«طلبة شهيد: رجبعلي صادقي» (يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي وادخلي جنتي )(فجر/27-30) با سلام و درود فراوان به رهبر كبير انقلاب حضرت امام(رحمه الله عليه)، و با سلام و درود به تمامي شهداي جان بركف انقلاب اسلامي به خصوص شهداي جنگ تحميلي و بر تمامي رزمندگان جبهههاي نبرد حق عليه باطل كه جانشان را فداي اسلام و قرآن ميكنند تا نهال درخت اسلام به ثمر برسد. اينجانب رجبعلي صادقي متولد 1347 فرزند احمد اكنون كه عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل هستم، مطلبي هر چند قاصر و كوتاه به عرض ميرسانم. البته من خيلي كوچكتر ازآن هستم كه بتوانم دربارة شهيد و شهادت چيزي بنويسم، قلم و زبان از بيان آن ناتوان است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: اي شهيد بيا با من معامله كن و در هر معامله، طرفين بايد چيزي را رد و بدل كنند تو با جان خود با من معامله كن و من، خود خونبهاي جان تو هستم و نيز ميفرمايد: هرگز مپنداريد كسانيكه در راه منكشته شدهاند مردهاند، بلكه زندهاند و در نزد خداي خويش روزي ميخورند. چگونه ميتوانم در اين موقع حساس و سرنوشت ساز براي اسلام و قرآن در خانه باشم و در رختخواب خود بميرم. خدايا! اگر چنين شود چگونه فرداي قيامت در مقابل شهدا و انبيا و امامان سر بلند كنم. خدايا! جبهه رفتن در راهت را نصيب بنده كن تا بتوانم در اين دانشگاه انسان ساز خود را بسازم و انسان كامل شوم همانطور كه امام فرموده: امروز جبهه دانشگاه است و ايران كربلاست. مگر نه اينكه هميشه صداي يا حسين(عليه السلام) سر ميداديم و ميگفتيم: كه اي كاش در زمان امام حسين (عليه السلام) بوديم و در ركاب او ميجنگيديم، اكنون حسين زمان صداي «هل من ناصر ينصرني» سر داده است پس بياييد در اين امتحان شركت كنيد تا فرداي محشر سربلند و روسفيد باشيد. چرا نبايد در اين دانشگاه شركت كنيم و امتحانخود را خوب پس دهيم و به صداي حسين زمان لبيك بگويم؟ برادران و خواهرانم! امروز مردن در رختخواب ننگ است، امروز روزي است كه بار ديگر صداي حسين (عليه اسلام) براي احياء اسلام طنينانداز گشت، امروز فرمانده لشكر، صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه) است. پس برويم در اين لشكر نام نويسيكنيم و جزء ياران و سربازان امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) شويم تا شايد بتوانيم با امام زمان خود كه سالها چشم اميد به ديدارش دوختيم، ديدار كنيم. ميخواهم به ميدان نبرد رفته تا به دشمنان و كوردلان بفهمانم كه هرگز سنگرِ هيچ شهيدي خالي نميماند و اسلحه بر زمين افتادهاش هرگز بر زمين باقي نميماند بلكه سنگرش را پر ميكنيم و اسلحهاش را بر ميداريم و با طنين «لا اله الا الله» بر دشمنان دين و قرآن يورش ميبريم. اي منافقان كوردل و اي ضد انقلابها! كجاييد تا ببينيد كه امت ما هر روز پيوندشان محكمتر ميشود و اين ملت،هرگز از شهادت نميترسد و با به شهادت رسيدن هر يك از فرزندانشان هيچ وقت از انقلاب و اسلام زده نميشوند وهر شهيدي را كه بر دوش ميگيرند، خانواده آن شهيد دست خود را به طرف آسمان بلند ميكند و ميگويد: «الهي رضي برضائك» خدايا! من راضيم به رضاي تو. بار پروردگارا! معبودا! معشوقا! با كوله باري از گناه و عصيان بسوي تو ميآيم و اميد آمرزش و رحمت و مغفرت و اميد بخشش در درگاهت را دارم. خدايا! ميخواهم به جبهه بروم و مي خواهم با پيروزي و سربلندي به سوي تو عروج كنم و به ملكوتت بپيوندم. خدايا! اگر تو مرا نپذيري، اگر تو مرا رها كني، اگر تو دست رد بر سينهام بزني- جز تو كسي را ندارم- به چه كسي مراجعه كنم. هر جا كه روم صاحب آن خانه تويي تو هر در كه زنم پرتو كاشانه تويي تو خدايا! من