هنگامي كه كاروان اسيران، در آن جوّ پر از ظلم و خفقان به كوفه رسيد، زنان، مردان و كودكان كوفه همه به معابر آمده تا مغلوبين و اسراء را تماشا كنند، برخي ناراحت و برخي بهت زده و گروهي از شدت تأثر اشك ميريختند.حضرت زينب(س) موقعيت را تشخيص داد و نگاهي به مردم كرد و با اشاره خواست همه سكوت كنند و با انتخاب بهترين فرصتها و زيباترين كلمات و جملات و با شجاعتي بينظير و عليوار بر مسند خطابه ايستاد.فرازهايي از خطبههاي آن مظلومه را در اين قسمت نقل نموده و به تحليل برخي از نكات آن ميپردازيم:«الحمد لِلّهِ والصلوة علي ابي محمد وآله الطيبين الاخيار، اما بعد يا اهل الكوفه، يا اَهْلَ الخَتْل والغَدْر اَتبكونَ؟ فَلا رَقَأَتِ الدَّمْعَهُ وَلا هَدَأَتِ الرَّنَّة، اِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثلِ الّتي نقضَتْ غَزْلَها مِن بَعْدِ قُوّةٍ اَنكاثا تَتَّخِذُونَ اَيمانكُمْ دخلاً بينكم، اَلا وَهْلْ فيكم الا الصَّلَفُ والنَطَفُ وَالصَّدْرُ الشَّنَفِ وَمَلَقُ الاماء وغَمْزُ الاعداء وهل انتم الا كمرعيّ علي دِمْنةٍ اَوْ كفضةٍ علي مَلْحُودة...»16.«حمد و سپاس مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بيت پاك و برگزيده او باد، اما بعد هان اي مردم كوفه اي اهل نيرنگ و فريب، گريه ميكنيد؟ اي كاش هيچ گاه اشك چشمهايتان تمام نشود و هرگز نالههايتان خاموش نگردد، همانا مثل شما مثل زني است كه رشتهي خويش را پس از خوب تابيدن، باز ميكرد، شما سوگندهاي خود را دست آويز فساد، در ميان خويش قرار دادهايد، آيا در شما جز چاپلوسي و آلودگي و سينههاي پركينه و تملقگويي كنيزان و خريدن ناز دشمنان دين، خصلتي هست؟ مَثَل شما، مَثَل گياه و علفي است كه در مزبله ميرويد يا نقرهاي آلايش قبيري به آن عوده ميشود...او در ابتداي خطبه از پيامبر صلياللهعليهوآله تعبير به پدر ميكند و با انتخاب اين كلمه، ميخواهد خود و قافله اسيران را معرفي كند و نسبت خويش را با پيامبر روشن سازد تا همگان دريابند اهل اين قافله از كدام دودمان و قبيلهاند و از اين راه افكار و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و مردم آنان را با ديده اسير ننگرند و سپس به بزرگترين نقطه ضعف كوفيان يعني سست عنصري و پيمان شكني آنان اشاره ميكند و با اين كلمات و جملات ميخواهد آنان را بر اين خصلت آگاه سازد.و در فرازي ديگر از خطبه با نگرش دقيق و ظريف با صفاتي همچون «درمان دردها»، «چراغ راه امت»، «پناهگاه جمع» و... به معرفي شخصيّت امام عليهالسلام ميپردازد تا جاي شك و ترديدي براي آن قوم سست عهد باقي نماند. او همچنان با مردم سخن ميگفت و آنان را كشنده حسين عليهالسلام و خانواده پيامبر صلياللهعليهوآله معرفي ميكرد. سخنان او كاملاً صحنه را تغيير داد تا آنجا كه صداي مردم كوفه به گريه بلند شده بود. زنان موهاي خود را افشان كرده بودند و خاك بر سر و روي خود ميريختند.