چرا در قرآن از پشه مثال زده شده است ؟
هنگامى كه انسان از كنار یك پرتگاه یا یك رودخانه خطرناك مىگذرد هر چه خود را به آن نزدیكتر سازد جاى پاى او لغزندهتر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجات كمتر مىشود و هر قدر خود را از آن دور مىسازد جاى پاى او محكم تر و مطمئنتر مىگردد و احتمال سقوطش كمتر مىشود، این یكى هدایت و آن دیگرى ضلالت نام دارد.
اهمیت مثال در بیان حقایق
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ كَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ كَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ كَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ (بقره 26)
همانا خداوند از اینكه به پشهاى (یا فروتر) یا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهایى كه ایمان دارند مىدانند كه آن (مثال) از طرف پروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفر ورزیدند گویند: خداوند از این مثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسیارى را بدان (مثال) گمراه و بسیارى را بدان هدایت مىفرماید. (امّا آگاه باشید كه) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمىكند.
در مقاله قبل كه این آیه را مورد بررسی قرار دادیم در مورد مثال های قرآنی مطالبی گفته شد كه در این مقاله به تكمیل آن می پردازیم..
مثال هاى مناسب، نقش فوق العاده حساس و غیر قابل انكارى براى روشن ساختن حقایق و دلنشین كردن مطالب مختلف دارد:
گاه مىشود ذكر یك مثال مناسب آن چنان راه را نزدیك و "میان بر" مىكند كه زحمت استدلالات فلسفى زیادى را از دوش گوینده و شنونده بر مىدارد.
و مهم تر اینكه: براى تعمیم و گسترش مطالب پیچیده علمى در سطح عموم راهى جز استفاده از مثال هاى مناسب نیست. نقش مثال را در خاموش كردن افراد لجوج و بهانهگیر نیز نمىتوان انكار كرد. و به هر حال تشبیه"معقول" به"محسوس" یكى از طرق مؤثر تفهیم مسائل عقلى است. (البته همانگونه كه گفتیم مثال باید مناسب باشد و گرنه گمراه كننده و به همان اندازه خطرناك و دور كننده از مقصد خواهد بود.) روى همین جهات در قرآن به مثال هاى زیادى برخورد مىكنیم كه هر یك از دیگرى جالب تر و شیرین تر و مؤثرتر است، چرا كه قرآن كتابى است براى همه انسان ها در هر سطح و هر پایهاى از تفكر و معلومات، كتابى است در نهایت فصاحت و بلاغت .
چرا مثال به پشه؟
گر چه بهانهجویان، خردى و كوچكى پشه یا مگس را وسیله استهزاء و ایراد به آیات قرآن قرار داده بودند، اما اگر آنها كمى انصاف و درك و شعور مىداشتند و در ساختمان این حیوان بسیار كوچك مىاندیشیدند مىفهمیدند كه یك دنیا دقت و ظرافت در ساختمان آن به كار رفته كه عقل در آن حیران مىماند.
امام صادق علیه السلام در باره آفرینش این حیوان كوچك مىفرماید: "خداوند به پشه مثال زده است با اینكه از نظر جسم بسیار كوچك است، ولى از نظر ساختمان همان دستگاههایى را دارد كه بزرگ ترین حیوانات (خشكى) یعنى فیل دارا است و علاوه بر آن دو عضو دیگر (شاخك ها و بال ها) در پشه است كه فیل فاقد آن است" خداوند مىخواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤمنان بیان كند، تفكر در باره این موجود ظاهرا ضعیف كه خدا آن را شبیه فیل آفریده است انسان را متوجه عظمت آفریدگار مىسازد.
مخصوصا خرطومش همانند خرطوم فیل، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مىكند، این لوله ظریف ترین سرنگ هاى دنیا است و سوراخ درون آن فوق العاده باریك است.
خدا نیروى جذب و دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده بال هایى به او مرحمت كرده تا در طلب غذا پرواز كند، این بال ها آن چنان به سرعت بالا و پائین مىشود كه حركت آن با چشم قابل رؤیت نیست، این حشره به قدرى حساس است كه به مجرد تكان خوردن چیزى احساس خطر مىكند و به سرعت خود را از منطقه خطر دور مىسازد و عجب این است كه در عین ناتوانى بزرگترین حیوانات را عاجز مىكند.
