گفتار ششم
مصاحبه آيت الله محمّد هادى فقهى
آيت الله محمّدهادى فقهى در سال 1314 هـ..ش. در يك خانواده روحانى به دنيا آمد. و پس از طّى دروس مقدّماتى نزد والد خود و در مدارس تبريز در سال 1334 هـ..ش. وارد حوزه علميّه قم گرديد و پس از پايان بردن سطح عالى در سال 1336 با علّامه طباطبايى ـ قدسّسّره ـ آشنا و در درس تفسير، اسفار و شفاى ايشان شركت جست و نيز در درس خارج از محضر امام خمينى ـ قدّس سره ـ و همچنين حدود 9 سال از وجود پربار آيتاللهالعظمى بهجت ـ مدّظلّهالعالى ـ استفاده نمود بعد از پيروزى انقلاب مسؤليّتهاى متعّدد از جمله امامت جمعه شهرستان بيرجند را به عهده گرفت و اكنون در تهران به تبليغ و تعليم علوم اسلامى و تبيين معارف ناب قرآنى اشتغال دارد. كتاب سنن النبى نوشته علّامه طباطبايى توسط ايشان ترجمه و تحقيق شده است. اين مصاحبه در محلّ دفتر جامعه روحانيّت مبارز شرق تهران توسط نگارنده انجام شده است.س: ضمن تشكر از اينكه وقت خود را جهت انجام مصاحبه در اختيار ما قرار داديد، به عنوان اوّلين سؤال، نحوه و زمان آشنايى خود با آيت الله بهجت را براى ما بيان فرماييد.ج: بسم الله الرحمن الرحيم. نخست بايد بگويم كه مصاحبه امثال بنده درباره اين شخصيّت بزرگوار خيلى جالب نيست، زيرا مقام ايشان خيلى بالاتر از آن است كه امثال بنده بتواند معرّفى كند، كسانى كه با ايشان هم دورهاى بودند و در درس مرحوم آقاى قاضى شركت مىكردند، مانند آيت الله قوچانى، علّامه طباطبايى و ... بايدمعرفى كنند.در روايتى آمده كه على(عليه السلام) فرمود: «كانَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) مُكَفَّراً لايُشْكَرُ مَعْرُوفُهُ، وَ لَقَدْ كانَ مَعْرُوفُهُ عَلَى الْقُرَشىِّ وَالْعَرَبِىِّ وَ الْعَجَمىِّ. وَ مَنْ كانَ اَعْظَمَ مَعْرُوفاً مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)عَلى هذَا الْخَلْقِ؟ وَ كَذلِكَ نَحْنُ اَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفّرَونَ لايُشْكَرُ مَعْرُوفُنا، وَ خِيارُ الْمُؤْمِنينَ مُكَفَّروُنَ لايُشْكَرُ مَعْرُوفُهُمْ.»(21)ـ «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پيوسته مورد ناسپاسى قرار مىگرفت و از كارهاى نيك او سپاسگذارى نمىشد، در حالى كه نيكىهاى او شامل بر قريش و عرب و عجم بود. و اساساً چه كسى نيكوكارتر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نسبت به خلايق مىباشد؟! و ما اهل بيت نيز اينچنين هستيم و همواره مورد ناسپاسى قرار گرفته و از كارهاى نيكمان سپاسگذارى نمىشود. و مؤمنان خوب و گزيده نيز چنين هستند و همواره مورد ناسپاسى قرار مىگيرند و كسى از كارهاى نيكشان سپاسگذارى نمىكند.