/ سوره قصص / آيه هاى 42 - 36 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قصص / آيه هاى 42 - 36

36 . فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَرىً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ.

37 . وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

38 . وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ.

39 . وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ.

40 . فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ.

41 . وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ.

42 . وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ.

ترجمه

36 - پس هنگامى كه موسى نشانه هاى ما را - در حالى كه روشن [و روشنگر] بودند - براى آنان آورد، [آنان به جاى حق پذيرى و ايمان، گستاخانه ] گفتند: اين جز افسونى ساختگى نيست، و ما اين [سخنان ] را در [تاريخ ] پدران [و نياكان ] پيشين خود نشنيده ايم.

37 - و موسى گفت: پروردگارم به كسى كه هدايت را از نزد او آورده، و [نيز] كسى كه فرجام [خوش ] آن سرا از آن اوست، داناتر است؛ بى گمان بيدادگران رستگار نمى گردند.

38 - و فرعون [رو به دار و دسته تبهكارش نمود و] گفت: هان اى سردمداران قوم! من جز خويشتن براى شما خدايى نمى شناسم، از اين رو هان اى هامان! براى من بر [خاك و] گل آتش بيفروز [و آجر بساز]؛ آن گاه برجى [آسمان خراش ] برايم پديدآور، بدان اميد كه من به سوى خداى موسى بالا روم [و در مورد او آگاهى و خبرى به دست آورم ] با اينكه من او را [در دعوتش ] از دروغگويان مى دانم.

39 - و [اين گونه ] او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشى [و ستم ] كردند، و [چنين ] پنداشتند كه به سوى ما باز گردانده نخواهند شد.

40 - پس [ما نيز] او و سپاهيانش را [به كيفر دجالگرى و بيدادشان ]گرفتيم و آنان را به دريا افكنديم؛ پس بنگر كه فرجام [كار ]بيدادگران چگونه بود.

41 - و آنان را [به كيفر بدانديشى و بيدادشان ] پيشوايانى گردانيديم كه به [سوى ] آتش [شعله ور دوزخ ] فرا مى خواندند، و روز رستاخيز [هرگز] يارى نخواهند شد.

42 - و در اين جهان [نفرين و] لعنتى [پياپى ] بدرقه [راه و نام ]آنان ساختيم؛ و روز رستاخيز [نيز] آنان از زشت رويان خواهند شد.

نگرشى بر واژه ها

«صرح»: كاخ و برج بلند و آسمان خراش.

«نبذ»: افكندن و انداختن.

«قبح»: به مفهوم زشت نمودن، دور كردن و نابود ساختن نيز آمده است.

تفسير -

موسى در كاخ فرعون

در اين آيات فرازِ ديگرى از سرگذشت درس آموز و عبرت انگيز موسى و فرعون به تابلو مى رود و اين گونه آغاز مى شود:

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِ آياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَرىً

پس هنگامى كه موسى نزد فرعون و فرعونيان رفت و نشانه هاى ما را كه روشن و روشنگر بودند براى آنان ارائه كرد و آورد، آنان به جاى حق پذيرى و انصاف، با شرارت و گستاخى بسيار گفتند: اين دعوت و اين گفتار چيزى جز افسون و جادو نيست، و اساس درستى ندارد و تنها نيرنگى است كه انسان را به اشتباه مى اندازد.

وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ.

چيزى كه موسى مى گويد، بى سابقه است و ما از پدران و نياكان خويش نيز چنين چيزى نشنيده ايم.

در اينجا جاى اين پرسش است كه با وجود دعوت هاى توحيد و آسمانى بسيار، بسان: دعوت نوح، هود، صالح، و ديگر دعوت ها و پيامبران پيشين چگونه آنان چنين دروغ آشكارى را مى گفتند كه: دعوت موسى بى سابقه و رويدادى نو ظهور است؟

به نظر مى رسد فرعونيان به يكى از دو جهت اين سخن را مى گفتند:

1 - يا به دليل فاصله بسيارى كه ميان دعوت هاى پيشين با رسالت موسى پديد آمده، به گونه اى كه دعوت هاى پيشين فراموش شده بود.

2 - و يا بدان دليل كه پدران شان نيز دعوت هاى آسمانى را نپذيرفته بودند.

با اين بيان منظور آنان آن بود كه ما هرگز نشنيده ايم كه پيشينيان ما دعوت پيامبران را پذيرفته باشند، اگر اين دعوت ها به راستى حقيقت و اصالت و محتواى درستى داشت گذشتگان پر افتخار - ما كه از نظر خرد و آگاهى از ما جلوتر بودند - آنها را گواهى مى كردند، چه كه فرد خردمندتر و نسل پيشرفته تر و رشد يافته تر، هماره از كسانى كه از آنان عقب ترند بهتر و شايسته تر مى تواند حقايق را در يابد و به آنها گرايش نشان دهد.

