/ سوره قصص / آيه هاى 60 - 56 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قصص / آيه هاى 60 - 56

56 . إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.

57 . وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

58 . وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ.

59 . وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.

60 . وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ.

ترجمه

56 - بى گمان تو هر كس را دوست مى دارى نمى توانى [او را به شاهراه هدايت ] راه نمايى، امّا اين خداست كه هركس را بخواهد [و او را شايسته بداند] راه مى نمايد؛ و او به [حال ] راه يافتگان داناتر است.

57 - و [شرك گرايان ] گفتند: اگر به همراه تو از [اين كتاب ] هدايت پيروى كنيم [مورد ستم قرار گرفته و] و از سرزمين خود ربوده [و رانده ] مى شويم؛ [آيا ما آنان را از خطر هجوم دشمن حراست نكرديم ] و آيا آنان را، در [قلمرو] حرم امنى جاى نداديم كه فرآورده ها و ثمرات هر چيزى به عنوان رزقى از نزد ما [از هر نقطه اى ] به سوى آنجا [سرازير و] گردآورى مى گردد؟ امّا بيشترشان نمى دانند.

58 - و چه بسيار [مردم ] شهرهايى را كه در زندگى خويش سرمست شده بودند، نابود ساختيم؛ اينك اين [كاخها و] سراهاى آنان است كه پس از آنها جز اندكى مورد [بهره ورى و] سكونت قرار نگرفته، و ما خود وارث آنان بوديم.

59 - و پروردگار تو هرگز نابود كننده شهرها [و مردم آنها] نيست، مگر اينكه در مركز آنها پيام آورى برانگيزد كه آيات ما را براى آنان تلاوت كند؛ و ما نابود كننده شهرها نبوديم، جز آنكه مردم آنها بيدادپيشه بودند.

60 - و آنچه به شما داده شده است كالاى زندگى دنيا و زيور آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پاينده تر است، آيا خرد خويشتن را به كار نمى گيرند؟!

نگرشى بر واژه ها

«تخطّف»: اين واژه به مفهوم ربودن و به غارت بردن چيزى از راه زورگويى و تجاوزكارى است، و از ريشه «خطف» برگرفته شده است.

«يُجبى »: از ريشه «جباية» برگرفته شده است كه به مفهوم گردآورى است.

«بطرت»: از ريشه «بطر» به مفهوم سركشى و غرورورزيدن به هنگام فراوانى نعمت هاست.

شأن نزول

به باور پاره اى نخستين آيه مورد بحث(163) در مورد «ابوطالب» فرود آمده است، چرا كه به پندار پاره اى پيامبر دوست مى داشت كه نامبرده ايمان آورد، امّا چنين نشد و اين آيه فرود آمد؛ درست همان گونه كه پيامبر دوست نداشت قاتل جنايتكار عموى قهرمانش حمزه - كه وحشى نام داشت - موفق به اسلام و ايمان گردد، از اين رو اين آيه هم در مورد او نازل گرديد كه: قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه...(164)

به هر حال اين شأن نزول را در مورد نخستين آيه شريفه از «ابن عباس» آورده اند، امّا به باور ما اين روايت بى اساس و نادرست است، چرا كه افزون بر روشن بودن ايمان و اسلام ابوطالب با اسناد و مدارك گوناگون، اين سخن از مقام والاى پيامبر خدا بسيار دور و بيگانه است كه با خواست پروردگار خود مخالفت ورزد، چرا كه اين روايت نشانگر آن است كه خدا ايمان «ابوطالب» را اراده نفرموده، امّا ايمان و اسلام «وحشى» را خواسته، امّا پيامبر درست خواسته اش در برابر خواست خداست!

با اين بيان طبق اين روايت بى اساس مفهوم آيه مورد بحث اين است كه: هان اى پيامبر! تو ايمان ابوطالب را مى خواهى، امّا من با اين كه او در راه اسلام و دفاع از تو، نهايت تلاش و جهاد قهرمانانه را نمود، نمى خواهم كه او ايمان آورد و فروغ اسلام و قرآن در گستره دل و جان او پرتو افكند! و نيز تو نمى خواهى «وحشى» كه قاتل عمويت حمزه است، ايمان بياورد، امّا من مى خواهم كه او ايمان آورد و خود نور ايمان را در دل او تابانده ام.

امّا اين روايت بى اساس و پندارهايى از اين گونه در مورد ابوطالب - كه ايمان و اسلام و مدافع بزرگ و هوشمند و شجاع اسلام و پيامبر بود - سخت از حقيقت بيگانه است و ما در تفسير سوره انعام يادآور شديم كه به اجماع خاندان وحى و رسالت «ابوطالب» مرد ايمان بود و با نور ايمان و اسلام در دل جهان را بدرود گفت.

افزون بر اين اجماع، روايات بسيارى كه نشانگر ايمان اوست از خاندان وحى و رسالت رسيده است كه برخى را در همانجا آورديم.

