مقدّمه چاپ دوم - خانواده در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خانواده در قرآن - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدّمه چاپ دوم

اكنون كه پس از پانزده سال، كتاب حاضر، تجديد چاپ مي شود، جا دارد درباره شرايط موجود جامعه، محتواي كتاب و نحوه انتشار پيشين آن، توضيحاتي داده شود، منتها توضيحات از آخر آغاز مي شود:.

1. نحوه انتشار كتاب.

اين كتاب، نخست به صورت سلسله مقالاتي در يكى (1) از مجلات هفتگي انتشار يافت، سپس به صورت كتاب با چاپ نامرغوب و غير استاندارد در ده هزار نسخه چاپ و منتشر شد.

هرچند كه چاپ كتاب، غير مرغوب و غير استاندارد بود، در مدت كوتاهي ناياب شد و اين، نشانگر اين است كه جامعه ما و خانواده هايي كه به بقا و استحكام خود مي انديشند، به اين قبيل بحث ها اهميت مي دهند، به خصوص كه محور اصلي همه مطالب كتاب، آياتي است از قرآن كه به تشكيل و تثبيت و تكميل خانواده نظر دارد و البته به تبع بحث درباره محتواي آيات، به سراغ روايات هم رفته و احياناً از شواهد غير قرآني و غير حديثي - و نه بيگانه از آنها - نيز براي تنوع مطالب استفاده كرده ايم.

2. محتواي كتاب.

درباره محتواي كتاب، اظهار نظر مثبت (به صورت كتبي و شفاهى) بسيار و اظهار نظر منفي ناچيز، بلكه هيچ بوده است. به هنگام انتشار كتاب، يكي از دوستان صاحب نظر، نامه اي عالمانه و تشويق آميز نوشته بود كه كاش آن نامه را اكنون در دسترس داشتم و بعضي از قسمت هاي آن را در اين جا مي آوردم و زيب و زيور اين مقدمه قرار مي دادم.

يكي از دوستان دانشمندي كه آن زمان، از همكاران اين جانب بود و در كميسيون فرهنگ و آموزش عالي مجلس شوراي اسلامي با يكديگر همكاري نزديك تري داشتيم، مي گفت: با همسرم قرار گذاشته ايم كه هر شب، پس از فراغت از كارهاي روز مره، فصلي از اين كتاب را با هم مذاكره و مباحثه كنيم تا بهتر بتوانيم به وظايف زناشويي و وظايفي كه والدين در برابر فرزندان دارند، عمل كنيم.

در همان سال هاي پس از انتشار كتاب، يكي از دانشگاه ها از اين جانب تقاضا كرد كه هفته اي يك جلسه، مطالب آن را براي خواهران دانشجو تدريس كنم.

در تابستان سال جاري نگارنده كلاسي داشتم در شهر سامان براي جمعي از خواهران و برادران، به صورت جداگانه ، كه سعي كردم طي چند جلسه مطالبي از آن را القا كنم و الحق كه پس از گذشتن چند سال از نگارش و طبع و نشر آن، احساس كردم كه هنوز هم مطالب آن، تازگي دارد و حيف است كه چنين كتابي در شرايطي كه ما به بحث ها و مطالب مربوط به نظام خانواده در اسلام، بيشتر نياز داريم، جايش در ميان كتب و مطبوعات خالي باشد.

در اين كتاب، اهم مطالب مربوط به تشكيل و تثبيت خانواده و مشكل بيوِگي در قالب تعريف خانواده و بيان معيارها و اقسام سنخيت هاي لازم و تضادهاي ضروري و ضرورت تشكيل خانواده و مسأله مهريه و ازدواج موقت و اختلافات خانوادگي و راه رفع آنها و نفقه و اقتصاد خانواده و آداب معاشرت و زن نمونه و نشوز و شقاق و شرافت خانوادگي و وظايف والدين در قبال فرزندان و خودسازي والدين و پدران و مادران خود ساخته و تعليم و تربيت گام به گام در مهد خانواده و مشكل مسايل جنسي كودكان و سعادت واقعي طفل و حاكميت و ولايت در خانواده و ابعاد آن و اين كه گره زناشويي به دست كيست و حقوق والدين و بهداشت و تنظيم خانواده و محرميت و ممنوعيت و تعدد زوجات و وراثت و عواطف خانوادگي و ظهار و فرزند خواندگي و ايلاء و فسخ ازدواج و طلاق، مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گرفته است.

3. شرايط موجود جامعه.

در حال حاضر، ايسم هاي گوناگونى (2) در سطح جامعه ما مطرحند كه افكار را به خود مشغول كرده و مخالف و موافق درباره آنها قلم فرسايي مي كنند. يكي از آنها (فمينيزم) است كه با شعار اصالت بخشيدن به زن و رفع ظلم و ستم و تبعيض از جنس مؤنث، وارد ميدان شده و حتي برخي مي كوشند كه آيه (وَاضْرِبُوهُنَّ) (3) را به گونه اي تفسير كنند كه آن اختياري كه قرآن به مرد داده تا رفع نشوز زن كند، از وي سلب و آن را به دادگاه محول كنند و همچنين ملاك ديه را ارزش اقتصادي افراد قرار دهند، تا بدان وسيله اختلاف ديه زن و مرد را توجيه نمايند و براي عدم محروميت زن از ارث زمين، اين گونه استدلال كنند كه اگر فقها فتواي به محروميت داده اند، اين نظر قطعي دين نيست و از موارد مسلّم تبعيض است (4).

مشكل اين است كه ميان تفاوت و تبعيض، فرق گذاشته نمي شود. اصولاً در نظام اقتصادي اسلام، نه تنها ديه زن كه ارث زن هم نصف مرد است و از آن طرف، بر مرد است كه به زن، مهريه و نفقه بدهد و هزينه زندگي او را تأمين نمايد. آيا بايد نام اينها را تبعيض نهاد يا تفاوت و آيا اگر بخواهيم به نام مبارزه با تبعيض، همه تفاوت ها را ريشه كن كنيم، بهتر نيست كه مهر و نفقه را هم حذف كنيم و هزينه زندگي زن را در خانواده بر عهده خودش قرار دهيم و در تأمين هزينه زندگي اولاد، او را هم سهيم كنيم و تمام آرامش خاطري كه آيين مقدس اسلام در محيط خانواده براي او به ارمغان آورده، از او بازستانيم.

