تبیان، دستیار زندگی
بحث از سینمای دینی، بحث درباره آینده است. به نظر نمی رسد سینمای ایران تاكنون یافته های مهمی را به دست آورده باشد. با وجود این، به عقیده بسیاری، ما مهمترین مدعی سینمای دینی در دنیا هستیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سينماي ديني ؛ تجربه اي مختص به ماوراء

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

درباره سينماي ديني در ايران چه مي توان گفت؟ با اين يكي- دو فيلمي كه در زمينه هاي مذهبي ساخته شده است، برخي چنين مي انديشند كه ما حركت مهمي را آغاز كرده ايم و اين فيلمها الگو هستند. بحث از سينماي ديني، بحث درباره آينده است. به نظر نمي رسد سينماي ايران تاكنون يافته هاي مهمي را به دست آورده باشد. با وجود اين، به عقيده بسياري، ما مهمترين مدعي سينماي ديني در دنيا هستيم.

حال بايد ديد چه پيش فرض هايي براي اين ادعا وجود دارد؟

مهمترين دعوي سينماي ديني يا حتي روايتگري ديني كه شايد قدمت آن در بعد از انقلاب، بيش از دعاوي ديگر باشد، روايت تاريخ مقدس است. قصص قرآني يا تاريخ مقدس عبارت است از تاريخ انبيا، تاريخ صدر اسلام و آنچه برگرفته از قرآن است.

اينها بنيانهاي فرهنگي هر جامعه و هر فرهنگي است و بايد مكرر بازگو شود. جامعه اي كه اسطوره هاي مذهبي اش (به معناي اسطوره شناسي جديد، نه اسطوره به معناي قرآني آن) را به طور دائم تكرار نكند، نمي تواند به فرهنگ سازي بپردازد. در واقع، اين اسطوره ها و تاريخ قدسي، هم فرهنگ آفرين است و هم آن را تثبيت مي كند. بدين ترتيب، فرهنگي كه ما به آن وابسته ايم، همواره در حال تصوير و بازسازي و آفرينش خواهد بود.

يكي از مهمترين ايرادهايي كه به اين حوزه وارد مي شود اين است كه آيا تاريخ قدسي يا تاريخ اسطوره اي، تاريخي است تقويمي يا خطي؟ يعني مثلاً ما از آدم و حوا كه شروع مي كنيم و مي آييم، آيا به ترتيب وقايع تاريخي پيش مي رويم يا اين كه دو گونه زمان وجود دارد.

اسطوره شناسان مي گويند، زمان دو نوع است؛ يكي زمان خطي كه همان زمان معمول تاريخ است كه وقايع به ترتيب وقوع نقل مي شوند. اين تاريخ خطي يا زمان خطي است. اعتقاد عمده اسطوره شناسان اين است كه اسطوره ها داراي زمان دايره اي هستند؛ يعني تكرار مي شوند. اين شايد حوزه اي باشد كه ما كمتر بدان توجه كرده ايم. تاريخ قدسي به طور مكرر در حال اجرا و وقوع است. وقايع زندگي حضرت علي(ع)، امام حسين(ع)، آدم و حوا، حضرت ابراهيم(ع) و... مربوط به گذشته هاي دور نيست، بلكه وقايعي است كه هم اكنون و در همين لحظه هم روي مي دهد.

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

مفهوم زمان دايره اي اين است كه دائماً در حال تكرار است و اگر در حال تكرار نباشد، به تجربه فرهنگ روز ما بدل نمي شود. ما بسياري اوقات در موقعيت حضرت ابراهيم(ع) قرار مي گيريم، در موقعيت امام حسين(ع) در فلان لحظه قرار مي گيريم. اگر بينديشيم كه حسين وار تصميم مي گيريم، ابراهيم وار تصميم مي گيريم و اگر اين را بپذيريم، پس اين بخشي از فرهنگ ماست. يعني ما داريم به اسطوره هايمان مي انديشيم و تصميم مي گيريم و فرهنگ سازي مي كنيم.

