شرح خطبه متقین در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه متقین در نهج البلاغه - نسخه متنی

سید مجتبی علوی تراکمه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مى كشند، نكند زبان اعتراض به رويشان گشوده شود، اما غافل از اينكه نيرنگهاى عوام فريبانه، سرابى بيش نيست و از بين مى رود و واقع و حقيقت به حال خود باقى مى ماند، آن وقت است كه چهره ى پرفريب و نيرنگ وى، از زير نقاب بيرون آمده و واقعيت او بر همه كشف مى گردد.

تاثير لقمه حرام


شريك بن عبدالله نخعى قاضى، مردى دانشمند و زيرك بود، در حالات او نوشته اند كه مهدى عباسى او را به حضور فراخواند، تا از نزديك با او آشنا شود، زيرا شنيده بود او مردى زاهد و پارسا است، علاوه بر اين وى فضائل مولا امير مومنان عليه السلام را بازگو مى كند و مى گويد: خلافت هر كس جز على و اولاد او غير شرعى است. روزى نزد وى، معاويه را به حلم و بردبارى ياد كردند او گفت: آن كس كه حق را نشناخت و با مولا على عليه السلام جنگ نمود، هرگز حليم و بردبار نيست و بدين وسيله در ميان جامعه محبوبيت به سزايى كسب كرده بود. پس از حضور به نزد خليفه، مهدى به وى پيشنهاد كرد كه يكى از سه امر را اختيار كند! منصب قضا، تربيت اولاد خليفه و يا صرف يك نهار يا شام! شريك به فكر عميقى فرورفته، فهميد بد دامى براى او پهن كرده است، با خود گفت: از همه آسانتر صرف غذاست، چرا كه منصب قضا كار مشكلى است و از آن بدتر، تربيت فرزندان خليفه است، زيرا زبان مردم به رويم باز شده و مى گويند: چه شد كه گرگ زادگان را تربيت مى كنى، مگر نه اين است كه گرگ زاده عاقبت گرگ شود؟

بدين جهت صرف طعام را انتخاب نمود و موافقت خود را اعلام كرد، به آشپز مخصوص خود، دستور داد غذايى مطبوع براى روز موعود، تهيه نمايد. و نخعى در آن روز با خليفه هم سفره شد و پس از صرف طعام، آشپز گفت:

'يا اميرالمومنين! ليس هذا الشيخ، يفلح بعد هذا الاكله ابدا.': اين مرد پس از صرف اين غذا هرگز رستگار نخواهد شد.

دير زمانى نشد كه خود وى شخصا از خليفه، تقاضاى منصب قضا نمود و تربيت فرزندان او را هم، به عهده گرفت. يكى از روزها، حواله ى مقررى خود را در دست داشت و به دكان صرافى، براى گرفتن وجه الحواله ى خود مراجعه نمود، اتفاقا در آن روز جماعت زيادى براى گرفتن حواله، به صف ايستاده بودند، شريك در بين جمعيت حاضر شد و از صف بيرون آمد و بدون رعايت نوبت، به صراف گفت: زودتر حواله ى مرا پاس كن، صراف گفت: با كمى تامل وجه الحواله ى شما تقديم خواهد شد، اما شريك به صراف، فرصت پرداخت وجه به ديگران را نداد و تقاضا را تكرار كرد، صراف ناراحت شد و گفت: مگر پارچه ى قيمتى به من فروخته اى كه اين قدر عجله مى كنى؟ گفت: آرى از پارچه گرانتر فروخته ام، صراف گفت: چه چيزى فروخته اى؟ گفت: دينم را در مقابل اين حواله فروخته ام.

آرى، شريك با اينكه زمانى، به حقانيت على عليه السلام در امر خلافت اعتراف داشت، كارش به جايى رسيد كه به جهت رضايت خليفه، شهادت شيعيان را به جرم تشيع، در دادگاه نمى پذيرفت.

روزى محمد بن مسلم طحان كه از راويان جليل القدر و عظيم الشان شيعه بود جهت اداى شهادت و گواهى، به دادگاه آمد، اما شريك با اينكه مى گفت: وى در حديث موثق و در شهادت راستگوست، شهادت او را رد كرد! و محمد، جريان را به امام صادق عليه السلام گزارش داد، امام فرمود: چه شد كه شريك شهادت تو را نپذيرفت؟! خداوند او به قعر دوزخ اندازد.