ما به جاي اين كه آيه (وَاضْرِبُوهُنَّ) را تحت تأثير كنوانسيون سي ماده اي رفع تبعيض از زنان و با الهام از (فمينيزم) به گونه اي تفسير كنيم كه مرد را از كرسي وعظ و هجر و ضرب در راه تأمين هدف مقدس تحكيم خانواده و رفع نشوز زن، فرود آوريم، بهتر است با توجه به روايات و تفاسير، حد و حدود ضرب را كه در برخي از روايات محدود به زدن با مسواك شده است، آن هم در محدوده استمتاع و نه در امور ديگر، مشخص كنيم و سيره فقهي فقهاي اسلام از آغاز تا امروز را خدشه دار نسازيم (5).

كنوانسيون رفع هر نوع تبعيض از زنان در سوم سپتامبر 1979 برابر با 27 آذر 1358 طي قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل متحد، تصويب و براي امضا و الحاق و تصويب كشورها مفتوح گرديد. از مجموع 52 كشور اسلامي عضو سازمان ملل، دولت افغانستان آن را امضا و 29 دولت، آن را تصويب كرده يا بدان ملحق شده اند. اين دولت ها بيشتر افريقايي هستند، يعني از 17 كشور اسلامي گروه افريقا، 14 كشور كنوانسيون را پذيرفته اند، حال آن كه از 12 كشور اسلامي آسيايى، 5 كشور و از 21 كشور عربي اسلامي 8 كشور بدان پيوسته اند.

خاستگاه فكري كنوانسيون، علم گرايي و خردگرايي و سكولاريسم است. اومانيسم و انسان گرايي نيز در آن، نقش حساسي دارند. البته هدف مهمي كه غرب با تصويب اين گونه كنوانسيون ها دنبال مي كند، چيزي جز اعمال سلطه و تحكيم پايه هاي سرمايه داري نيست.

اربابان دهكده جهاني مي كوشند كه از راه يكسان سازي فرهنگي و تبديل فرهنگ ها به معيار واحد جهانى، مجذوبان و مرعوبان فرهنگ غربي را اغوا كنند و راه را براي بهره كشي و استثمار هر چه بيشتر فراهم سازند.

با اين كه سال ها از تصويب كنوانسيون مي گذرد، هنوز ايران به قبول و امضاي آن، تن نداده است و اين نيست مگر به بركت نظام انقلابي جمهوري اسلامي كه مبناي آن، نه گفتن به همه ارزش هاي الحادي و استكباري و تسليم در برابر ارزش هاي الهي و انساني است.

درد غرب، اين است كه در برابر خود، فرهنگي قوي مي بيند كه در برابر ارزش هاي آن به نقد و چون و چرا مي پردازد و با معيارها و ملاك هاي اصيل و الهي خود، نه حاضر است، چيزي را چشم بسته و بي چون و چرا بپذيرد و نه چيزي را بدون تحقيق و عرضه بر ملاك ها و معيارهاي مقبول و معقول و محكم، رد كند.

بدون ترديد، الحاق به كنوانسيون براي كشور ما، درد آور است. معناي اين الحاق، چيزي جز نسخ و تغيير اصول و قواعد ديني و عقب نشيني از مواضع اسلامي و انقلابي نيست. برخي از دول اسلامى، با شرط موافقت با شرع مقدس اسلام و برخي با شرط عدم مخالفت و برخي به طور مطلق و بدون قيد و شرط، بدان پيوسته اند.

روح كلي حاكم بر كنوانسيون، تساوي زن و مرد از جميع جهات و رفع محدوديت هاي مبتني بر جنسيت است. شعار تنظيم كنندگان كنوانسيون، تساوي كامل زن و مرد و زدودن هر نوع تبعيض و تغيير نقش هاي به اصطلاح كليشه اي زنان است. از آثار و لوازم اين تساوي مطلق، حذف حجاب به عنوان عامل محدوديت زنان و برداشتن نقش مادري در دوره بارداري و شيردهي و تربيت و حضانت كودكان و نفي وظايف همسري زن در قبال شوهر است.

در خانواده اي كه طبق اهداف و توصيه هاي كنوانسيون تشكيل مي شود، همه چيز با خانواده اي كه طبق اهداف قرآن، تشكيل مي شود، مغايرت دارد. خانواده كنوانسيون، استحكام و صميميت و تعاون ندارد و فرزندان در اين خانواده بي روح، بر خوردار از نشاط و شادابي نيستند و عاطفه و شير مادر، غذاي جسم و جان آنها نيست، حال آن كه در خانواده قرآن، استحكام و صميميت و تعاون حاكم است و اطفال، با نشاط و شادابي زندگي مي كنند و شير و عاطفه مادر، جسم و جان آنها را تغذيه و اشباع مي كند.

در خانواده كنوانسيون، زن بي پناه و سرگردان است و مرد از كرسي مردانگي فروغلتيده و جسم و جانش در منجلاب متعفن (فمينيزم) بيمار است و اين بيمار فرسوده، هرگز نمي تواند پناهگاه همسر و فرزندان باشد و به آنها اميد و اطمينان بخشد.

در خانواده قرآن، تساوي ارزشي زن و مرد به طور دقيق بر قرار است. بر طبق اين اصل ثابت قرآنى، زن مي تواند در ميدان عبوديت و يگانه پرستي آن قدر پيشروي كند كه برترين مقام پيدا كند. در اين ميدان، جنسيت نقشي ندارد. اين انسان و انسانيت است كه به توفيق الهي مي تواند موانع را از پيش پاي خود بردارد و به اوج عظمت و سعادت برسد؛ آرى:.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أوْأُنثي وَهُوَ مُؤمِن فَلَنُحْيِيَنَّهُ حياةً طيِّبَةً وَلَنَجْزِ يَنَّهُمْ أَجرَهُمْ بِأحْسَنِ ماكانُوا يَعمَلُونَ (6)؛.

