عملیات نصر 7 روز پرواز رحیم به سوی معبودش بود
شهید رحیم واحدی فرزند حمداله در سال 1342 در روستای گوشلو از توابع پارس آباددیده به جهان گشود او بارها بعنوان بسیجی دواطلب عازم جبهه های نبرد شد.
با توجه خلوص و و لیاقتهایی که نشان داد، مسئولین سپاه به فکر جذب بعنوان کادر رسمی سپاه شدند. او در سال 1362 به عضویت رسمی سپاه درآمد. در زمان حضور در جبهه چنان از خود شایستگی و لیاقت نشان داد که در کمترین زمان به عنوان معاونت تیپ ذوالفقار لشگر31 عاشورا مشغول خدمت و نبرد جانانه با بعثیون شد.
عملیات نصر7 تازه شروع شده بود، به منظور بررسی وضعیت نیروهای تحت امر به خط مقدم میرفت ناگاه انفجار خمپاره اتومبیل او را به قعر دره پرتاب کرد، ساعتی بعد این پیام به طور رمزی در ارتعاش طنین مغشوش بیسیم به گوش رسید.«رحیم پرپر شد». هیچ جایی از بدن او سالم نمانده بود.
شهید نامزد بود، اتاق (عروس) او تزئین شده باقی ماند. اتاق عروس از مادر رحیم برای همیشه خجل و شرمنده ماند، چون مادر پیر آرزوی عروسی را در آن اتاق داشت، روز هفتم شهادت مادر در گوشهای نشسته بودف گویا با کسی حرف مییزد، وقتی دقت کردند، دیدند در دستانش پوتین شهید است، به آغوش گرفته, به سینه می فشارد و زبان حال میگوید:(بو پوتین، بالا، سنون ایوی وریر- رحیم بالام سنون ایون بو پوتینن گلیر)این پوتینها بوی پسرم, بچهام را میدهد، این پوتینها بوی رحیمم را میدهد.
پویتنها هنوز هم بعد سالهای شهادت در خانه بوی شهید میدهد و بوی باروت و تربت جبهه بوی رحیم را میتوان از آن استشمام کرد.