طاعت و بندگي - عباس(علیه السلام)، الگویی برای نسل انسانها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عباس(علیه السلام)، الگویی برای نسل انسانها - نسخه متنی

سید جواد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • جمال حق ز سر تا پاست عباس
    خدا داند كه از روز ولادت
    علم در دست، مشكِ آب بردوش
    نه در دنيا بود باب الحوائج
    هنوز از تشنه كامان شرمگين است
    اگرچه زاده ام البنين است
    وليكن مادرش زهراست عباس



  • به يكتايي قسم، يكتاست عباس
    امام خويش را مي خواست عباس
    كه هم سر دار و هم سقاست عباس
    شفيع خلق در عقباست عباس
    ببين در علقمه تنهاست عباس
    وليكن مادرش زهراست عباس
    وليكن مادرش زهراست عباس



حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه. ق1 در مدينه منوره ديده به جهان گشود.پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد.مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين» دختر حزّام بن خالِد كلابي بود.2واژه «عباس» از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است. و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند.3 انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است. لذا مورخان نوشته اند «سَمّاهُ اَميرُالْمُوْمِنينَ عليه السلام بِالْعَبّاسِ لِعِلْمِهِ بِشُجاعَتِهِ وَسَطْوَتِهِ و صَوْلَتِهِ وَعُبُوسَتِهِ في قِتالِ الاَْعْداءِ وَفِي مُقابِلَةِ الخُصَماءِ؛ علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت.»4گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود.»5حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست. «ممقاني» شانزده لقب براي او برشمرده است؛ مانند:1. ابوالفضل؛ يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت)؛2. اَبوالقرْبَه؛ كه سقّا و آبرسان بود؛3. قمر بني هاشم؛ چون داراي چهره اي زيبا بود. صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد: «عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!»6استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذّت مي برد.»74. عبد صالح (= بنده شايسته)؛
5. اَلْمُواسي (= ايثارگر)؛
6. اَلْفادي (= فداكار)؛
7. اَلْحامي (= حمايت كننده)؛
8. اَلْواقي (= نگهبان و محافظ)؛9. اَلسّاعي (= تلاشگر)؛
10. باب الحوائج (= وسيله برآمدن حاجات)؛11. حامِلُ اللِّواءِ (= پرچمدار)؛و...عباس با لُبابه دختر عبيد اللّه بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام ) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيداللّه و فضل8 داشت.و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:

طاعت و بندگي

آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:1. بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّها الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطيعُ للّه ِِ...؛ سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا.»92. آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:«سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ»؛10 «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است.»و حضرت عباس اين گونه بود؛ در تاريخ مي خوانيم:«وَبَيْنَ عَيْنَيْهِ اَثَرُ السُّجُودِ؛ [در پيشاني [و بين چشمان او اثر سجده [نمايان [بود.»11نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم» بود، سياه شده بود. علّت را از او پرسيدند. گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عبّاس بود.»12و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وَهُوَ مِنْ عُظَماءِ اَهْلِ الْبَيْتِ عِلْما وَوَرَعا وَنُسكا وَعِبادَةً؛ او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت.»13اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در رأس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند.




  • بسوزان دلي را كه سوزي ندارد
    الهي به آن سر كه شور تو دارد
    به شوق شهيدان در خون تپيده
    به نام عزيزي كه نام از تو دارد
    چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم
    سرافكنده در پيش زهرا نباشم



  • سحر كن شبي را كه روزي ندارد
    به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
    به اشك يتيمان محنت كشيده
    به ملك ولايت، مقام از تو دارد
    سرافكنده در پيش زهرا نباشم
    سرافكنده در پيش زهرا نباشم



ولايت مداري و امام شناسي

از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود.پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامّه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد. عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود. وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنينَ؛ اي خواركننده مؤمنان» قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد. در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت.بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود.در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:1. در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:«... اَلْمُطيعُ للّه ِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِميرِالْمُؤْمِنينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَّي اللّه عَلَيْهِمْ؛ [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد.»142. هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اَيْنَ اَخي ـ اَيْنَ قَمَرُ بَني هاشِمٍ فَاَجابَهُ الْعَبّاسُ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يا سَيِّدي فَقالَ لَهُ الاِْمامُ عليه السلام : قَدِّمْ لِي يا اَخي جَوادي فَاَتَي الْعَبّاسُ بِالْجَوادِ اِلَيْهِ؛ كجاست برادرم... كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.»153. در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد. يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلاً به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد.» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:«تَبَّتْ يَداكَ وَ لَعَنَ ما جِئْتَ بِهِ مِنْ اَمانِكَ يا عَدُوَّ اللّه ِ اَتَأمُرُنا اَنْ نَتْرُكَ اَخانا وَسَيِّدَنا الْحُسَيْنَ بْنَ فاطِمَةَ وَنَدْخُلَ في طاعَةِ الْلُّعَناءِ وَاَوْلادِ الْلُّعَناءِ اَتُوْمِنُنا وَابْنُ رَسُولِ اللّه ِ لاَ اَمانَ لَهُ؛ دستهايت بريده باد و لعنت [خدا]بر آنچه كه از امان نامه آورده اي. اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست.»16اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است. به اين جهت است كه مورخان نوشته اند؛ عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:«... بَلْ كانَ يَعْرِفُ اَنَّ دينَ اللّه ِ قائِم بِالْحُسَيْنِ وَهُوَ عَمُودُ الدّينِ، مُجاهِدٌ عَنْ دينِ اللّه ِ وَعَنْ شَريعَةِ الْمُصْطَفي وَحامي عَنْ اِبْنِ رَسُولِ اللّه ِ وَعَنْ بَناتِ الزَّهْراءِ كَما قالَ اِنّي اُحامي اَبَدا عَنْ ديني وَعَنْ اِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ نَجْلِ النّبيِّ الطّاهِرِ الاَْمينِ؛ بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد؛ چنان كه خود فرمود:«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم؛ آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد.»17از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است.

بصيرت ژرف

بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند. قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِرا مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»؛ «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند.»18 ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند.از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود. امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:«كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ؛ عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود.»19در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود. ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي» را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند. شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حَرْبي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد.20ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است؛ چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند.

شجاعت

از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است. از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل ـ كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت ـ سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد؛ زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد. عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه» را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند؛ چرا كه در جامعه [آن روز ]شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود.21از «حضرت ام البنين» چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبداللّه ، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود.
استاد شهيد مطهري مي گويد:
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است؛ چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند.«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با امُّ البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت.»22به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:1. درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:«كَالْجَبَلِ الْعَظيمِ وَقَلْبُهُ كَالطَّوْدِ الْجَسيمِ لاَِنَّهُ كانَ فارِسا هُماما وَبَطَلاً ضَرْغاما وَكانَ جَسُورا عَلَي الطَّعْنِ وَالضَّرْبِ في مَيَدانِ الكُفّارِ وَالْحَرْبِ؛ [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار [بود؛ چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جَسور [و بي باك ]بود.»2. در معالي السبطين چنين بيان شده است: «وَلا يُقاسُ بِشُجاعَتِهِ اِلاّ شُجاعَةُ اَبيهِ وَاَخيهِ؛ شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام ] و برادرش [امام حسين عليه السلام ] مقايسه مي شود.»23و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد. با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد.»24همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود؛ هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، امّا وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود؛ لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:«اَلآَْنَ اِنْكَسَرَ ظَهْري وَقَلَّتْ حيلَتي؛ اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد.»25اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد. و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:«اِذا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَري؛ هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد.»تاريخ نويسان نوشته اند:
«لَمْ يَبْقَ الْحُسَيْنُ بَعْد اَبِي الْفَضْلِ اِلاّ هَيْكَلاً شاخِصا مُعَرّي عَنْ لَوازِمِ الْحَياةِ؛ از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند.»26دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرأت و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند. در تاريخ مي خوانيم:«لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ تَدافَعَتِ الرِّجالُ عَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ؛27 هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند.»




  • تا تو بودي خيمه ها آرام بود
    تا تو بودي من پناهي داشتم
    تا تو بودي خيمه ها غارت نشد
    تا تو بودي چهره نيلي نبود
    تا تو بودي دست زينب باز بود
    تا كه مشكت پاره و بي آب شد
    دشمن پر كينه ات شاداب شد



  • دشمنم در كربلا ناكام بود
    با وجود تو سپاهي داشتم
    بعد تو كس حافظ يارت نشد
    دستها آماده سيلي نبود
    بودنت بهر حرم اعجاز بود
    دشمن پر كينه ات شاداب شد
    دشمن پر كينه ات شاداب شد



وفا و فداكاري عباس




  • يادم ز وفاي اشجع الناس آيد
    آيد به جهان اگر حسين دگري
    هيهات برادري چو عباس آيد



  • وز چشم ترم سوده الماس آيد
    هيهات برادري چو عباس آيد
    هيهات برادري چو عباس آيد



ترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است. وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد.»28در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است. در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:

1. ردّ امان نامه:

ردّ امان نامه ابن زياد و شمر ـ كه قبلاً به آن اشاره شد ـ نشانه وفاي عباس است.