هر مرد يا زني كه عمل صالح كند و اهل ايمان باشد، ما او را به طور حتم حيات پاكيزه مي بخشيم و اجرشان را نيكوتر از آنچه عمل كرده اند، مي دهيم.

اين تساوي ارزشى، زمينه مناسب مي خواهد. اگر زمينه آن، نامناسب باشد، قطعاً خدشه دار خواهد شد. خداوند حكيم، زمينه ساز رشد و تكامل انسان - اعم از زن و مرد - است. نظام زندگي خانوادگي و اجتماعي بايد به گونه اي باشد كه زن و مرد، بتوانند به بهترين نحو به وظايف زناشويي و پدري و مادري خود عمل كنند. در نظام خانوادگي قرآن، قانون (الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ) (7) حاكم است. رمز قواميت مرد، دو چيز است: يكي وجود تفاوت ميان بني نوع بشر - كه يكي از مصاديق اين تفاوت، تفاوت زن و مرد است - و ديگر انفاق است. اين دو نكته را به اين صورت، بيان كرده است:.

(بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا) (8).

در نظام خانوادگي قرآن، مرد به عنوان سرپرست و رهبري معرفي شده كه به حكم اخلاق اسلامي بايد از استبداد و اجحاف و تعدي خودداري كند و زن نيز در اين نظام، به عنوان معاون او وظايف خود را انجام مي دهد.

در زندگي اين جهان، هيچ گروه كوچك يا بزرگي نيست كه مستغني از رئيس و مرؤوس باشد. حتي اگر دو نفر به مأموريتي بروند، بايد يكي از آنها رئيس و ديگري مرؤوس باشد. در وجود مرد، شرايطي فراهم شده است كه عملاً رياست خانواده در دست او قرار مي گيرد. او از لحاظ بنيه جسمي و رجحان فكر بر عاطفه، به گونه اي است كه زن را مرؤوس خود مي كند و زن به لحاظ اين كه بنيه جسمي اش كمتر از مرد و عاطفه اش بر فكرش برتري دارد، به گونه اي است كه بايد رياست مرد را بپذيرد. اشتباه نشود، معناي رجحان فكر بر عاطفه يا عكس آن، نه اين است كه فكر مرد قوي تر از فكر زن و فكر زن ضعيف تر از فكر مرد است، چرا كه هر چند ثابت شده است كه حجم مغز زن و تعداد سلول هاي آن، كمتر از حجم مغز مرد و تعداد سلول هاي آن است، ولي در پيشرفت ها و موفقيت هاي علمي و در تحصيلات، عملاً ديده مي شود كه فرقي نيست و اين تفاوت حجم و سلول هاي مغزي شايد به خاطر اين باشد كه به طور نسبى، حجم و وزن بدن زن كمتر از مرد است و شايد رمز ديگري دارد كه ما نمي دانيم.

همچنين، معناي رياست مرد بر زن، برتري ارزشي او بر اين نيست. به همين جهت است كه در آيه فوق، علت سرپرستي را يكي تفاوت در خلقت و ديگري به خاطر تعهداتي معرفي كرد كه مرد در برابر زن و فرزندان دارد.

خداوند متعال با قوانين حكيمانه و عادلانه اش، زمينه مناسب و لازم براي رسيدن انسان ها - اعم از زن و مرد - به حيات طيب و پاداش نيكوتر از اعمال فراهم كرده و اين همان تساوي ارزشي است كه اراده و مشيت آفريدگار حكيم، به آن تعلق يافته است.

افرادي كه اندكي نرمش نشان مي دهند و مي خواهند در تمام كارهاي خود اسلام را هم يدك كنند، از (فمينيزم اسلامى) سخن مي گويند و حتي برخي از راديوهاي بيگانه بعد از انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران با پخش اخبار و مصاحبه هايي به آن دامن زدند، غافل از اين كه نه فمينيزم، اسلامي مي شود و نه اسلام فمينيزم.

در ايام قبل از پيروزي انقلاب اسلامى، گفتگو بر سر ماركسيسم اسلامي بود و حتي ساواك منحل شاه معدوم در برخي از بازجويي هايش، از نگارنده مي خواست كه درباره ماركسيسم اسلامي نظر بدهم و جوابم همين بود كه نه ماركسيسم، اسلامي مي شود و نه اسلام، ماركسيستى.

چگونه ممكن است كه دو مكتب متضاد - كه از نظر مباني و اهداف و محتوا با يكديگر در تضادند - را به هم پيوند داد و از آنها مكتب واحدي ساخت كه هم خوشايند الحاد ماركسيستي باشد و هم مورد قبول توحيد اسلامى، معجوني كه هم در كام ماترياليست ها گوارا باشد و هم در كام خداپرستان.

چنين كاري يا به اين معناست كه پيروان آن دو، گاهي به اين و گاهي به آن روي آورند و يا در برخي از موضوعات به احكام ماركسيستي عمل كنند و در برخي ديگر به احكام اسلامى.

سوره مباركه كافرون كه در اواخر قرآن آمده و يكصد و نهمين سوره از 114 سوره قرآن است، مطابق شأن نزول هايي كه مفسران در كتب تفسيري خود نقل كرده اند، ناظر به معناي اول است، هر چند كه - اگر شأن نزول هاي منقول را مخصّّص آيات نگيريم - شامل معناي دوم هم مي شود و به هر حال، از اين سوره معلوم مي شود كه اسلام، اهل سازش با هيچ يك از مكاتب الحادي و كفر و شرك نيست؛ نيازي هم به سازش ندارد، چرا كه حق، بر سر باطل مي كوبد و پيروز مي شود، چنان كه قرآن مجيد مي گويد:.

بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِ ّ عَلَي الباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق وَلَكُمُ الوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ (9)؛.