و نيز اشعارى كه از خود اين مرد بزرگ و با درايت رسيده است، و ما شمّه اى از آنها را آورديم، حكايت از ايمان قلبى او به اسلام و قرآن و مبدأ و معاد و به پيامبرگرامى دارد و اين سرودهاى دل انگيز بقدرى گسترده است كه اگر مى خواستيم همه را بياوريم ممكن نبود، به گونه اى كه به باور برخى از صاحب نظران، سرودهاى جالب و پرمحتوا و دلنشين ابوطالب در دفاع از اسلام و مبارزه با نيرنگ ها و كينه توزى ها و شرارت هاى شرك و بيداد - اگر گردآورى گردد - خود از يك كتاب مستقل هم فراتر مى رود.

با اين بيان هيچ انسان آگاه و با انصاف و آزادمنشى نمى تواند با وجود اين انبوه مدارك و دلايل روشن در ايمانِ بزرگمردى چون ابوطالب ترديد كند. تنها نكته اى كه در اينجا لازم است يادآورى گردد، اين است كه ابوطالب جز از راه شمشير و پيكار مسلّحانه، از همه شيوه ها در دفاع از اسلام و پيامبر از هيچ تلاش خردمندانه و هوشمندانه اى كوتاهى نكرد، و آن بزرگوار بدان دليل به پيكار مسلحانه و علنى بر ضد دشمنان پيامبر دست نزد كه مى خواست از راه تدبير و شيوه مسالمت آميز، يا آنان را به راه حق و عدالت تشويق كند و يا جلو نيرنگ ها و دشمنى ها و شرارت هايى كه از سوى آنان پس از رحلت ابوطالب بر ضد پيامبر آشكار گرديد، جلو آنها را بگيرد و گرنه او از هيچ تلاش و كوششى در راه خدمت به حق و زنده ساختن حقوق پايمال شده مردم به دست ظالمان و محافظه كاران كوتاهى نورزيد و با دلى آكنده از ايمان جهان را بدرود گفت.

تفسير -

راهيابى و گمراهى تنها به دست اوست

در آيات پيش سخن در شكوه و عظمت قرآن بود و آفريدگار هستى روشنگرى فرمود كه اين كتاب انسان ساز و آسمانى براى هدايت مردم فرو فرستاده شده است، اينك در اين مورد روشن مى سازد كه وظيفه پيامبر تنها رساندن پيام خدا و تلاوت و تفسير قرآن و آيات آن براى مردم است، نه هدايت اجبارى آنان، چرا كه راهيابى و گمراهى انسان ها تنها به دست خداست و نه هيچ كس ديگر و اوست كه هر كس را شايسته و آماده پذيرش حق بداند، راه مى نمايد و هر كس به حق ستيزى و بيداد و دنباله روى از واپسگرايان پاى فشرد، او را به كيفر گناهانش در بيراهه وامى گذارد. به هر حال در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ

بى گمان تو اى پيامبر هر كس را دوست مى دارى نمى توانى به راه راست آورى.

به باور پاره اى تو نمى توانى همه خويشاوندانت را به گام سپردن در شاهراه توحيد و تقوا قانع سازى و مجبور كنى، گرچه هدايت آنان را دوست داشته باشى.

منظور از «هدايت» در آيه مورد بحث آن مهر و لطف خداست كه به هنگام حق پذيرى و ايمان شامل حال انسان مى گردد. و خداست كه بر اين كار تواناست، چرا كه اين مهر و لطف يا كار اوست و يا به الهام و نشان دادن او به انسان كه در راه درستى كه صلاح دنيا و آخرت اوست، گام سپارد؛ و اين هر دو كار را تنها او مى داند و مى تواند و بس.

امّا آن هدايت و رهنمودى كه به مفهوم دعوت و بيان و روشنگرى است، آن كار مؤثر و سازنده نقش و كار پيامبر است كه مى فرمايد:

و انّك لتهدى الى صراط مستقيم.(165)

و به يقين تو هستى كه مردم را به راه راست راه مى نمايى و دعوت مى كنى.

به باور پاره اى منظور از هدايت در آيه شريفه، اجبار به پذيرش راه حق است و قرآن هشدار مى دهد كه تو اى پيامبر! نمى توانى كسانى را كه دوست مى دارى براى ايمان و اسلام مجبور سازى.

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: هدايت پذيرى و ايمان آوردن آنان بر عهده تو نيست.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ

ولى اين خداست كه هركس را بخواهد و شايسته بداند به لطف و مهر خود راه مى نمايد.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.

و او به حال كسانى كه حقگرا و هدايت پذيرند، داناتر است و كارها را بر اساس حكمت و مصلحت تدبير مى نمايد.

و به باور برخى منظور اين است كه: خدا هركس را بخواهد به ايمان و هدايت پذيرى ناگزير مى سازد

در دومين آيه مورد بحث در ترسيم منطق سست گروهى مى فرمايد:

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا

و گروهى از شرك گرايان بهانه آوردند و گفتند: اگر ما به همراه تو راه هدايت و نجات را برگزينيم و از آن پيروى كنيم، ما را از اين سرزمين مكّه مى ربايند و ناگزير مى سازند كه بيرون برويم.

