سوگنامه ى فدك - سوگنامه فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سوگنامه فدک - نسخه متنی

سید محمدتقی نقوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوگنامه ى فدك

مقدمه ى مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم حمد و ستايش بى حد و حصر خداوندى را سزا است كه تمام موجودات را از كتم عدم به عالم وجود آورد، و از ميان تمامى آنان انسان را به تاج و لقد كرمنا بنى آدم مفتخر ساخت. سپس، بر اساس قاعده ى لطف، براى او پيامبر و آنگاه امامانى را در طول تاريخ مقرر داشت تا زمين از حجت خالى نماند و بشر از سعادت دنيا و آخرت بهرمند گردد.

درود بى پايان بر تمام انبيا و اوصياى خداوند كه براى ارشاد خلق فرستاده شدند كه هر يك به نوبه ى خويش انجام وظيفه نموده اند؛ بالأخص بر سرور انبيا، محمد مصطفى و بهترين اوصيا، على مرتضى و يازده فرزند پاكش، كه يكى بعد از ديگرى به امر خداوند متعال سمت رهبرى خلق را بر عهده گرفتند كه در راهنمايى مردم كوچكترين قصورى نورزيدند ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه، يعنى هلاكت دارين و سعادت نشئتين را با رهنمايى اوصياى بعد از رسول خدا در اختيار مردم قرار داد تا هر كس وظيفه ى خود را بداند و حجت كاملا بر او تمام باشد. و امام بعد، كتابى كه در پيش رو داريد در شرح خطبه ايى است كه صديقه ى طاهره، فاطمه زهرا- سلام الله عليها- ايراد فرموده است. يگانه مطلبى كه كه سبب گرديد تا اين كتاب را به رشته ى تحرير در آورده در اختيار خوانندگان قرار دهم- با اينكه مى دانسته و مى دانم درباره ى آن حضرت كتابهاى بسيارى نوشته شده است، كه الحق جاى تقدير دارد- اين بود كه برخى از دوستان از مدتها پيش مرا يادآور مى شدند تا شرحى بر خطبه ى فدك، كه فاطمه زهرا عليهاالسلام آن را در مسجد مدينه خطاب به متصديان امر خلافت و تمامى مهاجر و انصار ايراد فرمود و احقاق حق كرد بنويسم و از ترجمه ى الفاظ خطبه پا را فراتر گذاشته تااندازه اى كه مقدور است ابعاد خطبه را از نظر لغات مشكله ى آن و محتواى كلمات مورد تحليل و بررسى قرار دهم، و چون در آن هنگام به نوشتن شرح نهج البلاغه مولى اميرالمؤمنين، على عليه السلام مشغول بوديم كه شرح مذكور تا اندازه اى مفصل و بالغ بر بيست و پنج مجلد گرديد؛ از اين رو، مدتى بيش از شانزده سال وقتم را به خود اختصاص داد. با اين حال، به خود قول دادم و با خداى خود ميثاق بستم كه بعد از تمام شدن آن خواهش دوستان را اجابت نموده آرزوى ديرينه ى آنان را برآورده سازم و خدمتى در خور بضاعت خويش به ساحت مقدس صديقه ى طاهره بنمايم، به اين اميد كه اين دو گوهر تابناك عالم خلقت: فاطمه و همسرش على عليهماالسلام دستگير من در روز درماندگى باشند و از دركات و خطرات عالم آخرت نجاتم دهند و از خدا بخواهند تا مرا نيت صادقانه و اخلاص در عمل مرحمت فرمايد و مطالعه كنندگان هر دو كتاب را از مطلب سودمند آن بهره مند سازد.

چون كتاب شرح نهج البلاغه را به عربى نوشته ام و اكثر فارسى زبانان از آن بى بهره اند كه اميدوارم در دست شخص لايقى در حيات من به فارسى ترجمه گردد تا نفع آن بيشتر و فيض آن گسترده تر شود، لذا كتابى كه در پيش رو داريد را در قالب زبان فارسى ريختم تا عموم هموطنان عزيز بتوانند از مطالب آن استفاده نمايند و سعى خواهم كرد- حتى المقدور- مطالب كتاب را ساده و به رشته ى تحرير درآورم و رواياتى را كه نقل مى كنم پس از ذكر عين عبارت ترجمه نمايم؛ زيرا در عبارت حديث علاوه بر سنديت حلاوت ديگرى است. علاوه بر اين، لغات مشكل خطبه را از ديد علم ادب تا آنجا كه ممكن است توضيح داده و ريشه يابى كنم. تا خواننده به ظرافت كلامى و نكاتى كه حضرت در ايراد خطبه منظور نظر داشته اند- تا آنجا كه فهم قاصر ما قابليت درك آن را دارد- واقف گردد.

همچنين برخورد لازم دانستم قبل از شرح خطبه اجمالى از احوال حضرت زهرا عليهاالسلام را بيان كنم و تا آنجا كه امكان مجالى فراهم آورد سبب غصب خلافت و ساير حوادث صدر اسلام را كه بعد از رحلت رسول خدا به وقوع پيوست تشريح نمايم تا خواننده ى عزيز زهرا عليهاالسلام را بهتر بشناسد و علت ايراد خطبه را بداند.

خدا را شاهد مى گيرم كه در اين كتاب جز بيان حقايق تاريخى و علمى، و روشن شده افكار عمومى غرض و مقصد ديگرى ندارم و از هر گونه خودخواهى و كسب شهرت و تعصب بركنارم. از خداوند متعال خواهانم تا عمل ناقابل مرا را مورد قبول درگاهش قرار داده به من خلوص نيت كامل عنايت فرمايد و از مادر بزرگوارم حضرت زهرا عليهاالسلام- كه چند صباح زندگى خود را مخصوصا بعد از رحلت پدر بزرگوارش با رنج و غم به اتمام رسانيد در دل شب تار به دست همسرش در آغوش خاك قرار گرفت و همچنان كه مجهول القدر بود مجهول القبر گشت- استدعا دارم اين بضاعت مزجاه را از اين فرزند ناشايست خود پذيرا گردد و دستگير من در فرداى محشر باشد.

ثواب اين هديه ى ناقابل را به روح مرحوم پدرم كه در امر تحصيل بى اندازه مرا يارى نمود و وسايل را از هر حيث فراهم ساخت نثار مى كنم و آرزو دارم خداوند او را با جده اش فاطمه ى زهرا عليهاالسلام محشور فرمايد. آمين يا رب العالمين تهران- 21/ 12/ 1364 سيد محمدتقى نقوى

اجمالى از زندگانى خاتون دوسرا

نامهاى حضرت زهرا

حضرتش را نامهايى است كه مشهورترين آنها فاطمه است. اما ديگر نامهاى حضرتش بدين قرار است: صديقه، مباركه، زكيه، راضيه، محدثه، زهرا، عذرا، بتول و منصوره [ در حديثى منقول از امام صادق عليه السلام اين نامهاى مذكور افتاده است.

شيخ صدوق: كتاب الامالى، ص 474/ ح 18؛ همو: علل الشرائع، ج 1: ص 178 ح 3؛ همو: كتاب الخصال، ص 414/ ح 3؛ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 10/ ح 1؛ طبرى: دلائل المامه، ص 10؛ اربلى: كشف الغمه، ج 1: فتال نيشابورى: روضه الواعظين، ص 179. ] و كنيت آن حضرت، ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، ام ابيها و ام السبطين است.

بدانكه كلمه ى فاطمه مشتق است از «فطم»، كه در اصل لغت عرب به معناى بازداشتن است [ ابن دريد: الاشتقاق، ماده «فطم». و ابن منظور: لسان العرب، ج 10، ص 289. ] عرب مى گويد: «فطمت الرضيع» يعنى: بازداشتم طفل شرخوار را از شير خوردن، «فطم الرضيع» يعنى، بازداشته شد از شير. و سبب آنكه فاطمه عليهاالسلام را فاطمه نام نهاده اند آن است كه آن حضرت شيعيان خود را از آتش دوزخ باز مى دارد و هم چنين دشمنان او از محبت نسبت به او محرومند. چنانكه وجه ناميدن آن حضرت به بتول آن است كه از حيض و نفاس و استحاضه كه مخصوص زنان است بر كنار مى باشد؛ چون بتول مشتق از «بتل» است كه در لغت قطع [ ابن منظور: لسان العرب، ج 1: ص 311. ] معنا مى دهد:

قال النبى صلى الله عليه و آله: «أن الله يسمى ابنتى فاطمه لأنها و من أحبها بعدت و قطعت من النار، و سميت بتولا لانها قطعتت عن الدماء و الحيض و النفاس و الأستحاضه، كما كانت للنساء، فهى مطهره عن الخبائث و الرزائل [ سيد مهدى موسوى: طوالع الانوار، ص 112. ]».

رسول خدا فرمود: به درستى كه خداوند دخترم را فاطمه ناميد؛ زيرا او و دوستانش از آتش جهنم به دوراند. و او را بتول مى گويند چون از حيض و نفاس و استحاضه كه مخصوص زنان است بركنار است؛ پس او پاك از خبائث و رذايل است.

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه ناميده شدن حضرتش به فاطمه از جانب خداى تبارك و تعالى بوده است و مؤيد آن حديثى است از حضرت باقر عليه السلام كه آن حضرت فرمودند:

«لما ولدت فاطمه عليهاالسلام أوحى الله تعالى الى ملك فأنطق به لسان محمد صلى الله عليه و آله فسماها فاطمه، ثم قال: انى فطمتك بالعلم و فطمتك من الطمث». ثم قال ابوجعفر عليه السلام: و الله، لقد فطمها الله بالعلم و عن الطمث فى الميثاق [ كلينى: الاصول من الكافى، كتاب الحجه باب مولد الزهراء، ج 1/ ح 6؛ شيخ صدوق: علل الشرايع/ باب 142، ج 1: ص 212/ ح 4؛ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص/ 13 ح 9. ]».

امام باقر عليه السلام مى فرمايد وقتى فاطمه عليهاالسلام متولد گشت خداوند متعال ملكى را وحى فرستاد تا به زبان رسول خدا- نام مولود را- جارى سازد پس پيامبر او را فاطمه ناميد. آنگاه خداوند فرمود: من تو را به سبب علم از نادانى باز داشتم و خون حيض را از تو دور نمودم سپس امام فرمودند: به خدا قسم، خداوند او را در روز ميثاق به سبب دانش از نادانى باز داشت و خون حيض را از وى دور نمود. و در سبب ملقب شدن حضرتش به بتول از رسول خدا حديثى بدين مضمون وارد شده است:

سئل النبى صلى الله عليه و آله: ما البتول؟ فانا سمعنا- يا رسول الله- تقول: ان مريم بتول و فاطمه بتول. فقال صلى الله عليه و آله:

«البتول التى لم تر حمره قط- اى لم تحض- فان الحيض مكروه فى بنات الأنبياء [ شيخ صدوق: معانى الخبار، ص 64/ ح 17؛ همو: علل الشرايع/ باب 144، ج 1: ص 215/ ح 1؛ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 15/ ح 13؛ فتال نيشابورى: روضه الواعظين، ص 18؛ طبرى: دلائل الامامه، ص 54 ؛ قاضى نور الله: احقاق الحق/ ملحقات از: آيه الله نجفى مرعشى، ج 10: ص 25. ]» از رسول اكرم سؤال شد: بتول چيست؟ اى رسول خدا! ما از تو شنيده ايم كه فرمودى: مريم مادر عيسى بتول بود و فاطمه بتول است. پس پيامبر فرمود: بتول كسى است كه هرگز خون نبيند (يعنى خون حيض)؛ زيرا وجود خون حيض در دختران انبيا امرى ناشايست است. و همچنين آن بانوى بزرگوار صديقه است چون راستگو بود [ مجلسى: بحارالانوار، ج 22: ص 491. ] طاهره است چون از پليديهاى ظاهرى و باطنى پاك بود [ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 19/ ح 20. ] راضيه است چون خشنود به خشنودى خداوند بود [ سيوطى: الدر المنثور، ج 8: ص 543/ ذيل سوره ى ضحى. ] مرضيه است چون پسنديده شده بود. محدثه است چون مردم را حديث مى كرد [ شيخ صدوق: علل الشرايع، ج 1: ص 181/ ح 1؛ طبرى: دائل المامه، ص 10؛ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 78/ ح 65. ] القاب حضرت زهرا [ براى تميم فايده اين فصل افزوده شد. (ج). ] ] و اما القاب آن حضرت بسيار فراوان است كه برخى از آنها منصوص مى باشند. مرحوم آقاى حاج سيد محمدحسين ميرجهانى اين القاب را به نظم كشيده چنين مى گويد:



  • القاب بنت المصطفى كثيره القاب بنت المصطفى كثيره


  • نظمت منها نبذه يسيره نظمت منها نبذه يسيره




  • نفسى فداها و فدا ابيها نفسى فداها و فدا ابيها


  • و بعلها الولى مع بنيها و بعلها الولى مع بنيها




  • سيده انسيه حوراء سيده انسيه حوراء


  • نوريه حانيه عذراء نوريه حانيه عذراء




  • كريمه رحيمه شهيده كريمه رحيمه شهيده


  • عفيفه قانعه رشيده عفيفه قانعه رشيده




  • شريفه حبيبه محترمه شريفه حبيبه محترمه


  • صابره سليمه مكرمه صابره سليمه مكرمه




  • صفيه عالمه عليمه صفيه عالمه عليمه


  • معصومه مغصوبه مظلومه معصومه مغصوبه مظلومه




  • ميمونه منصوره محتشمه ميمونه منصوره محتشمه


  • جميله جليله معظمه جميله جليله معظمه




  • حامله البلوى بغير شكوى حامله البلوى بغير شكوى


  • حليفه العباده و التقوى حليفه العباده و التقوى




  • حبيبه الله و بنت الصوفه حبيبه الله و بنت الصوفه


  • ركن الهدى و آيه النبوه ركن الهدى و آيه النبوه




  • شفيعه العصاه ام الخيره شفيعه العصاه ام الخيره


  • تفاحه الجنه و المطهره تفاحه الجنه و المطهره




  • سيده النساء بنت المصطفى سيده النساء بنت المصطفى


  • صفوه ربها و موطن الهدى صفوه ربها و موطن الهدى




  • قره عين المصطفى و بضعته قره عين المصطفى و بضعته


  • مهجه قلبه كذا بقيته مهجه قلبه كذا بقيته




  • حكيمه فهيمه عقيله حكيمه فهيمه عقيله


  • محزونه مكروبه عليله محزونه مكروبه عليله




  • عابده زاهده قوامه عابده زاهده قوامه


  • باكيه صابره صوامه باكيه صابره صوامه




  • عطوفه رؤوفه حنانه عطوفه رؤوفه حنانه


  • البره الشفيقه الانانه البره الشفيقه الانانه




  • والده السبطين دوحه النبى والده السبطين دوحه النبى


  • نور سماوى و زوجه الوصى نور سماوى و زوجه الوصى




  • بدر تمام غره غراء بدر تمام غره غراء


  • روح ابيه دره بيضاء روح ابيه دره بيضاء




  • واسطه قلاده الوجود واسطه قلاده الوجود


  • دره بحر الشرف و الجود دره بحر الشرف و الجود




  • وليه الله و سر الله وليه الله و سر الله


  • امينه الوحى و عين الله امينه الوحى و عين الله




  • مكينه فى عالم السماء مكينه فى عالم السماء


  • جمال الابا شرف الابنا جمال الابا شرف الابنا




  • دره بحر العلم و الكمال دره بحر العلم و الكمال


  • جوهره العزه و الجلال جوهره العزه و الجلال




  • قطب رحى المفاخر السنيه قطب رحى المفاخر السنيه


  • مجموعه المآثر العليه مجموعه المآثر العليه




  • مشكاه نور الله و الزجاجه مشكاه نور الله و الزجاجه


  • كعبه المال لاهل الحاجه كعبه المال لاهل الحاجه




  • ليله قدر ليله مباركه ليله قدر ليله مباركه


  • ابنه من صلت به الملائكه ابنه من صلت به الملائكه




  • قرار قلب امها المعظمه قرار قلب امها المعظمه


  • عاليه المحل سر العظمه عاليه المحل سر العظمه


كه هر يك از اين القاب و اوصاف داراى وجهى است كه بر اهل بصيرت پوشيده نيست و به قول شاعر عارف:



  • عباراتنا شتى و حسنك واحد عباراتنا شتى و حسنك واحد


  • و كل الى ذاك الجمال يشير و كل الى ذاك الجمال يشير


اما ولادت حضرت زهرا

اما ولادت آن حضرت. پس بايد توجه داشت كه براى فاطمه و تمامى معصومين در حقيقت دو ولادت است: نخست ولادت در عالم انوار، و دوم در عالم طبيعت و ماده؛زيرا ولادت به معناى پيدايش است. از اين رو، اگر مى خواهى بگو دو خلقت است: خلقت در عالم انوار و خلقت در عالم ظلمات، كه از روى اجمال به هر دو خلقت اشاره مى كنيم:

عن الصادق عليه السلام: قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «خلق الله نور فاطمه قبل أن يخلق الأرض و السماء. فقال بعض الناس: يا نبى الله، فليست هى انسيه؟ فقال: فاطمه حوراء انسيه خلقها الله عزوجل من نوره قبل أن يخلق آدم، اذ كانت الأرواح فلما خلق الله عزوجل آدم عرضت على آدم. قيل : يا نبى الله، و أين كانت فاطمه؟ قال صلى الله عليه و آله: كانت فى حقه تحت ساق العرش. قيل: يا نبى الله، فما كان طعامها؟ قال: التسبيح و التهليل و التحميد، فلما خلق الله عزوجل آدم و اخرجنى من صلبه و احب الله عزوجل أن يخرجها من صلبى جعلها تفاحه فى الجنه و اتا بها الجبرئيل، فقال لى: السلام عليك و رحمه الله و بركاته عليك، يا محمد! قلت: و عليك السلام و رحمه الله، حبيبى جبرئيل! فقال: يا محمد، ان الله يقرئك السلام. قلت: منه السلام و عليه السلام خ ل: و اليه يعود السلام. قال: يا محمد، هذه تفاحه أهدايها الله عزوجل اليك من الجنه. فأخذتها و ضممتها الى صدرى. قال : يا محمد، يقول الله جل جلاله كلها ففلقتها فرأيت نورا ساطعا و فزعت منه.

/ 41