مصاحبه حضرت آيت الله مسعودى خمينى - بهجت عارفان در حدیث دیگران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهجت عارفان در حدیث دیگران - نسخه متنی

رضا باقی زاده گیلانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار پنجم

مصاحبه حضرت آيت الله مسعودى خمينى

آيتالله علىاكبر مسعودى درسال 1310 هـ .ش. در شهر خمين متولّد شد و پس از خواندن درسهاى مقدّماتى آن دوران در سال 1326 براى ادامه تحصيل به اراك رفت و پس از يك سال و نيم وارد حوزه علميّه قم گرديد. و پس از اتمام سطح، در سال 1338 هـ .ش. در درس خارج آيات عظام بروجردى، امام خمينى، علّامه طباطبائى قدس الله اسرار هم ـ و به خصوص حدود 9 سال در درس حضرت آيتاللهالعظمى بهجت ـ مدّظلّهالعالى ـ حضور پيدا كرد و از وجود آن بزرگوار استفادههاى علمى و اخلاقى برد.اين مصاحبه در محلّ توليت آستانه مقدّسه حضرت معصومه(عليها السلام) و توسّط نگارنده انجام شده است.

س:
با تشكر از اينكه دعوت ما را براى انجام مصاحبه پذيرفتيد، به عنوان اوّلين سؤال نحوه آشنايى خود با آيتالله العظمى بهجت را بيان بفرمائيد

.ج:
بسم الله الرحمن الرحيم. بنده نخست به سهم خود از اينكه شما آقايان به اين فكر افتاديد كه بزرگانى امثال آقاى بهجت را كه واقعاً بايد براى ديگران مورد عنايت و توجّه قرار گيرد، معرفى كنيد از
شما متشكرم.امّا در رابطه با نحوه آشنايى خود با ايشان بايد بگويم كه:

حدود 40 سال پيش هنگام عبور از صحن اتابكى حضرت معصومه(عليها السلام)، ديدم يك آقايى خيلى نورانى جوان و بشّاش كه مشغول ذكر است، آمد و كنار يكى از قبرها نشست. چهره نورانى ايشان در همان برخورد اوّل توجّه مرا به خود جلب كرد. از شخصى پرسيدم ايشان چه كسى است؟ وى گفت:

نمىدانم. تا اينكه دو يا سه روز گذشت باز ديدم آن آقاى نورانى همان جا نشسته و مشغول ذكر است از جناب آيت الله مصباح سؤال كردم. گفتند:

ايشان آقاى بهجت هستند، ساكن نجف بودند و تازگى از آنجا به ايران آمدهاند و درس شروع كردهاند.ما آن وقت براى درس خارج آماده نبوديم، دو سه سالى گذشت و ما براى درس خارج آماده شديم و با آقاى مصباح به درس آيت الله بهجت رفتيم. آن وقت ايشان حدود 10 نفر شاگرد داشت و در جلوى يكى از حجرههاى مدرسه فيضّيه روى زمين و شاگردها هم جلويشان مىنشستند. و حدود نيم ساعت يا 40 دقيقه درس مىگفتند.بعد از مدتى با روش درس ايشان آشنا شديم و ايشان نيز بعد درس را به منزل خود انتقال دادند و من به همراه آقاى مصباح حدود 10 سال به درس ايشان مىرفتيم. البتّه آقاى مصباح حدود 5 سال از من بيشتر رفت، چون به فعّاليّت در امور انقلاب مشغول شدم و از قم بيرون رفتم.

س:
با توجّه به اينكه حضرتعالى حدود 10 سال درس ايشان شركت كرديد، بفرماييد شيوه و ويژگى درس آقا چگونه بود؟

ج:
درس آيت الله بهجت با كليّه دروس خارج فرق مىكند، زيرا بنده خود مدّتى در درس آيت الله بروجردى(قدس سره)رفتهام، و مرتّب در درس امام خمينى(قدس سره) شركت نمودهام، حدود دو سال در درس آيت الله گلپايگانى (قدس سره) رفتم، مدّت كمى نيز در درس آيت الله بهاءالدينى(قدس سره)شركت كردهام، غالب آقايان در درس خارج نخست مسأله را مطرح مىكنند و بعد نظرات ديگران را ذكر مىكنند. به عنوان مثال مىگويند:

