دكتر علي اكبر حسني در شمارههاي گذشته، به بررسي روابط و مناسبات علماي شيعه با سلاطين صفوي و نيز به ارزيابي اتهاماتي كه در اين زمينه مطرح شده، پرداختيم. اينك در اين شماره به معرفي علما و فقهاي مشهور در دربار صفوي و وظائف و نقش مذهبي و اجتماعي آنها در آن عصر ميپردازيم.دربار صفويه مجمع علما و فقهاي بزرگ بود. آنان علاوه بر جذب علما و مجتهدان ايران، علماي مشهور و مهمي را نيز از عراق، سوريه و جبل عامل دعوت كردند.تجمع اين علما در تبيين بيشتر رسالت نبوي و ولايت علوي و نهادينه كردن اصول فكري تشيّع، فقه، احكام، معارف و قوانين مكتب شيعه دوازده امامي و گسترش مكتب اهل بيت عليهمالسلام نقش بسزا داشته و سبب تأليف و ترجمه صدها كتاب ارزنده علمي و فقهي، فلسفي و كلامي شده است. به تعبير «عيسي صدّيق»:«آثار مهمي كه در رابطه با معرفي فرهنگ تشيّع در عصر صفويه تأليف شده، به اندازه همه اعصار و قرون بود» كه فشرده آن در پي خواهد آمد.در رأس اقدامات مهم علما در عصر صفويه، نخست ميتوان سه كار عمده و مهم را بر شمرد:1. رسميت دادن به مذهب شيعه دوازده امامي و آن را دين رسمي مملكت پهناور ايران قرار دادن.2. نهضت علمي و فرهنگي به منظور ترويج مكتب شيعه به وسيله تأليف كتاب و تدريس.3. تأسيس مدارس و حوزههاي علميه براي پرورش طلاّب، مدرّس، مبلّغ، فقيه، محدّث، حكيم و متكلّم.هر يك از اين كارها خود به تنهايي داراي اهميت فراوان سياسي، اجتماعي و فرهنگي است و ارزش آن را داشت كه علما خود را به آب و آتش بزنند و به هر قيمتي هم شده، با حكّام و سلاطين كنار بيايند تا اين خواستهها را به كرسي بنشانند، حتي اگر سلطان جور و ناحق باشند و معتقد به مذهب شيعه نباشند، زيرا اين عمل تأسّي به امام هشتم امام رضا عليهالسلام بود كه با پذيرش ولايتعهدي خليفه غاصب و گذاشتن جانش بر سر اين كار، توانست شيعه و مذهب اهل بيت عليهمالسلام را در سطح مملكت پهناور آن روز اسلام، مطرح سازد و برتري فقهي و فرهنگي و اعتقادي آن را اثبات كند و بدين وسيله شيعه را از انزوا و مخفيگاه خارج سازد و جلوي انشعابهاي بيشتر در فِرَق شيعه را بگيرد، تا چه رسد به همكاري علما با صفويه كه خود را شيعه دوازده امامي ميخواندند و آماده هرگونه ترويج از آن بودند(حال به هر قصد و نيّتي كه داشتند).علما و فقها در عصر صفويه علاوه بر ارشاد سلاطين در خط رسميت تشيّع دوازده امامي و كنترل آنان در راه ترويج احكام و فرايض و اصول دين و تعديل آنان ميبايست در جبهههاي ديگري نيز بجنگند، كه مبارزه با جبهه افراطي علوّ و صوفيگري از جمله آنها بود.
1. مبارزه با خط سير تصوّف
پيدايش مكتبهاي تصوّف تحت حمايت عثمانيها مبتني بر عشق علي عليهالسلام يا در بُعد سياسي و انقلابي شيعه سربهداري و حركتهاي بعد و تأويلهاي نابجا چون مكتب حروفيگري و نيز نقطيان و... به نحوي قد عَلَم ميكرد و ايجاد آشوب و بلوا مينمود و مبارزه علمي و فكري و سياسي بنياني را ميطلبيد كه علماء شيعه عهدهدار اين مهم بودند...!در اين زمينه كتب متعددي عليه صوفيه نوشته شده از جمله كتاب «المطاعن المجرميّة في ردّ الصوفية» از «محقق كَرَكي»، معاصر شاه طهماسب، كتاب «عهدةالمقال في كفر أهل الضلال» تأليف شيخ حسن فرزند محقق كركي و كتاب «حدائق الشيعة» از «مقدس اردبيلي». و كتابي از مولانا «احمد بن محمد توني» و رسالهاي از «شيخ حرّ عاملي» و فتاواي تاريخي و مبارزات علامه «محمد باقر مجلسي» عليه آنان.
