/ سوره عنكبوت / آيه هاى 10 - 6 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره عنكبوت / آيه هاى 10 - 6

6 . وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ.

7 . وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ.

8 . وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

9 . وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ.

10 . وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ.

ترجمه

6 - و هر كس [در راه خدا] بكوشد، تنها به سود خود مى كوشد، چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است.

7 - و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، بى گمان [گناهان و] بديهايشان را از آنان دور مى سازيم و برابر نيكوترينِ آنچه [در زندگى ] انجام مى دادند، به آنان پاداش خواهيم داد.

8 - و به انسان [و فرزندان انسان ] سفارش نموديم كه به پدر و مادرش نيكى كند؛ و اگر آن دو بكوشند تا چيزى را - كه به [درستى ] آن [آگاهى و] دانشى ندارى، [با دنباله روى از گمراهگران، همتا و] شريك من گردانى، [در آن صورت ] از آنان فرمانبردارى مكن! بازگشت شما، تنها به سوى من است، آن گاه شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت.

9 - و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، بى گمان آنان را در [زمره ] شايستگان در خواهيم آورد.

10 - و از مردم كسى است كه مى گويد: به خدا ايمان آورديم، امّا هنگامى كه در [راه ] خدا اذيّت شود، اذيّت [و آزار] مردم را بسان عذاب خدا مى شمارد؛ و اگر از سوى پروردگارت پيروزى [درخشانى ] برسد، خواهند گفت: ما هم با شما بوديم؛ [آيا خدا از پندارها و بافته هاى سست آنان بى خبر است؟] و آيا خدا به آنچه در ژرفاى سينه هاى جهانيان [نهفته ] است داناتر نيست؟!

شأن نزول

در مورد شأن نزول و داستان فرود آخرين آيه مورد بحث روايات گوناگونى آورده اند كه چكيده و روح آنها به يك نكته باز مى گردد:

1 - به باور «كلبى» اين آيه در مورد «عياش مخزومى» فرود آمد، چرا كه او به قرآن و پيامبر ايمان آورد، امّا از شدت فشار بستگان خود، از جمله برادران مادرى اش، «ابو جهل» و «حرث» پيش از هجرت پيامبر راه مدينه را در پيش گرفت و به آنجا پناه برد.

مادرش پس از هجرت او سوگند ياد كرد كه دست به اعتصاب غذا خواهد زد و از نظافت و بهداشت دورى خواهد جست و زير سقف و سايه قرار نخواهد گرفت تا فرزندش را به او باز گردانند و به اين تهديد خود جامه عمل پوشيد.

برادران مادرى «عياش» هنگامى كه نگرانى و اندوه مادرشان را ديدند، راه مدينه را در پيش گرفتند تا برادر را باز گردانند. آنان در مدينه او را پيدا كردند و جريان رنج و فرسودگى و اعتصاب غذاى مادر را به او گفتند و با وعده رعايت حقوق و آزادى و تأمين امنيت او، سرانجام نظرش را براى بازگشت به وطن جلب كردند و به همراه او راه مكّه را در پيش گرفتند.

مادرش پس از سه روز كه از اعتصاب غذا گذشت توان خويشتن را از دست داد و بناگزير اعتصاب خود را شكست، اما در بستر بيمارى افتاد و چشم به راه فرزندانش نشست تا برادران «عياش» او را به مادر بازگردانند.

از آن سو آنان نيز رهسپار مكّه شدند، امّا با دور شدن از مدينه تندى و خشونت، جايگزين مهر و محبت شد و پيمان شكنى و بى وفايى آغاز گرديد، آنان با زير پا نهادن وعده هاى خويش «عياش» را به بند كشيدند و سراپاى او را آماج تازيانه خويش ساختند و او را زير فشار نهادند تا از دين و آيين خويش دست شويد و به كفر و شرك باز گردد.

