، اگر اين كار را نكنم در مملكت فتنه بپا مي شود ، براي اينكه فتنه بپا نشود ، و به خاطر مصالح عالي مملكت ، مجبورم چنين كاري را بكنم ، يا رسول الله ! من از شما معذرت مي خواهم " . يحيي به رفيقش گفت : خيال مي كنم در ظرف امروز و فردا دستور توقيف امام را بدهد . هارون دستور داد جلادهايش رفتند سراغ امام . اتفاقا امام در خانه نبود . كجا بود ؟ مسجد پيغمبر . وقتي وارد شدند كه امام نماز مي خواند . مهلت ندادند كه موسي بن جعفر نمازش را تمام كند ، در همان حال نماز ، آقا را كشان كشان از مسجد پيغمبر بيرون بردند كه حضرت نگاهي كرد به قبر رسول اكرم و عرض كرد : السلام عليك يا رسول الله ، السلام عليك يا جداه ببين امت تو با فرزندان تو چه مي كنند ؟ ! چرا [ هارون اين كار را مي كند ؟ ] چون مي خواهد براي ولايتعهد فرزندانش بيعت بگيرد . موسي بن جعفر كه قيامي نكرده است . قيام نكرده است ، اما اصلا وضع او وضع ديگري است ، وضع
توست ، در دلشان به تو ايمان دارند ، در عين حال عليه دل خودشان مي جنگند ، عليه اعتقاد و ايمان خودشان قيام كرده اند و شمشيرهاي اينها بر روي تو كشيده است . واي به حال بشر كه مطامع دنيوي ، جاه طلبي ، او را وادار كند كه عليه اعتقاد خودش بجنگد
. اينها اگر واقعا به اسلام اعتقاد نمي داشتند ، به پيغمبر اعتقاد نمي داشتند ، به موسي بن جعفر اعتقاد نمي داشتند و يك اعتقاد ديگري مي داشتند ، اينقدر مورد ملامت نبودند و اينقدر در نزد خدا شقي و معذب نبودند ، كه اعتقاد داشتند و بر خلاف اعتقادشان عمل مي كردند .