بلكه با حق، باطل را بمباران مي كنيم و حق، باطل را زايل و منكوب مي سازد و ناگهان باطل، راه زوال مي پيمايد و واي به حال شما از آنچه وصف مي كنيد.

اكنون حقيقت محض و خالص قرآني با فمينيزم كه باطل محض يا حداقل آميزه اي از حق و باطل است، رو به روست و همان طوري كه همواره حق بر باطل محض يا باطل آميخته به حق پيروز بوده و آن را مندفع و زاهق ساخته، اين بار نيز بر اين آميزه از حق و باطل فرو مي آيد و مندفع و زاهقش مي سازد، تا باطل، محو شود و حق آشكار و استوار گردد.

در فمينيزم شعارهاي فريبنده بسيار است، شعارهايي كه احياناً حق هم هستند و به طفيل آنها شعارهاي باطل، جا مي افتند و اذهان ناپخته يا آماده پذيرش باطل، آنها را مي پذيرند. در كنوانسيون رفع تبعيض از زن، حدود هفتاد بار يا بيشتر شعار رفع تبعيض سرداده شده و زير لواي اين شعار مقدس، خدا مي داند كه چقدر به مباني و اهداف باطل ميدان داده شده و در حقيقت، منظور رفع تبعيض نيست، بلكه منظور رفع تفاوت است، كه اين هم نشدني است، چرا كه نظام آفرينش، تابع هيچ كنوانسيوني نخواهد بود و با هيچ شعاري ديگرگون نمي شود. اين ماييم كه براي تأمين سعادت خود بايد هماهنگ با نظام آفرينش باشيم، نه اين كه منتظر باشيم كه نظام آفرينش با ما هماهنگ گردد.

قوانين اسلامي در تمام زمينه ها - چه در زمينه خانواده و چه در زمينه هاي ديگر - زمينه ساز هماهنگي ما با نظام آفرينش است، تا از راه هماهنگ شدن با آن، به حيات طيّب و پاداش احسن برسيم، حال آن كه كنوانسيون رفع تبعيض كه در حقيقت منكر تفاوت هاست، مي كوشد كه حيات طيّب را خبيث كند و زن و مرد را به مهلكه افكند و آنها را از سعادت دو جهان محروم گرداند.

نويسندگان كنوانسيون، چهره منفور و كريه خود را در پشت نقاب واژه هاي رفع تبعيض، تساوى، برابرى، تشابه و يكساني زن و مرد، پنهان كرده اند و با دروغ هاي شاخدار و تزويرهاي شيطاني خود مي كوشند كه از زنان بريده از كانون گرم خانواده و بدون پناهگاه و سرپرست، نيروي كار ارزان و كم توقع به دست آورند و از بردباري آنها براي به منزل مقصود رساندن بار فرو افتاده خود سوء استفاده كنند و چرخ هاي نظام منحط سرمايه داري را به حركت آورند و با هزينه كم، سود بسيار ببرند.

پر واضح است كه اگر مردان، سر پرست خانواده و تأمين كننده معيشت عائله باشند، تقاضاي كارفرما بيشتر و نيروي عرضه كار كمتر مي شود، يعني تعادل عرضه و تقاضا به هم مي ريزد و نظام سرمايه داري ناگزير مي شود كه از سود خود بكاهد و بر حقوق و مزاياي كاركنان خود بيفزايد و همواره رهين منت و گرفتار دلهره و اضطراب باشد، به خصوص كه به هر مردي بايد چندان دستمزد داد كه بتواند به تنهايي هزينه زندگي عائله را تأمين كند، يعني مرد با آرامش خاطر، عهده دار كار بيرون خانه و زن با اعتماد و اطمينان به كار داخل خانه و تربيت اولاد بپردازد و ثمره مشترك وجود خود و شوهر را تا رسيدن به اعلا درجه كمال، مساعدت و هدايت كند.

ولي اگر با همين كنوانسيون ها و شعارهاي تو خالي حقوق بشري و نغمه مساوات و تشابه و تماثل سردادن، نيروي زنان را به بازار كار آورند، متقاضي كار تقريباً يا تحقيقاً به دو برابر مي رسد و بنابراين، متقاضي كار است كه بايد تسليم خواسته هاي طماعانه كارفرما گردد و به هر قيمتي نيروي خود را در اختيار او قرار دهد. اين جاست كه هم سطح توقع مردان پايين مي آيد و هم نظام خانواده به سستي مي گرايد و هم مرد از كرسي سرپرستي خانواده سقوط مي كند و هم اولاد، از مهر و محبت و عاطفه و شير مادر، آن گونه كه بايد و شايد، برخوردار نمي شوند و طبعاً هزينه اي كه در اين مرحله، كارفرما بايد به هر يك از زن و مرد بدهد، نصف هزينه اي است كه در صورت قبل بايد به مرد بدهد.

در صورت قبل، زن با جسم و روح و اعصابي آرام در خدمت تعليم و تربيت اولاد و مرد با اطمينان خاطر در پي تأمين معاش است و اين دو نيرو بدون اين كه اسير استثمار نظام سرمايه داري باشند، مي توانند به نحو بسيار مطلوبي به وظايف خود عمل كنند و سعادت خود و فرزندان را تأمين نمايند، اما به مقتضاي آنچه كنوانسيون مي خواهد، زن و مرد هر دو استثمار مي شوند و آن كه زيان مي برد، اينها و آن كه سود مي برد، نظام قهّار سرمايه داري است.

آنچه ما مي گوييم، به معناي عاطل گذاشتن زنان نيست، در بسياري از جبهه ها زن امروز بايد فعال باشد. در تعليم و تربيت دختران و پرستاري و امور بهداشتي و پزشكى، وجود زنان براي رشد خودشان لازم است. ولي اين، غير از اين است كه زن را به عنوان كارگر و كارمند و منشى، اسير نظام سرمايه داري كنند و نيرويي كه بايد از دامنش انسان سالم، معراج كند، به كارهايي بپردازد كه دون شأن اوست، چرا كه او را براي كارهايي برتر و بالاتر و والاتر آفريده اند و نبايد او را تنزل داد و در بازار كار رقيب مردش كرد، تا از او وظيفه و مسؤوليت اصلي اش سلب شود و مرد، سلامت روح و جسم و جان، براي تأمين معاش و سرپرستي خانواده را از دست بدهد كه اين، ثمره اي جز مسخ زن و مرد و انحطاط انسانيت، ندارد.

