شرح خطبه متقین در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه متقین در نهج البلاغه - نسخه متنی

سید مجتبی علوی تراکمه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


لغزش پا، اگر آسيبى به او برسد، در زمانى نه چندان طولانى، از بين رفته و بهبود مى يابد.

اين رباعى را ابن سكيت اندكى پيش از وفاتش سروده بود و خود وى گرفتار آفت زبان شد و از دنيا رخت بربست.

ميانه روى در زندگى و ملبسهم الاقتصاد


الملبس بالفتح و الملبس بالكسر كمنبر: ما يلبس به، جمع، ملابس.

يعنى آنچه انسان خود را با آن مى پوشاند و جمع آن ملابسن است.

اقتصاد عبارت است از: ميان كارى، ميانه روى در هر كار، به اندازه خرج كردن و تعادل دخل و خرج را حفظ نمودن.

علم اقتصاد: يكى از رشته هاى علوم اجتماعى است كه درباره ى كيفيت فعاليت مربوط به دخل و خرج و چگونگى روابط مالى افراد جامعه، با يكديگر و اصول و قوانينى كه بر امور مذكور حكومت مى كند و وسايلى كه بايد در عمل، با توجه به مقتضيات زمان و مكان اتخاذ شود، تا موجبات سعادت و ترقى جامعه و رفاه و آسايش افراد آن تامين گردد، بحث مى كند.

با جمع بندى معانى ملبس و اقتصاد، مفهوم اين جمله، اين است كه متقين چه در پوشيدنى و لباس "با رعايت كميت و كيفيت و شرائط زندگانى اجتماعى موجود
زمانى و مكانى"، چه در حفظ تعادل دخل و خرج و به اندازه مصرف نمودن و چه كارهاى ديگر، ميانه روى را رعايت نموده از افراط و تفريط مذموم به دورند. به عنوان مثال عدم رعايت اقتصاد در لباس با توجه به شرايط موجود در جامعه، مذمت دارد زيرا پوشيدن لباسهاى گرانقيمت و نامناسب، شهرت زا و مذموم است.

روش زندگى امام صادق عليه السلام در اين مورد، گوياى اين حقيقت مى باشد و اينكه زمانها و مكانها در لباس پوشيدن، مستقيما دخالت دارند.

سفيان ثورى و امام صادق


سفيان ثورى آن جناب را، در حالى كه لباس خوبى به تن داشت ملاقات نمود و بى درنگ به عنوان شناخت نقطه ضعف، در زندگى آن حضرت، زبان را به اعتراض گشوده، روش وى را به انتقاد گرفته، گفت:

و الله ما لبس رسول الله مثل هذا اللباس و لا على و لا احد من آبائك!:

به خدا سوگند نه پيامبر و نه على احدى از پدرانت همانند لباس تو نپوشيده اند !

فقال له: ان رسول الله كان فى زمان مقفر جدب فاما اذا اقبلت الدنيا فاحق بها ابرارها لافجارها.:

فرمود: پيامبر در زمانى كه فقر و ندارى، جامعه را در بر گرفته بود زندگى مى كرد و لباس آن زمان همان بود كه پيامبر و نياكانم پوشيده بودند، اما اگر دنيا روآورد، يعنى شرايط زندگى عوض شود و فقر و پريشانى، رخت بربندد و به جاى آن دارايى و شادمانى نشست. در چنين زمانى ابرار و نيكوكاران اولى هستند كه از دنياى مرفه، بهره ببرند، نه فاجران و بدكاران.

گرچه سفيان، زمان پيامبر و معصومان پيشين را با زمان امام صادق عليه السلام يكى مى ديد اما اشتباه مى كرد و امام با انگشت گذاشتن به نقطه ى اشتباه وى به او پاسخ داد.