امّا روشن است كه اين سبك و اين گفتار آنان نيز بهانه و پندارى پوچ بيش نبود، چرا كه دعوت هاى توحيدى، يا هر حقيقت ديگرى كه بتوان آن را از راه دليل و برهان و سند و مدرك شناخت و به درستى و يا نا درستى آن پى برد، براى همه كسانى كه بخواهند و از راه درست وارد شوند، قابل شناخته شدن هست و كسانى هم كه حق ستيز و بهابه جو باشند و نخواهند، و يا از راه درست وارد نشوند، آن را نخواهند شناخت و ايمان نخواهند آورد و در اين دو محور، خردمند و هوشمند و يا خردمندتر و هوشمندتر يكسانند.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ

و موسى در پاسخ آنان گفت: پروردگار من بهتر مرا مى شناسد و ذات پاك و بى همتاى او گواه دعوت و راستگويى من است و من با داشتن چنين گواه آگاه و توانايى از بهانه جويى و حق ستيزى شما بيمى به دل راه نخواهم داد؛ آرى با داشتن آن پروردگارى كه مى داند فرجام نيكو و پاداش پرشكوه براى ما و براى همه حق طلبان و عدالت خواهان است، و آنان هستند كه پيروز و سرفرازند نه شما حق ستيزان. به بيان ديگر موسى مى خواهد روشنگرى كند كه خدا داناتر و آگاه تر است كه كدامين ما دو طرف بر راه حق گام سپرده ايم و كدامين ما بر باطل و بيداد مى رود، و حجّت هم روشن و آشكار است.

إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

چرا كه آن فرد و آن جامعه و حكومتى كه به خود ستم روا دارد و دست به گناه و زشتى يازد و ناسپاسى نعمت هاى خداكند، رستگار نمى گردد.

دجالگرى و حق ستيزى فرعون

با روشنگرى موسى و انكار دعوت او از سوى فرعون و فرعونيان، مرحله ديگرى از اين داستان آغاز مى گردد كه در اين مورد مى فرمايد:

وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي

فرعون براى فريب ديگران و در راه انكار آيات و نشانه ها و معجزه هاى موسى، رو به سردمداران پيرامون خويش كرد و گفت: هان اى سران قوم! من كه خدايى جز خويشتن براى شما سراغ ندارم، حال اين موسى چه مى گويد، من نمى دانم!

و آن گاه رو به وزير خويش نمود و گفت:

فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ

هان اى «هامان»! اينك تو آتشى بر خشت هاى گلين بيفروز و مصالح ساختمانى و آجرهاى پر دوامى فراهم آور...

فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً

و براى من برج و باروى آسمان خراشى بساز!

در اين مورد پاره اى آورده اند كه نخستين سازنده آجر فرعون بود.

لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى

تا شايد بر فراز آن آسمانخراش بروم و از آنجا از حال خداى موسى آگاهى يابم.

اين گفتار فريبكارانه را فرعون بدان جهت در آن شرايط بر زبان آورد و اين نقشه دجالگرانه را كشيد كه مردم را فريب دهد و چنين وانمود كند كه خداى موسى نيز بسان او كاخ و برج و بارو دارد و نيازمند مكان و ديگر چيزهاست!

وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ.

و من فكر مى كنم موسى دروغ مى گويد و خدايى جز من نيست تا او پيام رسانش باشد؛ با اين وصف شما آسمانخراش بساز تا تحقيق كنم و مردم را در جريان قراردهم.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ

و فرعون و سپاهيانش بناحق در روى زمين سركشى كردند و به باطل و بيداد دست يازيدند و از پذيرش حق و عدالت و رعايت حقوق و آزادى مردم و پيروى از پيامبر ما سرباز زدند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ.

و پندارشان اين بود كه رستاخيز را مى توانند دروغ شمارند و با اين انكارشان، به سوى ما بازگردانده نخواهند شد!

و مى فرمايد:

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِ

امّا سرانجام ما فرعون بيدادپيشه و خيره سر و سپاهيان او را زير تازيانه مرگبار كيفر گرفتيم و همه آن ها را به امواج خروشان نيل - كه بر آن مى نازيد و آن را از آن خويش مى پنداشت - فرو افكنديم و غرق ساختيم.

پاره اى آورده اند كه اين دريا بيرون از مركز كشور و نامش «آساف» بود.

فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ.

