صلح امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صلح امام حسن مجتبی (ع) - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سير تشيع در ايران: صلح امام حسن مجتبي (ع)

داوود الهامي

نوميدي امام حسن (ع) از مردم عراق

امام حسن (ع) بعد از ياس و نوميدي از مردم عراق، آمادگي خود را به كناره گيري از خلافت اعلام نمود و نامه اي بدين شرح به معاويه فرستاد:

اما بعد فان خطبي انتهي الي اليأس من حق احييه و باطل اميته و خطيك خطب من انتهي الي مراده و انني اعتزل هذا الامر و اخليه لك و ان كان تخليتي اباه شرا لك في معادك ... [1]

(كار من در احياي حق و ميراندن باطل سرانجام به نوميدي رسيد و كار تو كار كسي است كه به مرادش رسيده باشد، من بناچار از كار بر كنار مي شوم و آن را به تو وا مي گذارم ، هر چند كناره گيري من شري است بر تو در روز قيامت، و زود پشيمان مي شوي اي معاويه، چنانكه غير از تو كسانيكه در باطل قيام كرد و يا از حق دست برداشت پشيمان شد، آنگاه كه پشيماني سودي نبخشيد ...)

امام حسن (ع) عبدالله بن نوفل را به سوي معاويه فرستاد تا تمايل وي را به كناره گيري از خلافت به اطلاع معاويه برساند و درباره مواد صلحنامه با معاويه مذاكره نمايد. عبدالله خود را به معاويه رساند و گفت امام حسن (ع) به وي ماموريت داده است تا درباره شرايط صلح از طرف او مذاكره كند.

معاويه از شنيدن اين سخن خوشحال شد ورقه اي سفيد را بر گرفت و ذيل آن را مهر و امضاء كرد و به عبدالله گفت: اين ورقه سفيد را نزد حسن (ع) ببر و از او خواهش كن كه هر چه خود مي خواهد بر آن بنويسد. معاويه از اطرافيان خود نيز خواست تا بر مهر و امضاي او شاهد باشند.

عبدالله با ورقه سفيد و همراه با جمعي از اشراف قريش و بزرگان شام به سوي امام حسن (ع) بازگشت و به امام (ع) گفت معاويه با همه شرايطي كه براي شما از او خواسته ايم موافقت كرده است و شما آنچه را بخواهيد مي توانيد بر اين ورقه سفيد مرقوم داريد.

مواد صلحنامه در تاريخ متفاوت ثبت شده است [2] و شايد جالبترين نكته اين پيمان، قبول عفو عمومي كامل همه پيروان و اصحاب علي (ع) از سوي معاويه باشد. معاويه با قبول اين شرط كذب ادعاي خود را كه براي انتقام از خون عثمان مي جنگيد و تنبيه هم? مسئولان قبل او را خواستار بود، ثابت مي كند.

امام مجتبي (ع) با موافقت نامه امضاء شده به كوفه مراجعت نمود بدنبال او معاويه نيز با نيروي نظامي خود به شهر كوفه رسيد. و از باب الفيل وارد مسجد جامع شد [3] و در مسجد گروههاي مختلف يكي پس از ديگري با وي بيعت كردند بيعت مردم كوفه و احساسات آنها نسبت به معاويه متفاوت بود، بسياري از ايشان سياست ابن الوقتي را براي حفظ منافع خود در پيش گرفته و در بيعت با معاويه خوشرقصي مي‌كردند و برخي از آنها حتي بجاي دست، پايش را مي بوسيدند و در مقابل حاكم جنايتكار اموي سر تعظيم فرود مي آوردند . جمعي ديگر هرگز نمي توانستند تنفر و حتي دشمني خود را نسبت به معاويه پنهان سازند ولي با وجود اين ناچار بودند كه خود را با شرايط و اوضاع جديد سازگاري دهند [4] سخنان تند و گفتگوهاي انزجارآميز ميان گروههاي آشتي ناپذير در ميان دو طرف رد و بدل گرديد.

شكوه امام از مردم كوفه

معاويه و عمر و عاص اصرار كردند در اين مجلس امام حسن (ع) نيز سخناني ايراد نمايد، سخناني را كه امام (ع) در اين مجلس ايراد نمود از هر لحاظ شايان توجه است گر چه مورخان آن را نقل كرده اند و‌ليكن سخنان امام (ع) با عبارات و محتواي متفاوت ثبت شده است.

