تشبيه مرسل و موكد - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشبيه مرسل و موكد

تشبيه را به اعتبار ذكر يا حذف ادات تشبيه به دو نوع تقسيم مى نمايند:الف" تشبيه مرسل آن است كه ادات تشبيه در آن ذكر شده باشد. مانند:اهل الدنيا كركب يسار بهم و هم نيام. [ نهج البلاغه، حكمت 61. ]

مردم دنيا همچون سوارانند كه در خوابند و آنان را مى رانند.

الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر. [ نهج البلاغه، حكمت 330. ]

آنكه- مردم را به خدا- خواند و بكار نپردازد، چون تيرافكنى است كه از كمان بى زه تير اندازد. ب" تشبيه موكد آن است كه ادات تشبيه در آن محذوف باشد كه برخى آن را استعاره ناميده اند. [ براى تحقيق اقوال موافق و مخالف در اين زمينه: ر. ك: به منهاج البراعه ج 1 ص 86 و الكشاف زمخشرى ج 1، ص 76 ذيل تفسير "صم بكم عمى فهم لا يرجعون". ] مانند:
الجود حارس الاعراض و الحلم فدام السفيه. [ نهج البلاغه، حكمت 202. ]

جوانمردى، آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان.

در مثال فوق مشبه به خبر براى مشبه است كه گاهى ممكن است مشبه به مفعول باشد، مانند: بل اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشيه فى الطوى البعيده. [ نهج البلاغه، خطبه 5. ]

اما من چيزى مى دانم كه بر شما پوشيده است و گوشتان هرگز ننيوشيده است. اگر بگويم و بشنويد به لرزه درمى آييد و ديگر بجاى نمى آييد، لرزيدن ريسمان در چاهى ته آن ناپديد.

دعوتكم الى نصر اخوانكم فجر جرتم جرجره الجمل الاسر و تثاقلتم تثاقل النضو الادبر. [ نهج البلاغه، خطبه 39. ]

شما را به يارى برادرانتان خواندم، همچون شترى كه از درد سينه بنالد و زخم پشت، او را از رفتن باز دارد، ناله را در گلو شكستيد و بر جاى خويش نشستيد.

گاهى ممكن است مشبه به مشبه اضافه شود، مانند:در وصف آسمان
و ناط بها زينتها من خفيات دراريها و مصابيح كواكبها. [ نهج البلاغه، خطبه 90. ]

و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان رخشنده به آنها بست و فروزان كرد.

مصابيح كواكبها يعنى كواكبها التى كالمصابيح.

/ 225