به باور مفسّران اين سخن از مردى به نام «حرث بن نوفل» است و او بود كه گفت: اى پيامبر! حقيقت اين است كه ما مى دانيم كه دعوت تو و پيام پروردگارت حق است، امّا ما مى ترسيم اگر ايمان آوريم، ما را از سرزمين و شهر و ديارمان برانند و ما نتوانيم از حقوق خويش در برابر تجاوزكاران دفاع كنيم.

به همين جهت خدا در پاسخ اين گروه فرمود:

أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً

آيا ما پيش از اين رويداد بزرگ، مكّه را حرم امن و امان قرار نداديم؟

و آيا گزند و آسيب رسانى تجاوزكاران را، پيشتر از اين از اينان دور نساختيم تا در پرتو آسايش و امنيّت روزگار بگذرانند؟

اينك چه شده است كه از زوال امنيّت و حرمت مكه مى هراسند؟

آيا ما نمى توانيم بدانديشان و ظالمان و تجاوزكاران و دشمنان را برانيم و از خطر آنها جلوگيرى كنيم؟

آنان بايد بدانند كه در صورت پذيرش حق و گام سپردن به راه توحيد و تقوا از آرامش و امنيت بيشتر و بهترى بهره ور خواهند بود.

يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا

آيا ما آنان را در قلمرو حرم امنى قرار نداديم كه فراورده هاى گوناگون سرزمين هاى ديگر - كه رزق و روزى و نعمتى از جانب ماست - به سوى مكّه سرازير و گرد آورده مى شود؟!

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

اما بيشتر آنان نمى دانند و از نعمت هاى ما آگاهى ندارند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: امّا بيشتر آنان از قدرت و تدبير خدا آگاهى ندارند و او را نمى شناسند و ذات پاك وى را نمى پرستند و نمى دانند كه با اين حق ستيزى و ايمان نياوردنشان چه پاداش پرشكوهى را از دست مى دهند.

آفت مستى غرور

در سومين آيه مورد بحث در هشدارى تكاندهنده مى فرمايد:

وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها

و چه بسيار شهر و ديارى را كه مردم آنها مست و مغرور نعمت ها بودند و سپاس آنها را بجا نياوردند و به خود بزرگ بينى و سركشى برخاستند، نابود ساختيم.

منظور اين است كه: ما نخست به مردم آنها رزق و روزى و انواع نعمت ها را ارزانى داشتيم، امّا آنان به جاى سپاس نعمت ها، ناسپاسى پيشه ساختند و ما به كيفر كردارشان آنان را نابود ساختيم.

فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً

و اين سراها و كاخ هاى آنان است كه در همين نزديكى شما مردم مكّه از صاحبان آن تهى گرديده، و پس از نابودى عاد، ثمود، و قوط لوط - جز اندك زمانى - كسى در آنها سكونت نكرد و نزيست!

به باور گروهى آيه اشاره به شهرهاى ويران شده «عاد»، در ميان «شام» و «يمن»، و سرزمين «ثمود» در «وادى القرى»، و شهر قوم لوط در «سدوم» دارد، چرا كه مردم مكّه در سفرهاى تجارتى خويش با عبور از اين دشت ها و سرزمين ها ويرانه هاى عبرت آموز و عبرت انگيز آنها را به چشم خود مى ديدند.

وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ.

و اينك ما وارث آنان و مالك سرزمين ها و خانه هاى آنان شده ايم و كسى در آنها نيست.

آن گاه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً

هان اى پيامبر! و پروردگار تو، هرگز نابود كننده شهرها و مردم آنها نيست، تا اينكه در كانون و مركز آنها «مكّه»، پيامبرى بر انگيزد.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا

پيامبرى كه آيات ما را بر مردم بخواند و دليل هاى روشن و روشنگر ما را برايشان بيان كند.

وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.

و ما هرگز نابودگر شهرها و كيفر كننده ساكنان آنها نبوده ايم، جز اينكه مردم آنها بيدادپيشه بوده اند.

به باور پاره اى، و ما شهرها را نابود نخواهيم ساخت، جز اينكه مردمشان راه كفر و سركشى و بيداد را در پيش گيرند و در اين راه پافشارى و لجاجت كنند.

بهوش كه نعمت هاى آن جهان ماندگار است

در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به مردم ساخته و مى فرمايد:

وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها

و آنچه به شما داده شده است، كالاى فناپذير زندگى دنيا و زر و زيور آن است؛

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى

امّا آنچه نزد خداست نعمت هاى سراى ماندگار و جاودانه است كه بهتر و پاينده تر است؛

أَ فَلا تَعْقِلُونَ.

پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد تا تفاوت ميان اين دو را در يابيد؟!

/ 32