فشارها همچنان ادامه يافت تا سرانجام مقاومت او در هم شكست و از ترس شرارت بسيار و شكنجه هاى بيشتر آنان آنچه را شرك گرايان از او مى خواستند بر زبان آورد و از توحيدگرايى و يكتاپرستى و بندگى خدا به كفر و بيداد و اسارت معبودهاى دروغين سقوط كرد و درست پس از گرايش او به كفر و ارتجاع بود كه اين آيه در مورد او فرود آمد:

و من النّاس من يقول امنّا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنة النّاس كعذاب اللّه...(188)

و از مردم پاره اى هستند كه مى گويند به خداى يكتا ايمان آورده ايم، امّا ايمانشان تنها ظاهرى و زبانى است، از اين رو هنگامى كه در راه خدا مورد اذيت و آزار قرار گيرند، و از سوى شرك و بيداد به خاطر دين و آيين شان اذيت شوند، اذيّت و آزار مردم ستمكار را را بسان عذاب خدا مى پندارند.

آرى، برادران شرك گراى «عيّاش» اين گونه عهد خود را شكستند و او را زير فشار و شكنجه به شرك و كفر باز گرداندند و در ميان آنان «حرث» بدرفتارى و خشونت بيشترى نشان داد، به همين جهت هم «عيّاش» با خود عهد بست و سوگند ياد كرد كه اگر او را در خارج از قلمرو حرم امن الهى يافت، گردن بزند و داد خويش را از آن بيدادگر بگيرد.

به هر حال آنان به همان صورت وارد مكّه شدند و «عياش» به ديدار مادر رفت و او با ديدن فرزندش بيماريش رو به بهبود نهاد و سلامت خويشتن را بازيافت.

پس از چندى كه از اين جريان گذشت پيامبر به فرمان خدا دست به هجرت زد و از پى آن بزرگوار مردم با ايمان راه مدينه را در پيش گرفتند و به سوى شهر پيامبر و براى پيوستن به آن حضرت هجرت كردند و «عيّاش» نيز دگرباره راه مدينه را در پيش گرفت و به اسلام و پيامبر پيوست و در پرتو تلاش و آموزش و بهره ورى از آيات و سخنان پيامبر و عملكرد شايسته و سازنده آن حضرت از نظر انديشه و عقيده و ايمان و عمل خود را ساخت و توحيدگرايى درست كردار شد.

برادرش «حرث» كه روزى او را سخت زير فشار نهاده و اجبار به بازگشت به كفر نموده و سخت شكنجه اش كرده بود، پس از چندى در مكّه مسلمان شد و او نيز به سوى مدينه حركت كرد و پس از ورود به آن شهر با پيامبر گرامى دست بيعت داد، امّا «عيّاش» نه از اسلام او آگاهى داشت و نه از بيعت و پيوندش با پيامبر، كه بناگاه روزى در پشت مسجد «قبا» با او روبرو گرديد و بياد بدرفتارى و خشونت و شكنجه هاى او و سوگندش افتاد در يك لحظه دست به شمشير برد و سر او را از پيكرش جدا ساخت و پس از آن به او گزارش دادند كه برادرش ايمان آورده است و او بدينصورت مسلمانى را كشته است!

از عملكرد شتاب زده اش سخت پشيمان شد، و باران اشك امانش نداد؛ به حضور پيامبر آمد و جريان خود را بازگفت و درست در آن هنگام بود كه اين آيه شريفه فرود آمد:

و ما كان لمؤمن ان يقتل مؤمنا الاّ خطأً...(189)

و هيچ انسان با ايمانى را نرسد كه فرد با ايمانى را - جز به اشتباه و ناخواسته - بكشد؛ و هر كس انسان با ايمانى را به اشتباه و ناخواسته بكشد، بايد به كيفر كار ناروايش بنده با ايمان را آزاد نموده و به خانواده مقتول خونبها بپردازد مگر اينكه آنان گذشت كنند...

2 - امّا به باور برخى ديگر از جمله «ضحاك»، آخرين آيه مورد بحث در باره رويداد ديگرى فرود آمده و آن اين گونه بود: گروهى نفاقگرا و بى ايمان به ظاهر و زبان خود را توحيدگرا مى خواندند و اعلام اسلام و ايمان مى نمودند، امّا هنگامى كه در راه عقيده و ايمان با اندك رنج و فشار از سوى شرك و بيداد بر آنان مى رسيد، دست از عقيده و ايمان خود بر مى داشتند و به شرك و كفر باز مى گشتند، آرى، آيه شريفه در نكوهش آنان فرود آمد.