شيخ طوسى (قدس سره)اينطور گفته است، علّامه حلّى (قدس سره) اينطور گفته است، صاحب جواهر(قدس سره) اينطور گفته است، و استاد ما اينطور گفته است، بعد به نقد اقوال مىپردازند و در نهايت يك نظر را تأييد و اختيار مىكنند و يا اينكه نظر جديدى را مطرح و آن را بيان مىكنند. ولى آيت الله بهجت برخلاف همه، نقل اقوال نمىكنند، بلكه مسأله را مطرح مىكنند بعد روند استدلالش را بيان مىكنند، و در اين ميان انسان متوجّه مىشود كه اين دليل را فلان آقا ممكن است گفته باشد. البتّه اگر كسى پيش از درس مطالعه كرده باشد و تصوّرات ذهنىاش خوب باشد وقتى بحث را مىشنود خوب متوجه باشد مىفهمد كه آقا نظر چه كسى را مطرح مىكند و به چه كسى اشكال مىكند و يا قول چه كسى را تأييد مىكند.ما خارج طهارت و تمام مكاسب را پيش ايشان خوانديم. همه به اين صورت بوده است. البتّه همان گونه كه گفتم بايد شاگرد حواسش كاملاً جمع باشد. و علّت اينكه معمولاً افراد شركت كننده در درس ايشان اندك است همين است كه شاگرد بايد پيش از درس به صورت دقيق مطالعه و بعد از درس نيز مطالعه كند و درباره فرمايشات استاد فكر كند تا متوجّه شود كه آقا كدام قول را اختيار و يا ردّ و يا نظر جديدى را مطرح كرده است.ايشان از نظر استدلال و فهم فقهى بسيار سطح بالايى دارند. ايشان با اينكه از شاگردهاى مرحوم كمپانى و مرحوم شيخ شريعت اصفهانى بودند ولى همان گونه كه اشاره شد سبك درس خاصّى داشتند.

س:
درباره ويژگىها و خصوصّيات اخلاقى و كرامات ايشان نكاتى را بيان بفرماييد.

ج:
خصوصيّات اخلاقى عرفانى و كرامات ايشان بسيار است، تنها به چند نمونه اكتفا مىكنم:

زهدايشان آن روزى كه به قم مشرّف شدند، در منزلى اقامت داشتند كه مانند منزل كنونىشان، بلكه خيلى هم بدتر از اين خانه بود، با اينكه منزل كنونى ايشان نيز خيلى محقّر و قديمى است. و اين نمايانگر زهد و عدم تمايل به دنيا در وجود ايشان است كه در معرض ديد همگان قرار دارد.اطّلاع از اسرار و راهنمايى غير مستقيماز ديگر خصوصيات اخلاقى كه در واقع از كرامات ايشان محسوب مىشود اينكه اگر افرادى كه در حضور ايشان هستند متوجّه باشند، ايشان درباره مطلب خاصّى بحث مىكند كه مربوط به آن شخص مىباشد.ما وقتى با آقاى مصباح درس ايشان مىرفتيم قبل از درس درباره مطالب غيردرسى به عنوان مثال راجع به امور سياسى، اقتصادى و امور معيشتى خودمان كه آن وقت مانند ساير طلاّب خيلى بد بود. گفتگو مىكرديم. و وقتى ايشان مىآمدند، قبل از شروع درس بحثى را بدون هيچ مقدّمه شروع مىكردند و درست درباره همان موضوعى كه ما پيش از آمدن استاد صحبت مىكرديم بياناتى را ايراد مىفرمودند. ما به همديگر نگاه مىكرديم و با خود مىگفتيم دارد جواب سؤال ما را مىدهد.به خاطر دارم روزى با آقاى مصباح همين بحث را داشتيم كه آخر نمىشود هميشه با نان خالى زندگى كرد. ايشان آن روز وقتى آمدند فرمودند:

«يك روز صبح فرزند شيخ مرتضى انصارى(قدس سره) آمد و گفت:

آقا ما هيچ قاطوقى(20) نداريم فقط نان داريم. شيخ فرمود:

نان تازه است. معلوم مىشود كه تازگى نان خودش خورشت بوده است.» با شنيدن سخنان استاد يك مقدار آرام مىشديم و مىگفتيم:

ما لااقل نان و پنير داريم.نيز در اين رابطه گفتنى است كه روزى به آقا عرض كردم:

ما وضع زندگىمان خيلى سخت شده است. چه كار بكنيم؟ ايشان ذكرى را به من تعليم دادند كه آن را ادامه دادم و از آن روز تاكنون دست خالى نشدهايم. البتّه فرموده بودند كه اين ذكر پيش خودت باشد و به كسى نگويى. من نيز به كسى اظهار نكردهام.پرهيز از لغوويژگى ديگر اينكه:

در هر جلسهاى مىنشينند تنها درباره معارف دينى اخلاقى مانند توحيد، نبوّت، و... سخن مىگويد و غير اين بحثى ديگر ندارند.كتوم بودنايشان بسيار كتوم، و بلكه كمنظير هستند، با اينكه ايشان مسائل و مطالب معنوى فراوانى را دارد اما كتوم است و به اين زودىها نمىشود از ايشان چيزى گرفت. تربيت افراد مستعدّويژگى ديگر اينكه:

براى عدّهاى امور تربيتى را اجرا مىكردند. مثلاً پيغام مىدادند به فلان شخص كه شما اين كار را بكن يا نكن، يا خوب است فلان كار بشود يا نشود.از جمله آنها آقاى شيخ على آقا پهلوانى است كه مدّت طولانى شاگرد علاّمه طباطبائى(قدس سره) بودند و با آقاى بهجت هم رابطه عرفانى داشتند.