امام صادق و مرد صوفى


فرد ديگرى از همين گروه "صوفى مسلكان" به امام صادق عرض كرد:

اصلحك الله، ذكرت ان على بن ابيطالب عليه السلام كان يلبس الخشن، يلبس القميص باربعه دراهم و نرى عليك اللباس الجديد فقال: ان عليا صلوات الله عليه كان يلبس فى زمان لا ينكر و لو لبس مثل ذلك اليوم، لشهر به، فخير لباس كل زمان لباس اهله.

خدا تو را اصلاح نمايد، يادآورى كردى كه على بن ابى طالب عليه السلام لباس خشن و زبر مى پوشيد، پيراهنى به قيمت چهار درهم به تن داشت كه نمايانگر اعراض از زخارف دنيا و نشانه ى زهد است، اما مى بينم شما بهترين و نيكوترين لباس پوشيده ايد "آيا اين تضاد عملى در سيره ى شما شگفت انگيز نيست؟"

امام صادق عليه السلام فرمود: جدم امير مومنان، در زمانى مى زيست كه با پوشيدن آن لباس، در آن زمان بر او خرده نمى گرفتند و بر وى ايرادى نبود، زيرا شرايط زندگى جامعه ى آن روز، همان نوع لباس را مى پسنديدند و اگر غير از آن لباس "بهتر و با قيمت بيشتر" مى پوشيد، مورد انتقاد قرار مى گرفت و برعكس زمان و شرايط جامعه ى امروز، اين است كه اگر من لباس آن روز جدم عليه السلام را بپوشم، بر من خرده مى گيرند. "امام صادق عليه السلام قاعده ى كلى تطبيق با جامعه را براى وى بيان نموده" و فرمود: بنابراين، بهترين لباس هر زمان، لباس مردم آن زمان است كه با اجتماع مطابقت دارد.

معناى ديگر اين كلمه "ملبس" مفهوم مصدرى آن است. يعنى متقين در هر حال، هر زمان و مكان در پوشش، اقتصاد و ميانه روى را رعايت مى كنند، يعنى ميانه روى را به مفهوم عام، در جميع شئون زندگى و با ابعاد گسترده اش، چه امور مادى و چه
معنوى، حتى در عبادات كه راه تقرب به خداست، فراموش نكرده و راه خود را ادامه مى دهند. عن ابى الجارود عن ابى جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ان هذا الدين متين فاو غلوا فيه برفق و لا تكرهوا عباده الله الى عبادالله، فتكونوا كالراكب المنبت الذى لاسفرا قطع و لا ظهرا ابقى:

ابوجارود از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه پيامبر فرمود: اين دين "اسلام" محكم و استوار است، اين راه دور را با رفق و مدارا بپيماييد تا به مقصد برسيد. با سخت گيرى، بندگان خدا را به عبادت پروردگار بى ميل نكنيد، چرا كه راه دور را با سرعت پيمودن، همانند سوارى است كه باشتاب نه راه را به پايان مى رساند و نه مركبى براى او باقى مى ماند.

به هر حال از ميانه روى و تعادل كه بگذريم. از يكسو با افراط و زياده روى و از سوى ديگر با تفريط و كوتاه آمدن مواجه مى شويم كه هر دو مذموم است.

دنياى كنونى شاهد اسراف كارى و تبذير است كه از اسراف بدتر است. اين عدم تعادل و زياده روى در خرج و اقتصاد، جامعه را فرسوده نموده و مشكلات زيادى را به بار مى آورد.

ابوالاعلى مودودى، در كتاب اسلام و مشكلات اقتصادى، پس از اينكه مفاسد كنونى جامعه را، از اسراف و تبذير سرمايه داران مى داند، مى نويسد: اين ثروتمندان، زنان را يكى از لوازم زندگى خود قرار داده و گروهى زنان بد عمل و رقاصه هاى بى بندوبار را، استخدام نموده و عده اى مردان را، دلالهاى اين راه ننگين ساخته اند.

