/ سوره عنكبوت / آيه هاى 30 - 26 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره عنكبوت / آيه هاى 30 - 26

26 . فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

27 . وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْ آخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.

28 . وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ.

29 . أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.

30 . قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ.

ترجمه

26 - پس [از ميان آن جامعه حق ستيز، مردى حقجو به نام ] لوط به او گرويد و گفت: به يقين من به سوى پروردگار خويش هجرت خواهم كرد، چرا كه او همان پيروزمند و فرزانه است.

27 - و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و نبوت و كتاب [آسمانى ] را در نسل [و تبار] وى قرار داديم و مزدش را در اين جهان به او داديم، و به يقين او در سراى آخرت از شايستگان است.

28 - و لوط را [به رسالت فرستاديم ] آن گاه كه به جامعه اش گفت: [هان اى تيره بختان گمراه!] آيا به اين كار زشت [و ناروا] دست مى يازيد كه در آن، هيچ يك از مردم جهان بر شما پيشى نگرفته اند؟

29 - آيا شما به سراغ مردها مى آييد، و [با همجنس گرايى خود] راه [تداوم نسل ] را مى بريد، و در انجمن [و باشگاه ] خود دست به كار ناپسند مى زنيد؟! پس پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: عذاب خدا را براى ما بياور اگر از راستگويانى.

30 - [لوط در برابر واكنش احمقانه آنان رو به بارگاه خدا آورد و ]گفت: پروردگارا، مرا [به لطف خويش ] بر اين قوم تبهكار پيروزى بخش!

نگرشى بر واژه ها

«مهاجر»: اين واژه از ريشه «هاجَرَ» برگرفته شده و در اصل به مفهوم كوچ نمودن صحرانشينان به سوى شهر و سكونت گزيدن در شهر است و به همين تناسب به جابجايى و رفتن از نقطه اى به نقطه ديگر هجرت گفته مى شود، و به هجرت كننده، «مهاجر» مى گويند...

«ناديكم»: «نادى» به مفهوم محفل و انجمن است كه مردم در آنجا گرد مى آيند و به آن باشگاه نيز مى گويند.

گفتنى است كه «دار الندوة» يا مجلس ملّى مردم مكّه نيز به همين تناسب خوانده شده است كه مردم در آنجا گرد آمده و درباره رويدادها و مسائل جارى به گفتگو مى نشستند.

«فاحشة»: كار زشت و ناروا، و در اينجا منظور همجنس گرايى مردم گمراه و تبهكار جامعه لوط است.

تفسير -

هجرت به سوى خدا

در ادامه سرگذشت انسان ساز و حركت آفرين ابراهيم مى فرمايد:

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ

پس از ميان مردمى كه دعوت توحيدى و عادلانه ابراهيم را شنيدند، «لوط» به او ايمان آورد و سخنانش را گواهى كرد.

به باور بسيارى از مفسّران از جمله «ابن عباس» و... «لوط» پسر خواهر ابراهيم، نخستين ايمان آورنده به او بود و ابراهيم به او گفت: من به سوى پروردگارم هجرت مى كنم و بفرمان او از ميان جامعه بيدادپيشه اى كه دست به زشتكارى و ستم مى زنند بيرون مى روم.

وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي

«جبايى» مى گويد: اين جمله از آن «لوط» است و او بود كه گفت: به يقين من به سوى پروردگارم هجرت مى كنم.

و «قتاده» مى گويد: آن گاه ابراهيم به همراه لوط و همسر خويش «ساره» كه دختر عموى او بشمار مى رفت، از روستاى «كوثى» كه نزديك كوفه بود دست به هجرت زدند و به سوى «شام» كوچ كردند.

نظير هجرت ابراهيم و همسر و خواهر زاده اش، در تاريخ اسلام براى مسلمانان صدر اسلام روى داد، چرا كه آنان نيز بر اثر اذيّت و آزار شرك گرايان و ظالمان مكّه، بناگزير خانه و وطن خويش را رها كردند و به سوى «حبشه» هجرت نمودند، و گروهى نيز پس از هجرت پيامبر به فرمان خدا به سوى «مدينه» براى نجات از شرارت استبداد حاكم به سوى آن شهر هجرت كردند و در آنجا به پيامبر خدا پيوستند.

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

چرا كه او همان خداى پيروزمند و شكست ناپذير و فرزانه است.