امیر مؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه بیان عجیبى در این زمینه دارد:
"اگر همه موجودات زنده جهان جمع شوند و دست به دست هم بدهند هرگز توانایى بر ایجاد پشهاى ندارند، بلكه عقول آنها در راه یافتن به اسرار آفرینش این حیوان متحیر مىماند، و نیروىهاشان ناتوان و خسته مىشود و پایان مىگیرد، و سرانجام پس از تلاش، شكستخورده، اعتراف مىنمایند كه در برابر آفرینش پشهاى درماندهاند و به عجز خود اقرار مىنمایند و حتى به ناتوانیشان از نابود ساختن آن" (نهج البلاغه خطبه 186)
هدایت و اضلال الهى
ظاهر تعبیر آیه 26 سوره مباركه بقره، ممكن است این توهم را بوجود آورد كه هدایت و گمراهى جنبه اجبارى دارد و تنها منوط به خواست خدا است، در حالى كه آخرین جمله این آیه حقیقت را آشكار كرده و سرچشمه هدایت و ضلالت را اعمال خود انسان مىشمارد.
توضیح اینكه: همیشه اعمال و كردار انسان، نتایج و ثمرات و بازتاب خاصى دارد، از جمله اینكه اگر عمل نیك باشد، نتیجه آن، روشنبینى و توفیق و هدایت بیشتر به سوى خدا و انجام اعمال بهتر است.
شاهد این سخن آیه 29 سوره انفال است كه مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً: ... اگر پرهیزگارى پیشه كنید خداوند حس تشخیص حق از باطل را در شما زنده مىكند و به شما روشنبینى عطا مىفرماید"
و اگر دنبال زشتی ها برود، تاریكى و تیرگى قلبش افزون مىگردد، و به سوى گناه بیشترى سوق داده مىشود و گاه تا سر حد انكار خداوند مىرسند، شاهد این گفته، آیه 10 سوره روم مىباشد كه مىفرماید:
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ:" عاقبت افرادى كه اعمال بد انجام مىدهند به اینجا منتهى شد كه آیات خدا را تكذیب كردند و مورد استهزاء قرار دادند"! و در آیه دیگر مىخوانیم: فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ: هنگامى كه از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانید" (سوره صف آیه 5)
در آیه مورد بحث نیز شاهد این گفته آمده است آنجا كه مىفرماید: وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ" خداوند گمراه نمىكند جز افراد فاسق و بد كردار را".
بنابراین انتخاب راه خوب یا بد از اول در اختیار خود ما است، این حقیقت را وجدان هر انسانى قبول دارد، سپس باید در انتظار نتیجههاى قهرى آن باشیم.
خلاصه:
هدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلكه به شهادت آیات متعددى از خود قرآن "هدایت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و "اضلال" به معنى از بین بردن زمینههاى مساعد است، بدون اینكه جنبه اجبارى به خود بگیرد.
و این فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفیق مىگذاریم) یا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفیق مىگذاریم) نتیجه اعمال خود انسان ها است كه این امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفیق هدایت مىدهد و یا از كسانى توفیق را سلب مىكند نتیجه مستقیم اعمال خود آنها است.
این حقیقت را در ضمن یك مثال ساده مىتوان مشخص ساخت هنگامى كه انسان از كنار یك پرتگاه یا یك رودخانه خطرناك مىگذرد هر چه خود را به آن نزدیكتر سازد جاى پاى او لغزندهتر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجات كمتر مىشود و هر قدر خود را از آن دور مىسازد جاى پاى او محكم تر و مطمئنتر مىگردد و احتمال سقوطش كمتر مىشود، این یكى هدایت و آن دیگرى ضلالت نام دارد.
از مجموع این سخن پاسخ گفته كسانى كه به آیات هدایت و ضلالت خرده گرفتهاند به خوبى روشن مىشود.
نكته نهایی:
منظور از"فاسقین" كسانى هستند كه از راه و رسم عبودیت و بندگى پا بیرون نهادهاند زیرا "فسق" از نظر ریشه لغت به معنى خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنى توسعه داده شده و به كسانى كه از جاده بندگى خداوند بیرون مىروند اطلاق شده است.
آمنه اسفندیاری
بخش قرآن تبیان
منابع:
1- تفسیر نمونه ج1
2- نهج البلاغه خطبه 186
3- سوره صف آیه 5
4- سوره انفال آیه 29
5- سوره روم آیه 10