جلوه ى ملكوت - آیینه عصمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیینه عصمت - نسخه متنی

محمود شاهرخی، مشفق کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه ى ملكوت

  • ملك در سجده ى آدم زمين بوس تو نيت كرد ملك در سجده ى آدم زمين بوس تو نيت كرد

  • كه در حسن تو چيزى ديد بيش از طور انسانى كه در حسن تو چيزى ديد بيش از طور انسانى

حافظ

آفريدگار توانا را در پرده ى مشيت، رمز و رازهاست و در نهانخانه ى تقدير و ابداع، طرفه كاريها. آن يگانه ى بى انباز از پى اظهار قدرت و ابراز حكمت خويش، امور ممتنع را ميسر و محال را ممكن مى سازد، گاه آتش را بر خليل گلستان مى كند و از عصاى چوبين موسى اژدها پديد مى آورد و گاه آب نيل را بر قبطيان خونابه مى سازد، هر چند عقل جز وى خرده بين، از ادراك حقيقت و ماهيت آن عاجز است، اما چنين امورى براى آن كيميا كار قدير امرى ممكن است و تبديل و تغيير ماهيت كارى آسان.

  • اى مبدل كرده خاكى را به زر كيميا دارى كه تبديلش كنى اين چنين ميناگريها كار تست اين چنين ميناگريها كار تست

  • خاك ديگر را نموده بوالبشر گرچه جوى خون بود نيلش كنى وين چنين اكسيرها ز اسرار تست وين چنين اكسيرها ز اسرار تست

اما در اين عالم گاه واقعه اى به وقوع مى پيوندد كه هر چند به ظاهر، طبيعى مى نمايد ولى اگر در آن به ديده ى بصيرت بنگريم آن واقعه خود معجزه اى بزرگ است و از حيث شمول و تاثير به مراتب از آن معجزات عظيم تر.

آيا ظهور پيامبر گرامى اسلام در ميان عرب جاهلى و آن مردمى كه از هرگونه كمال و فضيلتى عارى بودند و خود بزرگترين معجزه به شمار نمى آيد؟.

انسانى با آن همه محاسن و مكارم كه تجسم جميع فضائل بود از ميان قومى برخيزد كه جز فساد و تباهى و قتل و غارت پيشه اى نداشتند و به انواع مناهى و ملاهى آلوده بودند.

اشراف و سران قبائل آنان، مردمى هوسران و شهوت پرست بودند كه جز شكمبارگى و شهوترانى و رباخوارى و تفاخر قومى امتيازى

نداشتند و افتخارشان پرده دارى كعبه بود كه آن خانه را جايگاه بتان ساخته بودند، همان مردم تيره بخت خودخواهى كه از غايت جهل و عصبيت، دختران معصوم خويش را زنده به خاك تيره ى گور مى سپردند و هرگز رگ مهر و عاطفت آنان نمى جنبيد، و بدين عمل وحشيانه و هولناك تفاخر نيز مى كردند.

از ميان چنين قومى خداوند، محمد (ص) را كه مظهر جميع فضائل و مجمع تمام مكارم بود برانگيخت تا آئينى را بنيان نهد كه تا انقراض عالم عهده دار انتظام جامعه و تربيت نوع انسان و سبب سعادت و رستگارى آنان گردد. و طرفه تر اينكه از ميان همان قوم كه دختران را زده به گور مى سپردند و از نسل همان پيامبر، دخترى پا به عرصه ى هستى گذارد كه جلوه ى جلال و جمال خداوند و آينه ى تمام نماى خصائل پيامبر و اسوه ى جميع فضائل و كمالات باشد.

آرى فاطمه، آن يگانه بانوئى كه ديده ى روزگار به بزرگى و علو قدر و كرامت و فضيلت او هرگز به خود نديده، وجودش يكى از بزرگترين معجزات بشمار است.

بانوئى كه آيات كتاب خدا و روايات پيامبر و ائمه ى هدى، بيانگر منزلت و مرتبت اوست و خداوند و برگزيدگان خداوند ستاينده ى اويند ، آيا كدام زبان و قلم را ياراى آن است كه او را بستايد و كمالات بى حد او را شرح كند.

خداوند به نص وحى، مقام عصمت او را در آيت تطهير بيان كرده و ساحت قدس وى را از هر آلايشى منزه و مبرا دانسته است.

در آيه ى مباهله با نصاراى نجران، فاطمه يكى از اركان آن جمع و در عداد ديگر معصومان بشمار است.

سوره ى مباركه ى كوثر، وجود شريف او را خير كثير و بركت و نعمت جاويدان خوانده است.

روايات بسيار از رسول گرامى اسلام و ائمه ى معصومين در نعت و منقبت و مقام شامخ او رسيده كه در مطاوى كتب فريقين موجود است.

زندگانى فاطمه عليهاسلام از آغاز تا انجام، نمونه و سرمشق است براى انسانهاى فضيلت جو و حق طلب، چه زهرا سلام الله عليها انسان كامل است و اسوه ى تمام فضائل.

او از آغاز زندگى همگام و همراه با پدر عظيم الشان خود، راه پرنشيب و فراز مبارزه را پيمود و در كوران جميع حوادث و مصائب استوار و مقاوم به استقبال خطر رفت، در مكه در آغاز دعوت و در مدينه پس از هجرت گام به گام با پدر و همسر خود، در راه استقرار

حكومت توحيد و تثبيت بنيان اسلام راه سپرد و در اين راه رنجها برد و خون دلها خورد و لحظه اى از پاى ننشست.

فاطمه در انتظام امور خانه و تربيت فرزندان و حُسن سلوك با همسر، نمونه و سرآمد بود و در عين حال در متن حوادث و رويدادهاى جامعه حضور فعال داشت و هرگز از مسئوليت و رسالت خويش غافل نماند.

او به اثبات رسانيد كه زن موجودى است عظيم القدر و ملكوتى كه اگر به مقام و جايگاه والاى خويش واقف گردد، آنچنان به قله عظمت و ذروه ى كمال عروج مى كند كه ديده ى عقل ديده وران را خيره مى سازد و صاحبنظران را به حيرت و اعجاب وامى دارد.

فاطمه به زنان عالم آموخت كه قبول مسئوليت هاى اجتماعى و مبارزه با بيداد و انحراف و پاس ارزشهاى متعالى، تعارضى را با انجام مسئوليت هاى خانه و خانه دارى ندارد و زنان مى تواند در اين هر دو عرصه سهمى بسزا و تاثيرى ژرف داشته باشند.

فاطمه تنها يك شخص نيست بلكه او شخصيتى است جاويدان و حقيقتى است سيال كه در بستر زمان جارى است، و زلال فضيلت و كمال است كه بر جويبار انديشه و ذهن طالبان حقيقت و جويندگان فضيلت روان است و سرزمين هاى مستعد و قابل را سيراب مى سازد و از آن گلهاى معرفت و حكمت مى روياند، او نهال برآمده از بوستان نبوت است و گل شكفته در گلزار رسالت، غنچه اى است كه با نسيم وحى شكفته و در فروغ مهر ولايت باليده است، او پا به پاى پدر و همسر در جميع صحنه ها حضور داشت و در برافراشتن كاخ رفيع اسلام سهمى بسزا از آن وى بود، از اين رو سخت مترصد بود كه اين آئين الهى از انحراف مصون ماند و از دستبرد بدعت و خلاف در امان باشد، چنين بود كه چون بنيان گذار اسلام به سوى رضوان الهى و رفيق اعلى رخت كشيد و امر زمامدارى دستخوش خلاف و اختلاف شد او نه تنها از براى حق خويش بلكه از پى حقظ اصول و پاس حقيقت دين و مرز شريعت بپاى خاست و از حوزه ى آئين و حدود شرع دفاع كرد و با آن خطابه ى شورانگيز جاويدان كه مناظره و محاجه ى او است با خليفه ى وقت، مسئوليت خويش را به انجام رسانيد.

مراد و مقصد فاطمه تنها بازگردانيدن قطعه زمين فدك نبود كه در نظر آن بانوى يگانه فضاى آفرينش تنگ بود، بلكه مقصود اصلى وى جلوگيرى از خلاف و اعمال زور و انحراف از اصول بود، چنانكه شاعر گويد:

  • ملك تو مرز ملكوت خداست ملك تو مرز ملكوت خداست

  • كى به هواى فدك خيبرى كى به هواى فدك خيبرى

و امام على عليه السلام در نامه ى معروف خود به عثمان بن حنيف فرمايد:

بلى، كانت فى ايدينا فدك، من كل ما اظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين... ما اصنع بفدك و غير فدك.

آرى از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، در دست ما فدك بود، گروهى بر آن بخل ورزيدند و جمعى از آن درگذشتند و آن را بخشيدند، مرا با فدك چه كار است و با آن چه خواهم كرد.

بارى زهرا عليهاالسلام پاسدار مرز آئين و حافظ حوزه ى دين بود، اگر از آن بزرگ بانو تنها همان خطابه ى شورانگيز و گرانمايه ى او كه در مسجد مدينه ايراد كرده بر جاى مانده، بر عظمت روح و بلندى انديشه و اشراف وى بر امور جارى و سيطره ى او بر معارف و حقايق والا، كافى بود.

فاطمه با منطق خدائى خويش كه فصل الخطاب است با خليفه ى وقت به مناظره و محاكمه پرداخت و مجمع مسلمانان را از اعوجاج و انحرافى كه پيش آمده بود هشدار داد، اين خطابه از نوادر و فرائدى است كه در سلك سخنان بلند روزگار بشمار است و فروغ معارف و حقايق آن آفاق انديشه هاى معرفت جو را روشن مى سازد. و از ديرباز مطمح نظر اديبان و سخنوران بوده و بر آن شروح و تعليقات نوشته اند، آيا در برابر آن عقيله ى خاندان وحى و پرورده ى مكتب نبوت، و خداوندگار سخن، چه كسى قادر است تا او را بستايد يا فضائل و كمالات بى شمار وى را باز گويد:

  • گر بريزى بحر را در كوزه اى گر بريزى بحر را در كوزه اى

  • چند گنجد، قسمت يك روزه اى چند گنجد، قسمت يك روزه اى

فاطمه عليهاسلام آن معنى متعالى و حقيقت والائى است كه در واژه ها و كلمات در نمى گنجد و در قيد عبارت درنمى آيد.

ترديدى نيست كه هنر به طور مطلق، از جمله شعر در ترسيم و تصوير چهره ها و بيان خصائص شخصيت ها سهمى بزرگ و تاثيرى شگرفت دارد، هنرمند است كه با خلاقيت خويش مى تواند نام و اثر انسانى را جاودانگى بخشد و بيانگر فضيلت و كمال او باشد، اما گاهى فرد مورد تعريف چنان بلند مرتبه و عظيم القدر و واجد كمالات بى شمارى است كه هنر نيز در برابر او از شرح و بيان عاجز و ناتوان است و عظمت بى حد آن را برنمى تابد، و فاطمه آنچنان حقيقتى است كه هنر با همه گسترگى از تبيين و ترسيم شخصيت او عاجز است.

  • به زيورها بيارايند وقتى خوبرويان را به زيورها بيارايند وقتى خوبرويان را

  • تو زيبا رو چنان خوبى كه زيورها بيارائى تو زيبا رو چنان خوبى كه زيورها بيارائى

اما عشق و ايمان و علاقه و اعتقاد، دامان هنرمند، از جمله شاعر را رها نمى سازد و او را ملزم مى دارد تا با همه ناتوانى و عدم بضاعت، فرد مورد علاقه و اعتقاد خود را بستايد و پرتوى از فروغ بى پايان او را در منظر و مرآى كمال جويان قرار دهد و خود با اين خدمت ناچيز، بدان ممدوح تقرب جويد.

شاعرانى كه به ثنا و ستايش فاطمه عليهاسلام پرداخته اند هر يك كم و بيش نشان از منزل و مرتبه ى خويش داده اند، نه در حد منزلت آن بانو سخن گفته اند، آنان با علم و آگاهى بدين حقيقت كه مقام والا و مرتبت علياى آن ستوده ى خداوند برتر از مدايح آنان است، مع الوصف به سائقه ى ايمان و عشق، زبان به مدحت و منقبت آن مرات جمال الهى گشوده و هر يك بفراخور بضاعت و ميزان استطاعت خويش بدان حبيبه ى داور، اظهار ارادت و محبت نموده اند.

اين مجموعه، نمونه اى است از عشق و ارادت شاعرانى كه شيفته ى عظمت و دلباخته ى محبت دخت گرامى رسول معظم و امام امامان بزرگوار و معصومند، هر يك به زبانى به مدحت و ثناى آن مجمع كمال و فضيلت پرداخته اند.

يكى بسان بلبل به نواخوانى و ديگرى چون قمرى به ترانه گوئى و مراد آنان همه عرض ارادت و اخلاصى است به آستان زهراى مرضيه
عليهاسلام.

اين مجموعه از منابع و مآخذ متعددى استخراج و انتخاب شده و سعى ما بر آن بوده كه حتى المقدور از سروده هاى خوب و موثر سود جوئيم. اما اين ادعا را نداريم كه آنچه در اين دفتر گرد آمده همه آثارى يكدست و برگزيده و فاخر است، چه چنين چيزى خاصه در چنين مجموعه هائى كه مخاطب هاى متفاوت دارد از نوادر است، اما سعى شده كه تا حدى از آثار خوب نقل شود و بطور نسبى چنين است.

لازم به توضيح است كه برخى از قصائد طولانى كه در حوصله ى چنين مجموعه اى نمى گنجيد، انتخاب بعمل آمده و تلخيص شده است يا از بعضى اشعار به علت تركيبى نامناسب يا واژه و لغتى مهجور و نامانوس، بيت يا ابياتى حذف شده، اما كوشش به عمل آمده تا به كليت آن اثر لطمه و خدشه اى وارد نشود.

آنچه مسلم و محقق است اينكه جميع اين آثار اعم از عالى و متوسء محصول و مولود ايمان و عشق و محبت سرايندگان آنها است نسبت به بانوى بانواى و سيده ى نساء عالميان فاطمه عليهاسلام و همگان چشم اميد و مرحمت به آستان جلال آن مخدره ى حريم قدس الهى دارند، اميد است كه اين خدمت ناچيز، مرضى خداوند سبحان و مورد قبول پيشگاه زهراى مرضيه صلوات الله عليها واقع گردد.

/ 57