آرى، او كسى است كه هرگز يار و ياور و ايمان آورنده به خود را به ذلّت و خوارى نمى كشد، و همان درست كردارى است كه بندگان فرمانبردار خود را بى مقدار ننموده و پاداش آنان را ضايع نمى سازد.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ

و به ابراهيم، پس از فرزندش اسماعيل، دو فرزند ديگر به نام اسحاق و يعقوب ارزانى داشتيم.

وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ

و در نسل و تبار او، مقام والاى نبوت و رسالت و كتاب آسمانى را قرار داديم؛ چرا كه خدا پس از آن پيامبر بزرگ، همه پيام آوران بزرگ را از نسل وى فرمان بعثت داد، بر اين اساس است كه تورات و انجيل و فرقان و ديگر كتابهاى آسمانى، همه بر فرزندان ابراهيم فرود آمده است.

وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا

و مزدش را در اين جهان به او داديم كه همان نام بلند و بلند آوازه و نسل شايسته كردار است.

به باور «قتاده» منظور از واژه «اجر» در آيه اين است كه: ابراهيم محبوب همه دل هاى حقجو و حقپو و مورد احترام همه اديان و مذاهب آسمانى خواهد بود، و اين پاداشى است كه خدا در اين جهان در برابر فداكاريهايش به او داد.

امّا به باور «سدى» منظور اين است كه ابراهيم در همين جهان جايگاه پرشكوه خود در بهشت پرطراوت و زيبا را نگرست.

و از ديدگاه پاره اى منظور برجاى ماندن مهمانسراى آن حضرت بر سر مزار او پس از خودش مى باشد كه تنها ويژه او است.

«بلخى» در مورد آيه شريفه مى گويد: اين آيه نشانگر اين نكته مى باشد كه خداى فرزانه ممكن است برخى از پاداش كارهاى شايسته انسان را در همين جهان به او ارزانى دارد.

وَ إِنَّهُ فِي الْ آخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.

و بى گمان او در سراى آخرت از شايستگان خواهد بود.

آرى، خدا افزون بر آنچه در اين جهان به ابراهيم ارزانى داشته است، او را در سراى آخرت در زمره شايسته كردارانى بسان نوح و... قرار مى دهد كه در بارگاه خدا ارجمند و گرانقدرند و او نيز بسان آنان برانگيخته مى شود.

در سوّمين آيه مورد بحث در اشاره به گوشه اى از سرگذشت «لوط» مى فرمايد:

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ

و لوط را نيز به سوى جامعه و مردمش به رسالت فرستاديم...

در اين آيه شريفه ممكن است روى سخن با پيامبر گرامى يا هر شنونده اى باشد كه در اين صورت مفهوم آيه اين است كه: و لوط را بيادآور آن گاه كه به قوم خود گفت:

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ

بى گمان شما به كار زشت و ظالمانه دست مى يازيد.

با اين بيان به باور گروهى جمله به صورت خبر آمده و منظور لوط از بيان اين جمله، زشت و ناروا شمردن كار قوم و اعتراض به زشتكارى آنان بود، نه اينكه بخواهد به آنان آگاهى دهد كه چه مى كنند؛ چرا كه آن تبهكاران از كار خود آگاه بودند.

پاره اى از مفسّران نيز جمله را پرسشى گرفته اند كه در آن صورت استفهام انكارى است و نه واقعى.

منظور از واژه «فاحشة» در آيه شريفه عمل زشت و ننگبار همجنس گرايى است.

ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ.

... كه هيچ كس از جهانيان در اين كار زشت بر شما پيشى نگرفته و آن را انجام نداده اند.

و در نكوهش آن مردم خيره سر افزود:

أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ

آيا شما در زندگى براى ازدواج به سراغ مردان مى رويد؟!

وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ

و بدين وسيله راه تداوم نسل انسان را مى بريد و قطع مى كنيد؟!

در تفسير اين دو جمله سه نظر آمده است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه شما با همجنس گرايى خويش راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد، چرا زنان را رها كرده و با مردان ازدواج مى كنيد.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه شما با اين زشتكارى هايتان از سير و سفر و رفت آمد مردم جلوگيرى مى كنيد، چرا كه با تجاوز به مسافران و بى حرمتى به كسانى كه وارد شهر شما مى گردند چنان جوّ زشت و مسمومى مى سازيد كه ديگر كسى جرئت سفر به شهر شما را پيدا نكند و آن گاه است كه نظام زندگى شما و ديگران بهم مى خورد، چه كه بخش مهمّى از كارها و درآمدها با سير و سفر انجام مى گيرد.

