محور اوّل - بهجت عارفان در حدیث دیگران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهجت عارفان در حدیث دیگران - نسخه متنی

رضا باقی زاده گیلانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4ـ اهل معنى بودنچهارمين جهتى كه در حوزهها بسيار مركزيّت و محوريّت داشته، ارتباط خاصّ معنوى با حضرت حق سبحانه است كه اهل علم در اصطلاح رايج خود به چنين شخصى «اهل معنا» مىگويند. به عبارت ديگر:

هر شخصيتى كه ارتباطش با خداوند و ائمّه اطهار(عليهم السلام)بخصوص حضرت ولىّ عصر(عج) بيشتر، و اهل كشف و كرامات بوده، در افراد تأثير مضاعف گذاشته و جاذبه خاصّى پيدا مىشده و نظرها به سوى او جلب شده و محور ديگران قرار مىگرفته است.اين چهار محور از محورهاى اساسىاى است كه جذّابيّت بزرگان در حوزههاى علميّه به آنها بستگى دارد، و اگر اين جهات را دارا نباشد، به هيچ وجه مورد توجّه قرار نمىگيرند.اينك مىگويم:

بنده تمام چهار محورى را كه ذكر شده جدّاً در وجود اين شخص بزرگوار (آيت الله العظمى بهجت) از نزديك مشاهده كردهام.

محور اوّل

زيرا اگر بخواهيم با عنايت خاصّى به جنبه علمى ايشان توجّه كنيم، خصوصيّاتى كه در درس ايشان وجود دارد كه از طرز فكر ايشان نشأت مىگيرد بخوبى نمايانگر اين مطلب است، زيرا ايشان نوعاً هر مسأله و يا فرع فقهى را كه عنوان مىفرمودند بعد از توجّه به ظرافتهاى آيه و روايتى كه دلالت بر آن بحث داشت، بين آن بحث و ساير بحثهاى مشابه مقايسه نموده و پس از دقّت عقلى و فكرى خاصّى در تعادل بين مباحث، انصافاً با بينش و تفكّر ويژه و اجتهاد خاصّ يك نتيجه علمى جديد مىگرفتند.و اساساً اعتقاد ما شيعه اين است كه هر چه مجتهد زيركى و فطانت داشته باشد و در معانى و مطالب روايات دقّت كند، به اوج و عظمتى كه از ائمه(عليهم السلام) سراغ داريم، نزديكتر مىگردد.

و واقعاً ما مىديديم كه ايشان مباحث را با ديد و فكر مخصوصى به خود تجزيه و تحليل مىكنند. اجتهاد صحيح نيز در واقع همين است كه مجتهد بعد از ملاحظه شأن نزول آيات و شأن صدور روايات، با افق بلندى چنان در مطلب دقّت كند كه گويى آن را حس مىكند و خود را در متن واقعه مورد بحث قرار دهد، آنگاه زمان نزول و صدور آيات و احاديث را با زمان مقايسه كند بعد ببيند كه واقعاً خواسته الهى و رضايت خداوند سبحان در اين مورد، با توجّه به مجموع دستورات اسلام چيست؟و اين مبناى مهمّى براى اجتهاد مىباشد، و ما به وضوح در بحثهاى ايشان مشاهده مىكرديم و بنده معتقدم كه اگر مجتهد به اين مقام نرسد، نمىتواند فتوا و نظر خود را بيان كند; بلكه مجتهد علاوه بر دارا بودن ملكه عدالت و اجتهاد، به اين ملكه نيز بايد دست يافته باشد به گونهاى كه بتواند ديد والا و نظر عميق معنوى به مجموعه احكام و نظرات اسلام داشته باشد و بتواند در مورد بحث فتوا و نظر خويش را بيان كند. و به نظرم اين حالت در شخصيّتهايى كه ائمه(عليهم السلام) پرورش مىدادند وجود داشته است.و اين خصوصيّت در وجود نازنين آقاى بهجت به روشنى جلوهگر است، هر كس مقدارى در درس ايشان شركت كند و از نزديك با ايشان آشنا باشد، آن را در استنباطها و اجتهادهاى ايشان مىبيند.البتّه برخى، دقّتهاى علمى خاصّى دارند و از جهت حفظ كردن بعضى نظرات فقهاء و غيره ممكن است در جمعآورى و تدبّر، يك خصوصيّاتى داشته باشند، ولى نظر بلند اجتهادى كه گفته شد، ديدى مىطلبد كه ماوراء همه احاديث و روايات، و مبناى اساسى اسلام و حركت تربيتى احكام اسلام ببيند و اين ديد مافوق ملكه اجتهاد و عدالت و غيره است. و ما اين خصوصيّت را در وجود مرحوم آقاى بهاءالدينى و همچنين آقاى فكور و به ويژه در وجود آقاى
بهجت مىديديم.به ياد دارم وقتى با آقاى طاهر شمس(قدس سره) راجع به اينكه چه كسى براى مرجعيّت صلاحيّت دارد، گفتگو مىشد، ايشان آقاى بهجت را شايد ترجيح مىدادند و مهمّ اينكه مىگفتند:

آيت الله العظمى بهجت به يك افقى رسيده كه وقتى به احكام و دستورات اسلام نظر مىكند، فتوايى را كه مورد رضاى خداوند سبحان است، مىدهد. چون از آيت الله العظمى بهاءالدينى ياد شد، بهتر است فرمايش ايشان را نيز در رابطه با آقاى بهجت ذكر كنيم. آيت الله بهاءالدينى مىفرمودند:

«مثل آقاى بهجت لازم است.»به ياد دارم وقتى راجع به بعد از فوت حضرت امام(قدس سره) و جريان بعدى كه پيش آمد، وقتى از محضرشان سؤال مىشد به اين مضمون مىفرمودند كه:

«رجوع به آيت الله بهجت مورد رضاى خداوند سبحان است.» با اينكه خودش از اعاظم بودند و از لحاظ مرجعيّت از ديگران كم نداشتند منتهى خودشان زير بار اين مسأله نمىرفتند. و تا آخر كار نيز هرچه از ايشان درخواست مىشد تقريباً زير بار نمىرفتند، و نيز هنگامى كه مريض شدند، مىفرمودند:

من مريض هستم. گويا نسبت به چند نفر نمىتوانستند عدول بكنند و بگذرند.به هر حال، اين خصوصيّت بزرگى است كه ما در وجود آقاى بهجت ديديم كه داراى آن ملكه كامله و عاليه بودند و مىتوانستند با ديد بالا و افق بلند به آثار وحى توجّه نموده و اجتهاد عميقى را ارائه دهند.

محور دوم

در رابطه با محور دوّم نيز بايد عرض كنم كه دو گونه مرجع داريم، يكى مرجعى كه فقط جنبه علمى را دارا است. فقط جنبه علمى شاگردان را تقويت مىكند. و ديگرى اينكه علاوه بر آن بتواند شاگردان خود را از لحاظ اخلاقى نيز تربيت كند، و محور دوّم (تربيت كردن) از محور علمى سختتر و دشوارتر است. يكى از مشكلاتى كه ما اينك در حوزههاى علميّه داريم همين است كه مسأله اخلاق و تربيت محور نيست. ولى وجود مبارك آيت الله العظمى بهجت در اين محور دوّم (تربيت شاگردان) نيز واقعاً يكى از استوانههاى موفّق و كمنظير و يا بىنظير حوزه علميّه قم و نجف بوده و هستند، يعنى توانستهاند با حركت و عمل و رفتار و نحوه اخلاقشان افرادى را تربيت كنند. و به شاگردان ارائه دهند كه اگر مىخواهيد به يك مقامى برسيد و به معارف بلند دسترسى داشته باشيد، بايد با زهد، ورع، پرهيزكارى به آن نايل گرديد. به غير اين امكان ندارد كه بتوان به آن دست يافت. و بايد گفت حوزه علميّه مرهون خصوصيّات آيتاللهالعظمى بهجت است و واقعاً اين مقدار معنوّيت و روحانيّتى كه اينك موجود است از امثال ايشان و شخص ايشان متجلّى است، و ديگران كمتر در اين جهت سهيم هستند و چه خوب بود كه همه و همه در اين جهت سهم عالى را داشتند و همگان را به جهات معنوى و الهى متوجّه مىكردند.در رابطه با محور دوّم اين نكته را نيز مطرح كنم كه كسى كه مصداق كامل رتبه تقوا و فضيلت قرار مىگيرد، در واقع از روش انبيا و ائمه طاهرين(عليهم السلام) پيروى نموده و الگوسازى و نمونهسازى مىكند، و شايد راه ديگر غير از آن براى تربيت وجود نداشته باشد.و تصوّر بنده اين است كه حضرت آيت الله العظمى بهجت با راه انداختن اينگونه الگوسازى و نمونهسازى در حوزه علميّه از كار انبيا و ائمّه(عليهم السلام) پيروى مىكنند.

اميد كه طلاّب عزيز و فضلا و علما به توفيق خداوند سبحان بتوانند از شخص ايشان استفاده شايان ببرند. و در روز قيامت كه روز احتجاج است، يقيناً وجود مبارك آيت الله بهجت جزو حجّتهاى الهى بر علما و بزرگان خواهد بود، اگر ما واقعاً از محضر ايشان نتوانيم درست استفاده كنيم، درست تربيت بشويم، متأسّفانه محكوم خواهيم شد و نخواهيم توانست جواب حضرت حق را به صورت صحيح بدهيم.البتّه ممكن است برخى اين سخنان را يك نحوه غلوّ و افزون بر واقعيّت تلقّى كنند، ولى حقيقت اين است كه هرگز چنين نيست زيرا وقتى ما مىتوانيم بگوييم كسى تالى تِلْو و جانشين معصوم(عليه السلام) است كه مجتهد با رياضتها و زحمتهاى فراوانى ملكه خاصّى را كه بدان اشاره شد از ناحيه خداوند متعال احراز كند، و نيز بتواند بسان انبياء و اهل بيت(عليهم السلام)نقش الگوسازى را داشته باشد. و اين خيلى اهميّت دارد، و شايد به همين حقيقت اشاره داشته باشد روايتى كه از حضرت سلمان(قدس سره) وارد شده است كه:

«سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»(26)ـ سلمان از ما اهل بيت(عليهم السلام) مىباشد.تنها كسى كه به درجات معنوى والا و مقامات توحيدى مىرسد، مىتواند نمونه و الگويى از مقام والاى عصمت و طهارت و تالى تِلْو و جايگزين اهل بيت(عليهم السلام) گردد، و به نور نبوّت و رسالت و امامت دست يابد، و صفات پيامبر و امام(عليهم السلام) در او متجلّى گشته و جانشين آن دو محسوب شود.

محور سوّم

شايد اين محور در حوزههاى علميّه خيلى مورد توجّه قرار گرفته كه مجتهد بايد جامعيّت داشته باشد. و جامعيّت يك مسأله بسيار مهّم است و در تعبير علما فراوان آمده كه مجتهد جامع الشرايط. و مقصود از شرايط، شامل شرايط اجتماعى، فكرى، سياسى، عبادى، تقوايى مىشود.اين جامعيّت آن قدر مهّم است كه تا كسى به اين درجه از جامعّيت در همه علوم و فنون و مسائلى كه به دين مرتبط مىشود و به اجتهاد مربوط است را حايز نباشد، نمىتواند مرجع باشد. و اين مسأله از دير زمان مورد توجّه همه فقهاء و علماى عظام بوده است و اينكه امام(قدس سره)در بياناتشان فرمودند كه مجتهد بايد به زمان و مكان آشنا باشد، و آن را از شرايط اجتهاد قرار دادند، سخن جديدى نيست، بلكه همان سخن فقها است كه به جامع الشرايط تعبير مىكردند، جامع الشرايط يعنى آشنا بودن به زمان و مكان و موقعيّتهاى احكام در ظرف زمان و مكان. و اين از شرايطى است كه مجتهد بايد براى استنباط و اجتهاد داراى آن باشد. و اينكه در حديث آمده كه:

«حافِظاً لِدينهِ.(27)» شايد اشاره به همين موضوع باشد.و اين جامعّيت در وجود حضرت آيت الله بهجت به وضوع مشاهده مىشود.

محور چهارم

و اما محور چهارم كه ارتباط ويژه با خداوند منّان و ائمّه اطهار(عليهم السلام)و مشاهده جهان مافوق اين دنيا، و سر و كار داشتن با ارواح طيّبه و آگاهى از رموز آفرينش و شهود عالم معنى است، كه آيت الله العظمى بهاءالدينى و بهجت از نمونههاى ارزشمندى كه اين ويژگى را دارا بوده و هستند.

س: درباره ديگر ويژگىهاى درس ايشان نيز بياناتى بفرماييد.

ج: يكى از اهداف ما كه در درس ايشان شركت مىكرديم بياناتى بود كه از استادان خويش نقل مىكردند.آيت الله العظمى بهجت بسيار عنايت داشتند به نقل زندگى بزرگان و كلمات و نوع اخلاقشان همچنين ديدگاههاى بسيار ظريف علمى كه خوب هر كسى از استادش ياد مىگيرد خيلى براى ما ارزش داشت و واقعاً استفاده و بهره فراوانى كه در اين جهت داشتيم، پارهاى از آن مطالب را يادداشت كردهايم و امروز وقتى برخى از اوقات كه فرصتى پيدا مىشود و به آنها نگاه مىكنم، مىبينم اين مطالب را نوشتهايم و اينها را ارزش قائل هستيم.

س: شنيدهايم كه آيت الله العظمى بهجت در درس مواعظى نيز داشتند، اگر ممكن است مطالبى در اين

زمينه بفرماييد.

ج: ايشان در موارد متعدّدى به سحرخيزى، شب زندهدارى سفارش مىفرمودند:

و اصرار خاصّى بر شب زندهدارى و سحرخيزى داشتند، به ياد دارم گاهى مىفرمودند:

اصلاً پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين شب خيزى و انس با شب و سحرخيزى معارف الهى را دريافت نمود.يك بار نيز درباره اين روايت كه آمده است:

«ائمه(عليه السلام) مىفرمايند صبر مىكنيم شب جمعه فرا برسد و درهاى رحمت الهى باز بشود. و علم ما آل محمّد(صلى الله عليه وآله) در شبهاى جمعه و شبهاى قدر و غيره اضافه مىشود و نورانيّت بيشترى پيدا مىكند.»(28)از محضر ايشان پرسيدم ايشان فرمودند:

بله، آن لحظههاى خاصّ و آن رحمت الهى سحر و چند مرتبه اين را فرمودند:

سحر سحر ...به هر حال، ايشان خيلى بر استفاده از سحر، سحر شب جمعه و سحرخيزى و نماز شب خواندن، و مداومت بر نوافل و دائم الذكر بودن مكرّر تأكيد مىفرمودند و از بزرگانى نيز نقل مىكردند كه چنين بودهاند و وقتى مىخواستند مطلبى را از خداوند متعال بگيرند و از رحمت فيض الهى بهره ببرند، از شب و سحر استفاده مىكردند. و نيمه شب و خلوت كردن در سحر با خداوند و ارتباط با خدا اثر خاصّى دارد و مكرّر در اين باره نصيحت مىفرمودند.مطلب ديگرى نيز كه گاهى اشاره مىفرمودند دائم الذكر بودن بود، مىفرمودند:

كسى كه دائم الذكر باشد پيوسته خود را در محضر خدا مىبيند و با خدا گفتگو مىكند.به هر حال دائم الذكر بودن و ارتباط برقرار كردن با خداوند براى كسانى كه مىخواهند به، سوى خدا سير و سلوك كنند، از نصايحى بود كه مكرّر مىفرمودند.چنانكه نحوه عمل و رفتار ايشان، انسان را به ذكر دائم سوق مىداد و نيز در حكاياتى كه نقل مىكردند و سفارشاتى كه مىفرمودند، و نيز گاهى احاديثى را كه بيان مىفرمودند به اين جهت عنايت داشتند.

/ 18