اين اثر يك طعام حرام بود، چه رسد به اينكه كسانى در مدت عمر خود جز حرام غذايى نخورده اند به هر حال روزى حلال، رزق برگزيدگان و نيكوكاران است كه خداوند به آنان وعده داده است. در مجمع السلوك، فصل اصول اعمال، درباره ى توكل گويد: مشايخ، رزق را چهار قسم كرده اند:

1. رزق مضمون: 'و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها.': هيچ جنبنده اى در زمين نيست، مگر اينكه خداوند روزى او را ضمانت كرده است.

2. رزق مقسوم: و آن عبارت است، از رزقى كه در ازل قسمت شده و در لوح محفوظ نوشته شده است.

3. رزق مملوك: و آن عبارت است از اينكه ذخيره ى شخص باشد از درهم و دينار و اسباب.

4. رزق موعود: و آن عبارت است از اينكه خداوند براى عابدان و صالحان وعده كرده است.

'و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب.': هر كسى كه تقوا پيشه سازد، خداوند او را در تنگدستى يارى دهد و روزيش از آن جايى كه به حساب نياورد، كرامت فرمايد.

اهل تقوا در هدايت مردم با نشاطاند


'و نشاطا فى هدى'

واژه ها

نشاط: جلد، چابك، شادمان و خرسند، گشادن گره به نرمى، گره زدن ريسمان.

'قال الراغب 'فى نشط': و قيل: الملائكه التى تعقد الامور. من قولهم نشطت العقده. و الناشطات نشطا و نشط فى عمله او الى عمله، خف و اسرع.': راغب در ماده ى 'نشط' مى گويد: و الناشطات نشطا: 'قسم به فرشتگانى كه جان مومنان را به آسايش و نشاط ببرند. فرشتگانى كه كارها در كف با كفايت آنهاست و امور گره خورده را مى گشايند.' و نشط فى عمله، يعنى: با چست و چابكى كار را به پايان رساند.

هدى: راه راست نمودن كسى را، رهنمونى، راهنمايى مقابل ضلالت.

و قال الراغب: الهدايه: دلاله بلطف و منه الهديه. راغب گويد: هدايت راهنمايى با محبت و لطف است و از اين معنا، هديه و بخشش است كه با لطف و محبت تحقق مى يابد.

ترجمه:

بنابراين معناى: 'و نشاطا فى هدى' اين است كه پرواپيشگان در امر هدايت و راهنمايى، چابكى و سرعت عمل، به كار گرفته و گرهها را مى گشايند و با لطف و مهربانى خاص، اقدام مى كنند و در مجموع، اين فريضه ى مهم را با اخلاص و طيب خاطر و به خاطر رضاى الهى انجام مى دهند. برعكس رياكاران خودنما كه جز خشنودى مردم، در هر كار ايده اى ندارند. آنها نيز نشانه ها و علاماتى دارند كه به آنها شناخته مى شوند.

شرح:

اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

'ثلاث علامات للمرائى، ينشط اذا راى الناس و يكسل اذا كان وحده و يحب ان يحمد فى جميع اموره.' رياكاران خودنما، به سه علامت و نشانه، شناخته مى شوند: در ديد مردم بانشاط و چابك و در تنهايى كسل و بى حال اند و از همه بدتر آنكه در همه ى كارها، انتظار ستايش از مردم دارند و دوست دارند كه او را تعريف و تمجيد نمايند.

رهنمود رسول خدا


قال على عليه السلام:

'لما بعثنى رسول الله الى اليمن و قال: لى لا تقاتلن احدا حتى تدعوه الى الاسلام و ايم الله لئن يهدى الله على يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس و غربت و لك ولائه.': على عليه السلام فرمود: آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا جهت سركوبى متمردان، به يمن فرستاد دستور داد، با كسى جنگ مكن، مگر اينكه ابتدا او را به اسلام راهنمايى كنى. به خدا سوگند اگر خداى متعال، يك نفر را به دست تو توفيق هدايت بدهد و از بيراهه به راه

آيد، براى تو از هر چه كه آفتاب بر آن مى تابد بهتر است و براى تو ولايت. بر او خواهد بود.

ولاء: به معناى محبت، صداقت، دوستى، خويشاوندى، قرب، ملك و پيوستگى دادن ميان دو چيز است.

تناسب معناى ولاء با هم كه ياد نموديم، در اينجا اين است كه فرد هدايت شده، در دوستى و صداقت با تو استوار خواهد بود. طبيعى است، فرد منحرف، با هدايت و راهنمايى ديگرى به راه آمده و در برابر اين احسان او را دوست خواهد داشت و هرگز از ياد نخواهد برد.

احتمال ديگر اينكه مراد از ولاء ولاى عتق باشد، زيرا اگر فردى بنده اش را آزاد نمايد ولاى ملكيت باقى خواهد ماند. تناسب اين معنا در اين مورد آن است كه او با هدايت و راهنمايى تو از آتش دوزخ آزاد گرديده و اين حق تو، بر عهده ى او هميشه باقى است.