آواز و خوانندگى، نوع ديگرى از سرگرمى اينان است. براى همين كار، عده اى به عنوان خواننده، رقاص، هنرپيشه، موسيقى دان و آهنگ ساز، براى خود خريده به كار گرفته اند.

اين گروه در اسراف كارى ضد اسلامى، به جايى رسيده اند كه ساختمانهاى بزرگ
و مجلل درست كرده اند كه پس از مرگ در آن دفن شوند و از اين بدتر آنكه براى سگهاى خود، اطاقهاى عالى ساخته و مربيانى استخدام كرده اند كه به سگها رسيدگى كنند و در اين راه، ثروت هنگفتى را بيهوده به هدر داده اند.

اين گروه با عدم تعادل و ميانه روى، به اقتصاد جامعه ضربه ى جبران ناپذيرى مى زنند و گروه ديگر، با نام زهد و اعراض از دنيا از كسب و كار و فعاليت، دست كشيده اقتصاد را نابرابر و فرسوده مى سازند، اين گروه "صوفيان" به نام ديندارى و در لباس زهد، چه اعمالى كه مرتكب نمى شوند و چه گفتارى كه مايه ى شرمندگى است از آنها بازگو نكرده اند. حكاياتى از اين گروه نقل شده است كه عوام را، به حيرت كشانده تا چه رسد به دانشمندان.

بيهوده گويى صوفيان


ابن جوزى، در كتاب تلبيس ابليس مى نويسد: ابوموسى دئيلى گفت: از ابايزيد بسطامى شنيدم كه مى گفت: دوست دارم قيامت برپا شود، تا خيمه ام را بر جهنم نصب كنم! مردى از او پرسيد چرا يا ابايزيد؟! گفت: براى اينكه مى دانم، اگر جهنم مرا ببيند خاموش مى گردد و من رحمت بر خلايق خواهم بود.

حكايت ديگرى در همين كتاب، آمده كه به اين شرح است: ابايزيد مى گفت: سبحانى سبحانى، منزهم منزهم، چقدر سلطنت من عظيم است. گفتار ديگر او اين است كه: براى نخستين بار كه حج نمودم، خانه ى خدا را ديدم و در نوبت دوم، تنها صاحب خانه را ديدار نمودم، بدون اينكه خانه را ببينم و در مرتبه ى سوم، نه خانه را ديدم و نه صاحب آن! به خدا سوگند "لوائى اعظم من لواء محمد صلى الله عليه و آله و سلم پرچم رهبرى من در قيامت از پرچم محمد صلى الله عليه و آله و سلم عظيم تر و بزرگتر است!!!.

علت نامگذارى اين گروه به اين نام صوفى اين است كه جامه ى پشمين مى پوشند
پشمينه پوش. مى گويند پشمينه پوشى، از هر لباسى به تواضع نزديكتر است. بنابراين متقدمان صوفيان، لباس پشمى به تن مى كردند

وجه ديگر در انتخاب اين نوع لباس، اين است كه مى گويند: پيامبران لباس پشمى مى پوشيدند و براى تاييد گفتار خود حديثى نقل كرده اند كه پيامبر بر الاغ سوار مى شد و جامه ى پشمين به تن داشت.

حسن بصرى گويد: هفتاد نفر بدوى "بيابان نشين" را ديدم كه همگى پشمينه پوش بودند.

فروتنى و مشيهم التواضع


مشى: رفتن، رفتن به نرمى، حركت دادن پاها و نقل آنها از مكانى به مكان ديگر، خواه تند باشد و خواه آهسته، مشى كردن، راه رفتن، خط مشى، روش كار، مسير كار و نحوه ى اجراى امور.

مشى الرجل مشيا اذا كان على رجليه، سريعا او بطيئا و الجمع مشاه. امش بدائك ما مشى بك.

