فرزندان و نوادگان حضرت عباس(ع) - فرزندان و نوادگان حضرت عباس (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرزندان و نوادگان حضرت عباس (علیه السلام) - نسخه متنی

ابوالفضل هادی منش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرزندان و نوادگان حضرت عباس(ع)

ابوالفضل هادي منش

اشاره

بي ترديد در بين شيعيان موضوع حادثه عاشورا بيشترين عناوين تحقيقي و پژوهشي را در قالب هاي مختلف و سطوح گوناگون به خود اختصاص داده است. مسأله عاشورا در اذهان عمومي شيعه بيشترين جايگاه را دارد. اما اين، بدان معنا نيست كه ديگر نقطه مبهمي در اين راستا نزد انديشه عمومي جامعه شيعه وجود ندارد، بلكه زواياي بسياري از اين واقعه و شخصيت هاي آن، هم چنان در هاله ابهام مي باشد. از جمله اين موارد: سن، نام همسر و فرزندان شخصيت هاي برجسته اي در اين حادثه سترگ چون حضرت عباس عليه السلام است. اين نوشتار با مجال اندكي كه دارد، بر آن است تا نگاهي كوتاه به اين موضوع بيندازد.

همسر و فرزندان حضرت عباس عليه السلام

حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، با لُبابَه دختر عبيدالله بن عباس، پسر عموي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، ازدواج نمود.(1) لبابه، از بانوان بزرگ زمان خويش بود و در فضايي آكنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبّت به خاندان وحي، ديده به جهان گشوده و در سايه سار «قرآن و عترت» تربيت يافته بود. مادر لبابه، امّ حكيم جويري دختر خالد بن قرظ كناني است.(2)

تاريخِ ازدواج وي چندان مشخّص نيست اما از سنّ فرزندان حضرت عباس عليه السلام مي توان حدس زد كه ازدواج او بين سال هاي 40 تا 45 هجري صورت گرفته و اينكه سنّ او هنگام ازدواج بيست سال بوده است. ثمره اين پيوند فرزنداني به نام هاي عبيدالله، فضل، حسن، قاسم و يك دختر بود.(3) اما بين تاريخ نگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.

برخي، حضرت عباس عليه السلام را صاحب دو فرزند به نام هاي عبيدالله و فضل دانسته اند(4) و برخي ديگر، عبيدالله، حسن و قاسم (5) و برخي نيز عبيدالله و محمد(6) را فرزندان او برشمرده اند.

پس از شهادت حضرت عباس عليه السلام و فرزندان او در كربلا، لبابه به عقد زيد بن الحسن عليه السلام (فرزند امام مجتبي عليه السلام) در آمد و از او صاحب دختري به نام نفيسه گرديد.(7) برخي ديگر نوشته اند: او از زيد، فرزند پسري به دنيا آورد و نام او را حسن گذاشت. بنابراين، «حسن» پسر حضرت عباس عليه السلام نبوده بلكه نوه حضرت مي باشد(8) كه از روي اشتباه در رديف فرزندان او ذكر شده است.

شهادت فرزندان حضرت عباس عليه السلام در كربلا

برخي منابع، از شهادت فرزندان حضرت در كربلا سخن به ميان آورده اند اما در نام آنها گوناگوني وجود دارد. نوشته اند: هنگامي كه حضرت عباس عليه السلام از روي اسب خود بر زمين افتاد و در درگيري با دشمنان به شهادت رسيد، امام حسين عليه السلام خود را به او رسانيد و وقتي كه حالت او را مشاهده نمود، فرياد برآورد: «وَا غَوْثاه، بِكَ يا الله، وَا قِلَّةَ ناصِراه؛ فرياد [از بي كسي ]، به تو پناه مي برم اي خدا! واي از كمي ياران!» در اين لحظه، محمد و قاسم صداي امام را شنيدند، نزد ايشان رفته و در پاسخ امام، فرياد زدند: «لَبَّيْكَ يَا مَولانا، نَحنُ بَينَ يَدَيكَ؛ در خدمت توايم اي سرور ما». امام حسين عليه السلام رو به آنان كرد و فرمود:

«بِشَهادَةِ اَبيكُمَا الكِفايَة؛ شهادت پدرتان بس است». اما آنان امتناع ورزيده و گفتند: «نه به خدا، اي عمو!» سپس از امام اجازه گرفته و به ميدان نبرد شتافتند و پس از پيكار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسيد.(9) علامه سيد محسن امين - تراجم نويس مشهور - عبدالله بن عباس عليه السلام را نيز در شمار شهيدان كربلا ذكر مي نمايد.(10)

اما بنا به گزارش برخي ديگر از تاريخ نگاران، تنها محمد در كربلا به شهادت رسيده است (11) در اين زمينه نوشته اند: در كربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس عليه السلام با او حضور داشتند كه در بين آنها، حضرت عباس عليه السلام، محمد را از همه بيشتر دوست مي داشت و او را از خود جدا نمي كرد. او نوجواني پارسا و خداترس بود و در ميان ابروانش اثر سجده ديده مي شد. وقتي حضرت عباس عليه السلام برادر بزرگوار خويش امام حسين عليه السلام را بي ياور ديد، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشير به كمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خويش رفت و خود از امام اجازه پيكار او را گرفت. محمد دست امام را بوسيد و پس از خداحافظي با زنان خيمه، به ميدان رفته و مبارز طلبيد و پس از ساعتي نبرد، به شهادت رسيد.(12)

اعقاب و بازماندگان حضرت عباس عليه السلام

آنچه همگي تاريخ نگاران بدان تصريح كرده و اتفاق نظر دارند، اين است كه نسل حضرت عباس عليه السلام از طريق فرزند او عبيدالله گسترش يافته است.(13) او هنگام حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به سوي كربلا در سنين كودكي بود ولي بعدها مردي دانشمند و فرزانه در دين و از فرهيختگان دوره خود گرديد.(14) او با سه زن از زنان پاكدامن و فهيم مدينه به نام هاي رقيه دختر امام مجتبي عليه السلام، دختر معبد عبدالله بن عباس و دختر مسوّر بن مخزمه زبيري (15) ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام عبدالله و حسن شد كه نسل او نيز از طريق حسن، گسترش يافت.(16)

از اين رو، بايد حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام را سرشاخه اصلي نوادگان حضرت عباس عليه السلام برشمرد. لذا به معرّفي و بررسي زندگاني نوادگان حضرت عباس عليه السلام از نسل حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام مي پردازيم.

فرزندان حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام

حسن بن عبيدالله 67 سال عمر نمود(17) و صاحب پنج فرزند به نام هاي عباس، عبيدالله،ابراهيم، فضل و حمزه گرديد.(18) شايد اين تيره از نسل حضرت عباس عليه السلام بلند آوازه ترين طايفه از تبار آن حضرت باشد كه به شرح كوتاهي از سرگذشت آنان پرداخته مي شود.

1. عباس بن الحسن

فردي شجاع و صريح بود به گونه اي كه نوشته اند كسي از بني هاشم در جرأت و صراحت لهجه مانند او وجود نداشت. وي در ايّام خلافت هارون الرّشيد به بغداد آمد. هارون الرّشيد به خاطر فضل، ادب و شجاعت او همواره او را به كنيه مي خواند.(19) او به اندازه اي شيوا شعر مي سرود كه او را برترين شاعر از فرزندان امام علي عليه السلام مي دانستند.(20) او ده فرزند داشت، كه از جمله آنان عبدالله بن العباس است. مأمون پس از درگذشت او گفت: «بعد از تو اي فرزند عباس! همه مردم مساوي شدند (تو با ديگران تفاوت داشتي).» مأمون جنازه او را پياده تشييع نمود و شيخ بن شيخ خواندش.

محمد بن حمزه از ديگر نوادگان اوست كه به جوانمردي و بخشش، مشهور بود و به نزديكان خود بسيار رسيدگي نمود. نيكي او شامل حال همه مي شد و بخششي گسترده داشت؛ در طبريّه اردن، اموال بسيار داشته و داراي اراضي زيادي بود. طغج بن جفّ فرغاني بر او حسادت كرد و سپاهي براي چپاول اموال او فرستاد. وي در نتيجه اين درگيري در باغ خود، در سال 287 ق. به قتل رسيد و شاعران در سوگ او قصيده ها گفتند. از اين رو، به فرزندان و نوادگان او بنو الشّهيد گفته مي شود.(21)

2. عبيدالله بن الحسن

درباره اش گفته اند: مردي به سان او پرهيبت و شكوه، ديده نشده بود. وي امارت حرمين شريفين مكّه و مدينه را بر عهده داشت و امر قضاوت در اين دو شهر نيز بر عهده او بود.(22) مأمون، او را در سال 204 ق. به سرپرستي امور حجّاج بيت الله الحرام منصوب كرد و در دوران مأمون نيز از دنيا رفت. به بازماندگان و نوادگان او كه در سرزمين دمياط بودند، بني هارون و به دسته اي از آنان كه در فساي امروزي بودند، بني هدهد مي گفتند. گروهي از احفاد و دودمان او نيز در يمن سُكنا گزيدند. عبيدالله بن الحسن داراي 11 فرزند شد. از جمله آنان قاسم بن عبيدالله بود كه پست جدّ خويش (امارت و قضاوت در حرمين شريفين) را عهده دار گرديد. او از نزديكان امام حسن عسكري عليه السلام هم بود.(23)

3. ابراهيم بن الحسن

معروف به جردقة و در شمار پارسايان و اديبان زمان خود بود.(24) وي صاحب نوزده فرزند گرديد و در سال 264 ق. درگذشت. از فرزندان او علي بن ابراهيم جردقه، فردي سخاوتمند و والامقام بوده است. نوه او عبدالله بن علي به بغداد آمد و سپس به مصر رفت و در آن جا به بيان حديث پرداخت و كتابي به نام جعفرية نگاشت كه حاوي مطالب عالي در فقه شيعه بود. او در رجب سال 312 ق. وفات يافت.(25)

4. فضل بن الحسن

او مردي دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفاي وقت خود و معروف به ابن الهاشمية بود. از او سه فرزند به نام هاي جعفر، عباس الاكبر و محمد به جاي ماند كه آنان نيز داراي جايگاهي ويژه نزد مردم بودند و هر يك، داراي فرزنداني بزرگوار چون خود بودند. از جمله آنان فضل بن محمد است كه مردي سخن دان و شاعر بود كه بازماندگان او در قم و طبرستان پراكنده هستند. او اشعار زيادي در مدح دلاوري جدّ خود، حضرت عباس عليه السلام در كربلا سروده است.(26)

5 . حمزة بن الحسن

او بسيار شبيه به امام علي عليه السلام بود و در روزگار مأمون عباسي مي زيست.(27) از آن جاكه عباسيان خود را از نوادگان عباس (عموي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم) مي دانستند، اين موضوع را در بسياري مواقع، دستاويزي براي توجيه اعمال قرار مي دادند. مأمون بدين منظور، نامه اي با دست خطّ خود براي حمزه نوشت و در ضمن آن بيان داشت: «به حمزة بن الحسن هزار درهم به جهت شباهت وافرش به امير مؤمنان علي عليه السلام بخشيده شود». او با زينب از نوادگان عبدالله بن جعفر ازدواج نمود. مردم او را زينبي مي خواندند؛ زيرا او با زينب عليها السلام دختر امير مؤمنان عليه السلام نسبت داشت.

از نوادگان حمزة بن الحسن مي توان شاعري بلند آوازه به نام محمد بن علي را نام برد كه در بصره مي زيست و احاديثي را هم از امام رضاعليه السلام و برخي ديگر از امامان روايت كرده است. او در سال 286 ق. درگذشته است.

از جمله بستگان حمزة بن الحسن، مي توان به برادرزاده اش كه هم نام اوست، اشاره كرد. هم اكنون مقبره او در شهر حلّه است و داراي گنبد و بارگاه با شكوهي مي باشد.

نوشته اند: مادر امام زمان(عج) مدّتي در خانه او مهمان بوده است. او را نيز از راويان احاديث آل محمّدصلي الله عليه وآله و فردي درستكار و محترم و مورد اطمينان ذكر كرده اند.(28)

از فرزندان او قاسم بن حمزة مي باشد كه از دانشمندان و فقيهان زمان خود بوده است. او مردي بسيار زيباروي و ثروتمندي بخشنده در يمن بوده كه ثروت او به صد هزار دينار مي رسيده است. او بسيار اهل بخشش به مردم بود.(29)

ديگر نوادگان

حمزة بن قاسم

او از جمله نوادگان حضرت عباس عليه السلام مي باشد كه از مشايخ بزرگ و علماي بنام شيعه در دوره خود بوده است. حضرت عباس عليه السلام نياي پنجم او مي باشد و نسب كامل او عبارت است از: ابويعلي حمزة بن قاسم بن علي بن حمزة بن الحسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام.

درباره او نگاشته اند: ابويعلي از دانشمندان شيعه و بنام و برخاسته از خاندان وحي و درختي تناور در بوستان دانشمندان شيعي است. وي از راويان احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بوده و دانشمندان بسياري، شاگردي او را به جاي آورده اند(30) و وي را فردي مورد اعتماد و بلند مرتبه در نقل روايات معصومان عليهم السلام ذكر كرده اند.(31)

از او كتاب هاي زيادي بر جاي مانده است كه عبارت مي باشد از: التّوحيد، الزّيارات و المناسك، ردّ محمد بن جعفر اسدي و ... او در دستْ نوشته هاي خود احاديث بسياري را از امام صادق عليه السلام نقل نموده است.(32)

او در قرن چهارم هجري مي زيسته و مرقد شريفش در جنوب شهر حلّه، بين رود فرات و دجله و در دهكده اي به نام قريه حمزة قرار دارد. پيشتر در مورد محلّ دفن او اختلاف بوده و مردم مي پنداشتند مرقد او متعلّق به حمزة بن موسي كاظم عليه السلام است (33) و با اين پندار، او را زيارت مي كرده اند اما داستان جالبي سبب برطرف شدن اين پندار مي شود.

مي گويند: عالمي ربّاني و فقيهي بزرگ به نام سيد مهدي قزويني جهت تبليغ معارف ديني به حلّه رفت. او گه گاه از كنار مرقد ابويعلي حمزة بن قاسم مي گذشت اما به زيارت مرقد او نمي رفت. اين موضوع، موجب كم رغبتي مردم آن منطقه نسبت به زيارت آن مرقد شريف گرديد. روزي از او خواستند به زيارت مرقد برود، او در پاسخ گفت به زيارت كسي كه نمي شناسد، نمي رود.

روز بعد، او به دهكده مذكور رفت و در اواخر شب براي خواندن نماز شب برخاست. نزديكي هاي طلوع آفتاب، سيدي از اهل همان روستا كه مورد اعتماد آن عالم ربّاني بود، نزد وي رفت و از او دليل زيارت نكردن او را پرسيد؛ ولي همان پاسخ پيشين را شنيد.

آن سيد علوي گفت:

«چه بسيار امور مشهوري هستند كه اصلي ندارند، اين مرقد متعلّق به حمزة بن موسي كاظم عليه السلام نيست كه به اشتباه اين گونه مي پندارند، بلكه اين مرقد متعلّق به ابويعلي حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس عليه السلام است كه از علما اجازه حديث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسايي ستوده اند».

سيد مهدي قزويني گمان كرد كه او اين سخن را از علما شنيده و هرگز نمي پنداشت كه او از كتاب هاي رجالي و روايي چيزي بداند. از اين رو، به آن سيد علوي چندان توجّهي نكرد.

سيد علوي، خارج شد و سيد مهدي قزويني در سجّاده خود به تعقيبات نماز مشغول گرديد تا آفتاب دميد. سپس به كتاب هاي رجالي كه در دسترس داشت، مراجعه كرد و ديد گفته آن سيد علوي درست است. فردا در بين جمعيت، همان سيد علوي را يافت. نزد او رفت و پرسيد مطلبي را كه ديشب پيش از سحر به او گفته، از كجا به دست آورده است؟ سيد علوي انكار كرد كه سحر، پيش او بوده و سوگند خورد كه شب گذشته اصلاً در روستا نبوده و بيرون از روستا به سر مي برده است و حتّي ادّعا كرد اصلاً سيد مهدي قزويني را نمي شناسد.

سيد مهدي بي درنگ سوار مركب خود شد و عازم زيارت مرقد ابويعلي گرديد و به مردم گفت:

«اكنون بر من واجب شد كه به زيارت او بشتابم. زيرا شك ندارم آن سيد علوي كه ديشب ديدم، امام زمان(عج) بوده است.»

از آن پس، مرقد او رونق بيشتري گرفت و مردم توجّه بيشتري به زيارت او نشان دادند. سيد مهدي قزويني بعدها در كتاب فُلك النّجاة خود تصريح نمود كه مرقد مذكور، متعلّق به ابويعلي حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس عليه السلام است.(34)


1. ابوعبدالله المصعب بن عبدالله بن المصعب الزبيري، نسب قريش، دارالمعارف للطباعة والنشر، 1953 م، ج 1، ص 79؛ المحبّر، ابوجعفر محمد بن حبيب البغدادي، بيروت، منشورات دار الآفاق الجديدة، بي تا، ج 1، ص 44.

2. عبدالرزاق المقرم، العباس(ع)، نجف، مطبعة الحيدرية، بي تا، ص 195.

3. همان.

4. السيد عبد المجيد الحائري، ذخيرة الدارين، نجف، مطبعة المرتضوية، 1345 ق، ج 1، ص 145 ؛ وسيلة الدارين، ص 278.

5. بطل العلقمي، ج 3، ص 429.

6. سيد محسن امين العاملي، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 1، ص 610.

7. نسب قريش، ج 1، ص 32 ؛ العباس(ع)، ص 198.

8. محمد تقي سپهر، ناسخ التواريخ، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، 1368 ش، ج 1، ص 279.

9. بطل العلقمي، ج 3، ص 433.

10. اعيان الشيعة، ج 1، ص 610.

11. محمد باقر المجلسي، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 45، ص 62 ؛ ابو جعفر محمد بن علي بن شهر آشوب السروي المازندراني، مناقب آل ابي طالب، قم، مطبعة العلمية، بي تا، ج 4، ص 12.

12. صدر الدين واعظ القزويني، رياض القدس (حدائق الانس)، تهران، كتاب فروشي اسلامية، بي تا، ج 2، ص 63 ؛ رضي ابن نبي، تظلّم الزهراء(س)، قم، منشورات الشريف الرضي، 1360 ش، ص 240.

13. ابو الحسن علي بن الحسين المسعودي، التنبيه و الأشراف، ليدن، مطبعة بريل، 1893 م، ص 299 ؛ ابو محمد علي بن احمد بن سعيد بن الحزم الأندلسي، المجهرة أنساب العرب، مصر، دار المعارف، چاپ سوم، 1391 ق، ج 1، ص 67 ؛ البيهقي، ابوالحسن علي بن ابي القاسم بن زيد، لباب الأنساب، قم، مكتبة السيد المرعشي النجفي، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 357.

14. ابن العلوي العمري، نجم الدين ابوالحسن علي بن محمد، المجدي في أنساب الطالبيين، قم، مطبعة سيد الشهداء، مكتبة آية الله العظمي النجفي، چاپ اوّل، 1409 ق، ص 231 ؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358.

15. محمد تقي بحر العلوم، مقتل الحسين(ع)، بيروت، دار الزهراء، چاپ دوم، 1405 ق، ص 315 ؛ العباس(ع)، ص 197 ؛ ابو نصر سهل بن عبدالله بن داود البخاري، ، سرّ السلسلة العلوية، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ق، ص 89.

16. المجدي، ص 231 ؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358.

17. المجدي، ص 233.

18. سرّ السلسلة، ص 90 ؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 357 ؛ جمال الدين احمد بن علي بن عنبة الحسني، الفصول الفخرية، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1363 ش، ص 201 ؛ سراج الأنساب، احمد بن محمد بن عبد الرحمن كياء، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چاپ اوّل، 1409 ق، ص 175.

19. ابو بكر احمد بن علي الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد، مصر، مكتبة الخابخي، 1348 ق، ج 12، ص 126 و 127 ؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 413.

20. تاريخ بغداد، ج 12، ص 126 ؛ اعيان الشيعة، ج 7، ص 413.

21. هشام بن محمد بن السلب الكلبي، جمهرة النسب، بيروت، مكتبة النهضة العربية، چاپ اوّل، 1407 ق.، ج 1، ص 67 ؛ المجدي، ص 235 ؛ العباس(ع)، ص 198 ؛ الفصول الفخرية، ص 202.

22. العباس(ع)، ص 200 ؛ الفصول الفخرية، ص 203.

23. ابو الفتوح بن سليمان اليماني، النفحة العنبرية في أنساب خيرالبرية، قم، مكتبة السيد المرعشي النجفي، چاپ اوّل، 1419 ق، ص 134 ؛ عبد الله بن محمد بن عبد الله الرفاعي المخزومي، صحاح الأخبار في نسب السادة الفاطمية الأخيار، بمبئي، مطبعة نخبة الأخبار، بي تا، ص 10.

24. الفخر الرازي، الشجرة المباركة، قم، مكتبة السيد المرعشي النجفي، چاپ دوم، 1419 ق، ص 199 ؛ محمد بن علي بن طباطبا، الأصيلي في أنساب الطالبيين، قم، مكتبة السيد المرعشي النجفي، چاپ اوّل، 1418 ق، ص 328.

25. العباس(ع)، ص 197.

26. همان؛ سرّ السلسلة، ص 90.

27. الأصيلي، ص 328 ؛ الفصول الفخرية، ص 202.

28. العباس(ع)، ص 197.

29. سرّ السلسلة، ص 90 و 91.

30. العباس(ع)، ص 201.

31. ابو العباس احمد بن علي النجاشي، رجال النجاشي، بيروت، دار الاضواء، چاپ اوّل، 1408 ق، ص 334.

32. همان ؛ الشيخ محمد تقي التستري، قاموس الرجال، قم، مؤسّسة النشر الاسلامي، چاپ دوم، 1415 ق، ج 4، ص 46.

33. همان.

34. العباس(ع)، ص 205 و 206.


/ 1