گفتار سوم
بيانات حضرت آيت الله گرامى
حضرت آيت الله گرامى در ماه رجب 1357 هـ .ق. (مهر 1317 شمسى) در شهر قم در خانوادهاى متدين ديده به جهان گشود.فرد شاخص اين بيت، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى مىباشد كه از علماى طراز اول شيعه در آن عصر به شمار مىرفت. پدر حضرت آيت الله گرامى مرحوم حاج عباس گرامى ـ همشيرهزاده مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم ـ از تجّار متديّن و مشهور به پاكى و سلامت نفس عصر خود بود.حضرت آيت الله گرامى پس از گرفتن مدرك ششم ابتدايى و خواندن مقدارى از دروس متوسطه وارد حوزه علميّه قم شد و به سرعت به مدارج علمى دست يافتند. ايشان پس از فراگيرى مقدّمات و سطوح متوسّطه و عاليه، در سنّ 18 سالگى در درس خارج فقه حضرت امام خمينى(قدس سره) و مرحوم آيت الله العظمى بروجردى(قدس سره) شركت نمود. آيات عظام اراكى، گلپايگانى، حائرى، محقق داماد و ميرزا هاشم ـ قدّس الله أَسرارهم ـ استادان ديگر ايشان در زمينه فقه و اصول مىباشند، همچنين ايشان فلسفه و تفسير را از محضر علاّمه طباطبايى استفاده نمود.حضرت آيت الله گرامى از جوانى ضمن خواندن دروس حوزه، به تدريس اشتغال داشت و بيشتر كتب علمى حوزوى را تدريس نمود و اينك سالهاست كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند. ايشان بيش از 100 جلد تأليفات در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى دارند كه اكثر آنها منتشر شده است. از تأليفات اخير ايشان يك دوره چهار جلدى حواشى استدلالى بر عروةالوثقى مىباشد كه به اصرار عدّهاى از فضلاى حوزه و برخى علماى اعلام چاپ شده است. و پس از آن به درخواست و اصرار برخى مؤمنين رساله توضيح المسائل و رساله مناسك حج و عمره مطابق فتاواى معظّمله به چاپ رسيد. ايشان از ابتداى شروع مبارزات دوران ستم شاهى در جريان مبارزات قرار داشته و فعّاليّتهاى گستردهاى در جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى سال 41 و سپس در دوره دوّم و سوّم مبارزات (رفراندوم و كاپيتولاسيون) داشتهاند كه بارها مورد اذيّت و آزار ساواك طاغوت قرار گرفتند كه از جمله بايد به تبعيد سال 44 و زندان سال 51 و سپس زندان حدود چهار ساله (از سال 52 تا آخر سال 55) و آنگاه تبعيد سال 56 تا نزديك پيروزى انقلاب اشاره نمود. از مكاتبات و اجازات اجتهاد و تصرف در امور كه بزرگان علماء و مراجع درباره معظّمله داشتهاند اعتماد بزرگان نسبت به مقام علمى و معنوى ايشان به خوبىمعلوم مىشود.اين بيانات را معظّم له در منزلشان فرمودند و بعد از ضبط نمودن توسط نگارنده از نوار پياده شده است.بسم الله الرحمن الرحيم
نحوه آشنايى
فكر كنم من براى اوّلين بار آقا را در مدرسه ستّيه (همانجايى كه بيت النّور حضرت معصومه(عليها السلام) قرار دارد) ديدم، در جلسهاى كه طلاّب گيلان داشتند و من را نيز دعوت كرده بودند كه ايشان صحبت كردند و تذكّراتى به آقايان دادند. براى بار دوم نيز به نظرم در مدرسه ـ دارالشّفا در حجره آقاى زين العابدين قربانى ديدم، كه در آن جلسه نيز آقاى قربانى در رابطه با خريد زمينهايى كه در جريان به اصطلاح اصلاحات ارضى زمان شاه مالكانش گرفته بودند، پرسيدند و ايشان پاسخ دادند. بعد از آن گاه گاه در نماز ايشان شركت مىكردم بخصوص از سال 49 به بعد و شايد پيش از آن. همچنين در منزل پدرى ما در «گُذر جدّا» نزديك «عشقعلى» در قم پدر من هر سال ده شب روضه مىخواندند و ايشان با آقازاده كوچكشانتشريف مىآوردند.شيوه تدريس