اما اگر حضرت ابراهيم(ع)، امام حسين(ع) و حضرت علي(ع) از ديدگاه ما، شخصيتهايي مربوط به گذشته هاي دور باشند كه وقايعي برايشان روي داده است، ديگر اين تاريخ براي ما تمام شده خواهد بود، مثل هر تاريخي كه مطالعه مي كنيم. مثلاً وقتي تاريخ بيهقي را مطالعه مي كنيم و داستان "بر دار كردن حسنك وزير" را مي خوانيم، از آن واقعه كه در گذشته روي داده، قدري تأسف مي خوريم. اما حسنك وزير بخشي از زندگي بالفعل فرهنگي ما نيست.

تاريخ قدسي، هم تاريخ خطي است و هم دايره اي؛ هم زمان خطي است و هم زمان دايره اي. ولي ما هنوز آن را به مثابه وقايعي در گذشته دور نقل مي كنيم. اين ايراد، عمده برنامه هاي مذهبي كنوني است. از اين رو، اين پيش فرض از اهميت بسياري برخوردار است كه هر فرهنگي نياز دارد كه بنيانهاي اسطوره اي خويش را حفظ كند و براي حفظ آن بايد به طور دائمي آن را بازگو و نقل نمايد. اين روش در سنت ما معمول بوده است. يعني حتي در قصه گويي هاي خانوادگي، مادران و پدران، قصه هاي محدودي را به طور مكرر براي فرزندان نقل مي كردند. در شرايط زندگي امروز، رسانه ها بايد عهده دار اين حوزه ها باشند.

حوزه ديگري كه شايد در همه رسانه ها، بويژه در سينما نتواند شكل بگيرد اين است كه هنر ديني از اساس، هنري است آييني.

مثلاً در ايام محرم آيينهايي مذهبي در كشور ما برگزار مي شود و اسطوره هاي گذشته را به تجربه زمان حال و تجربه جمعي بدل مي كند كه چه بسا سينما در اين زمينه دعوي جدي نداشته باشد. تئاتر يك هنر آييني است، اما سينما چنين نيست و به همين دليل، اين دو هنر را از هم تفكيك مي كنند. حتي گاهي عنوان مي شود كه آيا آيين ها مي توانند در سينما شكل بگيرند؟

آيا يك روايت سينمايي مي تواند شكل آييني به خود بگيرد؟

اينها حوزه هايي است كه واقعش به نظر سينماي ما در اين حوزه، بسيار ضعيف است. ما در ترسيم آيينهاي مذهبي، حتي در حد فيلمبرداري مستند مراسم عاشورا يا تعزيه خواني هم ناموفقيم. ما به اين توانايي بندرت دست يافته ايم. اين يك امكان فني است كه تقريباً مانند تئاتر، نيازمند مشاركت آييني فيلمبردار و همه افراد گروه است. براي ضبط برخي برنامه ها از تعداد فيلمبرداران زيادي بهره گرفته مي شود. گاهي ده- دوازده دوربين به طور همزمان به تصويربرداري مي پردازند. از اين رو، وقتي يك مسابقه گرم فوتبال را مشاهده مي كنيد، احساس مي كنيد اين گرما از طريق تصوير به شما منتقل مي شود، تقريباً بايد مطمئن باشيد كه همه افراد گروه مجري در اين آيين اجتماعي (فوتبال هم در واقع، مانند يك آيين اجتماعي برگزار مي شود) مشاركت مي كنند. اين هم حوزه اي است كه در حكم يك پيشفرض مطرح مي شود و سينما زياد به آن توجه نكرده و به آن نپرداخته است. دست كم، سينماي ايران در اين مورد ادعاي جدي نداشته است. اما در سينماي غرب، اين دعوي وجود دارد كه سينما مي تواند مشاركت آييني داشته باشد و اين مشاركت آييني نوعي تجربه مذهبي است و فيلمهايي هم بر اساس اين تفكر ساخته شده است.