2. اعلان وفاداري در شب عاشورا:

در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم؛ پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد.» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود.اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فَبَدأَ الْقَوْلَ الْعَبّاسُ بْنُ عَليّ عليه السلام فَقالَ لَهُ: لِمَ نَفْعَلُ ذلِكَ؟ اَلِنَبْقِيَ بَعْدَكَ؟ لا اَرانَا اللّه ُ ذلِكَ اَبَدا؛ آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.»29




  • شاها من ار به عرش رسانم سرير
    گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر
    اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم



  • فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
    اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
    اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم



3. اوج وفا در شط فرات:

حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، امّا برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور.پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ وَمَنْ مَعَهُ فَرقي الْماءَ؛30 سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان [افتاد، پس آب را [روي آب
]ريخت.»
و بر خود خطاب كرد:يا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُوني وَبَعْدَهُ لا كُنْتِ اَنْ تَكُونيهذَا الْحُسَيْنُ وارِدُ الْمَنُونِ وَ تَشْرَبينَ بارِدَ الْمَعينِتاللّه ِ ما هذا فِعالُ ديني31 «اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلّت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام ] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست.»آنگاه فرياد برآورد: «وَاللّه ِ لا اَذُوقُ الْماءَ وَسَيِّدي اَلْحُسَيْنُ عَطْشانا؛32 به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است.»




  • عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد
    نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار



  • نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
    نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار



اعتراف دشمن به وفاي عباس

هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بُردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود. يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است. يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي». يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:«اُنْظُرُوا اِلي هذَا الْعَلَمِ فَاِنَّهُ لَمْ يَسْلَمْ مِنَ الطَّعْنِ وَالضَّرْبِ اِلاّ مِقْبَضَ الْيَدِ الَّتي تَحْمِلُهُ؛ به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است.»سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است.آنگاه يزيد گفت: «اَبَيْتَ اللَّعْنَ يا عَبّاسُ، هكَذا يكُونُ وَفاءُ الاَْخِ لاَِخيهِ؛ لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست.] اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش.»33آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حَد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند.




  • پنج امامي كه ترا ديده اند
    چشم خداوند چو دست تو ديد
    بوسه زد و اشك زچشمش چكيد



  • دست علم گير تو بوسيده اند
    بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
    بوسه زد و اشك زچشمش چكيد



وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام

1. امام سجاد عليه السلام فرمود: «رَحِمَ اللّه ُ عَمّي العبّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَاَبْلي وَفَدّي اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتّي قَطَعتْ يَداهُ؛ خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد.»342. امام صادق عليه السلام فرمود:«اَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ للّه ِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِخيكَ فَنِعْمَ الاَْخُ الْمُواسي؛ شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادرِ فداكار بودي.»353. امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السَّلامُ عَلي اَبِي الْفَضْلِ الْعَبّاسِ الْمُواسي اَخاهُ بِنَفْسِهِ؛ سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري
] نمود.»

1- برخي سال تولد او را سال 24 ه. ق دانسته اند، ر.ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا. 2- منتهي الامال، ج1، ص136. 3- معارف و معاريف، ج7، ص206. 4- جعفر نقدي، زينب كبري، ص12. 5- معالي السبطين، ج1، ص26. 6- تنقيح المقال، ج2، ص128. 7- علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج2، ص118. 8- منتهي الامال، ج1، ص137 ـ 138. برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند. ر.ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج3، ص30. 9- مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص715. 10- فتح/28. 11- ذريعه، ص122. 12- الوقايع والحوادث، ج2، ص30؛ سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله ، ص293. 13- زينب كبري عليها السلام ، ص12. 14- مفاتيح الجنان، ص715. 15- موسوعة كلمات الحسين عليه السلام ، ص298. 16- وقايع الايام، ويژه محرم، ص264. 17- معالي السبطين، ج1، ص270؛ نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص177. 18- روم/7. 19- نفس المهموم، ص176؛ ر.ك: اعيان الشيعه، ج7، ص430. 20- جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج2، ص104. 21- منتهي الامال، ص136؛ ر.ك: تنقيح المقال، ج2، ص128. 22- حماسه حسيني، ج1، ص59. 23- معالي السبطين، ج1، ص267. 24- همان. 25- مقتل خوارزمي، ج2، ص30. 26- مقتل مقرّم، ص269. 27- ذريعه، ص124. 28- عناوين برگرفته از روايات است. ر.ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص542. 29- همان، ص400. 30- كبريت الاحمر، ص159؛ منتخب التواريخ، ص258. 31- ر.ك: ناسخ التواريخ، ج2، ص345. 32- بحارالانوار، ج45، ص41؛ ترجمه مقتل ابي مخنف، ص97. 33- دين و تمدن، ج1، ص288 و ر.ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله ، ص300. 34- بحارالانوار، ج44، ص298؛ تنقيح المقال، ج2، ص128. 35- مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام .

/ 2