تواضع: فروتنى كردن و از جاى خود برخاستن براى احترام ديگرى، اسم مصدر آن فروتنى و جمع: تواضعات، يعنى اهل تقوا به هنگام راه رفتن، از تندروى كه نشانه ى سبك سرى و از كندروى به سبك خاص كه علامت تكبر و خودپسندى است، اجتناب نموده و فروتن وار راه مى روند.

قرآن كريم، به هنگام بر شمردن صفات ويژه ى عبادالرحمن، كلمه هون كه به معناى
آرامش و وقار است و با تواضع تقريبا مرادف است آورده و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و در سوره هاى اسراء و لقمان، آياتى درباره ى تنظيم سير سلوك و روشى انسانى بر پايه ى تعديل اخلاق درونى و رفتار برونى وجود دارد كه از موانع فضيلت انسانها سخن گفته، تا انسانهاى فضيلت جو با عبور از اين موانع، به قله ى كمال آدميت پرواز نمايند.

يكى از آن آيات اين است: و لا تمش فى الارض مرحا انك لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا.:

و هرگز به كبر و ناز بر زمين گام مزن، كه با اين عمل نمى توانى زمين را بشكافى و نه بر قله كوه پرواز كنى.

راغب اصفهانى گويد: المرح شده الفرح و التوسع فيه.

و لا تصعر خدك للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور.: با تكبر از مردم روى برمگردان و با خوشحالى متكبران، بر زمين گام مزن، بى گمان خداوند گردنكشان و خودستايان را دوست ندارد.

صعر: كج كردن رخسار از كبر، اختيال، گردنكشى، فخر، خودستا و تاختن بر مردم با برشمردن نيكى هاى خود

تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين.: اين دار آخرت "و سراى جاويدان" از آن كسانى است كه در زمين، خواهان مقهور ساختن ديگران نبوده، فساد و تبهكارى، فتنه و آشوب را برپا ننموده، شرارت
و بدكارى را شيوه ى خود نمى سازند و عاقبت پسنديده براى پرواپيشگان است.

به هر حال پرهيزكاران و سالكان واقعى راه حق، همانگونه كه از تكبر، سركشى و فسادكارى مصونيت يافته اند، همچنين از ذلت و فرومايگى كه شخصيت كشى است اجتناب مى ورزند. شعار آنها نه تكبر و خودبينى و نه ذلت و فرومايگى است زيرا كه ذلت نيز، همانند تكبر بر ضعف شخصيت، دلالت دارد و از فضيلت آدمى مى كاهد.

لا ينبغى للمومن ان يذل نفسه.: سزاوار نيست مومن خود را به ذلت بكشاند. قال اباعبدالله عليه السلام: ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها فى نفسه.: هيچ مردى تكبر نمى ورزد و خودستايى نمى كند، مگر به دليل كمبود و حقارتى كه در خود مى يابد.

راغب اصفهانى گويد: الجبار فى صفه الانسان يقال لمن يجبر نقيصته بادعاء منزله من التعالى لا يستحقها و هذا لا يقال الاعلى طريق الذم.: جبار در وصف انسان، به كسى گفته مى شود كه كمبود خود را به ادعاى مقام و منزلتى از تعالى كه استحقاق آن را ندارد، جبران مى كند. بديهى است اين صفت يكى از صفات ناپسند آدميان است.

اين دو حديث به موازات يكديگر، از نقص و كمبود دارندگان اين صفات، سخن مى گويند، اما متقين كه به كمال رسيده اند، در وجود عالى آنها، نقصى مشاهده نمى شود كه خود را به خاطر كالاى ناچيز دنيا، به ذلت افكنده و يا نقص خود را با تكبر جبران بنمايند.

كوتاه سخن آنكه على عليه السلام اعمال و صفات انسانهاى درستكار را، بر پايه ى تعادل و ميانه روى، در ابعاد گسترده اش قرار داده و راه و روش قرآن كريم را، بر آن منطبق مى داند.

و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء على الناس.: همچنان شما را گروه

/ 55