تأثير دين در سينما

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

لازم نيست داستاني را انتخاب كنيم كه در آن موقعيتها و شخصيتها انتخابها و تصميمهايي باشد كه براي ما الگوي ديني فراهم مي كنند. ممكن است داستان درباره شخصيتهايي مذهبي نباشد يا اصلاً شخصيتها غيرمذهبي باشند، اما داستان داراي تأثير ديني باشد. اين كه چنين تأثيري في نفسه از داستان ناشي مي شود يا از نحوه دريافت تماشاگر؟ به هر حال، بين اين دو تعامل وجود دارد. اما اين يك بحث جدي است كه وقتي فيلمي تأثير ديني ايجاد مي كند، چه مقدار از اين تأثير از خود فيلم است؟ مثلاً فيلمهاي مجيد مجيدي را اغلب در يك فضاي ديني تجربه مي كنيم. اگر كمي با بي طرفي و بدون تعلقات مذهبي با اين فيلمها رو به رو شويم، مي بينيم كه بخشي از اين تأثير را جامعه ما مي سازد؛ بدين صورت كه تأثير ديني آن را تشريح مي كند و مي بيند كه اين آثار در فضايي است كه ما دوست داريم در آن فضا تجربه اش كنيم. همان طور كه بيان شد اين تعامل وجود دارد. بخشي از آن تجربه ديني كه تماشاگران و منتقدان و مطبوعات ما توصيف مي كنند، تجربه اي است كه در تعامل به فيلم مي بخشند. بخشي از آن هم البته مال خود فيلم است. بنابراين، مي توان داستاني را روايت كرد، به گونه اي كه داراي تأثير ديني باشد.

اين پيشفرض چند سال است به ميدان آمده، در عمل هم به كار بسته مي شود و خاصيتهاي خودش را هم دارد. اين رويكرد خودش را به تاريخ قدسي و شخصيتهاي لزوماً مذهبي و داستانهايي كه لزوماً در يك فضاي مذهبي روي مي دهند، مقيد نمي كند. حتي ممكن است عناصر خاص مذهبي هم در داستان نباشد. اما تأثير ديني داشته باشد، يا مدعي چنين تأثيري باشد. در اين حوزه فقط ما مدعي نيستيم؛ بسياري از فيلمهاي خارجي هم چنين ادعايي دارند؛ البته در حد آنچه به نظر آنها ديني است و داراي تأثير ديني.

تجربه ديني سينما

اساساً هر گونه ارجاع به عالمي، جز عالم ماده و عالم تجربه ملموس و محسوس نوعي تجربه ديني است.

حتي اخيراً بنياد فارابي يك گونه يا ژانري را براي خودش گشوده به نام سينماي ماوراء. در پس اين تفكر، اين پيش فرض هست كه تجربه ديني، تجربه اي است كه به ماوراء مي پردازد. شكي نيست كه تجربه ديني يا تفكر ديني به عالم محسوسات و ملموسات بسنده نمي كند. بسياري از مدعيان خارج از كشور ما هم از همين منظر به تجربه ديني مي نگرند.

وقتي فيلمي را به عنوان فيلم ديني تجربه مي كنيم، در واقع با اين پيشفرض با آن رو به رو مي شويم كه فراتر از عالم محسوسات حركت مي كند و عالم وراي محسوسات و ملموسات را عالم واقعي فرض مي كنيم، نه عالم توهمي و خيالي. اين دعوي، به قدمت همان دعوي كه فيلم مذهبي را فيلمي مي داند كه تاريخ قدسي را بيان مي كند، مسايلي هم به دنبال دارد. مسايل آن اغلب اين است كه آيا واقعاً عالم ماوراء از عالم ملموس و محسوس جداست؟ آيا تجربه ديني لزوماً به عالم ماوراء اختصاص دارد؟ آيا ما در همين زندگي روزمره و اين عالم ملموس، فاقد هر نوع تجربه ديني هستيم؟ گاهي هم در اين زمينه ساده انگاريهايي وجود دارد كه هر نوع تكنيك ديجيتالي و رايانه اي كه به تخيل ما كمك كند تا اموري را تصور يا باور كنيم، را بخشي از اين حركت قلمداد مي كنند. در رساله هاي برخي دانشجويان آمده است كه هر نوع حركت ماورايي از اين دست را ديني مي دانند.

وظيفه هنر

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

نكته اي كه در داستان گويي عرفاني ما مورد نظر بوده، اين است كه وظيفه يا كاركرد هنر ديني، تمرين قوه ذاكره است. اين كه ما وارد اين عالم شده ايم، يعني از عالمي ديگر گسسته ايم. مثنوي مولوي نيز از همين نكته آغاز مي شود:

بشنو از ني چون حكايت مي كند

از جدايي ها شكايت مي كند

مسأله كنده شدن از عالمي و وارد اين عالم ملموس شدن و ميل و اشتياق براي بازگشت، سنت ديرپايي است و حتي در قصه هايي كه از سنتهاي بسيار كهن يافت شده هم وجود دارد كه ما در اين عالم فرو افتاده و فراموش كرده ايم كه از كجا آمده ايم. وظيفه هنر اين است كه به طور دائم و مكرر اين موضوع را يادآوري كند و قوه ذاكره ما را به اين سمت بكشاند.