2. مبارزه با مبلّغان مسيحي
مبلغان مسيحي در عصر صفويه بلاد اسلامي و ايران را مورد توجه دقيق خود قرار داده بودند و با تبليغ تمدن غرب كه دو رويه بود، جاذبهاي ايجاد كرده بودند و ميخواستند ايران را مسيحي سازند كه يك روي آن دانش و تكنيك نوپاي غرب و كارشناسي بود و روي ديگر آن، نقش استعماري و مسيحي ساختن مشرق، به ويژه ايران؛ مبلّغان و كشيشان مسيحي كه پيشقراول و طلايهدار غرب بودند، علماي شيعه توانستند از نفوذ آنان بكاهند و مردم را نسبت به اهداف كشيشان و فرنگيان بدبين سازند. با همه تمجيدهايي كه از رفتار صفويان با مسيحيان، كشيشان و اروپاييان شده است و حتي «سانسون» از رفتار پسنديده شاه با مسيحيان صحبت ميكند ولي بنابر نوشته «شاردن» رفتار آنان با كشيشان خوب نبود. وي مينويسد:«شاه اسماعيل بر عكس؛ با كشيش «دومان» كه در زمان شاه عباس دوم به عنوان مترجم دربار خدمت ميكرد، اعتماد نداشت، زيرا هيچ اعتمادي به كشيشان نداشته است».به طور خلاصه: جلوگيري از مسيحي شدن ايران و نيز سقوط در دامان امپراتوري عثماني و تسنّن، و يا تصوّف، همچنين رواج مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي و مهار قدرت سلاطين صفوي، به علاوه خدمات عظيم فكري و فرهنگي از خدمات بسيار مهم علما در اين دوران به شمار ميرود.
مشاغل و مناصب مهم علما در عصر صفويه
مقامهاي ويژهاي كه به علماي روحاني در عصر صفويه داده ميشد، در خور اهميت فراوان است و اختيارات آنان را در شؤون مملكت و اداره امور، نشان ميدهد. كه به برخي از اين مقامها اشاره ميكنيم:1. مقام صدارت: از جمله اين مقامها، مقام صدارت بود كه به علماي بزرگ داده ميشد و لقب كساني كه «صدر» بود، ميتوان به افراد زير اشاره كرد:1. تقيالدين محمد اصفهاني «صدر» دوره طهماسب يكم.2. ابوالولي انجو «صدر» عصر محمد خدابنده و اوايل عصر عباس يكم.3. ميرزا رضي داماد «صدر» عباس يكم.4. صدر الدين محمد صدر، «صدر» عباس يكم.5. رفيع الدين محمد صدر، «صدر» عباس يكم.6. رفيع شهرستاني صدر، «صدر» عباس يكم.7. ميرزا مهدي اعتمادالدوله وزير و «صدر» عباس دوم.به صدرها عنوان «نوّاب» يانمايندگان شاه نيز داده بودند. و منصب صدر در اين دوره در وزير اعظم ادغام ميشد.2. لقب شيخالإسلامي: شيخ الإسلامي عاليترين و مطلعترين مقام قضايي آن عصر بود كه گاهي مستقل و گاهي تحت نظارت مقام روحاني ديگري عمل ميكرد و شيخالإسلام پايتخت، عهدهدار آن بود.«شيخالإسلام» عهدهدار دعاوي شرعي، امر به معروف و نهي از منكر، رسيدگي به اموال غايبين و يتيمان بوده است.شيخالإسلامهاي معروف عصر صفويه عبارت بودند از:محقّق كركي، شيخ حسين عاملي، شيخ علي منشار(پدر زن شيخ بهائي)، شيخ بهائي و علامه محمد باقر مجلسي.«قاضي عسكر» مقام ديگري بود كه عهدهدار امور روحاني لشگر بود و بعدها اين كار محوّل به صدر شد و «قاضي عسكر» در اواخر عهد صفويه تنها به مطالبه سربازان و اثبات دعاوي آنان ميپرداخت.مناصب روحاني ديگر نيز چون: خليفةالخُلفا، نقيبالنُّقَبا، وزير، مستوفي، متصدّي موقوفات، مجتهد، قاضي القُضات، مؤذّن و حافظ در عصر صفويه وجود داشت.3. مقام ملاّ باشي: عاليترين مقام روحاني تشكيلات دولت صفويه بود و مقامي بود كه صلاحيت صدور اجازه ازدواج با شاهزادگان خاندان صفوي را داشت.اين مقام را براي اولين بار سلطان حسين صفوي به علامه مجلسي داد و اين منصب در واقع جايگزين منصب صدر كه بالاترين مقام روحاني در عصر صفويه بود، گرديد. پس از رحلت علامه مجلسي، لقب ملاباشي به ملا محمد حسين داده شد.صدر به روايت تذكرةالملوك، عاليترين مقام بود او رئيس ديوان روحاني بود. نصب حكام شرع و مباشران اوقاف و قضاوت درباره جميع سادات، علما، شيخالإسلامها، وُزرا و مستوفيان از وظايف وي بوده است.دادگاههاي چهارگانه(ديوان اربعه) بدون حضور صدر حكمي صادر نميكرد. مقام «صدر» در زمان شاه اسماعيل يكم و سپس در عصر شاه طهماسب نفوذ و گسترش بيشتر يافت. در عهد شاه عباس يكم، دو مقام صدر وجود داشت كه وظايف آنان تفكيك نشده بود. در عهد شاه عباس يكم مقام صدر را مدتي خودش به عهده گرفته بود.در عهد شاه عباس دوم منصب صدر در شغل وزير اعظم ادغام گرديد.در عهد شاه سليمان صفوي مقام صدر به صدور(نواب) خاصه و عامه تقسيم شد، وظايف «صدر» خاصه پرداختن به امور خالصه سلطنتي بود و رسيدگي به املاك عامّه مردم به عهده صدر عامه قرار داشت.«صدر خاصّه» زير نظر «صدر عامه» انجام وظيفه ميكرد. صدر عامه يا صدرالممالك نيز بوده است كه گاهي به يك نفر تعلّق داشت. بعدها اين مقام در عهد سلطان حسين يكم كه عاليترين مقام دربار صفوي بوده است، به مقام ملاباشي تبديل شد.