3 - از «قتاده» آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد كسانى فرود آمد كه از دين و ايمان خويش دست برداشته و به قلمرو حكومت شرك گراى مكّه بازگشتند.

گفتنى است كه مفاهيم سه گانه سه ديدگاه مورد اشاره، به يك مفهوم باز مى گردد و آن اين است كه اگر انسان از دين و ايمان خويش در فراز و نشيب ها دست شويد و به كفر و بيداد بازگردد، چنين كارى سخت نكوهيده است.

تفسير -

خودسازى در پرتو تلاش

در آيات پيش آفريدگار انسان درباره مراقبت از نفس و خويشتن دارى در پرتو مقررات و دستورات و هشدارهاى آسمانى روشنگرى فرمود و انسان را در مورد آينده و فرجام كارش ميان هاله اى از بيم و اميد قرار داد، اينك در مورد تلاش و كوشش براى نجات و رستگارى و كاميابى اش مى فرمايد:

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ

و هر كسى كه با شيطان و وسوسه هاى آن پيكار نموده و در راه مبارزه با دشمنان دين و آزادى خويش تلاش عادلانه و شايسته اى نمايد، و نيز با هواى دل و خواسته هاى ظالمانه نفس كه از هر دشمنى سخت تر است پيكار كند - چنين كسى در حقيقت به سود خويش اقدام كرده است و پاداش و نتيجه كارش به خود او باز مى گردد و نه به هيچ كس ديگر؛ و به خدا نيز باز نمى گردد؛

إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ.

چرا كه خدا به فرمانبردارى جهانيان نيازى ندارد و دستور و هشدار و مقررات آسمانى او براى سعادت و كاميابى مردم و تأمين منافع و مصالح و امنيّت آنان است.

و مى افزايد:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ

و آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته و خدا پسندانه انجام دادند، بى گمان ما بديها و گناهانشان را كه پيش از ايمان بدآنها دست يازيده اند، همه را از پرونده عمل آنان مى زداييم و محو مى كنيم و به خاطر انجام كارهاى شايسته چنان مى شوند كه گويى دست به لغزش و خطايى نزده اند.

وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ.

و برابر نيكوترين و شايسته ترين كارهايى كه در زندگى انجام دادند، به آنان پاداش خواهيم داد.

به باور مفسّران منظور اين است كه به كارهاى پسنديده آنان پاداشى نظير پاداش عبادت و اطاعت و فرمانبردارى از خدا خواهيم داد؛ به عبارت روشن تر منظور اين است كه: چنين كسانى گناهان و لغزشهايى كه در حال كفر انجام داده اند همه را محو مى كنيم و به عملكرد شايسته آنان در حال اسلام پاداش مى دهيم.

مرزفرمانبردارى از پدر و مادر

پس از دستور دورى گزيدن از شرك و بيداد و جهاد بر ضد ظالمان و كافران اينك وظيفه فرزندان را در برابر پدران و مادران ترسيم نموده و مرز فرمانبردارى از آنان را نشان مى دهد و مى فرمايد:

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً

و به انسان و فرزندان انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند و با رفتار شايسته و پسنديده خشنودى خاطرشان را فراهم آورد.

آن گاه هشدار مى دهد كه:

وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما

و اگر پدر و مادر تو انسان كوشيدند تا چيزى را كه به درستى و حقانيت آن دانش و آگاهى ندارى، با دنباله روى از گمراهگران و ظالمان آن را شريك و همتاى من در اطاعت و عبادت قرار دهى، در اين صورت از آن دو فرمانبردارى مكن.