مشكل امروز اين است كه زن و مرد را به جاي اين كه در نظام خانواده، همكار و همفكر و متعاون قرار دهند، رقيب يكديگر كرده اند. كجاوكي در نظام آفرينش ميان زن و مرد براي جذب شدن در بازار كار رقابت بوده است اينها را براي رقابت نيافريده اند، بلكه براي سكون و آرامش يكديگر آفريده اند. هنگامي اينها مي توانند وسيله سكون و آرامش يكديگر باشند كه يكي از آنها مسؤوليت بيرون خانه و ديگري مسؤوليت درون خانه را بر عهده گيرد. در روايتي از امام باقرچنين مي خوانيم:.

تَقاضي علىّ وفاطمةُ إلي رسولِ اللّهِ فى الخدمةِ، فَقَضي علَي فاطمةَ بِخدمةِ مادونَ الباب، وقَضي علي علىّ بما خلفَهُ. قالَ: فقالتْ فاطمةُ: فلا يعلَمُ ما داخَلَنِى منَ السرورِ إى اللّّهُ بإكفائِى رسول اللّهِ تحمّلَ رِقابِ الرجالِ (10)؛.

علي و فاطمه در مورد خدمات خانواده از پيامبر اكرم تقاضاي راهنمايي كردند. او بر فاطمه خدمت درون خانه و بر علي خدمت بيرون خانه را مقرر داشت. امام باقر فرمود: فاطمه چنين گفت: تنها خدا مي داند كه بازداشتن من از وظايف مردان چقدر مرا خوشحال كرد.

نتيجه همين رهنمود است كه امام صادق(ع) فرمود:.

كانَ أميرُالمؤْمنِينَ(ع) يَحْتَطِبُ ويستقِى ويكنُسُ، وكانتْ فاطمةُ تطحَنُ وتعجِنُ وتخبِزُ (11)؛.

اميرالمؤمنين(ع) هيزم كشي مي كرد و آب مي آورد و جارو مي كرد و فاطمه آرد مي كرد و خمير مي كرد و نان مي پخت.

ملاحظه مي كنيم كه اين تقسيم كار به مذاق بزرگ ترين زوج متكامل عالم، كه پس از زفاف و آغاز زندگي نوين، از پيشواي بزرگ اسلام تقاضاي تقسيم كار مي كنند، بسيار گواراست. فاطمه ، از آن پس، با آرامش خاطر در پناه تلاش هاي اقتصادي و معيشتي همسر بزرگوار و مهرباني چون على(ع) به خانه داري و تربيت اولاد پرداخت و به عنوان الگويي تام و كامل، براي زن مسلمان تا ابد، خط سير زندگي را ترسيم نمود و صد البته كه آن جا كه احساس وظيفه و مسؤوليت كرد، در برابر حاكمان زمان به امر به معروف و نهي از منكر پرداخت و اشكالات و انحرافات را بازگو كرد و در اين جا نيز به عنوان بازوي تواناي امامت و ولايت، وظايف و مسؤوليت هاي خود را انجام داد تا زنان خانه دار بدانند كه خانه داري مانع شركت در سرنوشت سياسي جامعه و تلاش و مبارزه در راه برانداختن كژي ها و انحرافات نيست، و چه بسا زن با تضمين اقتصادي و وجود پناهگاهي چون شوهر، بهتر مي تواند براي جامعه و فرزندانش مظهري از مظاهر مبارزه و امر به معروف و تقويت سنگر جهاد باشد.

اسلام از اين گونه الگوها مخصوصاً در خاندان پيامبر اكرمْ و در ميان اهل بيت عصمت و طهارت، كم ندارد. در نهضت كربلا خواهران و دختران و برخي از همسران امام حسين(ع) به خصوص زينب و رباب و سكينه - حضور جدي و نقش بسيار حساسي بر عهده داشتند و اصولاً بايد حافظان كيان تشيع را بعد از پيامبر، نيمي از زنان و نيمي از مردان بشناسيم. در كنار على(ع) زهرا و در كنار عمار و ابوذر و سلمان نيز همسران آنهايند و اين در حالي است كه پدر و مادر عمار در سال هاي اول بعثت به دست مشركان كشته شده اند. از آن پس نيز زناني از اهل بيت و شيعيان، عهده دار پاسداري از مذهب تشيع بودند و در اين راه از هيچ گونه فداكاري اغماض نكردند. مگر نه هنگامي كه سر عمروبن حمق را كه جرمش دفاع از حريم حق و حقيقت و پاسداري از تشيع بود، براي معاويه آوردند، همسرش آمنه دو سال بود كه در زندان آن حيله باز مكار اسير بود.

داستان اين بانوي فداكار، عبرت آموز و پر هيجان است. معاويه سر عمرو را به زندانبان مزدور خويش داد و گفت: سر را به زندان ببر و در دامن آمنه بينداز و دقت كن كه چه مي گويد سخن او را به خاطر بسپار و براي من بازگوى.

زندانبان سر را به زندان آورد و طبق فرمان معاويه، در دامن آن بانوي مظهر فضيلت انداخت. او ساعتي سكوتي غم آلود كرد. آن گاه سكوت خود را شكست و دست بر سر بريده همسر نهاده، چنين گفت:.

نَفَيتموُه عنِّى طويلاً، وأهديتمُوهُ إلىَّ قَتِيلاً، فأهلاً وسهلاً بمن كنتُ لهُ غيرَ قاليةٍ، وأنا له اليومَ غيرُ ناسيةٍ (12)؛.

