلي صَلَواتِهِم يُحافظونَ(مؤمنون، 9) «و كساني كه [وقت] نمازهاي خويش را نگهباني كنند».(معارج، 34) «و كساني كه مواظب نمازشان باشند».5. ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي (چاپ چهارم، 1374)الف. وحاقَ بِهِمْ ماكانوا بِهِ يَسْتَهْزِءُون(هود، 8) «آنچه مسخرهاش ميكردند، آنان را در برخواهد گرفت».(نحل، 34) «... برسرشان تاختن آورد».(زمر، 48) «... گرداگردشان را بگرفت».(غافر، 83) «... آنها را در ميان گرفت».(جاثيه، 33) «... گردبرگردشان را بگرفت».(احقاف، 26) «... آنها را فرو گرفت».ب. اُهِلَّ به لِغَيْر اللّهِ يا اُهِلَّ لِغيرِ اللّهِ بهِ(بقره، 173) «به هنگام ذبحش نام غير خدا بر آن بخوانند».(مائده، 3) «هنگام كشتنش نام ديگري جز اللّه بر او بگويند».(انعام، 145) «جز با گفتن نام اللّه ذبحش كنند».(نحل، 115) «جز به نام خدا ذبح كرده باشند».مفاد دو ترجمه اخير با دو ترجمه نخست متفاوت است.ج. ولقد آتينا موسي الكتابَ فَاخْتُلِفَ فيه ولولا كلِمةٌ سَبَقَتْ مِنْ ربّكَ لَقُضِيَ بَيْنهمْ واِنّهُم لَفِيْ شَكٍّ منهُ مُريبٍ(هود، 110) «به موسي كتاب داديم. در آن كتاب اختلاف شد. اگر نه حكمي بود كه از پيش از جانب پروردگارت صادر شده بود، ميانشان داوري شده بود؛ كه ايشان در آن كتاب سخت در ترديدند».(فصلت، 45) «موسي را كتاب داديم، اما در آن اختلاف كردند. و اگر نبود آن سخني كه پروردگارت از پيش گفته بود، ميانشان كار به پايان ميآمد. و البته هنوز به سختي در ترديدند».د. (و) فَاَقبَل بَعْضُهُم علي بَعضٍ يَتساءَلُونَ(صافات، 27) «و آنگاه روي به يكديگر كنند و بپرسند».(صافات، 50) «رو به يكديگر كنند و به گفت و گو بپردازند».(طور، 25) «پرسش كنان روي به يكديگر ميكنند».6. ترجمه آقاي كاظم پور جوادي (چاپ اول، 1372)الف. ثمّ استوَي اِليَ السّماءِ(بقره، 29) «و بعد به خلق آسمان پرداخت».(فصلت، 11) «سپس آهنگ آسمان كرد».ب. اِشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدي (بقره، 16) «به جاي هدايت خريدار گمراهي شدند».اِشْتَرَوا الحَيوةَ الدُّنيا بالآخِرةِ (بقره، 86) «آخرت را به زندگي دنيا فروختند».اِشْترَوا الْكُفْرَ بِالاِْيمانِ (آل عمران، 177) «كفر را به بهاي ايمان خريدند».تنها ترجمه آخري صحيح است.ج. مِلَّةَ ابراهيمَ حَنيفا(بقره، 135) «آيين يكتا پرستي ابراهيم».(آل عمران، 95) «آيين ابراهيم حق گرا».(نساء، 125) «دين پاك ابراهيم».(نحل، 123) «آيين حنيف ابراهيم».تنها ترجمه دوم صحيح است.7. ترجمه آقاي سيد جلال الدين مجتبوي (چاپ اول، 1371)الف. خاويةٌ عَلي عُرُوشِها(بقره، 259) «ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود».(حج، 45) «[ديوارهاي] آن آباديها بر سقفهايش فرو افتاده».ب. بِما قَدَّمَتْ أَيديهِم(بقره، 95) «به سبب آنچه كردهاند».(جمعه، 7) «به سبب آنچه دستهاشان پيش فرستاده است».ج. أَقِم وَجْهَكَ لِلدّين حَنيفا(يونس، 105) «روي خود را براي دين حنيف ـ حق گرا و خالص يعني يكتا پرستي ـ فرادار».(روم، 30) «پس روي خويش را به سوي دين يكتا پرستي فرا دار، در حالي كه از همه كيشها روي برتافته و حقگراي باشي».8. ترجمه آية اللّه ناصر مكارم شيرازي (چاپ دوم، 1373)الف. ما أَنْتُم بِمُعجزين(انعام، 134) «شما نميتوانيد (خدا را) ناتوان سازيد (و از عدالت و كيفر او فرار كنيد!)».(هود، 33) «شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت!».(يونس، 53) «شما نميتوانيد از آن جلوگيري كنيد!».ماهُمْ بِمُعْجِزين(نحل، 46) «قادر به فرار نيستند».(زمر، 51) «هرگز نميتوانند از چنگال عذاب الهي بگريزند».ب. تَبْغُونَها عِوَجا(آل عمران، 99) «ميخواهيد اين راه را كج سازيد».(اعراف، 86) «آن را كج و معوج نشان دهيد!».يَبْغُونَها عِوَجا(اعراف، 45) «ميخواهند آن را كج و معوج نشان دهند».(هود، 19) «راه حق را كج و معوج نشان ميدهند».(ابراهيم، 3) «ميخواهند راه حق را منحرف سازند».ج. وَاَلْقي فِي الارضِ رواسيَ أَنْ تميدَ بِكُم(نحل، 15) «و در زمين، كوههاي ثابت و محكمي افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد».(لقمان، 10) «و در زمين كوههايي افكند تا شما را نلرزاند».د. وقالَتِ اليَهودُ لَيْسَتِ النَّصاري عَلي شَيءٍ(بقره، 113) يهوديان گفتند: «مسيحيان موقعيتي (نزد خدا) ندارند».يا اهل الكتاب لَسْتُم علي شيءٍ حتي (مائده، 68) «اي اهل كتاب! شما هيچ آيين صحيحي نداريد مگر اينكه».در هر دو آيه تعبير «ليس علي شيءٍ» به كار رفته است.9. ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند(چاپ اول، 1373)الف. فَاَخَذَ هُم اللّهُ بذُنُوبِهمْ(آل عمران، 11) «پس خداوند به [سزاي] گناهانشان [گريبان] آنان را گرفت».(انفال، 52) «پس خدا به [سزاي] گناهانشان گرفتارشان كرد».(غافر، 21) «خدا آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد».ب. العروة الوثقي (بقره، 256) «دستاويزي استوار».العروة الوثقي (لقمان، 22) «ريسمان استوارتري».ج. عذابٌ من رجزٍ اليمٌ(سبأ، 5) «عذابي از بلايي دردناك»(جاثيه، 11) «عذابي دردناك از پليدي»گذشته از آنكه «رجز» را به دو معناي متفاوت آوردهاند، در اولي «اليمٌ» را صفت «رجزٍ» گرفتهاند و در دومي صفت «عذابٌ» كه ترجمه نخست نادرست است.د. ولَقَدْ صَرَّفنا للنّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ(اسراء، 89) «و براستي در اين قرآن از هرگونه مثلي، گوناگون آورديم».