س:
درباره جنبههاى سياسى آيت الله بهجت مطالبى بفرماييد آيا از ايشان در درس و غيردرس چيزى در اين باره شنيدهايد؟ به طور كلّى نظرشان درباره برنامه مبارزاتى در زمان طاغوت چه بود؟

ج:
ايشان در بحثهايى كه داشتند هر روز در اين باره بحث مىكردند و اشاره مىفرمودند كه اسلام را از بين بردند. بعضى از اوقات نيز بحثهايى درباره شاه مىفرمودند كه اينها دين را دارند از بين مىبرند.روزى (همان وقت كه امام خمينى (قدس سره)قيام خود عليه شاه را شروع كرده بود، حدوداً در سال 41 و 42) شخصى به ايشان گفت:

آقا شما احتمال نمىدهيد كه آقاى خمينى خيلى تند مىرود؟ آقا در جواب گفتند:

«شما احتمال نمىدهيد كه خيلى كُند مىرود.؟ در عين اينكه امام عليه رژيم شاه سخنرانى مىكرد، شايد مقصود از «كُند رفتن» اين بود كه بايد امام اعلام جهاد كند. و معناى ديگرى از اين سخن فهميده نمىشد.

س:
رابطه آيت الله بهجت با امام خمينى (قدس سره) چگونه بود؟

ج:
من در ضمن چهار و پنج سال كه خدمت امام خمينى(ره) بودم به ياد دارم كه دو سه مرتبه امام فرمود:

فلانى، فردا صبح مىخواهيم برويم خانه آقاى بهجت. و روز بعد آن به خدمت آيت الله بهجت مىرفتيم به همين منزلى كه اينك در آن زندگى مىكنند و در همين اتاق اوّلى با همين فرشهايى كه الان موجود است چند دقيقهاى مىنشستيم، بعد امام اشاره مىكردند و من از اتاق بيرون مىآمدم و اين دو بزرگوار حدود نيم ساعت با هم صحبت مىكردند بعد امام مىآمدند و مىرفتيم.امّا اينكه درباره چه چيزهايى گفتگو مىكردند; من نمىدانم.دو سه بار نيز در همان بحبوحه نهضت (سال 1341 يا 1342) آقاى بهجت به من فرمودند:

به آقاى خمينى بگوييد كه فردا صبح فلان ساعت دو رأس گوسفند قربانى كند. و من رفتم و به امام خمينى گفتم و ايشان نيز بلافاصله به من فرمود:

به آقاى فرجى قصّاب كه اينك نيز در قيد حيات است بگوييد دو رأس گوسفند از طرف ما قربانى كند، بعد پولش را مىدهيم.يك بار هم آيت الله بهجت گفت:

به آقاى خمينى بگوييد سه رأس گوسفند قربانى كند. وقتى پيغام را به امام دادم بلافاصله دستور داد سه رأس گوسفند قربانى كنند.اينها مسائلى بود كه بين خودشان بود و ما فقط ظاهرش را مىديديم; امّا باطن قضايا چه بوده؟ ما اطّلاع نداشتيم.يك بار هم وقتى حضرت امام خمينى در جماران بودند، آقاى بهجت به من فرمودند:

يك نامه كوچكى دارم شما اين را به آقا برسانيد. نامه را گرفتم و در پاكت گذاشتم و به امام دادم. البّته جواب نامه را به من ندادند.چندين مرتبه ديگر نيز حضرت امام با آقاى صانعى به منزل آقاى بهجت رفتند كه من نبودم (زمانى كه امام در قم بودند من و آقاى شيخ حسن صانعى در خدمت امام بوديم.)

س:
آيا تاكنون درباره ولايت فقيه و حكومت در زمان غيبت از آيت الله بهجت سؤال نكرديد تا ايشان در اين باره نظر خود را بيان كرده باشد؟

ج:
يك دفعه از ايشان سؤال كردم كه شما در ولايت فقيه بحثى نداشتيد؟ فرمودند:

«من در نجف بحث ولايت فقيه را مطرح كردهام و آنجا مفصّل صحبت كرده ام.» از لحن عبارات ايشان بر مىآيد كه:

ولايت فقيه يك چيزى است كه در اسلام مسلّم است و بحث لازم ندارد، بحثش را كرده ام.

/ 18