مدتي طولاني او را از من دور كرديد، سپس سر او را براي من هديه آورديد، خوش آمد كسي كه كينه اي از او در دل ندارم و او را فراموش نمي كنم.

سر عمرو اولين سري است كه بريده و از شهري به شهري برده شد، تا غرور ظالمان بيشتر و قلب اهل حق جريحه دارتر گردد. همسرش نيز اولين زني است كه به جرم دفاع از حق و حقيقت، زنداني مي شود.

پس از حادثه كربلا، ام لقمان دختر عقيل بن ابي طالب (از زنان دلير و شجاعي بود كه اعتنايي به حكومت اموي مدينه نكرد و به همراه گروهي از زنان به ياد مظلوميت و قيام مقدس حسين(ع) شعر خواند و اشك ريخت و افكار مردم مدينه را روشن كرد و احساسات آنها را عليه حكومت بيداد گر و جبار بني اميه بر انگيخت) (13).

نفيسه دختر حسن بن زيد، نوه گرامي امام حسن مجتبي(ع) حافظ و مفسر قرآن بود. او به همراه شوهرش اسحاق به مصر رفت. در دوران حيات پر بركت او (احمد بن طولون به حكومت مصر رسيد و بناي ستم گذاشت. مردم شكايت او را پيش نفيسه كردند. نفيسه نامه اي نوشت و بر سر راهش ايستاد. همين كه احمد بن طولون از راه رسيد، او را صدا زد و نامه را به دستش داد. وي پياده شد و نامه را گرفت. نوشته بود: حكومت مي كنيد و از قدرت خود استفاده سوء برده، مردم را اسير و حقوق ايشان را پايمال مي كنيد، با اين كه مي دانيد كه تير آه هاي سحري مظلومان گرسنه و برهنه خطا نمي كند. محال است كه مظلوم بميرد و ظالم بماند. هر چه مي خواهيد بكنيد. ما صبر مي كنيم و از ستمگري هاي شما پيش خداوند شكوه مي بريم. به زودي ستمكاران از سرنوشت بد خويش آگاه مي شوند.

احمد پس از مطالعه اين نامه، دست از ستم كشيد و عدالت پيشه كرد) (14).

از اين نمونه ها بسيار است و ما به عنوان مشت نمونه خروار به برخي از آنها اشاره كرديم.

در نظام خانوادگي اسلام، جهاد زن، حسن تبعّل و شوهرداري نيكوست. امام كاظم(ع) فرموده است: (جهادُ المَرْأةِ حسنُ التبعُّلِ) (15). زني كه با حسن تبعّل، سنگر خانواده را تقويت كند و مركز و محوري باشد كه شوهر و اولاد از هر سو بدو روي آورند و خود در به در بدين سو و آن سو براي تأمين معاش نچرخد، نه تنها خود كامياب و سعادتمند است كه با حسن تبعّل، همسر و فرزندان را هم كامياب مي كند. اسماء بنت يزيد به نمايندگي از زنان به محضر پيامبر اكرمْ شرفياب مي شود و سؤال مي كند: آيا زناني كه به كار و تلاش در محيط خانواده مي پردازند، با مرداني كه در راه خدا جهاد مي كنند و در بيرون خانه، به تشييع جنازه ها و عيادت بيماران و جمعه و جماعت مي پردازند، در اجر و ثواب، شريكند يا نه پيامبر اكرمْ برايش توضيح مي دهد: اگر زنان وظايف همسري را به خوبي انجام دهند و در راه جلب خشنودي و موافقت شوهران بكوشند، با همه اينها برابري مي كند (16).

از اين گونه مطالبي كه از پيشوايان معصوم دين، به يادگار مانده، استنباط مي شود كه زن نيز بايد همانند مرد، اهل جهاد و مبارزه و تلاش باشد و از اين حيث ميان آنها، مشابهت و مماثلت است و با يكديگر تفاوتي ندارند. تفاوت در نحوه و كيفيت جهاد است. سلاح جهاد مرد، شمشير و نيزه و تفنگ است و سلاح جهاد زن، عواطف همسري و مادري و به كارگيري صحيح آنهاست. سرمايه مرد، نيروي كار و توليد مواد غذايي و صنعتي و خوراك فكري و روحي است و سرمايه زن، خيرات و بركات عاطفي است. او ماشين محرك نيروي كار است، نه نيروي كار. اگر او در محيط خانواده، آرامش بخش روح و روان همسر و فرزندان نباشد، نيروي كار و تلاش اقتصادي به ركود و خمودي كشيده مي شود و اين، همان فاجعه اي است كه در زير سايه شوم (كنوانسيون) ها و شعارهاي دروغين رفع تبعيض كه هدفي جز افزايش نيروي متقاضي كار و استثمار و دادن پول كمتر در برابر كار بيشتر ندارد، به بار مي آيد.

سرگذشت كنوانسيون در كشور ما.

طي هيجده سالي كه از عمر كنوانسيون رفع تبعيض مي گذرد، فعل وانفعالات بسياري در كشور ما در خصوص آن، وجود داشته است. شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، طي نامه اي به شوراي محترم نگهبان در باره مضرات كنوانسيون بحث كرده و سرانجام مي نويسد:.

شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، عدم الحاق و ادامه وضع موجود را كه از سال 58 آغاز شده است، به نفع مصالح سياسي نظام مي داند و حضور فعال بين المللي در زمينه هاي فرهنگي - سياسي اسلام در مسأله زنان را مفيد تر از الحاق به معاهده حقوقي و ورود در ميدان حقوقي با شرايط موجود و بدون امكان دفاع مناسب مي داند. (17).

همچنين طي نامه اي ديگر به شوراي عالي انقلاب فرهنگي درباره فوايد و مضار الحاق به كنوانسيون مي نويسد:.

فوايد الحاق، ايجاد موجي زودگذر و تبليغاتي براي رفع فشارهاي بين المللي در مورد تبعيض عليه زن در ايران مي باشد.

مضار الحاق:.

1. اعتراض مكرر دول طرف معاهده، نسبت به حق شرط يا عدم اجراي مفاد كنوانسيون در ايران.

2. عدم امكان استفاده از حق شرط به نحوي كه مغاير ماده 24 و 28 كنوانسيون نباشد، زيرا تحقق كامل همه موادي كه روح كلي حاكم بر آن، تساوي از جميع جهات است را مي خواهد.

3. مرحله بعد از الحاق، توجيه شرط ها و پاسخگويي به اعتراضات دول، در صورت امكان توجيه حق شرط ها كه از محالات است. (بعضاً با مسلمات فقه و آيات قرآن در تعارض است).

4. تدوين گزارش ملي دوره اي كه بلافاصله در سال اول، ملزم هستيم گزارشي مبني بر:.

الف) تغيير قوانين اصولي و كلي نظام.

ب) تغيير ضوابط و آيين نامه هاي اجرايي مربوطه.

ج) تغيير عملي در وضعيت زنان در كل مراكز.

5. تطبيق اين گزارش با گزارش هاي آژانس هاي تخصصي سازمان ملل در ايران و منطقه و ترجيح آن گزارش ها بر گزارش ملي ايران.

6. بررسي دفاعيات گزارشگر اعزامي و پاسخ هاي او در موارد متعارض با كنوانسيون و زير سؤال بردن موضع اصولي ايران كه مغايرت مبنايي دارد.

7. وجود قطعنامه هاي مكرر، مبني بر اعتراض دول عضو به حق شرط ها با ناديده گرفتن تعهدات بين المللي و عدم اجراي كنوانسيون كه باعث پس گرفتن حق شرط ها و اعلام عقب نشيني وضعف دولت خواهد بود.

در نهايت براي حفظ اقتدار ملي و حيثيت نظام، عدم الحاق و غير متعهد بودن، از الحاق و ايجاد تعهداتي بدون امكان اجرا وضعف در ارائه گزارشات بعدى، بهتر است و از استفاده اين تعهدات به عنوان اهرم فشار عليه دولت، پيشگيري مي كند. (18).

همچنين شوراي مزبور در نامه ديگري به رئيس شوراي فرهنگي - اجتماعي زنان شوراي عالي انقلاب فرهنگى، مي نويسد:.

... در اكثر احكام و مقررات شرع اسلام كه ريشه در وحي دارد، براي مرد و زن، حقوق يكسان وضع گرديده، ولكن تفاوت جنسيت مرد و زن و مسؤوليت هايي كه به عهده هر يك مي باشد و ويژگي هاي طبيعي آنان، اقتضا مي نمايد كه احكام و مقررات خاصي براي هر كدام وضع شود كه از ديدگاه و اعتقاد ما، اين اختلاف در احكام، عين عدالت و صواب و اعطاي حق هر كدام از مرد و زن مي باشد، ولي متأسفانه از ديدگاه اكثريت مراجع مدعي تمدن و روشنفكران دنياي مادي كنونى، اين اختلاف، تبعيض ناعادلانه تلقي شده و در صدد مبارزه با آن مي باشند... (19).

جمعي از فضلا و طلاب حوزه علميه قم در نامه اي خطاب به علماي اعلام و مدرسان معظم حوزه چنين نوشته اند:.

...بررسي دقيق اين كنوانسيون به وضوح روشن مي سازد كه آثار شوم الحاق به آن به حدي است كه به مراتب از به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي و سازش با قدرت هاي جهاني خطرناك تر و مقدمه تحولات عميق اجتماعي و فرهنگي و تبديل نظام اخلاقي و مذهبي كشورهاي اسلامي به بافتي متناسب با تحقق نظم نوين جهاني است.

آثار منفي الحاق به اين كنوانسيون به طور كلي عبارتند از:.

1. زمينه بسط قدرت هاي استكبارى....

2. تعطيل شدن بسياري از احكام حقوقى، جزايى، مدنى، سياسي و اجتماعي اسلام....

3. پيامدهاي مستقيم و غير مستقيم اخلاقي و اجتماعى....

4. لزوم بازنگري و تصرف در آموزه هاي اصيل دينى، زير سؤال بردن باورهاي ريشه دار مذهبي و ارائه تفسيري جديد از دين....

5. ترويج نظريه جدايي دين از سياست....

6. ايجاد تغيير در بافت حكومت اسلامي از طريق ارائه الگوهاي سياسي مناسب باحقوق زن و حقوق بشر. (20).

ادله طرفداران الحاق.

اينان هم براي توجيه مدّعاي خود به بيان دو علت عمده پرداخته اند:.

1. اعلام موضع جمهوري اسلامي در طرفداري از حقوق زن، موجب كسب عزت و آبروي بين المللي و بازكردن فضاي فعاليت هاي سياسي و اقتصادي و معرفي اسلام به عنوان ديني كه متناسب با نيازهاست مي شود.

2. دفع فشارها و اتهامات و بهانه جويي هاي جامعه بين المللي و قدرت هاي جهاني عليه ايران با قبول كليات كنوانسيون و اعلام تحفظ نسبت به بندهاي آن. (21).

ولي ديديم كه در استدلالات مخالفان الحاق، به تمام خطرات وعواقب، توجه شده، به خصوص كه مفاد كنوانسيون به گونه اي نيست كه با اعلام تحفظ در مقابل برخي از بندهاي آن، اصلاح پذير باشد. قطعاً اين عقب نشينى، عقب نشيني هاي ديگري ايجاب مي كند كه اگر تحقق نيابد، موجب فشارهاي بعدي خواهد بود.

بررسي و تحليل.

به هر حال، دولت جمهوري اسلامي ايران يكي از اين شش موضع را مي تواند در برابر كنوانسيون اتخاذ كند:.

1. الحاق بدون قيد و شرط، به گونه اي كه دولت، متعهد شود كه تمام مواد آن را به اجرا گذارد. مضرات اتخاذ اين موضع در نامه هاي فضلاي حوزه علميه و شوراي فرهنگي اجتماعي زنان مطرح شده است و نيازي به توضيح مجدد و تكرار نيست.