سهروردي و ابن سينا در "رساله الطير" و مولوي در "مثنوي" مكرر در اين باره سخن گفته اند. امروزه نيز افرادي كه در اين زمينه قلم فرسايي مي كنند، سخنشان اين است كه كار هنر، يادآوري آن وطن فراموش شده است.

ما در شرايطي زندگي مي كنيم كه ميل به فراموشي آن داريم و وظيفه هنر تمرين قوه ذاكره است. اين تفكر در شرق سابقه بيشتري دارد و در نمونه هاي غربي كمتر ديده شده است، ولي در تئاتر غرب بي سابقه نيست و حتي نظريه پردازاني در اين حوزه ها وجود دارند. اين متفكران مي گويند كه وظيفه هنر يادآوري چيزهايي است كه ما ميل به فراموشي آنها داريم؛ يادآوري اين كه ما چه گوهري بوديم، چه گوهري در نهاد ما هست، از كجا كنده شديم، به كجا وابسته ايم و به كجا مي رويم. اين مسايل بايد به طور دائم يادآوري شود.

ژانر ديني

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

اين پيشفرضها حداقل به عنوان دعوي موجودند. بعضي از آنها ممكن است در كشور ما قويتر باشند و برخي در كشورهاي ديگر. ما در حوزه تحليل، مسايل و پرسشهايي تحقيق نشده داريم كه برخي از آنها فهرست وار ذكر مي شود:

معلوم نيست وقتي از سينماي ديني يا هنر ديني صحبت مي كنيم، آيا مي توانيم آن را يك ژانر در كنار ژانرهاي شناخته شده ديگر بدانيم يا نه (ژانر مفهومي كاملاً انتقادي است؛ يعني بخشي از واژگان نقد است) اگر به ژانر نظر داريم، طبعاً بايد از واژگان نقد بهره بگيريم و با آن واژگان بحث كنيم. يعني از سينماي ديني به عنوان ژانر بحث كنيم. كسي به طور جدي وارد اين بحث نشده است. ما هنوز وارد اين پرسش جدي نشده ايم كه آيا سينماي ديني واقعاً يك ژانر است؛ به همان معنايي كه غربي ها به كار مي برند و در واژگان انتقادي وجود دارد. مثلاً سينماي گانگستري، سينماي وسترن، ملودرام خانوادگي، فيلمهاي جنگي، فيلمهاي دريايي كه همه ماجرا در دريا و درون كشتي مي گذرد، يا حتي ملودرام تراژدي. آيا واقعاً سينماي ديني به عنوان يك ژانر مورد نظر است؟ اين سؤالي است كه هيچ وقت به پيشفرضهايش هم نپرداخته ايم. تفكرهاي ديني ديگر، مثل مسيحيت هم به آن نپرداخته اند. دو حوزه اي كه تفكر مسيحي تا حدي به آن پرداخته، كمدي و تراژدي است. تفكر مسيحي به طور جدي، درباره اين كه كمدي ديني چيست، تراژدي ديني چيست، نسبت تراژدي و دين چيست، وارد بحث شده است. حتي تفكر مسيحي درباره اين كه خنده مذهبي چيست، توضيح داده است. ولي ما در اين زمينه، حرف جدي ـ در حدي كه بتوانيم فصولي را به آن اختصاص دهيم ـ نداشته ايم. بخشي از تفكر انتقادي غرب اعتقاد جدي دارد كه تراژدي ضد مذهب است. اما بسياري از حوزه هاي مسيحي چنين اعتقادي ندارند. اينها حوزه هايي است كه چون براي ما مسأله نشده بود، به آن نپرداختيم. كمدي و تراژدي دو حوزه اي است كه با ژانرشناسي روايت عجين شده است. شايد دليل نپرداختن ما به اين زمينه ها، ضعف ما در روايت شناسي و ژانرهاي روايتي باشد. اگر به طور جدي به حوزه روايت بپردازيم، اين مسايل هم جدي خواهد شد.


٭ منصور براهيمي

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان