سوره مؤمنون آيه هاى 110 - 101 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 18

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوره مؤمنون آيه هاى 110 - 101

101. فَإِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلآ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَومَئِذٍ وَلاَ يَتَسَآءَلُونَ.

102. فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

103. وَمَن خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَاُوْلئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِى جَهَنَّمَ خَالِدُونَ.

104. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ.

105. أَلَمْ تَكُنْ ءايَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ.

106. قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوماً ضَآلِّينَ.

107. رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ.

108. قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونَ.

109. إِنَّهُ كَانَ فَرِيْقٌ مِن عِبَادِى يَقُولُونَ رَبَّنَا ءامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ.

110. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِى وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ.

ترجمه

101 - پس هنگامى كه در صور دميده شود، ديگر آن روز [و پس از آن ]در ميان آنان نه نسبت [و پيوند] خويشاوندى خواهد بود و نه از [سرنوشت ]يكديگر مى پرسند.

102 - پس آن كسانى كه [در آن شرايط سرنوشت ساز] ميزانهاى [عملكرد]شان سنگين است [و در زندگى خداپسندانه رفتار كرده اند]، آنان همان رستگارانند.

103 - [امّا] كسانى كه ميزانهاى [عملكرد شايسته ] آنان سبك باشد، آنان كسانى هستند كه خويشتن را [در زندگى دنيا] باخته اند؛ [و ]در [آتش شعله ور ]دوزخ ماندگار خواهند بود.

104 - [در آنجا] آتش [سخت و سوزان ] چهره هاى آنان را مى سوزاند؛ و آنان در آن [بخاطر سوختن سر و صورت و يا باز شدن لبها و پديدار شدن دندانها، گويى عبوس و] ترشرويند.

105 - [به آنان ندا مى رسد كه:] آيا نه اين بود كه آيات [روشن و روشنگر ]من [هماره ]بر شما تلاوت مى شد و شما [نيز] هميشه آن را دروغ مى شمرديد [و نمى پذيرفتيد]!!

106 - [با خفّت و خوارى ] مى گويند: پروردگارا! [چرا، امّا ]تيره بختى ما بر ما چيره شد و ما مردمى گمراه بوديم.

107 - پروردگارا! ما را از اينجا بيرون بر [و بر ما ببخشاى ]، و آنگاه اگر باز [به گناه و بيداد] بازگشتيم [ديگر] در آن صورت ما بيدادپيشه خواهيم بود.

108 - [در پاسخ آن سياهكاران ] مى گويد: [به آتش دوزخ درآييد و] در آن گم شويد و [ديگر] با من سخن نگوييد.

109 - چرا كه گروهى از بندگان من بودند كه [در دنيا] مى گفتند: پروردگارا! [ما ]ايمان آورديم؛ پس بر ما ببخشاى و به ما رحم كن و تو بهترين مهربانانى.

110 - امّا شمايان، آنان را به باد تمسخر مى گرفتيد؛ تا ياد مرا از خاطرتان بردند و شما [آنان را مسخره مى كرديد و] بر آنان مى خنديديد.

نگرشى بر واژه ها

«نفخ»: دميدن سخت؛ و نيز به مفهوم وزيدن باد زهرآگين و نابودكننده بر چهره آمده است؛ امّا در آيه شريفه مفهوم و تفسير ويژه اى دارد كه در تفسير آيه خواهد آمد.

«كلوح»: به در هم كشيده شدن پوست چهره و لب ها بر اثر سوختگى و بازماندن دهان و پديدار شدن دندانها گفته مى شود.

«شقوة»: به مفهوم تيره بختى و ضد نيكبختى است.

تفسير -
سرنوشت رستگاران و نگونساران در آستانه رستاخيز

در آيات پيش سخن از عالم برزخ بود؛ اينك در مورد روز رستاخيز و سرنوشت رستگاران و نگونساران مى فرمايد:

فَإِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَومَئِذٍ

هنگامى كه در آستانه رستاخيز در صور دميده شود، ديگر در آن روز در ميان آنان پيوند خويشاوندى نيست.

گفتنى است كه در صور دو بار دميده مى شود كه بار نخست همه مى ميرند، و با دميدن دوم همه زنده مى شوند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه وقتى بار نخست بر صور دميده مى شود و همه مى ميرند، ديگر ميان آنان هيچ رابطه خويشاوندى وجود ندارد.

