کتابهایی برای نوجوانان
«باغ کیانوش»
علیاصغر عزتیپاک
انتشارات كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان
«باغ کیانوش» داستانی از جنگ است؛ اما در میدان نبرد اتفاق نمیافتد، قهرمانان آن آدمهایی هستند که جنگ سرزده به خانه و کاشانهشان سرک کشیده است. ماجرای تجاوز غریبهها و دشمن به آب و خاک و حریم شخصی قهرمانان داستان و واکنش آنها در مقابل این تجاوز، سه خط داستانی را تشکیل میدهند که از نگاه «علیاصغر عزتیپاک» روایت میشود.
خط اصلی داستانی این رمان در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق در روستایی از توابع شهر همدان اتفاق میافتد.
طرح داستان، ساده و باورپذیر است. دو نوجوان از فرصت جشن ازدواج پسر كیانوش استفاده میكنند تا از باغ او میوه بچینند، اما كیانوش سر میرسد و نقشههای آنها نقش بر آب میشود؛ اما ماجرا به همینجا نمییابد و سر و كله یك متجاوز دیگر هم از پیدا میشود. فضای باغ كیانوش و تپه مشرف به آن خاطرات پدربزرگ حمزه را زنده میكند و قهرمان داستان با استفاده از همین خاطرات جریان حوادث را تغییر میدهد.
پایانبندی داستان، اگرچه قابلپیشبینی است؛ اما با توجه به طرحِ داستان و اتفاقات مختلفی كه در طول داستان رخ میدهد قابلباور است. علاوه بر این، پایانِ خوش رمان و نكات آموزندهای كه در آن گنجانده شده، این بخش از اثر را برای مخاطب نوجوان جذابتر كرده است.
«هستی»
فرهاد حسن زاده
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
262 صفحه
بها: 2800 تومان
«هستی» داستان دختری نوجوان است که زندگی جسورانهاش و شیطنتهای بچهگانهاش همزمان با جنگ تحمیلی مشقتهایی را برای او به وجود میآورد.
ویژگیهایی اثر مانند دارا بودن رگههایی از طنز پا به پای کشمکشهای مختلف خانوادگی و اجتماعی و طعم تلخ بحران خانمانسوز جنگ در کنار تعدد شخصیتهای قابل تأمل ـ که ورود و خروجهای منطقی و معقولی نیز دارند ـ از این کتاب داستانی جذاب ساخته است.
این داستان علاوه بر مخاطب اعلام شده ـ گروههای سنی «د و ه» (راهنمایی و دبیرستان) به دلیل نثر خود برای خوانندگان گروه سنی بزرگسال نیز قابل استفاده است.
«همه شمعها»
رویا شاهحسین زاده
انتشارات صف
داستان این کتاب از زبان کودکی بیان میشود که عمویش با نام حسین که یکی از خلبانان هوانیروز بوده، در یک عملیات انتقال مجروح به شهادت رسیده است. پدر این کودک هم که روزی خلبان بوده از اسارت آزاد شده است، اما آزادی او هم نتوانسته به مادربزرگ غمگین این کودک کمک کند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
مامان عکس را لای قرآن بابا پنهان کرده بود، اما عزیزجان آن را پیدا کرده است. به محض این که فرصتی پیدا میکند، سراغ قرآن بابا میرود. از کوچه صدای سنج و دهل میآید. به سمت پنجره میروم. دسته عزاداری دارد از کوچه ما میگذرد. عزیزجان عکس را میبوسد و میگذارد لای قرآن. قرآن را هم میبوسد و میگذارد روی طاقچه. بلند میشود و به سمت پنجره میآید.
فرآوری: رویا فهیم
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع:خبرگزاری کتاب ایران، خبرگزاری مهر