پس تو اى شنونده و اى پژوهشگر! نيك بنگر و بينديش كه چگونه ما فرعون و دار و دسته تجاوزكارش را از كاخ ها و بوستان ها و سرزمين شان بيرون كرديم و همه را به آبها سپرديم و نابود ساختيم!

و افزون بر نابودى آن ظالمان مى افزايد:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ

و آنان را به كيفر بدانديشى و بيدادشان فراخوانان به سوى آتش ساختيم.

لازم به يادآورى است كه اين جمله نياز به روشنگرى دارد، چرا كه ظاهر آيه چنين مى رساند كه خداى فرزانه همان گونه كه پيامبران را پيشوايان حق و راستى قرارداده، فرعون و فرعونيان را نيز رهبران و پيشوايانى قرار داده است كه مردم را به آتش دوزخ فراخوانند؛ امّا روشن است كه منظور اين نيست، بلكه منظور اين است كه خدا از انديشه و عملكرد ظالمانه و نارواى آنان گزارش داده و روشنگرى مى كند كه آنان به گونه اى حق ستيزى و بيدادگرى مى كردند و مردم را به سوى گمراهى وسوسه مى نمودند كه گويى از سوى خدا بر اين كار فرمان يافته اند، نه اينكه به راستى خدا آنان را بر اين كار گمارده باشد.

و منظور از دعوت به سوى آتش دوزخ نيز، وسوسه به انجام گناهان و زشت كردارى هايى است كه كيفر آنها آتش دوزخ است.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ.

و اينان در روز رستاخيز نه از جايى يارى مى شوند و نه مى توانند يكديگر را يارى كنند، درست بر خلاف دنيا كه يكديگر را در باطل و بيداديارى مى كنند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً

در اين جهان بر آنان لعنت هاى پياپى و پايدار نثار كرديم.

منظور از واژه لعنت، عبارت از دورى از مهر و رحمت و بخشايش خداست.

به باور پاره اى منظور اين است كه: ما در اين سرا لعنت كردن بر آنان را بر ايمان آوردگان لازم ساختيم و آنان را وادار كرديم كه بر آن بيدادگران لعنت نثار كنند.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ.

به باور «اخفش» منظور اين است كه: و اينان در روز رستاخيز نيز از نابود شدگانند.

امّا به باور «ابن عباس» آنان در روز رستاخيز به خاطر چهره هاى سياه و چشم هاى كبود خويش از زشت رويانند.

و پاره اى نيز بر آنند كه: آنان در روز رستاخيز از رسوا شدگان خواهند بود.

پرتوى از آيات

در آيات چهل و چندگانه اى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت، قرآن شريف فرازهايى درس آموز از داستان موسى، آن پيامبر بزرگ خدا را به تابلو مى برد كه سخت عبرت انگيز، تكاندهنده، نشانگر قدرت بى كران خدا و حكمت و فرزانگى وصف ناپذير او، و در بردارنده نكات ارزشمندى است كه افزون بر آنچه آمد، به پاره اى ديگر اشاره مى رود:

1 - اراده تاريخساز خدا

در آيات آغازين اين سوره مباركه آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه فرعون در سرزمين مصر به برترى جويى و سركشى و بيداد برخاست، مردم را شقه شقّه و گروه گروه ساخت و به خودى و غير خودى تقسيم نمود و همه امكانات و فرصت ها را به يك گروه داد، امّا طبقه اى را به ذلّت و اسارت كشيد و نسل بالنده آنان را كشت و زنان و دخترانشان را براى بهره كشى وانهاد و كفر و بيداد و اختناق و سانسور و دلهره و خشونت را در جامعه حاكم ساخت و تباهى ها به بار آورد تا هماره بماند و فرمانروا و خدايگان مردم باشد...

امّا خداى جهان آفرين، آن قادر آگاه حاكم بر جامعه و تاريخ اراده ديگر و خواست تاريخسازى داشت كه اين گونه بود:

الف - خدا مى خواست بر توده هاى پايمال شده و آزايخواه نعمتى گران ارزانى دارد.

ب - همان پايمال شدگان اصلاح طلب و آزادى خواه را فرمانروا و پيشواى نسل ها قرار دهد.

ج - آنان را بلند كند و ميراثبر ثروت و قدرت و امكانات استبدادگران و انحصارگران سازد.

د - و به استبدادگران خون آشام همان چيزى را كه از آن مى ترسيدند و آن همه كند و زنجير و داغ و درفش و دخمه ها و زندانهاى مخفى و آشكار فراهم آورده و نقشه هاى ابليسى براى گريز از آن مى كشيدند همان را به آنان نشان دهد.

