/ سوره قصص / آيه هاى 35 - 31 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 20

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قصص / آيه هاى 35 - 31

31 . وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ.

32 . اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ.

33 . قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ.

34 . وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ.

35 . قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِ آياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ.

ترجمه

31 - [آن گاه ندا رسيد كه ] عصاى خويش را بيفكن!

پس هنگامى كه آن را [افكند و] ديد به گونه اى سخت مى جنبد كه تو گويى مارى كوچك و سبك خيز است، [از ترس آن ] پشت كنان دور شد و باز نگشت. [دگرباره ندا رسيد كه ] هان اى موسى! [باز گرد و] پيش بيا و نترس، چرا كه تو در امنيّت هستى!

32 - دست خويشتن را در گريبانت فرو بر تا بى هيچ [عيب و ]آسيبى، [از قدرت آفريدگارت درخشنده و] سپيد بيرون بيايد؛ و [براى رسيدن به آرامش خاطر و مصون ماندن ] از ترس [و هراس ] بازويت را به بدن خود بچسبان [و با آرامش و اقتدار در برابر هر آن كسى كه بايد قرار گير]، پس اين دو [معجزه بزرگ ]، دو دليل از جانب پروردگارت به سوى فرعون و سردمداران [قوم ] اوست، چرا كه آنان گروهى [حق ستيز و] نافرمانند.

33 - [موسى ] گفت: پروردگارا، من يك تن از آنان را كشته ام، از اين رو مى ترسم [آنان ] مرا بكشند.

34 - و برادرم هارون از من زبان آورتر [و سخنورتر] است، از اين رو او را به همراه من، به دستيارى گسيل دار كه [رسالت و دعوت ] مرا گواهى كند، چرا كه من مى ترسم [فرعون و فرعونيان ] مرا دروغگو شمارند.

35 - [خدا تقاضاى او را پذيرفت و] فرمود: به زودى بازوى تو را به وسيله برادرت استوار [و پرتوان ] مى سازيم و براى شما چيرگى [و اقتدارى آشكار] قرار مى دهيم؛ پس به بركت [معجزه ها و ]نشانه هاى [قدرت ] ما، آنان بر شما دست نخواهند يافت، [آنگاه ] شما و هر كه از شما پيروى نمايد [سرفراز و] چيره خواهيد بود.

نگرشى بر واژه ها

«جان»: در اصل به پديده اى ناپيدا گفته مى شود و به همين تناسب به مار كوچك و سبك خيز و چابك كه برق آسا از ميان گل و گياه و شن و خاك مى گذرد، گفته شده است.

«جناح»: به مفهوم بال است كه در انسان به دست و بازو گفته مى شود.

«افصح»: گوياتر و زبان آورتر.

«ردء»: يار و ياور.

تفسير -

انگيزش موسى از سوى پروردگار

در اين آيات فرازِ ديگرى از داستان انسان ساز و درس آموز موسى به تابلو مى رود و قرآن از انگيزش او از سوى خدا و گزينش وى به مقام والاى رسالت و پيام رسانى آن انسان آزادى خواه و اصلاح طلب سخن دارد.

در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ

و عصاى خود را بيفكن!

در اين آيات بانوعى تكرار از داستان موسى رو به رو مى گرديم، چرا؟

دليل تكرار داستان موسى، يا تكرار فرازها و صحنه هايى از آن، براى آن است كه به پيروان كتاب هاى آسمانى، به ويژه يهود - كه ادّعاى پيروى و دوستى او را داشتند - اتمام حجّت گردد و همه راه ها براى گرايش آنان به سوى حق گشوده شود، چرا كه آنان بسيار از دوستى آن حضرت سخن مى گفتند، و روشن است كه اگر كسى فردى را دوست داشته باشد، از وصف او شادمان مى گردد و به كسى كه در فضيلت او سخن مى گويد علاقه و ارادت پيدا مى كند.

افزون بر اين نكته، در هر فراز و صحنه اى از سرگذشت موسى يا ديگر داستان هاى قرآن كه بظاهر تكرار به نظر مى رسد، در حقيقت تكرار نيست، چرا كه هر بار، نكات جديد و درسهاى نوين و انسان سازى ضمن آن طرح مى گردد.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْ آمِنِينَ.

پس موسى به فرمان خدا عصاى خويش را به زمين افكند، هنگامى كه به آن نگريست، ديد شگفتا! آن عصا به شكل اژدهايى در آمده است كه از نظر سرعت و چابكى، و شدت جست و خيز و چالاكى بسان مارى سبك خيز است. اين منظره او را به وحشت افكند و باعث شد كه پشت به عصا كند و بگريزد، و به جاى نخست خويش باز نگردد.

از اين نكته عجيب كه عصاى موسى به خواست خدا به اژدها تبديل شد، در مى يابيم كه جوهر و سرشت اجسام يكى است و به همين دليل هم با وجود فاصله بسيارى كه ميان چوب و حيوان وجود دارد، بر اثر قدرت نمايى حق و اعجاز پيامبر خدا، يكى به ديگرى تبديل مى گردد؛ و نيز از همين زاويه روشن مى شود كه وقتى انقلاب و دگرگونى عصا به مار و يا اژدهايى هراس انگيز ممكن باشد، سپيد و درخشان شدن جسم سياه و يا گندمگون - كه تنها دگرگونى رنگ است و نيازى به دگرگونى ماهيت پديده و جسم ندارد - كارى آسانتر است، و اين همان معجزه دوم حضرت موسى بود كه آفريدگارش به او فرمود:

اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ

اينك دست خود را در گريبانت فروبر و بيرون آور تا بدون هيچ عيب و نقص و بيمارى و پيسى سپيد و درخشنده بيرون آيد.

وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ

و دستت را بر سينه ات بگذار تا هراسى كه از اين تحوّل شگرف و هراس انگيز بر دلت سايه افكنده و قلب تو را ناآرام و ترسان ساخته است، بر داشته شده و دل آرام گيرد و به ساحل اطمينان و اميد لنگر اندازد.

به باور پاره اى منظور اين است كه موسى براى انجام فرمان خدا مصمم تر شود، و ترس و هراس او را به سستى نكشاند و پايدارى و پايمردى پيشه سازد و با شهامت و ايمان پيام حق را به گوش بندگان برساند و از فراز و نشيب ها و واكنش ها نهراسد، نه اينكه دست روى سينه خويش بگذارد.

به بيان ديگر گاه «دست» و يا «دو دست» كنايه از خود انسان است، براى نمونه، هنگامى كه گفته مى شود: «لبيك و الخير بين يديك» منظور اين نيست كه خير و خوبى ميان دو دست شماست، بلكه منظور اين است كه: خير پيش و برايتان سعادت و سلامت و سرفرازى باد، كه در اينجا «دو دست»، به مفهوم خود فرد آمده است.

و نيز هنگامى كه قرآن مى فرمايد:

ذلك بما قدمت يداك...(148)

منظور اين است كه اينها به خاطر كارهايى است كه تو در زندگى انجام داده اى، نه اينكه دو دست تو، چرا كه آنها ابزار و فرمانبردار انسانند.

واژه «جناح» را پاره اى به مفهوم دست، و پاره اى ديگر به معناى بازو گرفته اند، و به باور ما دور به نظر نمى رسد كه به مفهوم «بازو» باشد؛ همان گونه كه بازو گاه به مفهوم خود انسان و خود صاحب بازو به كار مى رود، و در اينجا نيز «جناح» به مفهوم خود شخص آمده باشد، چنانكه در اين آيه آمده است كه مى فرمايد:

سنشدّ عضدك باخيك...(149)

به زودى بازوى تو را به وسيله برادرت استوار و نيرومند مى سازيم؛ كه منظور نيرومند ساختن خود موسى با برانگيخته شدن برادرش به يارى اوست.

با همه آنچه در اين مورد آمد، ممكن است كه واژه «جناح» به مفهوم دست باشد.

به باور پاره اى هنگامى كه موسى عصا را افكند و اژدهايى هراس انگيز پديدار شد، خود آن حضرت بسان كسى كه از ترس دو دست را مى گشايد و پناه گاه مى جويد، دو دست را گشود، به همين جهت پيام آمد كه دو دست خود را از ترس اين مار يا اژدهاى هراس انگيز نگشاى و نترس، چرا كه اين معجزه تو و سند راستى رسالت و نبوت توست و به تو زيان نخواهد رساند.

و نيز از آنجايى كه وقتى انسان دستخوش ترس شديد شد، دو دست خود را بسان بال مى گشايد تا پرواز كند و خود را نجات دهد، ممكن است منظور اين باشد كه هان اى موسى! آرام باش و پر و بال ترس و دلهره را جمع كن و دل قوى دار!

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر سپيدى و درخشندگى دست، تو را دستخوش هراس ساخته، آن را به سينه بچسبان تا به ساحل آرامش برسى!

فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ

و اين دو دليل و نشانه و معجزه روشن و روشنگر از سوى پروردگار تو بر درستى و راستى پيام آورى و رسالت توست.

إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ

آرى، تو را با اين معجزه روشن به سوى فرعون و سردمداران نظام بيدادپيشه اش مى فرستيم،

إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ.

چرا كه آنان مردمى هستند كه از قلمرو فرمانبردارى خدا و مرزهاى مقررات عادلانه و انسان سازش بيرون رفته، و به ناسپاسى و كفرانگرى و حق كشى و پايمال ساختن حرمت و حقوق بشر، كه بدترين و سهمگين ترين گناهان است روى آورده اند.

موسى رو به بارگاه خدا آورد و گفت: پروردگارا، خود نيك مى دانى كه من يكى از فرعونيان را سالها پيش در دفاع از حقوق ستمديده اى كشته ام، از اين رو مى ترسم كه آنان مرا به بهانه انتقام بكشند.

قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ.

و افزود:

وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً

از اين گذشته، برادرم هارون از نظر زبان و بيان از من گوياتر و زبان آورتر است...

به باور پاره اى، موسى بدان دليل اين جمله را بيان فرمود كه در زبانش اندك گير و گرهى بود كه پيشتر در مورد علت آن سخن رفت.

و لازم بيادآورى است كه خدا به دعاى موسى آن گره را از زبانش گشود و بر طرف ساخت.

فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي

پس او را به همراه من براى رساندن پيامت برانگيز و بفرست تا يار و پشتيبان من باشد و رسالت مرا گواهى كند و از من حمايت نمايد،

إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ.

چرا كه من مى ترسم فرعون و فرعونيان رسالت مرا دروغ شمارند و دعوتم را تكذيب كنند.

آن حضرت از آنجايى كه مى دانست و جود همتا و حمايت گرى، چون برادرش هارون، در رساندن پيام بر اساس حكمت و مصلحت است، اين تقاضا را كرد و گرنه چنين نمى گفت.

پاره اى در تفسير آيه گفته اند: منظور اين است كه برادرم هارون را به همراهم بفرست تا فرعون دعوت و رسالت مرا گواهى كند و حق را بپذيرد.

پروردگارش دعاى خالصانه او را پذيرفت و فرمود: ما بازوان تو را به وسيله برادرت در اين راه استوارى و اقتدار مى بخشيم و هماره ياريت خواهيم كرد.

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ

اين نيز استعاره ديگرى مى باشد و منظور اين است كه: ما پيامبرى ديگر به همراه تو روان مى سازيم و تو را به وسيله او يارى مى كنيم و دعوتت را گواهى و تاييد مى نماييم.

وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً

و در همه مراحل و فراز و نشيب ها، براى شما دليل و برهانى آشكار و نيرومند - كه درستى و برترى و حقانيت دعوت را نشان دهد و بر هر مانعى چيره گردد - در اختيارتان مى گذاريم.

فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِ آياتِنا

تا به بركت آيات و نشانه و معجزه هايى كه به شما داده ايم، آنان از شما بترسند و به شما دسترسى پيدا نكنند.

و آن گاه نويد پيروزى به آنان مى دهد و مى فرمايد:

أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ.

و سرانجام شما و رهروان راه آسمانى و عادلانه شما، بر فرعون و فرعونيان تجاوزكار و خودكامه پيروز خواهيد شد.

گفتنى است كه اين چيرگى و پيروزى نويد و پيروزى ديگرى جز پيروزى به وسيله دليل و برهان است كه پيشتر نويد آن را داد، چرا كه پيروزى از راه منطقِ نيرومند و دليل و برهان يك چيز است و پيروزى از نظر ظاهر و درهم نورديدن دشمن تجاوز و نابود ساختن او چيز ديگرى است؛ و موسى همان گونه كه خدا فرموده بود در هر دو ميدان پيروز شد، و او و ياران و ايمان آوردگان به او بر فرعون و نظام خودكامه او پيروز شدند و قدرت و امكانات و شهر و ديار آنان را خدا به اينان سپرد.

از پنجمين امام نور آورده اند كه در يك روايت طولانى فرمود:

فلمّا رجع موسى الى امرأته قالت من أين جئت؟ قال من عند ربّ تلك النار...

هنگامى كه موسى عليه السلام نزد همسرش بازگشت، او گفت: از كجا مى آيى؟

پاسخ داد: از نزد پروردگار اين آتش. به هر حال او سرانجام براى دعوت فرعون به توحيد و تقوا و عدل و داد و تن دادن به كرامت و آزادى انسان و وانهادن شيوه زورمدارانه و انحصارى در اداره جامعه به سوى او رفت. گويى هم اكنون آن پيامبر خدا را مى نگرم كه با شكوه و اقتدار، در جبّه اى پشمين، عصايى در دست، پاپوشى از پوست حيوان و ليف خرما بر پا، بر در كاخ پر زرق و برق فرعون ايستاده است و مى خواهد نزد آن ديكتاتور خيره سر و مغرور برود و او را به عدل و داد و رعايت حقوق انسانها فراخواند.

هنگامى كه به پاسداران كاخ رسيد، آنان پرسيدند چه مى خواهى و چه كسى را مى جويى؟

گفت: فرعون را،

براى چه؟

گفت: من فرستاده پروردگار جهانيان به سوى او و فرعونيانم.

به فرعون گزارش گرديد كه جوانى شكوهبار و تماشايى بر در كاخ ايستاده و خويشتن را پيامبر خداى جهانيان مى خواند.

فرعون به دژخيمانش گفت: زنجير از گردن يكى از شيرهاى درنده برگيرند و رها كنند تا او را بدرد.

برنامه فرعون اين بود كه هرگاه بر كسى خشم مى گرفت و او جسارت و جرئت از خود نشان مى داد، به شيربان مى گفت او را جلو شيرها ببريد و زنجير از شير برداريد تا وى را پاره پاره كند.

موسى بايد از نُه درب و نُه بند و ايستگاه و پاسگاه پى در پى بگذرد تا در قلب كاخ به فرعون برسد.

دربها يكى پس از ديگرى گشوده شد و او تا نزديك فرعون راهنمايى گرديد، امّا آنجا بود كه شيرهاى درنده به سوى او رها شدند، و بر خلاف انتظار، فرعون بهت زده و حيران تماشا مى كرد كه شيرها به جاى دريدن موسى، به تواضع در برابر او پرداختند و دم جنباندند و خو درا بر روى دو پاى او افكندند.

فرعون وحشت زده و غرق در بهت و حيرت رو به درباريان و نزديكان خويش كرد و گفت:

رأيتم مثل هذا قط؟

آيا تا كنون نظير اين رويداد عجيب و شگفت آور ديده ايد؟

پس از سخنانى كه ميان موسى و فرعون مبادله گرديد، آن مردك مغرور گفت: هان اى موسى! مگرنه اين است كه ما تو را در كودكى پرورديم و از تو نگاهدارى و پرستارى كرديم؟...

و آن گاه با خودسرى و سنگدلى دستور داد دست هاى او را بگيريد و به بند كشيد و به دژخيمان دستور داد گردنش را بى درنگ - به جرم دعوت به حق و عدالت و آزادى خواهى و اصلاح طلبى و دعوت به رعايت حقوق بشر - بزنند...

امّا خداى پر مهر و توانا فرشته وحى را بيارى موسى گسيل داشت و در قلب كاخ فرعون، جبرئيل شش تن از دژخيمان او را يكى پس از ديگرى از پا درآورد.

فرعون وامانده و ذليل شد، چرا كه ديد هر كس به قصد تجاوز به آزادى و امنيت موسى به سوى او گسيل مى شود در دم نابود مى گردد، از اين رو گفت: او را رها كنيد تا ببينيم چه مى گويد و كارى به كارش نداشته باشيد.

موسى با بيانى گرم و گيرا دعوت خويش را در كاخ فرعون طنين افكن ساخت و از پى دعوت به توحيدگرايى و آزادگى و ايمان به خداى يكتا دست بر گريبان كرد و بيرون آورد، ديدند به گونه اى سپيد و زيبا و درخشنده است كه فروغ دل انگيز آن چهره موسى را در پس دستش فرو پوشانده است.

از پى آن، عصاى خود را افكند كه ناگهان به اژدهايى هراس انگيز تبديل شد و تمام كاخ را گويى ميان دو لب قرار داد.

وحشتِ وصف ناپذيرى فرعون و يارانش را فراگرفت. او رو به موسى آورد كه تا فردا به ما مهلت بده تا در اين مورد بينديشيم، و از پى آن ديگر رويدادها و تحولات پديد آمد كه كار به نابودى فرعون و فرعونيان و پيروزى موسى و هارون و نجات بنى اسرائيل از اسارت انجاميد كه در فرازهاى ديگر اين سرگذشت درس آموز همه راخواهيم نگريست.

/ 32