ولى چون تقاضا كرديد، به برخى نكات درباره زندگى ايشان از جهت تاريخى اشاره مىكنم: زمان آشنايى من با ايشان به آنجا برمىگردد كه تازه وارد حوزه علميّه قم شده و در مدرسه حجّتيه ساكن بودم، آن زمان منزل آقا نزديك مدرسه بود، و من بارها مىديدم كه يك روحانى مانند كوه استوار و به آرامى و با متانت خاصّى قدم برمىداشت، و به هر كسى مىرسيدند اوّل سلام مىكرد، و با لبخند مليحى احوالپرسى مىنمود و مىگذشت. آن هنگام من واقعاً در باطن به آن بزرگوار ارادت پيدا كردم، و مدّتى گذشت كه ايشان را نديدم، تا اينكه به خدمت علاّمه طباطبايى(قدس سره)رسيدم و ايشان ضمن نام بردن از شاگردان مرحوم قاضى، نام آيت الله بهجت را نيز ذكر كردند. اينجا بود كه تازه فهميدم آن آقاى بزرگوارى كه جنب مدرسه حجتيّه بارها ديده بودم، آيت الله بهجت بوده است.س: در اين مدّتى كه خدمت ايشان بوديد، چه ويژگىهاى اخلاقى جالبى در وجود و نحوه رفتار و گفتار ايشان مشاهده نموديد، اگر ممكن است برخى از آنها را بيان فرماييد.ج: خصوصّيات اخلاقى عجيبى در ايشان وجود دارد كه بايد از آنها درس بگيريم در اينجا به برخى اشاره مىكنم: كتوم بودن در حدّ اعلاايشان انسان كتومى هستند. ما استادانى داشتيم وقتى كه خدمتشان مىرسيديم و طالب بعضى از مسائل بوديم ابا نداشتند و بيان مىكردند، اما ايشان با اينكه مىديدند كه بعضى از رفقا طالب هستند ولى حالتى داشتند كه هرگز درباره خودشان صحبت نمىكردند و حتّى آن مسائلى را كه از بزرگان ياد گرفته بودند بروز نمىدادند.برعكس، برخى از علماى ديگر به عنوان مثال آيت الله قوچانى هنگامى كه به ايران تشريف آورده بودند، در منزل يكى از دوستان در ارتباط با مسائلى صحبت شد و جواب دادند و در پايان فرمودند: با من مكاتبه كنيد، جواب سؤالهايتان را مىدهم.علاّمه طباطبايى(قدس سره) نيز اين گونه بودند.علاقه و توسّل به اهل بيت(عليه السلام)از جمله ويژگىهاى معظّمله، علاقه شديد ايشان به اهل بيت(عليهم السلام)و توسّل به آن بزرگواران مىباشد. من مكرّر ديدهام كه ايشان زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام مىخواندند.ياد كرد از علما و فقهاايشان احترام خاصّى به علما و فقها مىگذاردند و از آنان بسيار ياد و تجليل مىكردند. روزى درباره حوزه تبريز از بنده مطالبى را سؤال كردند و من توضيح دادم. ايشان متأثر شدند و فرمودند: روزى شخصيّتهاى علمى تبريز زبانزد، و حوزهاش نيز از حوزههاى بامحتوا بود.يك بار نيز فرمودند: اهالى تهران نسبت به علما فداكارى كردند. در زمان رضا پهلوى كه با علما در افتاده بود و آنان را خلع لباس مىكرد هيچ جاى ايران مثل تهران نديدم از علما حمايت كنند، اهل تهران علما را در خانههايشان نگه مىداشتند تا آسيبى به آنها نرسد.زهدزهد ايشان زهد واقعى است نه تصنّعى. اخيراً كه خدمتشان رسيديم درست همان قاليچه دو مترى كه حدود 30 سال پيش در خانهشان بود، باقى است. اين بزرگوار از آن دسته اولياى خدا است كه دنيا پيش چشمشان كوچك است، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مىفرمايد:«عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَما دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ.»(22)خداوند در افق جان آنان بزرگ است، و لذا ماسواى آن در چشمهايشان كوچك است.عبادتنماز ايشان معنويّت خاصّى را داراست، و بركت و نعمت بزرگى است كه اگر انسان پشتسر علما نماز بخواند آثار فراوان در زندگى او مىگذارد.