و نريد ان نمنّ على الّذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين...(150)

و شگفتا كه خداى توانا با ظرافت حيرت آورى اراده خود را تحقق بخشيد و روشن ساخت كه آن قادر آگاه است كه بر جامعه و تاريخ حكومت مى كند نه لاف و گزاف ها و شقاوت هاى خودكامگان.

2 - آخرين اميد

آنچه آمد نمونه و سمبلى است از تحقق وعده خدا بر پيروز ساختن آزاديخواهان، عدالت طلبان، روشنگران، درست انديشان و اصلاحگران بر نيروهاى سركوبگر استبداد و جمود و ارتجاع و تعصّب و انحصارگران قدرت و امكانات ملّت ها و دنباله روان كودن و بى فكر و خمود آنها، امّا نمونه كاملتر و جامعتر و زيباترِ آن، در فرجام تاريخ و آينده جهان روى خواهد داد و با ظهور حضرت مهدى عليه السلام عدل و داد و مهر و محبّت و آزادى و آزادگى و فرزانگى و برازندگى، و مهر و مدارا در كران تا كران زمين و زمان جاى ستم و ارتجاع را خواهد گرفت.

اميرمؤمنان به هنگام تلاوت و تفسير آيه مورد(151) اشاره فرمود:

هم آل محمد صلى الله عليه وآله يبعث اللّه مهديهم بعد جهدهم فيعزّهم و يذل عدوهم.(152)

منظور از اين گروه كه وارث زمين و زمان و پيشوايان عصرها و نسل ها خواهند شد، خاندان وحى و رسالت اند.

خداى فرزانه امام مهدى عليه السلام، بزرگ اصلاحگر اين خاندان خداجو و بشر دوست را پس از رنج ها و نگرانيهاى بسيارى كه بر آنان در راه حق و عدالت وارد مى گردد، برخواهد انگيخت و به آنان عزت و شكوهى وصف ناپذير ارزانى داشته و دشمنان حق و عدالت را خوار و رسوا خواهد ساخت.

3 - قدرت نمايى حيرت انگيز خدا

از شگفتى هاى وصف ناپذير داستان موسى، از جمله اين است كه: آفريدگار هستى اراده تاريخى و خواست تاريخساز خود را در همان قلمرو استبداد و ارتجاع و به دست عوامل سركوبگر آن و در كاخ فرعون و آغوش خود او و با امكانات و نعمت هايى كه به او ارزانى داشته است تحقّق مى بخشد، نه بيرون از دسترس او؛ و اين حيرت انگيز است، چرا كه آيات و روايات نشانگر آن است كه:

الف - موسى در كنار جاسوسان و چند قدمى دستگاه مخوف اطلاعاتى فرعون ولادت مى يابد.

ب - خدا كسانى از همان فرعونيان را بيارى مادرش به هنگام ولادت فرزند كسيل مى دارد.

ج - از همانان برايش كشتى كوچك و بدون نا خدا مى سازد.

د - از همانان گسيل مى دارد تا آن كشتى را به ساحل برند.

و - فرعون و همسرش را شيفته و شيداى او مى سازد.

ز - و سرانجام او را در آغوش فرعون و همسرش آرامش و امنيّت مى بخشد تا مراحل ديگر وعده اش را تحقق بخشد!(153)

4 - هشدار از همكارى با بيدادگران

قرآن و فرهنگ عدالت آفرين و آزادى بخش آن مردم را بر همكارى و همراهى با آزاديخواهان و شايسته كرداران و پرواپيشگان و اصلاح گران راستين و بشردوست، كه راهشان راه نيكى و تقواست سفارش مى كند، و در همانحال از تعاون و همكارى با ستم و تجاوز هشدار مى دهد. تعانوا على البرّ و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان...(154)

و نيز سخت هشدار مى دهد كه مباد بر بيدادگران و خودكامگان و پايمال كنندگان حقوق و آزادى و امنيت انسان ها تكيه كنيد و به آنان كشش قلبى يا فكرى و يا عملى داشته باشيد كه آتش خشم خدا شما را مى سوزاند: و لا تركنوا الى الّذين ظلموا فتمسّكم النار.(155)

و داستان موسى اين درس را مى دهد كه: پروردگارا! به شكرانه نعمتى كه به من ارزانى داشتى، من هرگز در زندگى همكار و همراه و يار و ياور كناهكاران و ظالمان نخواهم بود. قال ربّ بما انعمت علّى فلن اكون ظهيراً للمجرمين.(156)

فلسفه تحريم پشتيبانى از ظالمان و استبدادگران نيز روشن است، چرا كه آنان در هر عصر و زمان و هر جامعه و تمدّنى انگشت شمارند و اين خود ستمديدگان و توده هاى در بند هستند كه فريب آنان را مى خورند و در بخش هاى گوناگون به خدمت به بارگاه ستم آنان كمر مى بندند و خويشتن را بلا گردان و فدايى آنان مى سازند و به نقشه هاى ابليسى آنان جامه عمل مى پوشانند.