گفتنى است كه جامعه زشتكار لوط، اين عمل زشت و نا روا را با كسى انجام مى دادند كه ناآشنا بود و خانه و شهر و ديار خود را براى سفر ترك كرده و راه خود را به سوى مقصد در پيش گرفته بود. آرى، آنان به مسافران و كاروانيان يامردمى كه در كنار راه ايستاده و يا در حركت بودند سنگريزه اى پرتاب مى كردند، و رسم زشت و ظالمانه آنان بر اين بود كه آن سنگريزه به هر كس مى خورد، نخست به او تجاوز مى كردند و دارايى او را نيز به غارت مى بردند و در صورت دادخواهى و دستگيرى تنها به پرداخت سه درهم جريمه به ستمديده محكوم مى شدند.

3 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه آنان غارتگران و دزدانى بودند كه سر راه مردم مى ايستادند و هستى آنان را به غارت برده و خودشان را مى كشتند و لوط به اين بيدادگرى و بربريت آنان مى تازد.

در ادامه آيه شريفه مى افزايد:

وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ

و آيا در باشگاه و انجمن خودتان به طور روشن و آشكار كارهاى ناروا انجام مى دهيد؟

در تفسير اين جمله نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «ابن عباس» آنان در مجلس ها و محفل ها و باشگاه هاى خودبدون رعايت حيا و حرمت ديگران خود را رها مى كردند و با صدا باد بيرون مى دادند كه روايتى هم در اين مورد از حضرت رضا عليه السلام رسيده است.

2 - امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه آن زشتكاران تيره بخت بدون شرم و حيا در برابر ديدگان تماشاگران همجنس بازى مى كردند.

3 - از ديدگاه گروهى منظور اين است كه آنان در نشست ها و انجمن هاى خود به انواع زشت گويى ها و زشتكارى ها دست مى يازيدند، و از مبادله واژه هاى زشت گرفته تا پستى ها، فرومايگى ها، درگيرى ها، خشونت ها، قمار بازيها، سنگ پرانى به سوى عابران، نوازندگى و انواع رقص ها، برهنگى هاى گوناگون تا انجام زشت ترين كارها كوتاهى نمى كردند و لوط هم بر اين زشتكارى هايشان مى تازد.

آيه شريفه نشانگر اين نكته درس آموز است كه نبايد مجالس و محافل و نشست هاى مردم با ايمان و درست كردار به كارهاى ناروا و ناپسند آلوده گردد و بايد در ميهمانى ها و معاشرت ها پرواى از خدا و پاكى و قداست و اخلاق انسانى را اصل قرار دهند و از هرگونه گناه و نافرمانى خدا دورى جويند.

آرى، لوط در برابر زشتكارى هاى جامعه خويش بپاخاست و آنان را به كارهاى شايسته دعوت نمود و ازكارهاى ناروا و زشت سخت هشدار داد و تا سرحدّ هجرت و اعتراض و انكار عملكردشان با آنان رو برو شد تا شايد به خود آيند و از زشتى و گناه دست بر دارند، امّا آن تيره بختان حق ستيز به جاى پذيرش خيرخواهى و برنامه اصلاحى او، وى را به باد تمسخر گرفتند و با ريشخند و استهزاء به او گفتند: ما راه خود را مى رويم و تو هم از بارگاه خدايت براى ما كيفر و عذاب بخواه!

قرآن در اشاره به حق ستيزى و گمراهى آنان مى فرمايد:

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.

آنان پاسخى در برابر دعوت اصلاحى و هشدارهاى خيرخواهانه و طبيبانه لوط نداشتند، جز اينكه گفتند: اگر راست مى گويى پس عذاب خدا را براى ما فرود آر!

و آن گاه بود كه آن پيامبر بشردوست همه راه ها را براى حق پذيرى آنان مسدود ديد و آنان را اصلاح پذير و درخور هدايت نيافت و رو به بارگاه خدا كرد كه:

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ.

پروردگارا، مرا بر اين جامعه و مردم تبهكار پيروز گردان، بر اين زشتكارانى كه به انواع زشتكارى و بيداد، دست مى زنند و بدين وسيله زمين و زمان را به تباهى مى كشند! آرى، خداوندا، مرا بر اين تبهكاران پيروزى بخش.

/ 32