با اين بيان آفريدگار هستى به انسان فرمان مى دهد كه در قلمرو كارهاى شايسته و خدا پسندانه و عالادنه اى كه انجام آنها لازم است، از پدر و مادر خويش پيروى كند و دستور آنان را در اين مورد بجان بشنود و بكار بندد، امّا در مورد كارهايى كه خدا او را آزاد ساخته است تا با تفكّر و انديشه، مشورت و تبادل نظر با ديگران و آينده نگرى و مصلحت انديشى آنها را انجام دهد و يا واگذارد، در اين قلمرو اگر بتواند خشنودى خاطر آنان را فراهم آورد بهتر است، ولى واجب نيست، امّا در كارهايى كه از نظر قرآن و اسلام ناروا شناخته شده است، هرگز نبايد سخن آنان يا هيچ كس ديگر را بپذيرد و دست به گناه و زشتى و خيانت و پليدى - كه شرك گرايى از بزرگ ترين آنان است، بزند، چرا كه مرز فرمانبردارى از پدر و مادر و فرمانروا و بزرگتر در قلمرو كارهاى شايسته و انجام وظائف است نه گناه و نافرمانى خدا.

در آيه شريفه در مورد شرك گرايى و هشدار از آن، نفى دانش و آگاهى مى كند و اين بدان جهت است كه انسان در اين راه خود را به زحمت و رنج نيفكند تا دليل و برهانى براى شرك و كفر دست و پا كند، چرا كه جز خداى يكتا خداى ديگرى نيست و چيزى كه هرگز وجود ندارد دليل و برهان يافتن براى آن ممكن نخواهد بود؛ بر اين اساس باور چنين چيزى نيز ناپسند است، چرا كه وقتى شريك و همتايى براى خداى يكتا نيست، چگونه مى توان براى اثبات آن دليل آورد؟

إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ

بازگشت شما انسان ها به سوى داورى و حكم من خواهد بود.

فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

آن گاه است كه شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت و پاداش و كيفر كارهايتان را دريافت خواهيد داشت.

داستان ايمان سعد و مخالفت مادرش

از «سعد بن بن ابى وقاص» در اين مورد آورده اند كه مى گفت: من پس از اسلام و شنيدن آيات قرآن از پيامبرگرامى در مورد نيكى به پدر و مادر، راه و روشى خدا پسندانه در خانه پيشى گرفتم و با مادرم رفتارى پسنديده و بسيار پر مهر برگزيدم. مادرم پس از ديدن تغيير اخلاق خانوادگى ام، به من گفت: هان اى سعد! اين چه راه و رسم پسنديده و سبك و شايسته اى است كه در پيش گرفته اى؟

گفتم: مادر! من به قرآن و پيامبر ايمان آورده ام و اين شيوه اسلام و ايمان آورندگان به قرآن در برابر پدر و مادر است.

مادرم از شدّت تعصّب به بت و بت پرستى فرياد بر آورد كه بايد از عقيده ات بازگردى و گرنه من اعتصاب غذا نموده و آنقدر گرسنگى مى كشم تا خود را به هلاكت افكنم و مردم تو را قاتل مادر خواهند شناخت و باران نكوهش بر تو خواهند باراند!

و آن گاه از پى تهديدش دست به اعتصاب غذا پرداخت و از خوردن و آشاميدن خوددارى كرد؛ من به او گفتم: هان اى مادر! از اين كار نادرست خويش دست بردار كه من هرگز دست از دين و ايمان خويش بر نخواهم داشت، امّا او روز نخستِ اعتصاب غذاى خود تا غروب آفتاب چيزى نخورد؛ روز دوم آغاز شد و بازهم او خويشتن دارى كرد و به كار خود ادامه داد و من ناگزير شدم كه به او سخت هشدار دهم، از اين رو گفتم: هان اى مادر! به خداى يكتا سوگند كه اگر صد جان داشته باشى و با اين روش ناپسند يك يك آنها از گلوگاهت بيرون بيايد، مطمئن باش كه من از دين و آيين خويش باز نخواهم گشت، چرا كه احترام و نيكى من بر تو به خاطر فرمان خداست و همو فرمان داده است كه در شرك و كفر و ظلم و گمراهى اطاعت پدر و مادر نارواست، اينك اين تو و اين هم آزادى انتخاب راه، مى خواهى غذا بخور و مى خواهى آنقدر به گرسنگى ادامه بده تا بميرى.