احتمال سوم، ولاى امامت است و فرد هدايت شده، امامت و رهبرى تو را از جان و دل پذيرا خواهد شد و هميشه اين حق بزرگ را در وجود خود، احساس مى كند.

بديهى است، جنگ و خونريزى در آغاز، دردى را درمان نمى كند، از اينرو از ديدگاه اسلام عملى مبغوض است، مگر در صورتى كه افراد متمرد و سركش، در اثر لجاجت، از پذيرفتن هدايت امتناع نمايند، بلكه از هدايت ديگران نيز، جلوگيرى كنند و آتش جنگ را برافروزند.

اسلام پيش از هر نوع درگيرى كه به جنگ منتهى شود، هدايت با رفق و مدارا را به كار گرفته، تا شايد نصايح مشفقانه، سودمند واقع شود و از خونريزى و نكبتهاى ناشى از ستيز جلوگيرى نمايد.

آرى اگر هدايت، مفيد نيفتاد و بنا شد عضو فاسد، موجب فساد اعضاى ديگر

گردد، آنگاه است كه جز قطع آن عضو چاره اى نخواهد بود و از اينجاست كه گويند: آخر الدواء الكى: آخرين راه درمان و علاج داغ نهادن است.

مفهوم هدايت در قرآن


قرآن كريم، در نخستين آيه ى از سوره ى بقره پس از معرفى قرآن، آن را راهنماى پرواپيشگان، ناميده است و اين كتاب شريف را تنها راهنماى اهل تقوا قرار داده است: 'الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين': اين كتاب "قرآن" كه شك و ترديدى در آن نيست راهنماى پرواپيشگان است.

اينجا سوالى مطرح مى شود كه اگر قرآن، دربست راهنماى و پارسايان و پرواپيشگان است؟ مردم ديگر چه كنند و سوال ديگر آنكه در قرآن، آيه اى وجود دارد كه امكان هدايت و رهبرى را براى عموم بيان مى كند و آن عبارت است از:

'ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم.'. اين قرآن به طريقه و راهى كه پابرجاست، هدايت مى نمايد و جواب اين سوال را در پايان بحث، خواهيم داد و مى گوييم مراد از هدايت در اينجا چيست؟

سوال ديگر اين است كه هدايت، پس از تحقق تقوا قرار دارد، به اين معنا كه پرواپيشگان پس از آنكه به تقوا رسيدند، در حركت به سمت مقصد، از قرآن هدايت و رهبرى اتخاذ مى كنند، با اينكه تحقق تقوا بدون هدايت قرآن ممكن نيست، زيرا كه در تحقق تقوا، نخست اسلام و ايمان لازم است و پس از آن تحلى به صفات حميده و تخلى از رذائل اخلاقى و اين جز با هدايت قرآن، فراهم نمى شود و در نتيجه، تقواى پرواپيشگان موقوف به هدايت قرآن و رهبرى قرآن در اختيار پرواپيشگان است و

ديگر اينكه در سوره ى حمد: آيه ى 'اهدنا الصراط المستقيم' به اسلام تفسير شده است، با توجه به اينكه نمازگزار در همان گام اول، مسلمان و در رتبه ى بعد نمازگزار است و جواب اين پرسش نيز، در تقسيم بندى مفاهيم هدايت، خواهد آمد.

پرسش ديگر، اينكه در قرآن هدايت را از پيامبر، نفى نموده و به خداوند اختصاص مى دهد، آنجا كه مى فرمايد:

'انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم بالمهتدين' با اينكه بى ترديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رهبر است و آيات بسيارى در قرآن، به رهبرى پيامبر اشاره دارد، از آن جمله مى فرمايد:

'انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا.':

حقا تو رسول و پيامبرى هستى كه شاهد بر اعمال، بشارت دهنده و ترساننده اى و دعوت به خدا و دين اسلام را بر عهده ى تو گذارده ايم.

بدون ترديد، دعوت به خدا همان رسالت و رهبرى است و مفهوم ديگرى ندارد.

در مورد اين آيه جوابى گفته اند و آن اينكه: اگر واژه ى هدايت به يك مفعول متعدى شود، براى راه نشان دادن است "ارائه ى طريق" و اگر به دو مفعول متعدى گردد، براى به مقصد رساندن "ايصال به مطلوب" است.

