مجاز از نوع اطلاق اسم حقيقت عرفى بر مجاز عرفى - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مجاز از نوع اطلاق اسم حقيقت عرفى بر مجاز عرفى

در حمد خداى تعالى:

ولو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار من فلز اللجين و العقيان و نثاره الدر و حصيد المرجان ما اثر ذلك فى جوده. [ نهج البلاغه، خطبه ى 90. ]

اگر ببخشد آنچه از كانهاى كوهستانها برآيد و صدفهاى درياها بدان دهان گشايد از سيم و زر ناب برآورده از زمين و مرواريد غلطان و مرجان دست چين، در بخشش او اثرى نگذارد. ضحكت عنه اصداف البحار يعنى دهان باز كند و شكافته شود و به غنچه، آنگاه كه شكفته مى شود ضحك- فتح ضاد- مى گويند. فرد خندان را به آن دليل، ضاحك مى نامند كه دهان خويش را مى گشايد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 6 ص 402. ]

واژه ى ضحك، حقيقتى لغوى در معناى شكافتن است و بخاطر كثرت استعمال آن در بين مردم براى خنديدن، با اين معنى بصورت حقيقت عرفى عام درآمده است. [ و در منطق آن را "منقول عرفى عام" مى نامند. براى توضيح بيشتر مراجعه كنيد به: المنطق- علامه مظفر 1 /45. ]

بنابراين بازگرداندن آن به معناى اوليه شكافتن اگرچه حقيقت لغوى است، ليكن مجاز عرفى محسوب مى گردد.

موارد التباس در مجاز مرسل مفرد

همچنان كه در آغاز اين بحث گفته شد، مدار مجاز بر مناسبت و استحسان عرفى است و وجوه تناسب غيرقابل شمارش و تحديد است كه پاره اى از وجوه ذكر شده در يكديگر مشترك است و شايد به همين سبب لغزشى در تعيين مصاديق مجاز مرسل در كلام بزرگان مشهود است كه به ذكر چند مورد اكتفا مى كنيم:بادر الفرصه قبل ان تكون غصه. [ نهج البلاغه، نامه 31. ]

فرصت را غنيمت دان پيش از آنكه- از دست رود و- اندوهى گلوگير شود.

"ابن ميثم بحرانى" در شرح اين جمله، اطلاق اسم "غصه" بر فرصت را، مجاز از باب "تسميه الشى ء بما يوول اليه" شمرده است. [ شرح ابن ميثم ج 5 ص 51. ]

حال آنكه "غصه" به قرينه ى "قبل ان تكون"، به معنى حقيقى خود بكار رفته است. چون پس از، از دست رفتن فرصتها در حقيقت، غصه است نه از روى مجاز.

استحيوا من الفر. فانه عار فى الاعقاب و نار يوم الحساب. [ نهج البلاغه، خطبه ى 65. ]

شرم كنيد از آنكه بگريزيد، كه گريز براى بازماندگان مايه ى ننگ است و آتشى است براى روز قيامت.

"ابن ميثم" در جمله فوق، "نار" را از باب "تسميه شى به اسم غايت آن" مجاز دانسته است. [ شرح ابن ميثم ج 2 ص 181. ]

در حاليكه به قرينه ى "يوم الحساب" تجسم فرار از جنگ، در روز قيامت بصورت آتش حقيقى است نه مجازى.

و العرب اليوم و ان كانوا قليلا فهم كثيرون بالاسلام. [ نهج البلاغه، خطبه ى 146. ]

و عرب امروز اگرچه اندكند در شمار، اما به يكدستى و يك سخنى در اسلام نيرومندند و بسيار.

"ابن ميثم" با بيان اينكه مراد از "كثرت" قوت و غلبه است، آن را مجاز از باب اطلاق اسم مظنه شى بر خود شى دانسته است. [ شرح ابن ميثم ج 3 ص 196. ]

اگر منظور از عنوان فوق، نوعى اصطلاح براى مجاز مرسل باشد ظاهرا صحيح نيست چرا كه
علاقه ى موجود در اين مجاز، از نوع مشابهت است و به مصداق مثل فارسى چه يك مرد جنگى چه يك صد هزار، نيروى افراد كم ولى راسخ و توانمند، مشابه نيروى لشكرى با سربازان فراوان قلمداد شده و علاقه مشابهت مربوط به مجاز مرسل نيست بلكه مندرج در استعاره است.

/ 225