روايتى به خاطرم آمد كه ابن كثير در كتاب «البداية والنهاية»(23) و خطيب بغدادى در كتاب «تاريخ بغداد»(24) از امام حسن مجتبى(عليه السلام)نقل كرده است، و با اندك اختلافى در نهج البلاغه از على(عليه السلام) نقل شده است: بنابر نقل نهج البلاغه، حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد:كانَ لى فيما مَضى اَخٌ فِى اللّهِ،وَ كانَ يُعظِّمُهُ فى عَيْنى صِغَرُ الدُّنْيا فى عَيْنِهِ،وَ كانَ خارِجاً مِنْ سُلْطانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهى ما لايَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ اِذا وَجَدَ،وَ كانَ اَكْثَرَ دَهْرِهِ صامِتاً، فَاِنْ قالَ بَذَّ القائلينَ، وَ نَقَعَ غَليلَ السّائلينَ،وَ كانَ ضَعيفاً مُسْتَضْعَفاً، فَاِنْ جاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غاد وَّصِلُّ واد، لايُدْلى بِحُجَّة حَتّى يَأْتِىَ قاضِياً،وَ كانَ لايَلُومُ اَحَداً عَلى ما يَجِدُ الْعُذْرَ فى مِثْلِهِ حَتّى يَسْمَعَ اعْتِذارَهُ،وَ كانَ لايَشْكُو وَجَعاً اِلاّ عِنْدَ بُرْئِهِ،وَ كانَ يَفْعَلُ ما يَقُولُ وَ لا يَقُولُ ما لا يَفْعَلُ،وَ كانَ اِنْ غُلِبَ عَلَى الْكَلامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ،وَ كانَ عَلى اَنْ يَسْمَعَ اَحْرَصَ مِنْهُ عَلى اَنْ يَتَكَلَّمَ،وَ كانَ إِذا بَدَهَهُ اَمْرانِ نَظَرَ اَيُّهُما اَقْرَبُ اِلَى الْهَوى فَخالَفَهُ،فَعَلَيْكُمْ بِهذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوها و تَنافَسُوا فيها، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطيعُوها، فَاعْلَمُوا اَنَّ اَخْذَ الْقَليلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثيرِ.»(25)در گذشته برادرى در راه خدا= برادر ايمانى داشتم.و كوچكى دنيا در چشم او، وى را در نظر من بزرگ مىنمود.او از چيرگى شكم خويش آزاد بود، لذا نه به آنچه نداشت گرايش و تمايل نشان مىداد، و نه وقتى مىيافت زيادهروى مىنمود.او در بيشتر عمر خويش خاموش بود، و اگر لب به سخن مىگشود بر سخنوران تفوّق مىيافت و سوز تشنگى پرسشگران رافرو مىنشاند.او ضعيف ناتوان شمرده مىشد و مىنمود،ولى هرگاه وقت جدّيّت فرا مىرسيد بسان شير بيشه مىخروشيد و چونان، بيابان به دشمن مىپيچيد، و برهان خود را جز در نزد قاضى مطرح نمىكرداو هيچ كسى را بر آنچه در موردش امكان توجيهى بود پيش از شنيدن پوزش او سرزنش نمىكرد.او از هيچ درد و بيمارى جز به هنگام برطرف شدن آن نمىناليد.او آنچه را كه مىگفت عمل مىكرد، و آنچه را كه خود عمل نمىكرد نمىگفت.او پيوسته چنين بود كه در سخن امكان شكستن بود، هرگز در سكوت شكستپذير نبود. او بر شنيدن، آزمندتر از گفتن بود.و هرگاه دو چيز براى او پيش مىآمد مىانديشيد كه كداميك به هوى و هوسش نزديكتر است و با هواى خود مخالفت مىكرد و آن را انجام مىداد.پس بر شما باد آراسته شدن به اين خلق و خويها، پيوسته ملازم آنها بوده و با يكديگر در تحصيل آن رقابت كنيد، و اگر همه را نتوانستيد، مسلّماً دست يافتن به اندك از آن از ترك همگى بهتر است. به نظر بنده آيت الله بهجت مصداق بارز اين كلام اميرالمؤمنين صلوات الله عليه در زمان ما هستند.