مادرم با ديدن قاطعيت عجيب من در راه دين و ايمان سخت بهت زده شده و بناگزير اعتصاب غذاى خود را شكست و آن گاه بود كه اين آيه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آ مد كه: و ان جاهداك...

گفتنى است كه مادر «سعد» نامش «حمنه» و دختر ابوسفيان بود.

نيكى به مادر در روايات

1 - «بهر بن ابى حكيم» از نياى خود آورده است كه به حضور پيامبر گرامى شرفياب شدم و گفتم:

يا رسول اللّه من ابرّ؟

اى پيامبر خدا، به چه كسى در زندگى نيكى كنم؟

پيامبر فرمود: به مادرت، قال: امّك!

آن مرد مى گويد: گفتم ديگر چه كسى؟ قلت: ثم من؟

بار ديگر فرمود به مادرت!

قال: ثم امّك!

بار سوم گفتم: در مرحله سوّم به چه كسى نيكى كنم؟

قلت: ثم مَنْ يا رسول اللّه؟

باز هم فرمود: به مادرت نيكى كن!

قال: ثم امّك!

مرتبه چهارم پرسيدم: ديگر به چه كسى اى پيامبر خدا؟

قلت: ثم مَن؟

آن گاه فرمود: به پدرت نيكى كن! و از پى آن به نزديكان و خويشاوندانت به ترتيبى كه به تو نزديكترند.

قال صلى الله عليه وآله: ثم اباك ثم الأقرب فالأقرب.(190)

2 - و نيز «انس ابن مالك» آورده است كه پيامبر گرامى فرمود:

الجنّة تحت اقدام الامّهات.(191)

بهشت زير پاى مادران شايسته كردار است.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ.

و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، به يقين آنان را در زمره شايسته كرداران وارد بهشت پرطراوت و زيبا خواهم ساخت؛ چرا كه اين پاداش راستى و درستى آنان در توحيدگرايى و يكتاپرستى و عبادت خالصانه آنان است.

پس از وصف مردم با ايمان - كه در پرتو آگاهى و آزادى ايمان مى آورند و كارهاى شايسته انجام مى دهند - اينك در مورد نفاقگرايان يا كسانى كه ايمان سست و عقيده اى متزلزل دارند، مى فرمايد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ

و از مردم پاره اى هستند كه مى گويند به خداى يكتا ايمان آورده ايم، امّا ايمانشان تنها ظاهرى و زبانى است، از اين رو هنگامى كه در راه خدا مورد اذيت و آزار قرار گيرند، و از سوى شرك و بيداد به خاطر دين و آيين شان اذيت شوند، اذيّت و آزار مردم را بسان عذاب خدا مى پندارند.

به بيان روشن تر اين كه پاره اى با اندك فشار و آزارى از سوى شرك و بيداد، از دين خود دست مى شويند و عذاب و شكنجه زود گذر مردم را بسان عذاب خدا سخت و ماندگار مى پندارند در حالى كه انسان كفرگرا بايد از عذاب خدا بترسد و راه و رسم شرك و بيداد را رها كند و ايمان آورد، نه انسان با ايمان و توحيدگرا و اميدوار به پاداش پرشكوه سراى آخرت.

وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ

اين سست ايمان ها و نفاقگرايان هنگامى كه يارى پروردگارت به سوى تو آمد، به مردم باايمان مى گويند: ما هم به همراه شما بوديم و در پيروزى بر دشمن به شما يارى رسانديم، در حالى كه آنان تنها در انديشه غنائم و در طمع گردآورى مال و ثروت اندوزى هستند و نه دين و ايمان و يا پيروزى ايمان آوردگان بر كفرگرايان و استقرار دولت عادلانه شايسته كرداران در زمين.

و آن گاه در هشدار به آنان مى فرمايد:

أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ.

آيا خدا از بافته ها و پندارهاى سست و پوچ آنان بى خبر است؟ و آيا خدا به آنچه در ژرفاى سينه هاى جهانيان - از ايمان و نفاق - نهفته است داناتر نيست؟

با اين بيان روشنگرى مى كند كه گفتار دروغين آنان بر خدا پوشيده نيست.

/ 32