گويا مختصرترين آن، نقل مسعودي و طبري [5] است . طبق نقل مسعودي امام حسن (ع) خطاب به مردم كوفه فرمود: فان الله هداكم باولنا و حقن دماءكم باخرنا و ان لهذا الامر مدة و الدنيا دول قال الله عزوجل لنبيه محمد (ص) قل ان ادري اقريب ام بعيد ما توعدون ... ثم قال في كلامه ذلك يا اهل الكوفة لو لم‌تذهل نفسي عنكم الا لثلاث خصال لذهلت: مقتلكم لابي، و سلبكم ثقلي ، و طعنكم في بطني [6] اي مردم خداوند شما را بوسيله اول ما اهل بيت (محمد و علي) هدايت كرد و خونهاي شما را بوسيله آخر ما (عطف به خودش) حفظ فرمود براي اين امر (خلافت) مدتي است و چيزي فاني و زودگذر است اصولا دنيا بي ثبات و بي قرار است و خداوند به پيامبرش فرمود: بگو نمي دانم كه شايد اين همه آزمايش براي زماني (محدود) باشد.

سپس امام به خصوص مردم كوفه را مخاطب ساخته فرمود: اي مردم کوفه! من از شما دلسرد نشدم مگر به خاطر سه چيز پدرم را کشتيد. و اثاثم را غارت کرديد و نيز. به شکمم زديد. ابن ابي الحديد, شرح مفصلي از سخنان امام حسن (ع) را در اين مقام روايت كرده است. امام (ع) در اين سخنان دلائل خود را به كناره گيري از خلافت علاوه بر جاه طلبي و عصيان معاويه و موضع ناپايدار و غير قابل اعتبار بودن مردم كوفه توصيف مي نمايد و حتي به زمان پدرش اشاره مي كند كه چگونه عراقيان در آن زمان آن حضرت را تر ك گفتند [7]

ابوالفرج اصفهاني جمله ديگري از سخنان امام (ع) را نقل كرده است كه در آن امام (ع) مي فرمايد: انما الخليفة من سار بكتاب الله و سنة نبيه (ص ) و ليس الخليفة من سار بالحور ذلك ملك ملك ملكا يمتع قيلا ثم تنقطع لذته و تبقي تبعته [8] خليفه (جانشين پيامبر ) كسي است كه خود را در راه خدا وسنت پيامبرش وقف كند و خليفه نبايد ستمگر و پرخاشگر باشد، كسيكه ستمگر باشد تنها پادشاه (ملك) است و كارش اين است بر كشور حكمراني مي‌كند. بهره‌اش اندك و لذتش كوتاه باشد و فقط نشاني از او بر جاي مي‌ماند.

علل كناره گيري امام (ع)

مدارك تاريخي نشان مي دهد، علل كناره گيري امام حسن (ع) از خلافت و عقد پيمان صلح با معاويه، عشق به صلح، تنفر از سياست بازي و ايجاد نفاق و اختلاف در صفوف مسلمين و علاقه‌مندي آن حضرت به جلوگيري از خونريزي در ميان مسلمانان بوده است علاوه بر اين آن بزرگوار از نتايج مصيبت باري كه براي خود و خاندان و شيعيان و پيروان صديقش در صورت اقدام به جنگ، حاصل مي شد، كاملا آگاه بود . چنانكه در پاسخ حجر بن عدي مي گويد: كه وي براي حفظ جانها پيروان راستين و ممتاز خود از خلافت صرفنظر كرد. [9]

بدين جهت امام حسن (ع) واقعيتهاي سياسي را كه آن روز حاكم بر جامعه ي اسلامي بود، پذيرفت تا اينكه فرصت و زمان مناسب بدست آورد و نگرش فكري تشيع را بر پايه زمينه هاي عقيدتي آن تحكيم بخشد.

گر چه امام مجتبي (ع) با كناره گيري از خلافت، اين عنوان را از دست داد ولي عنوان امامت شيعيان را همچنان عهده دار بود و تا زماني كه آن حضرت زنده بود، شيعيان او را به عنوان امام دوم خود مي شناختند.

از اقدام امام حسن (ع) به صلح بعضيها به شدت انتقاد كردند و حتي برخي از شيعيان از اين خبر هولناك چنان محزون شدند كه براي خود آرزوي مرگ نمودند ولي در مجموع به عنوان عمل شايسته ستايش كه بدانوسيله وي با احزاب مخالف مصالحه كرد و وحدت آن را حفظ نمود، توصيف كردند و آن سال كه سال چهل ويكم هجرت بود عام الحماعه (سال هميشگي) ناميده شد و حديثي نيز در اين رابطه از پيامبر اكرم (ص) نقل گرديد كه فرمود ان ابني هذا سيد اهل الجنه و سيصلح الله به بين فئتين عظيمتين من المومنين [10] اين فرزند من (حسن) آقاي اهل بهشت است و او شعبه هاي مسلمين را با هم متحد ساخت)

و از اينكه رسول اكرم (ص) از اين صلح خبر داده بخوبي بر مي آيد كه در آن زمان حكم ضروري دين براي امام حسن (ع) فقط صلح بوده است.

از اينرو شيعيان از اقدام امام (ع) در مقابل خوارج و گروههاي افراطي كه وي را بخاطر صلح با معاويه سرزنش قرار مي دادند، دفاع مي نمودند.

معاويه ماهيت خود را آشكار ساخت

معاويه در خطبه اولين نماز جمعه خود در كوفه چنان خود را رسوا و بي اعتبار ساخت كه تا ابد روي سياهش، سياهتر گرديد. و اينكه خون عثمان را به بهانه خلافت كرده بود به خوبي روشن نمود و به باطل بودن خود و اينكه به هيچ اصول و مبنايي پاي بند نيست اقرار كرد و در حضور عموم مردم گفت: ايها الناس ، ما اختلفت امة بعد نبيها الا ظهر اهل باطلها علي اهل حقها ثم انتبه فندم فقال الا هذه الامه ... [11]

اي مردم هيچ امتي بعد از پيامبرشان اختلاف نكردند مگر اينكه اهل باطل بر آنان پيروز شد. بعد متوجه شد و ديد به باطل بودن خود اقرار كرده گفت مگر اين امت بعد رو به اهل عراق كرد و طوري سخن گفت كه فهماند خون عثمان را بهانه خلافت قرار داده بود والله ما قاتلتكم لتصلوا و لا لتصوموا و لا لتحجوا و لا لتزكوا، انكم لتفعلون ذلك و لكني قاتلتم لا تامر عليكم و قد اعطاني الله ذلك و انتم كارهون الا و اني كنت منيت الحسن اشياء و اعطيته اشياء و جميعها قدت قدمي لا افي بشي منها له [12]

بخدا سوگند من با شما جنگ نكردم كه شما نماز بخوانيد و يا روزه بگيريد و حج كنيد و زكاه بدهيد شما خود اين اعمال را بجا مي آوريد بلكه با شما جنگيديم تا بر شما امير شده حكومت كنم و يا اينكه شما آن را خوش داشتيد خدواند آن را به من داد و من حسن را آرزومند كردم و وعده‌هائي به او دادم كه تمامي آنها را زير پاي من است و به هيچيك وفا نمي‌كنم
معاويه با اين سخن اشاره مي‌كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در حفظ حكومت خود بكار خواهد بست. [13]

موضع امام پس از كناره گيري از خلافت

امام حسن (ع) پس از آنكه از خلافت كناره گرفت با خاندان خويش،كوفه را ترك گفت و در مدينه اقامت گزيد و بدون درگيري در سياست عمر خود را به پايان رساند. موضع آن حضرت پس از كناره گيري ، مي توان از اين موضوع دريافت كه معاويه طي نامه اي از امام (ع) خواسته بود تا در نبرد بر عليه طغيان يكي از خوارج كه در شرف انفجار بود، شركت كند . امام در پاسخ نامه فرمود من جنگ با معايه را به منظور برقراري صلح در ميان مردم مسلمان ترك گفته ام و هرگز در مبارزه از جانب او شركت نمي‌جويم‌ [14]


[1] . علل الشرايع ج 1/211 طبع قم

[2] . كشف الغمه ج 1/ 170 ـ مطالب السئول ص 68 ـ 69 ـ ابن اعثم كوفي ، 4 ص 159 ببعد ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16/ 22 ـ طبري ج 2/ ص 3‌ـ 4ـ دينوري ص 218 استيعاب ج 1/ 355 صواعق المحرقه ابن حجر هيثمي ص 134 ـ فصول المهمه ص 145

[3] . بامداد روشن ص 154 ـ مقاتل الطالبين ص 7/17

[4] . مراجعه شود به ابن اعثم كوفي ج 4/ 161 ـ طبري ج 2/ 6 ـ يعقوبي ج 2 / 215 ـ مقاتل ص 68 ـ 73

[5] . طبري ج 2 / 6

[6] ـ مروج الذهب ج 3 / ص 9

[7] ـ ‌شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16/28

[8] ـ مقاتل الطالبين ص 72 ـ‌ 73 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16/49

[9] ـ الامامه و السياسه ص 230

[10] ـ مروج الذهب ج 3/8 كشف الغمه ج 1 / 155 ـ فصول المهمه ص 135 ـ صواعق ابن حجر ص 134 و 190 مناقب ابن شهر آشوب ج 2 / 157 تفسير ابن كثير ج 2/ 155 + و تذكره ابن جوزي ص 111 صحيح بخاري ج 2/198 ـ اسد الغابه ج 2 /13 و مدارك ديگر

[11] ـ مقاتل الطالبين ص 69

[12] ـ ارشاد مفيد ص 173 مقاتل الطالبين ص 70 ـ كشف الغمه ج 1/162 ـ طبري ج 4 / 124

[13] ـ‌ ارشاد مفيد ص 173 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16 ص 15

[14] انساب الاشراف, بلاذري 3 الف ص 138 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج16/ ص14 کامل ابن اثير ج3/205.

/ 1