چهارمين امام نور در اين مورد به يكى از بازى خوردگان بارگاه ستم چه زيبا هشدار مى دهد كه مى فرمايد:

او ليس بدعائهم اياك حين دعوك جعلوك قطباً ادار بك رحى مظالمهم، و جسراً يعبرون عليك الى بلاياهم، سلّما الى ضلالتهم، داعيا الى غيّهم، سالكاً سبيلهم، يدخلون بك الشكّ على العلماء و يقتادون بك قلوب الجّهال اليهم...(157)

هان اى زهرى! آيا امويان پليد و استبدادگر تو را به سوى خود دعوت نكردند و به وسيله تو مركزى نساختند كه آسياى بيدادشان بر محور آن بگردد؟

آيا تو را پل پيروزى براى گذر به سوى نكونساريها و بدبختى ها نساختند؟

آيا به وسيله تو نردبانى به سوى گمراهى و گمراهگرى، سخنورى براى فريب و جهالت، و رهروى براى راه ننگبارشان فراهم نياوردند؟

و ايا به وسيله تو و ژست و سيماى روحانى و علمى و فقهى تو علما و دانشمندان خداپرست و راستين و اصلاح طلب را زير سؤال نبرده و دل هاى ساده دلان را به دام نمى افكنند؟

5 - ياد خدا و اعتماد به او

از درسهاى انسانساز سرگذشت موسى، يكى هم اين است كه اوهماره ياد خدا را بر دل، نام بلند و پرشكوه او را بر لب، و مهر و عشق او را بر قلب دارد و هماره به او اعتماد مى كند و در فراز و نشيب و پيچ هاى تند زندگى از او يارى مى طلبد، براى نمونه:

الف - پس از يارى به مرد ستمديده و كيفردادن به جاسوس تجاوزكار دستگاه ستم، رو به بارگاه خدا مى آورد كه: قال ربّ انى ظلمت نفسى فاغفرلى...(158) پروردگارا، من برخويشتن ستم كردم، مرا ببخش و بيامرز.

ب - به هنگام حركت از مصر رو به بارگاه او مى كند كه: ربّ نجّنى من القوم الظالمين. پروردگارا، مرا از گروه بيدادگران نجات بخش!

ج - زمانى كه روبه «مدين» آورد، دست نيايش به سوى آسمان گشود كه: عسى ربّى ان يهدينى سواء السّبيل.(159)

اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست راه نمايد.

د - و آن گاه كه به دختران شعيب در آب دادن به گوسفندان براى خشنودى خدا يارى كرد، دگرباره زمزمه كرد كه:

ربّ انّى لما انزلت الى من خير فقير.(160) پروردگارا،من به هر نيكى و نعمتى كه بسويم فرو فرستى سخت بدان نيازمندم.

6 - رعايت حقوق انسانها

از آياتى كه گذشت اين اصل انسانى و اسلامى دريافت مى گردد كه انسان با ايمان و پروا پيشه آن كسى است كه حقوق بندگان خدا را ارج گذارد و در جهت رعايت حقوق مردم گام سپارد و از حق كشى و حق شناسى بپرهيزد؛ درسى كه جامعه ما و ديگر جامعه هاى اسلامى سخت به آن نيازمندند و سوگمندانه با داشتن چنين مكتب و آيين و مقررات انسانسازى كه رعايت حقوق و حرمت انسانها را سخت ارج مى گذارد، بدان چندان بها نمى دهند و اين يكى از مهم ترين راز عقب ماندگى و انحطاط اين جامعه ها و حاكميت زور و استبداد و انحصار بر آن ها، و فرار سرمايه هاى ارزشمند علمى و انسانى و مادى و معنوى و بى اعتبارى جهانى آن هاست.

آرى، در اين سرگذشت مى بينيم كه حضرت «شعيب» با آگاهى از خدمت موسى، يا آن جوان ناشناس در آب دادن به گوسفندانش، بى درنگ او را به خانه خويش دعوت مى كند تا پاداش كارش را به او بدهد و نشان مى دهد كه حق، دادنى است و سخت مورد احترام است، ان ابى يدعوك ليجزيك اجرما سقيت لنا...(161)

/ 32