يك روز نيز در درس خارج ايشان شركت نمودم. و از آن جهت كه ما آن روزها از درسهايى كه ابتدا مطالب گفته مىشد و سپس اشكالات به صورت اوّلاً، ثانياً، ثالثاً مطرح مىشد، خوشمان مىآمد، وقتى در جلسه درس ايشان شركت جستم، آقا در حالى كه نشسته و زانوهايش را بغل گرفته و كتابى (ظاهراً مكاسب) در جلويشان باز بود، مسألهاى را مطرح نمود بعد محاسنش را گرفت و به صورت پرسشى و احتمالى به بحث پرداخت و مقدارى نيز سكوت كرد، ديدم اصلاً ذوقم نمىپسندد، ولى بعدها فهميدم كه ايشان با اين روش فكر فراگير را تحريك مىكنند تا خود شاگرد فكر كند. و به نظر مىرسد شيوه خوبى براى وادار كردن مخاطب به انديشه است تا فقط مستمع نباشد.ويژگى بارزبه هر حال بعدها در جريان مبارزات نيز احياناً به خدمتشان مىرسيدم. ولى بعد از آن به خاطر مراقبتهاى پليس از منزل ما و كنترل تلفن و امور ديگر از اين قبيل قدرى حساب شدهتر عمل كرديم و آمد و شدها را تقليل داديم. ليكن هرگاه خدمتشان رسيدم جلسه ايشان از هر نظر پربار بود از معنويّت، سخن كوتاهى مىگفتند و بعد مشغول ذكر مىشدند، تصور مىكنم بيشتر به زيارت عاشورا مشغول بودند و به خواندن هر روز آن مداومت داشتند و به نظرم حالا هم مداومت دارند. و اخيراً نيز كه براى بازديد به خدمتشان رسيده بودم (و اين بازديد در راستاى اين بود كه ايشان بر مرحومه والده ما نماز ميّت گذارده بودند) ديدم تسبيح در دستشان است. و به نظر مىرسيد كه به زيارت عاشورا مشغول هستند.تمام اين عملها مذكّر و بيدارگر و معنى دار است. چنانكه بعد نحوه زندگىشان نيز مذكّر بود.توصيههااز سوى ديگر هيچ ابايى نداشتند كه آنچه كه به صلاح طلبه مىبينند بگويند، برخلاف كسانى كه به فقه و اصول معتقد بودند و گفتن آنگونه مطالب را دونشأن خود مىدانند، مثلاً در رابطه با مشكل و ناراحتّى مهمّى كه داشتم فرمودند:آب «قم» شور است، هنگام خوردن آن قدرى شكر در آن بريزيد آب شيرين بخوريد آب شور مُضّر هست. و همچنين به من توصيه مىكردند كه پيادهروى كنم و... كه چه بسا علمايى كه در آن حدّ هستند كمتر با طلبهها اين صحبتها را مىكنند. و همه اينها نشان دهنده آن است كه ايشان هواى رياست ندارند. از زيارت عاشورا و سكوت و نصايح ايشان گذشته، نماز امواتى كه ايشان مىخوانند خيلى با حال است، زمانى بنده به ايشان پيغام دادم كه دلم مىخواهد تا شما هستيد من بميرم تا نماز من را شما بخوانيد و در عالم برزخ دعاى شما درباره من مستجاب شود.برخورداى از استادان بر جستهاز نقطه نظر علمى نيز ايشان استادان برجسته و خوبى را ديدهاند در فقه و اصول مثل مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى را ديدهاند كه جنبههاى معنوى و ولايىاش خيلى قوى بوده است. و اشعار او در مدح و سوگ اهل بيت عليهمالسلام نشان دهنده اوج علاقه ايشان است. در نامهاى كه آقا شيخ محمّد حسين به پدرخانم ما مرحوم آقاى حاج شيخ مهدى معزّى تهرانى نوشتهاند آمده است:«و وقتى پسرم به تهران آمد به او رسيدگى كنيد.» ولى بلافاصله در ادامه مرقوم فرموده بودند كه:«نه خير».(اَلَيْسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ؟!)(13)ـ آيا خدا نمىتواند بندهاش را كفايت كند؟!»اين جمله چنان در ايشان اثر كرده بود كه در نامه ديگر پرسيده بودند كه نظر شما درباره خواندن شعر در شب جمعه چيست؟ آيا مثلاً اين دو شعر زير خواجه حافظ شيرازى كه مىگويد:
اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى
بىشكى ره ببرى در حرم اسرارش
با خبر باش كه سر مىشكند ديوارش
بىشكى ره ببرى در حرم اسرارش
بىشكى ره ببرى در حرم اسرارش