2. الحاق مشروط به عدم مغايرت با شريعت مقدس اسلام، به گونه اي كه هر جا با قوانين داخلي و مقررات شرعي مغاير باشد، دولت تعهدي نسبت به اجراي آن نداشته باشد، چنان كه ليبي و مالديو اين گونه عمل كرده اند. دولت جمهوري اسلامي نيز در مورد كنوانسيون حقوق كودك، طبق مصوبه اسفند ماه 1373 همين طور عمل كرده است.

اتخاذ چنين موضعي چند اشكال دارد:.

الف) دولت هاي غربي به چنين شرطي اعتراض خواهند كرد.

ب) اين برخورد انفعالى، موجب مي شود كه آن دسته از كشورهاي اسلامي كه به خاطر پايبندي به اسلام يا ترس از واكنش مردم به آن نپيوسته اند، به آن ملحق شوند و به علاوه مهر تأييدي است بر الحاق آن دسته از كشورهاي اسلامي كه تاكنون الحاق خود را اعلام كرده اند.

ج) طبق ماده 28 كنوانسيون، تحفظاتي كه با روح كنوانسيون سازگار نباشد، پذيرفته نخواهد شد و كميته ناظر بر اجراي كنوانسيون، لغو شرط را درخواست خواهد كرد.

3. مسكوت گذاشتن موضوع به اميد ايجاد تغييرات مطلوب در متن كنوانسيون و فراهم آمدن شرايط مناسب براي اصلاحات لازم.

البته چنين اميدي كاملاً بي مورد است. آنها مادامي كه قدرتمند باشند، از مواضع خود عقب نشيني نخواهند كرد و بنابراين ما هم نبايد چشم اميد به آنها بدوزيم.

4. مسكوت گذاشتن موضوع به اميد تغيير در مواضع اسلامي دولت جمهوري اسلامي ايران و عقب نشيني جامعه انقلابي از آرمان هاي به حق انقلابي و اسلامي خويش. در حقيقت كساني كه در چنين اميدي به سر مي برند، انتظار رفورماسيون در اسلام و آراستن آن از مقتضيات عصري و پيراستن آن از محتواهاي اصيل دارند و مباد كه چنين روز و روزگاري فرا برسد كه معناي آن، (انقلاب به اعقاب) (22) و واپس گرايي است.

5. الحاق بدون قيد و شرط و بازنگري در متون ديني و قوانين كشوري براي هماهنگي با آن.

طيفي كه چنين خواسته اي دارد، پيشنهاد مي كند كه همين الان بايد براي تطبيق اسلام با فمينيزم و مواد كنوانسيون دست به كار شد و بيش از اين نبايد وقت گذراني كرد.

اين طيف، جرأت و گستاخي را به حدّ اعلا رسانيده و در حقيقت، خواهان حذف اسلام است، منتها نه اسلامي كه او مي خواهد، بلكه اسلامي كه با خواسته هاي او وفق نمي دهد و تمنياتش را بر آورده نمي كند.

6. بنابراين، بهترين موضع، داشتن قاطعيت و (نه) گفتن بدون هيچ قيد و شرط است.

تنها در سايه قاطعيت است كه مي توانيم در مواضع اسلامي خود، محكم و مستحكم باشيم و صد البته كه خدا و همه خانواده هاي مسلمان و متدين و به ويژه زنان انقلابي و مسلمان، يار و مددكار و پشتيبان خواهند بود و كسي كه خدا را دارد، چه غم دارد! و كسي كه هم خدا را دارد و هم توده انبوهي از زنان و مردان خدا جوي را، بايد با اميد و اطمينان و اعتماد و توكل به خدا، بر مواضع خود پافشاري كند و از آيه قرآني زير الهام گيرد كه مي فرمايد:.

ولاتَهِنُوا وَلاتَحزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إن كُنتُم مؤْمِنينَ (23)؛.

سست نشويد و غمگين نباشيد كه اگر مؤمن باشيد، برتري و پيروزي از آن شماست.

اينك كتاب خانواده در قرآن كه الگوي خانواده اسلامي را براي خانواده هاي مسلمان ارائه مي دهد، در پيش روي شماست، به اميد اين كه همه خانواده هاي مسلمان در تطبيق راه و رسم خويش بر اسلام عزيز همواره كوشا و پويا باشند و خداوند و اولياي طيّبين يار و مددكار آنها باشند. از پيشنهادها و انتقادهاي عزيزاني كه بر نگارنده منت گذارند، استقبال و پيشاپيش تشكر مي شود.

شهريور ماه 1376

احمد بهشتى

1.مجله زن روز.

2.سكولاريسم و پلوراليسم و هرمنوتيك و ليبراليسم و....

3.نساء (4) آيه 34.

4.ر ك: مجله فرزانه، دوره سوم؛ مجله صبح، شماره 73، شهريور 76.

5.درباره نشوز و شقاق زن و شوهر در قسمت هفتم (چگونگي رفع اختلافات خانوادگى) و در قسمت چهاردهم اين كتاب (نشوز و شقاق) بحث شده است.

6.نحل (16) آيه 97.

7. نساء (4) آيه 34.

8. نساء (4) آيه 34.

9. انبياء (21) آيه 18.

10. بحارالانوار، ج 43، ص 81.

11. همان، ص 151.

12.اعيان الشيعه، ج 8، ص 376 (به نقل از وقعة صفين از نصربن مزاحم).

13.نگارنده، زنان نامدار، ج 2، ص 89.

14.همان، ص 95 و 96.

15.الميزان، ج 4، ص 373.

16.ر ك: قسمت ششم كتاب، مبحث اختلافات خانوادگى.

17.ماهنامه صبح، شماره 73.

18.همان جا.

19.همان جا.

20.همان جا.

21.همان جا.

22.اين اصطلاح مأخوذ از آيه شريفه (أفائن ماتَ أَو قُتِلَ انقلبتُمْ عَلَي أعقابِكُمْ) (آل عمران (3) آيه 144) است.

23.آل عمران، (3) آيه 139.

/ 15