امّا «ابن مسعود» مى گويد: هنگامى كه در آستانه رستاخيز بر صور دميده مى شود و همه زنده مى گردند، آن روز ميان آنان ديگر پيوند خويشاوندى نيست.

منظور از نبود پيوند و نسبت خويشاوندى اين است كه كسى ديگر نمى تواند به نزديكان و خويشان خود مهر و محبّتى بورزد و كارى براى آنان انجام دهد و آنان با اينكه يكديگر را مى شناسند، بخاطر امواج گرفتاريها هر كدام تنها در انديشه نجات خويش هستند، و ديگران را گويى از ياد برده اند و بر آنان نمى انديشند.

به باور «حسن» واژه «صور» جمع «صورت» مى باشد؛ و منظور آيه شريفه اين است كه:

وقتى در آستانه رستاخيز جانها بر كالبدها باز مى گردد و روحها بر پيكرها دميده مى شود و مردگان به خواست خدا از دل گورها سر برمى آورند، ديگر اثرى از پيوند خويشاوندى نيست.

گفتنى است كه منظور از نبودن رابطه خويشاوندى و پيوند بخاطر اين است كه خويشاوندى و پيوند براى يارى رسانى به هنگام نياز و برطرف ساختن گرفتارى و خطر به هنگام هجوم بلاهاست، هنگامى انسانها در شرايطى قرار گيرند كه تنها در انديشه خود باشند و نه ديگرى، روشن است كه اين پيوند و رابطه خويشاوندى بى ثمر است و چنان است كه گويى وجود ندارد.

از اين رو آيه مورد بحث، بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

يوم يفرّ المرء من اخيه و امّه و ابيه و صاحبته و بنيه.(143)

پس هنگامى كه آن فرياد گوشخراش در رسد،

روزى كه آدمى از برادرش،

و از مادر و پدرش،

و از همسر خويش و پسرانش مى گريزد.

به باور پاره اى، منظور آيه شريفه اين است كه در آن روز هيچ كس بر حسب و نسب و پيوند و خويشاوندى افتخار نمى كند؛ و درست بر خلاف دنيا كه آن را عامل امتياز به شمار مى آورند آنجا كسى از آن نه دم مى زند و نه بهره اى مى جويد.

با اين بيان، روح و پيام آيه اين است كه: در آنجا عامل برترى و سرفرازى و سرمايه نجات و رستگارى به عملكرد درست و شايسته اى است كه انسان در زندگى انجام داده و از پيش فرستاده است نه عامل خويشاوندى و يا امتيازات ظاهرى ديگر.

پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:

كل حسب و نسب منقطع يوم القيامة الاّ حسبى و نسبى.(144)

پيوند هر حسب و نسبى در روز رستاخيز - جز پيوند خويشاوندى با من - گسسته خواهد بود.

وَ لاَ يَتَسَآءَلُونَ.
و در آن روز مردم از حال و روز و سرنوشت يكديگر پرسش نمى كنند؛ در حالى كه در دنيا مردم از حال يكديگر مى پرسند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه كسى از كسى تقاضايى نمى كند كه بار گناه را از دوش او بردارد.

آيا اين دو آيه با هم ناسازگارند؟

در آيه مورد بحث، قرآن به روشنى بيانگر اين نكته است كه در روز رستاخيز، مردم از حال و روز و سرنوشت يكديگر نمى پرسند؛ در حالى كه در آيه ديگرى مى فرمايد:

فأقبل بعضهم على بعض يتسآئلون.(145)

آن روز مردم به يكديگر روى آورده و از حال و روز يكديگر مى پرسند - با اين بيان جاى اين پرسش است كه آيا ميان اين دو آيه ناهماهنگى و ناسازگارى است؟

پاسخ :
ميان اين دو آيه هيچ گونه ناسازگارى و ناهماهنگى نيست؛ چرا كه رستاخيز، مراحل و حالات و موقعيّت ها و جايگاههاى گوناگون و متعدّدى دارد؛ در برخى از آن شرايط و جايگاهها مردم به گونه اى در انديشه سرنوشت و نجات خويش هستند كه به يكديگر توجّه ندارند و پرسش نمى كنند، امّا در برخى حالات و مراحل چرا.

به باور پاره اى، در روز رستاخيز، مردم در انديشه خويش هستند و از يكديگر پرسش نمى كنند و تنها به هنگام وارد شدن شايستگان به بهشت پرطراوت و زيباست كه از حال و روز يكديگر مى پرسند؛

با اين بيان تنها آن مردمى از سرنوشت يكديگر مى پرسند كه بخاطر انديشه، عملكرد و گفتار شايسته خويش، دچار ترس و هراس نمى گردند و خود را مورد لطف خدا مى نگرند.

سنجش كارهاى انجام شده در روز رستاخيز

لا پس از اشاره به دميدن صور در آستانه رستاخيز و برپايى آن روز سرنوشت و پاداش و كيفر، اينك به موضوع سنجش عملكردها پرداخته و مى فرمايد:

فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

پس آن كسانى كه در روز رستاخيز، ميزانهاى عملكردشان بخاطر فرمانبردارى خدا و انجام كارهاى شايسته سنگين است، آنان همان مردم رستگار و كاميابند.

و در اشاره به سرنوشت مردم بيدادپيشه و زشت كردار مى فرمايد:

وَ مَن خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَاُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِى جَهَنَّمَ خَالِدُونَ.

امّا آن كسانى كه بخاطر نداشتن كارهاى شايسته، ميزانهاى عملكردشان سبك و بى وزن است، آنان كسانى هستند كه هستى خويش را در زندگى باخته و با چهره هايى گرفته و در هم كشيده وارد دوزخ گرديده و در آنجا ماندگار خواهند شد.

در ادامه سخن، در مورد سرنوشت بيدادگران مى افزايد:

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ

شعله ها و شرارهاى مرگبار و سوزان آتش بر چهره دوزخيان مى رسد و مى سوزاند.

وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ.

و آنان از شدّت عذاب و آتش سوزان و سوختن چهره و سر و صورتشان، لبهايشان در هم كشيده شده و دندانهايشان پديدار مى گردد.

به باور پاره اى، منظور اين است كه چهره هاى دوزخيان بر اثر سوختن لبها و پخته شدن سرشان درهم كشيده شده و دندانهايشان آشكار گرديده و در نتيجه عبوس و ترشرو خواهند بود.

نكوهش سخت زشتكاران

پس از موضوع سنجش عملكردها و افكنده شدن ظالمان به دوزخ، اينك در اشاره به نكوهش سخت آنان از سوى خدا مى فرمايد:

أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ

آنگاه ندا مى رسد كه هان اى گناهكاران!

اى ظالمان!
اى دوزخيان!
آيا نه اين است كه آيات روشن و روشنگر من بر شما تلاوت مى گرديد؛ و دليل و برهانهاى روشن و آشكار من در دنيا بر شما بيان مى شد!!

فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ.

امّا شما بجاى انديشه و پذيرش حق، آنها را دروغ مى شمرديد!

آنان در پاسخ آفريدگارشان زبان به اعتراف مى گشايند كه:

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا

پروردگارا! چرا همين گونه بود؛ امّا تيره بختى و بدانديشى و زيانكارى دامانگير ما گرديد و شقاوتمان بر ما چيره شد و در نتيجه دست به گناه و بيدادى يازيديم كه رهاوردش نگونبختى و نگونسارى كنونى ماست.

وَكُنَّا قَوماً ضَآلِّينَ.

و ما مردمى گمراه و دور از حق و عدالت بوديم.

در آيه مورد بحث، به گناه - كه مايه تيره بختى است به طور مجاز - تيره بختى و شقاوت گفته شده است؛ چرا كه سهمگين ترين تيره بختى و شقاوت يا عامل آن، گناه و زشت كارى، و وانهادن فرمانبردارى خدا و عبادت او و دروغ شمردن حق و انكار وحى و رسالت است.

و نيز گناهكاران و ظالمان مى افزايند:

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا

پروردگارا! ما را از اين آتش شعله ور بيرون آور و به دنيا بازگردان تا اين بار كارهاى شايسته انجام دهيم و هرگز بر گرد گناه و زشتى نگرديم.

فَاِنْ عُدْنَا فَاِنَّا ظَالِمُونَ.

پروردگارا! اگر اين فرصت را دگرباره به ما دادى و ما دگرباره به گناه و بيداد روى آورديم، در آن صورت بيدادپيشه و در خور سخت ترين كيفرها خواهيم بود.

«حسن» در اين مورد مى گويد: آخرين سخن و تقاضاى ظالمان و گناهكاران در دوزخ از بارگاه خدا همين است و پس از آن ديگر از فشار عذاب بسان الاغ ناله مى كنند.

در هشتمين آيه مورد بحث، پاسخ آفريدگار هستى را در برابر تقاضاى آنان مى آورد كه به آنان مى فرمايد:

قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا
بسان سگ ها دور گرديد و خاموش شويد و به درون آتش برويد.

اين پاسخ و اين واژه در مورد سگها و در پاسخ سر و صداى بى جا و زوزه آنها به كار مى رود و آنگاه اگر در مورد انسانى به كار رود، به منظور نشانگرى نهايت خفّت و خوارى او، و در خور كيفر بودن اوست.

وَلاَ تُكَلِّمُونَ.
و به منظور به خفّت و خوارى كشاندن بيشتر دوزخيان، و نشان دادن خشم خود از آنان دستور داده مى شود كه ديگر لب فرو بنديد و با من سخن ميگوييد.

واين بدان جهت است كه وقتى بخواهند به كسى اهانت روا دارند و بر خفّت و خوارى او بيفزايند ديگر با او سخن نمى گويند و بدينسان برخوارى و نگونسارى او مى افزايند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: ديگر در مورد تقاضاى نجات از عذاب با من سخن نگوييد كه من عذاب را از شما برنخواهم داشت.

گفتنى است كه در آيه شريفه، گرچه نكته مورد نظر به صورت نهى آمده است، امّا بدان دليل كه در سراى آخرت فرمان و هشدار در كار نيست و آنجا جاى عمل نمى باشد، به نظر مى رسد مطلب، همان نفى تقاضاى آنان براى نجات از آتش و عذاب است.

در نهمين آيه مورد بحث، در اشاره به دليل عدم پذيرش تقاضاى آنان مى فرمايد:

إِنَّهُ كَانَ فَرِيْقٌ مِن عِبَادِى يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ.

اين عدم پذيرش تقاضاى شما دوزخيان بدان جهت است كه در دنيا پيامبران و بندگان با ايمان من رو به بارگاه من آورده و نيايشگرانه مى گفتند: پروردگارا! ما به تو ايمان آورديم پس بر ما ببخشاى و مهر و رحمت خود را نصيب ما ساز كه تو بهترين مهربانانى؛ و منظورشان از اين كار به دست آوردن خشنودى من و پاداش سراى آخرت بود؛ امّا شما بجاى همراهى با حق و عدالت، آنان را به باد ريشخند مى گرفتيد.

آرى! شما بجاى پذيرش آيات روشن و روشنگر من و همراهى و همدلى و همكارى با حقگرايان، آنان را به باد تمسخر مى گرفتيد.


فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً

به باور پاره اى، منظور اين است كه: امّا شما آنان را به بند اسارت و بردگى كشيده و به بيگارى وا مى داشتيد و حقوق و آزادى آنان را پايمال مى ساختيد.

امّا به باور پاره اى ديگر، آنان هنگامى كه مردم توحيدگرا و حق طلب را اذيّت مى كردند، مسخره كنان با اشاره به شايسته كرداران مى گفتند: اينان را تماشا كنيد كه به زندگى سخت و ناگوار دنيا دل خوش داشته و به اميد پاداش پرشكوه آخرت روزگار مى گذرانند، در حالى كه نه رستاخيزى در كار است و نه پاداش و كيفرى!

آيه مورد بحث، در حقيقت بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

و إذا مرّوا بهم يتغامزون(146).

و شرك گرايان و ظالمان چون بر مردم با ايمان گذر مى كردند به انگيزه تمسخر آنان، اشاره چشم و ابرو با هم مبادله مى نمودند.

حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذكِْرِى

تا بر اثر سرگرمى به اذيّت و آزار خوبان و شايستگان و تمسخر آنان، ياد مرا فراموش كرديد.

در اين فراز از آيه دليل فراموشى خدا بوسيله ظالمان را، به ظاهر مردم با ايمان شمرده است و اين بدان جهت است كه سرگرمى تبهكاران به تمسخر و اذيّت و آزار مردم با ايمان، باعث شد كه آنان هرگز در باره خدا و سراى آخرت و بهشت و دوزخ نينديشند و به راه حق گام نسپارند.

وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ.

و شما بوديد كه به آنان مى خنديديد.

/ 40