(كهف، 54) «و به راستي در اين قرآن، براي مردم از هرگونه مثلي آورديم».10. ترجمه آقاي بهاء الدين خرمشاهي (چاپ اول، 1374)الف. والذين هُم لفُرُوجِهم حافظونَ(مؤمنون، 5) «و كساني كه پاكدامني ميورزند».(معارج، 29) «و كساني كه ناموسشان را حفظ ميكنند».ب. وما تَحْمِلُ من اُنثي ولاتَضَعُ الاّ بِعِلْمهِ(فاطر، 11) «و هيچ زني باردار نميشود و وضع حمل نميكند مگر با علم او».(فصلت، 47) «و هيچ مادينهاي بار بر نميگيرد و بار خود را به زمين نميگذارد، مگر با آگاهي او».ج. فتعاليَ اللّهُ المَلِك الحقُّ(طه، 114) «بزرگا خداوندي كه پادشاه بر حق است».(مؤمنون، 116) «بس پاك و فراتر است خداوند فرمانرواي بر حق».د. افرايت مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ(فرقان، 43) «آيا آن كس را كه هواي نفسش را خداي خود گرفته بود، نديدهاي».(جاثيه، 23) «آيا ديدهاي آن كس را كه هواي نفسش را [همچون] خداي خود گرفت».بيشتر مثالهايي كه از مترجمان پيشين و معاصر آورديم، از الگوهاي دوم، سوم و چهارم در تقسيم بندي اين مقاله بود. اگر چه گذشتگان و در برخي موارد مترجمانِ اين روزگار، گاه براي يافتن امثال اين موارد، ابزار دقيقي جز حافظه نداشتهاند و بدين سبب از پارهاي تفاوتها ناگزير بودهاند، سزاوار است مترجمان آينده در تعيين تمام جهات يكساني دقت و تلاشي بسيار كنند تا ترجمه قرآن بسي هماهنگ و استوار گردد.نگرشي بر
سير ترجمه قرآن به زبان فارسي
محمدرضا انصاريقرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزشهاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سورهاي كه بر پيامبر فرود ميآمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزشهاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون ميشد.عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سورهاي فرود ميآيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونهاي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيهاي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح ميخواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح ميداد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند.مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي ميكردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن ميگفتند، در دريافت معني واژههاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ ميگرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيامهاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن ميگويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبانهاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند.از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس ميكنند.آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشهاي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نمودهاند ـ هرگز نتوانستهاند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمدهاند، قطرهاي ناچيز از درياي بيكران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نميتوان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و ميتوانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار بردهاند بيشتر در خور ستايش و تحسين است.اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده ميشود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه ميتوان آن را جبران نمود؟ترجمههايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمههاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمههاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمههايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند.ترجمههاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زدهاند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزودهاي در ترجمه قرآن صورت نميگيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمهاي نميتواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جملهها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمييابد؛ تنها اهل فنّ ميتوانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند.ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمههايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمهها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است.بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمههاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نميگرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمهايپديد ميآورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباههاي فراواني به چشم ميخورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت ميشد و اغلاط ترجمهاي را گوشزد ميكرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نميگرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ ميرسيد و در دسترس همگان قرار ميگرفت.خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمهها و اصلاح نارساييهاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمههايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد ميرود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستيهاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه ميگردد راه كمال بپيمايد.چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمههايي كه از دورانهاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افراديبودهاند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمهها ميتوان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اينكه به نمونههايي از اين دقتها و ظرافتها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور ميشويم:1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم ميخورد. واژههايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژهها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن.در بسياري از ترجمهها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نمودهاند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا ميكند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا ميبايست والاترين و پرارزشترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين ميگويد:«اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»8يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكمترين دستگيرههاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكمترين دستگيرهها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار ميورزد).چنان كه ميبينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نميتواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد.از ميان ترجمههايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه دادهاند ميتوان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».9هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشتهاند، امّا به هر حال وجود چنين نكتههاي ظريفي در لا به لاي ترجمههاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگيهاي ساختاري واژهها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند.2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمههاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي ميگويد:«اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ ميگوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه ميگويي: «جاء علي جماله بأحمال».»10چنان كه ميبينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمههاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژهها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».113. يكي از واژههايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است.توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار ميگيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه ميشود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا».امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه ميشود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد:«وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه عهدا فلن يخلف اللّه عهده أم تقولون علي اللّه ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».12چنان كه ميبينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نميكند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس ميشود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد:«[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بستهايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا ميبنديد كه نميدانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان ميگويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود».ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمههاي كهن مشاهده ميكنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمهها ميتوان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد.به هر حال نمونههاي فراواني از اين گونه دقّتها را ميتوان در ترجمههاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايشاند و ذكر نمونههاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال ميگردد.به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گامهاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.1. تقدير و سپاس: در بخش مقتضيات زبان فارسي از نظرات آقاي دكتر آذرتاش آذرنوش بهرهبردهام و در اساس اين نوشتار از عنايت و ارشاد آقاي مصطفي ملكيان كه امّهات آراء اين نوشته را وامدار ايشانم.
2. البته در همين ترجمه ميتوان توضيحات تفسيري را بين الهلالين (مانند مرحوم فيض الاسلام) يا در پانويس صفحات (مانند آقايان مجتبوي و خرمشاهي) يا در انتهاي قرآن آورد.
3. مثلاً مقايسه كنيد آيات 77 تا 83 هود را با آيات 61 تا 77 حجر. همچنين آيه 27 مؤمنون با آيات 37 تا 40 هود.
4. غالب مترجمان اين كلمه را «آرزوها» ترجمه كردهاند و ايشان آن را به «زمزمه تلاوت» برگردانده است.
5. واژههاي «ساختار» و «ساخت» در نوشته حاضر دقيقا با معناي زبان شناختي به كار نرفتهاند.
6. گفتار مترجم، مندرج در مؤخره ترجمه قرآن كريم از آقاي بهاء الدين خرمشاهي، ص 645، اصل پنجم.
7. درباره عدم هماهنگي در ترجمه ميبدي نگاه كنيد به «ويژگيهاي ترجمه قرآن در تفسير كشف الاسرار»، محمد مهدي ركني، مجله مترجم، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1372، ص 28.
8. تفسير المنار، ج 3، ص 37.
9. تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
10. تفسير كشّاف، ج 2، ص 308.
11. ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740.
12. سوره بقره، آيه 80 ـ 81.