نميتوانم در اين دنيا با ذلت زندگي كنم ومانند كبكها سر در زير بال فرو ببرم و اطرافم را نگاه نكنم در حاليكه برادران و عزيزانم به صداي «هل من ناصر ينصرني» حسين زمان لبيك ميگويند و مانند گل پرپر ميشوند و به سوي خداي خويش پر ميكشند. خدايا! اين دنيا كه حكم يك مسافرت را دارد چرا نبايد مسافرت، مثبت باشد؟! خدايا! هر چند گناهانم زياد است و رويم در پيشگاهت سياه، اما تو را به بزرگيات و عزت و جلالت قسم ميدهم كه مرا نااميد برمگرداني و شهادت در راهت كه بزرگترين آرزو و اميدم ميباشد را نصيبم گردان، و مرا بپذيري تا شايد در فرداي قيامت بتوانم در پيش شهدا و انبيا رو سفيد و سر بلند باشم. سخني چند دارم با خانوادهام؛ تو اي پدرم و مادرم كه زحمات فراواني برايم كشيديد و مرا با آن زندگاني پر از رنج و مشكلات بزرگ كرديد، اميد داشتيد كه از بوستان خود گل بچينيد، اما نتوانستيد و اي پدر و مادر مهربان از اينكه نتوانستم جبران زحمات شما را بنمايم بايد مرا حلال كنيد و تو اي مادرم كه شب تا صبح بر بالاي گهوارهام نشستي ومرا شير پاك دادي و من نتوانستم جبران نمايم، بايد مرا ببخشي و حلالم كني تا در پيش خدا رو سفيد باشم، پدرم اگرمن به شهادت رسيدم- البته لياقت آن را ندارم- هرگز برايم گريه نكنيد، و بر سر و سينه نزنيد و اگر خواستيد گريه كنيد بر حسين و اهل بيتش (عليهم السلام) گريه كنيد و يك پرچم سفيدي در بالاي خانه نصب كنيد و اگر در اين راه جنازهام برنگشت صبر داشته باشيد و به فكر فاطمه(سلام الله عليها) باشيد كه همچنان مفقود باقي مانده است. از خدا ميخواهم كه مرا در بيابانهاي جنوب باقي گذارد تا شايد تسكيني باشد براي خانوادههاي مفقودالاثرها. پدرم و مادرم! اگر به شهادت رسيدم و در درگاه خدا پذيرفته شدم در نزد خداي خود شفاعت شما را خواهم كرد تا شايد قطرهاي از درياي بيكران زحمات شما را جبران نمايم. پدرم در فراق جوانت صبر داشته باش و بدان كه اينرسم تاريخ است: هر كه در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش ميدهند. اما شما اي برادران و خواهرانم! ميخواهم كه شما مثل حسين (عليه السلام) و زينب (سلام الله عليها) زندگي كنيد، هرگز نگذاريد كه اسلحه من بر زمين بماند زيرا حسين (عليه السلام) در كربلا تا آخرين نفس با دشمن مبارزه كرد، نكند خداي ناكرده دو روز دنياي مادي، شما را متوجه خود كند. شما در اين ماديات و شهوات زود گذر زندگي غرق نشويد، خدا را فراموش نكنيد و بدانيد كه بهترين انسانها در نزد خدا با تقويترين آنها است. به دنبال خودسازي برويد و به آنها برسيد كه: رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند بنگر تا چه حد است مقام آدميت برادران و خواهران! هرگز دست از ولايت فقيه بر نداريد و در نماز جمعه و جماعت- كه يكي از بركات بزرگ انقلاب و امام است- شركت كنيد. برادرزادهها و خواهرزادههايم را طوري تربيت كنيد كه خدا شناس، پيرو ائمه (عليهم السلام) و امام باشند،[هرگز] امام راتنها نگذاريد. اما سخني با برادران پايگاه مقاومت مالك اشتر؛ از برادران ميخواهم كه جذب نيرو در پايگاه را زيادتر كنند و تا ميتوانند كلاس سياسي و عقيدتي براي جوانان بگذارند و جوانان را با اهداف انقلاب آشنا كنند و نماز جمعه و جماعت را فراموش نكنند. «والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته» شهيد رجبعلي صادقي الهي سينـه اي ده آتـش افــروز در آن سينه دلي وآن دل همه سوز هر آن دل راكه سوزينيستدلنيست دل افسرده غير از آب و گل نيست دلم پر شعله گردان سينه پر دود زبانم را به گفتن آتش آلـود سخن كز سـوز دل تابـي ندارد چكد گر آب از او آبي ندارداستان: مازندران شهرستان: آملتولد: 1347-پردمه شهادت: 12/12/1365-درياچه ماهي