حكايت جالب آقاي رجبيان - حضرت معصومه (س) فاطمه دوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم - نسخه متنی

محمد محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت جالب آقاي رجبيان

آقاي رجبيان گفتند: شب هاي جمعه حسب المعمول حساب و مزد كارگرهاي مسجد را مرتب كرده، و وجوهي كه بايد پرداخت شود پرداخت مي شد، شب جمعه اي استاداكبر، بناي مسجد براي حساب و گرفتن مزد كارگرها، آمده بود، گفت: امروز يك نفر آقا(سيد) تشريف آوردند، در ساختمان مسجد، و اين پنجاه تومان را براي مسجد دادند.

من عرض كردم: باني مسجد از كسي پول نمي گيرد، با تندي به من فرمود: مي گويم بگير، اين را مي گيرد، من پنجاه تومان را گرفتم روي آن نوشته بود براي مسجد امام حسن مجتبي(ع).

دو سه روز بعد صبح زود زني مراجه كرد، و وضع تهي دستي و حاجت خود و دو طفل يتيمش را شرح داد، من دست كردم در جيب هايم پول موجود نداشتم، غفلت كردم كه از اهل منزل بگيرم آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم، و گفتم: بعد خودم خرج مي كنم، و به آن زن آدرس دادم كه بيايد تا به او كمك كنم. زن پول را گرفت و رفت، و ديگر هم با اينكه به او آدرس داده بودم مراجعه نكرد، ولي من متوجه شدم كه نبايد آن پول را داده باشم و پشيمان شدم.

تا جمعه ديگر استاداكبر براي حساب آمد گفت: اين هفته من از شما تقاضايي دارم اگر قول مي دهيد كه قبول كنيد تقاضا كنم، گفت: بگوييد گفت: در صورتي كه قول بدهيد قبول مي كنيد مي گويم گفتم آقاي استاد اكبر اگر بتوانيم از عهده اش برآيم، گفت مي تواني، گفتم بگو گفت تا قول ندهي نمي گويم، از من اصرار كه بگو، از او اصرار كه قول بده تا من بگويم.

آخر گفتم بگو قول مي دهم قول گرفت گفت آن پنجاه تومان كه آقا دادند براي مسجد بده به خودم، گفتم آقاي استاد اكبر! داغ مرا تازه كردي چون بعد از دادن پنجاه تومان، به آن زن پشيمان شده بودم، و تا دو سال بعد هم هر اسكناس پنجاه توماني به دست مي رسيد نگاه مي كردم شايد آن اسكناس باشد.

گفتم: آن شب مختصر گفتي، حالا خوب تعريف كن بدانم گفت:

آري حدود سه و نيم بعد از ظهر هوا خيل گرم بود، در آن بحران گرما مشغول كار بود، دو سه كارگر هم داشتم، ناگاه ديدم يك آقايي از يكي از درهاي مسجد وارد شد، با قيافه نوراني جذاب با صلابت، كه آثار بزرگي و بزرگواري از او نمايان بود، وارد شدند دست و دل من ديگر دنبال كار نمي رفت مي خواستم آقا را تماشا كنم.

آقا آمدند، اطراف شبستان قدم زدند، تشريف آوردند جلو تخته اي كه من بالايش كار مي كردم دست كردند زير عبا پولي درآوردند فرمودند: استاد!"اين را بگير، بده به باني مسجد."

من عرض كردم آقا! باني مسجد پول از كسي نمي گيرد شايد اين پول را از شما بگيرم، و او نگيرد و ناراحت شود اما تقريباً تغيير كردند، فرمود: به تو مي گويم بگير، اين را مي گيرد من فوري با دست هاي گچ آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشريف بردند بيرون.

من گفتم: اين آقا كجا بود در اين هواي گرم يكي از كارگرها به نام مشهدي علي را صدا زدم گفتم: برود دنبال اين آقا ببين كجا مي روند؟ باكي و با چه وسيله اي آمده بودند؟ مشهدي علي رفت، چهار دقيقه شد، پنج دقيقه شد، ده دقيقه شد مشهدي علي نيامد، خيلي حواسم پرت شده بود، مشهدي علي را صدا زدم پشت ديوار ستون مسجد بود، گفتم چرا نمي آيي؟

گفت: ايستاده ام آقا را تماشا مي كنم، گفتم بيا وقتي آمد گفت آقا سرشان را زير انداختند و رفتند، گفتم با چه وسيله اي؟ ماشين بود؟ گفت نه كه هيچ وسيله اي نداشتند سر به زير انداختند و تشريف بردند گفتم تو چرا ايستاده بودي گفت ايستاده بودم، آقا را تماشا مي كردم.

آقاي رجبيان گفت: اين جريانِ پنجاه تومان بود، ولي باور كنيد كه اين پنجاه تومان يك اثري روي كار مسجد گذارد، خود من اميد به اينكه: اين مسجد اين گونه بنا شود و خودم به تنهايي به اينجا برسانم نداشتم، از موقعي كه اين پنجاه تومان به دست رسيد، روي كار مسجد و روي كار خود من اثر گذاشت.(پايان حكايت)

نگارنده(283)گويد: اگر چه متن اين حكايت ها بر معرفي آن حضرت غير از اطمينان صاحب حكايت، به اينكه سيد معظمي كه نقشه مسجد را مي كشيد، و در مسجد جمكران با او سخن فرمود، شخص آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر ديگر ندارد، اما چنان كه محدث نوري درباب نهم كتاب شريف نجم الثاقب شرح داده است، وقوع اين گونه مكاشفات و ديدارها براي شيعيان آن حضرت، حداقل از شواهد صحت مذهب، و عنايات به واسطه يا بلاواسطه آن حضرت به شيعه، و خصوصاً كه مؤيد است به حكايات ديگر كه متن آنها دلالت بر معرف آن حضرت دارد، بعضي از آن حكايت ها را همين عصر خود ما واقع شده است، و به ياري خداوند متعال دركتاب جديدي كه مخصوص تشرف هاي معاصرين است، در اختيار شيعيان و ارادتمندان آن غوث زمان و قطب جهان ارواحنا فداه قرار خواهد گرفت ان شاءالله تعالي و ما توفيقي اِلا بِالله.(284)

/ 172