/ سوره قصص / آيه هاى 20 - 16 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قصص / آيه هاى 20 - 16

16 . قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

17 . قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ.

18 . فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ.

19 . فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ.

20 . وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ.

ترجمه

16 - [آن گاه پس دست نيايش به بارگاه خدا گشود و] گفت: پروردگارا، من بر خويشتن ستم كردم، مرا بيامرز [و از چنگال فرعونيان نجاتم بخش ]؛ پس [خدا] او را آمرزيد، چرا كه او همان [خداوند] بسيار آمرزنده و مهربان است.

17 - [سپس ] گفت: پروردگارا، بپاس نعمتى كه به من ارزانى داشتى من هرگز [يار و] پشتيبان گناهكاران [و ظالمان ] نخواهم بود.

18 - پس بامدادان [موسى ] در شهر بيمناك [و ترسان ]، هر لحظه در انتظار [رويدادى ناگوار] بود كه ناگاه همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود، [دگر باره ] او را به فريادرسى خواست؛ موسى به او گفت: راستى كه تو [فردى ما جراجو و] گمراه آشكارى هستى!

19 - و هنگامى كه خواست به آن كسى كه دشمنى براى هردو بود، با توانمندى دست بگشايد، [آن مرد] گفت: هان اى موسى! آيا مى خواهى مرا [نيز] - همان گونه كه ديروز كسى را كشتى - بكشى؟! [گويى ] تو مى خواهى در اين سرزمين تنها زورگو باشى، و نمى خواهى از اصلاحگران [روزگار] باشى.

20 - و [درست در اين هنگام بود كه ] مردى از دورترين [بخش ]شهر، شتابان آمد [و] گفت: هان اى موسى! سردمداران قوم درباره [سرنوشت تو] به مشاوره نشسته اند تا تو را بكشند؛ از اين رو از [شهر] بيرون برو كه من از خيرخواهان تو هستم.

نگرشى بر واژه ها

«ترقّب»: در انتظار توأم با نگرانى به سر بردن.

«استصراخ»: يارى خواستن با داد و فرياد.

«يأتمرون»: اين واژه از ريشه «ايتمار» به مفهوم مشورت كردن، برگرفته شده است.

تفسير -

من هرگز ياور ظالمان نخواهم شد

در نخستين آيه مورد بحث در اشاره به پشيمانى و ندامت موسى پس از كشته شدن آن مرد تجاوزكار به دست او مى فرمايد:

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي

و موسى رو به بارگاه خدا آورد و گفت: پروردگارا، با اين كارى كه پيش آمد و من براى دفاع از آن ستمديده، آن فرد زورگو را زدم و كشته شد، بر خود ستم كردم، چرا كه اگر فرعونيان بدانند و بر من دست يابند، مرا خواهند كشت.

مرحوم «سيد مرتضى» مى گويد: اين اعتراف در پيشگاه خدا به خاطر ترك يك كار مستحبى است كه از موسى سر زده است.

فَاغْفِرْ لِي

پس مرا بيامرز!

اين بيان و دعاى موسى درست بسان منطق آدم است كه پس از خوردن از آن درخت ممنوع - كه آن نيز ترك كارى مستحب بيش نبود - رو به بارگاه خدا آورد و گفت:

ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين.(144)

پروردگارا ما به خود ستم روا داشتيم و اگر تو ما را نيامرزى و بر ما مهر نورزى بى گمان از زيانكاران خواهيم شد.

فَغَفَرَ لَهُ

و خدا نيز او را آمرزيد و بر او بخشود.

إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

چرا كه او همان خداى بسيار آمرزشگر نسبت به بندگان و بخشنده نعمت به آنان و همان خداى مهربان است.

در دوّمين آيه مورد بحث و ترسيم ادامه نيايش موسى مى فرمايد:

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ.

موسى نيايشگرانه گفت: پروردگارا بپاس آمرزش و بخشايشت و به خاطر نعمت گران رفع بلا و خطرِ دشمنان بيدادگر كه در حق من ارزانى داشتى، سوگند ياد مى كنم كه هرگز در زندگى خويش يار و پشتيبان گناهكاران و ظالمان نباشم.

از آيه شريفه اين نكته انسان ساز به روشنى دريافت مى گردد كه يارى و پشتيبانى از ظالمان و گناهكاران جرم و گناه به شمار مى رود، و در برابر يارى خوبان و ايمان آوردگانِ در راه حق و كمك به ستمديدگان پاداش عبادت خدا دارد. و موسى در زندگى ايمانداران و ستمديدگان را يارى مى كرد و با كفرگرايان و ظالمان و انحصارگران سخت مخالف بود.

از «عطابن رياح» پرسيدند، بنده خدايى است كه براى فرمانروايى استبدادگر نويسندگى مى كند و اين كار را تنها براى اداره امور اقتصادى خانواده اش انجام مى دهد، چرا كه اگر اين كار را نكند و پول نگيرد دچار فقر و تهيدستى مى گردد، در اين مورد چه مى گوييد؟

او در پاسخ گفت:

اَما سمِعتَ قولَ الرّجل الصالح: رب بما انعمت علىّ فلن اكون ظهيرا للمجرمين.

آيا سخن آن بزرگ مرد شايسته كردار را نشنيده اى كه مى فرمايد: پروردگارا، بپاس نعمتى كه به من ارزانى داشتى هرگز يار و ياور گناهكاران نخواهم شد؟ و كدامين گناه زشت تر و زيانبارتر از ستم و استبداد؟!

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ

فرداى آن روز را موسى در آن شهر ماند و ترسان از رويداد ديروز، هر لحظه در انتظار رويدادى تازه بود و گوش به زنگ به سر مى برد تا واكنش فرعون و فرعونيان را به دست آورد و آن گاه تصميم بگيرد كه چه بايد كرد؟

فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ

درست در آماده باش بود كه با منظره ديگرى رو برو گرديد، و ديد همان مرد اسرائيلى ديروز - كه از موسى يارى خواسته بود - دگرباره با مردى ديگر درگير شده و با ديدن موسى باز هم فرياد دادخواهى سرداد و از موسى يارى خواست تا در پرتو كمك او، از شرّ دشمن نجات يابد.

«ابن عباس» مى گويد: هنگامى كه جسد مرد قبطى كشف شد فرعونيان جريان را به فرعون گزارش كردند.

او پرسيد آيا مى دانيد چه كسى او را كشته است تا گواهى دهيد؟

گفتند: نه، فرعون دستور پى گيرى و تشكيل پرونده داد و در همان شرايط بود كه به درگيرى يكى از بنى اسرائيل با يكى از فرعونيان برخوردند و ديدند كه او از موسى يارى مى طلبد.

قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ.

امّا موسى به او گفت: تو به روشنى فردى نادان و گمراه بنظر مى رسى، چرا كه ديروز با آن مرد تجاوزكار درگير شدى و اينك هم با فردى ديگر؛ گويى تو در پى ما جراجويى و حادثه آفرينى هستى!

منظور موسى در گمراه خواندن آن مرد، نه گمراهى عقيدتى و دينى است، بلكه منظور آن حضرت اين است كه درگيرى با فرعونيان - كه هم از نظر شمار بسيارند و هم تا دندان مجهز و مسلح هستند - كارى نادرست و بدور از حكمت و فرزانگى است.

در ترسيم ادامه داستان مى افزايد:

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ

سرانجام موسى دلش به حال آن مرد سوخت و در پاسخ به دادخواهى اش گام به پيش نهاد تا شرّ تجاوز كار را از سر او كوتاه كند، امّا هنگامى كه خواست آن مرد قبطى را - كه در حقيقت دشمن هر دو نفر آنان بود - با دليرى و توانمندى بگيرد، آن مرد كه از بنى اسرائيل بود، پنداشت كه موسى از درگيرى امروز او ناراحت شده و چون او را ماجراجو و گمراه خوانده، اينك مى خواهد به يارى مرد قبطى برخيزد و او را كيفر كند، به همين جهت فرياد برآورد كه: هان اى موسى! آيا مى خواهى مرا نيز بسان آن مرد بيدادگرى كه ديروز با يك مشت كارش را ساختى، بكشى؟

«حسن» مى گويد: گوينده اين سخن نه مرد اسرائيلى كه مرد قبطى بود، چرا كه كشته شدن بيدادگر ديروزى به دست موسى همه جا پيچيده بود و اين مرد نيز مى دانست كه او به دست بنى اسرائيل كشته شده است.

إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ

به گونه اى كه پيداست تو مى خواهى در روى زمين و در اين كشور زورگو و خودكامه باشى و به بيداد و كشتار بپردازى؟

گروهى از جمله «شعبى» برآنند كه هر كس دو تن را به ناروا بكشد «جبار» خوانده مى شود.

وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ.

و تو بر آن نيستى كه از اصلاحگران و به سامان آورندگان كارها باشى.

هنگامى كه آن فرد اسرائيلى اين سخن را گفت، مأمور فرعون دريافت كه كشنده مرد ديروز موسى است از اين رو بى درنگ نزد فرعون شتافت و جريان را گزارش كرد، و فرعون نيز مأموران خويش را براى دستگيرى موسى گسيل داشت و فرمان اعدام او را امضا كرد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى

و درست در همان شرايط حساس، مردى توحيدگرا و آزادمنش از دورترين بخش شهر، از راهى نزديكتر، پيش از رسيدن نيروهاى سركوبگر فرعون شتابان خود را به موسى رساند و او را از نقشه شوم فرعون و فرعونيان آگاه ساخت.

به باور گروهى اين مرد ظلم ستيز و آزاديخواه همان مؤمن آل فرعون بود كه «حزقيل» نام داشت.

پاره اى نام او را «شمعون» گفته اند.

و پاره اى ديگر او را «سمعان» خوانده اند.

قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ

او با رسيدنش به موسى، بى درنگ گفت: هان اى موسى! فرعون و سردمداران دربار او تصميم گرفته اند كه تو را بكشند...

فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ.

به نظر من برخيز و بى درنگ از اين كشور خارج شو، و بدان كه من از دوستداران و خيرخواهان تو هستم.

و پس از اين تحول نامطلوب بود كه موسى عليه السلام آماده بيرون رفتن از سرزمين مصر گرديد و براى مدتى نا معلوم آن كشور را ترك گفت.

/ 32