و در آيه ى كريمه كه هدايت به يك مفعول متعدى شده براى ارشاد و راهنمايى است و اين همان ارائه ى طريق است كه از پيامبر نفى نشده است و آنچه از پيامبر نفى شده، ايصال به مطلوب مى باشد، زيرا هدايت را در عمق دلها جان دادن، از آن خداست. اين جواب حتى در مورد اين آيه نيز، كارآيى ندارد، تا چه رسد كه جوابگوى ايراد در سطح عام باشد، به اين دليل كه در آيه، نفى كمال هدايت از پيامبر شده، نه نفى مطلق. به اين معنا كه شما نمى توانيد كسى را به كمال، در حد اعلا رهبرى نماييد. تكميل

هدايت، در وجود هر فرد، توفيق الهى لازم دارد كه در حيطه ى قدرت شما نيست و ايراد ديگرى، به اين جواب آن است كه هدايت متعدى به دو مفعول، در همه جا، براى ايصال نيست به اين علت كه خداوند متعال، از قول مومن آل فرعون بازگو نموده مى فرمايد:

'يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد.' و 'ما و اهديكم الا سبيل الرشاد.'

با اينكه به گفته ى شما، هدايت ايصال به مطلوب از آن خداست و لاغير. علاوه بر اين، قوم او با هدايت وى، ايصال به مطلوب نشدند. پس اين جواب صغرى و كبرايش ناتمام است.

و ديگر آنكه هدايت دو مفعولى، در اصل ايصال به مطلوب نيز ناتوان است زيرا در آيه ى كريمه: 'انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.' با تعدى به دو مفعول، ايصال به مطلوب در بر ندارد، زيرا با رسيدن به مقصد و مطلوب، ديگر كفران معقول نيست

حاصل كلام اينكه هدايت متعدى به دو مفعول، در همه جا از آن خدا نيست. علاوه بر اين، در همه جا ايصال به مطلوب هم نيست.

ديگر اينكه در آيه ى: 'انك لا تهدى من احببت.' تنها در جهت ارائه ى طريق باشد، اين هم ناتمام است، به اين علت كه هدايت پيامبر، از هدايت خداوند نشات گرفته و از آن جدا نيست، به علاوه پيامبر داراى منصب امامت است و شان امامت، ايصال به مطلوب است، نه ارائه ى طريق.

اكنون بايد توجه نمود كه حل اشكال در كجاست و آيا راهى بر اين مشكل وجود دارد يا نه؟ تنها راه حل در اين است كه به مفهوم هدايت، توجه نماييم و بدانيم كه ماده ى هدى در قرآن چگونه است، هدايت در قرآن به پنج معنا آمده است:

1. ارشاد جهت عامه ى مكلفين: 'انا هديناه السبيل.'

2. هدايت به معناى لطف خداوند، در حق بندگان شايسته ى تا بر اين امر باقى بمانند، زيرا هدايت در زياده و نقصان نوسان دارد: 'و الذين اهتدوا زادهم هدى.'

3. اجر و پاداش در مورد هدايت: 'يهديهم ربهم بايمانهم.': اى يثيبهم ثواب الايمان'.

4. هدايت به معناى قضاى حتم: 'من يهدالله فهو المهتد.': يعنى هر كس خداوند او را هدايت نمود به قضاى محتوم الهى، در ايمان باقى خواهد ماند.

5. نفوذ حقيقت ايمان، در وجود اهل ايمان با امداد خداوند: 'لا ريب فيه هدى للمتقين.'

بنابراين پرسشى كه در 'هدى للمتقين' مطرح شده، معناى دوم هدايت، جوابگوى آن است يا پنجم، يعنى لطف الهى چنان شامل بندگان شايسته است كه هميشه به ايمان پايدارند و يا اينكه خداى متعال، حقيقت ايمان را در عمق وجودشان جاى داده است كه از ايمان جدا نمى شوند. اما سوال، در سوره ى حمد: 'اهدنا الصراط المستقيم.' به يكى از سه معناى دوم و سوم و پنجم هدايت، جواب گفته اند.

مطلب ديگرى كه در اينجا شايان ذكر است، اينكه اگر واژه ى "هدى" به هدايت نمودن و راهنمايى كردن، اختصاص داشته باشد، معناى نشاطا فى هدى' تنها در هدايت و رهبرى پرواپيشگان است، يعنى آنان در راهنمايى مردم، چابك و سريع اند و اگر هدى به معناى اهتدا نيز باشد، معناى اين كلام اين است كه پرواپيشگان در قبول هدايت 'به معناى مناسب' چست چابك اند، به اين معنا كه در فراگيرى هدايت، با شتاب اقدام مى كنند، تا هر چه سريعتر برطبق آن عمل كنند و دستورات لازم الرعايه را، سريعا به اجرا گذارند.

/ 55