12ـ جام شفا - حضرت معصومه (س) فاطمه دوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم - نسخه متنی

محمد محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

12ـ جام شفا

اينجا حريم كبريايي و دريچه دلگشايي به جهان غيب است. در اينجاست كه گاه در ميان آن همه راز و نياز، نوري مي درخشد و حادثه اي مبارك رخ مي دهد و توجهي خاص و عنايتي از ناحيه مقدسه كريمه اهلبيت(ع) حضرت فاطمه(ع)، دردمندي و گرفتاري را دستگير مي شود و او را از انبوه غم و شدت گرفتاري رهايي مي بخشد.

و اين بار هم دل شكسته اي كه چندين سال به فلج پا مبتلا شده بود و اين مشكل، او و خانواده او را در كويري از نااميدي ها رها ساخته بود، به اين بارگاه ملكوتي روي مي آورد و به ميمنت نيمه شعبان عيدي مي گيرد و سرانجام با دو پاي سالم به خانه برمي گردد.

چه بهتر كه شرح واقعه را از آن گرامي بشنويم:

"اينجانب الف ـ م، مازندراني، كارمند بازنشسته و ساكن مشهد مي باشم كه به مدت سه سال مبتلا به دردكمر و فلج هر دو پا شده بودم و با ايكه مخارج زيادي در معالجات كردم تأثيري نكرد. لذا از همه جا مأيوس شدم و مكرر در مجالس دعا و توسلات در حرم مطهر حضرت ثامن الحجج(ع) به قصد شفا شركت مي كردم، لكن عنايت آن حضرت شامل حالم نشد.

سرانجام در اوايل ماه شعبان بود كه مي ديدم همه مردم در ايام ولايت و امامت شادمان هستند، ولي خانواده من بر اثر مشكلاتي كه براي ايشان داشتم در غم و حزن به سر مي برند.

اين بود كه به حرم حضرت رضا(ع) مشرف شدم و با سوز دل حرف آخر را زدم و عرض كردم:"آقا! شما غير مسلمانان را محروم نمي كنيد، پس چرا به من كه شيعه و متوسل به فيض و كرم شما هستم توجه نداريد؟! آقا! يا جوابم را بدهيد يا به پابوس خواهرتان مي روم و شكايت مي كنم و آن حضرت را واسطه مي سازم!"

همان شب خواب ديدم خانم حضرت معصومه(ع) را با حجابي كامل و نقابي نوراني كه به من فرمود: به قم بيا تا درد تو را شفا دهم!! از خواب بيدار شدم و خوابم را براي خانواده نقل كردم وگفتم گويا شفاي من به حضرت معصومه(ع) حواله شده باشد. ولي براثر وضع خاص و مشكلات نمي توانستم تصميم جدي بگيرم.

چند روز گذتش. مجدداً حضرت را در خواب ديدم كه فرمود: چرا به قم نمي آيي؟! عرض كردم خانم! شما كه از حال و وضع من خبر داريد. چطور بيايم؟! اگر مي شود همين جا شفايم بدهيد.

فرمودند: بايد به قم بيايي. از خواب بيدار شدم و تصميم قطعي برآمدن گرفتم و در روز دوشنبه 14 شعبان مطابق با 26/10/73 شمسي ساعت 8 صبح به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف شدم، پس از زيارت والتجاء به واسطه خستگي راه خوابم برد، مجدداً حضرت را به خواب ديدم، با چادري مشكي و نقاب سبز فرمود: پسرم! خوش آمدي، اكنون به وعده وفا كردم و تو شفا يافتي برخيز!! عرض كردم: نمي توانم؟! فرمود: اين استكان چاي را بخور بلند شو! چنين كردم. از خواب بيدار شدم، احساس كردم مي توانم روي پايم بايستم، لذا با پاي خودم به ضريح مطهر نزديك شدم و فرياد زدم:"بابا! حضرت شفايم داد!!"

اينجا بود كه زائرين محترم مرا به دفتر آستانه مقدسه آوردند. و اكنون از حضرت تشكر مي كنم و از خداوند شفاي همه مريضان اسلام را مي خواهم."والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته"(239)

/ 172