گفت و گو با حجة‏الاسلام والمسلمين رضازاده - گفت و گو با حجة الاسلام و المسلمین رضازاده نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفت و گو با حجة الاسلام و المسلمین رضازاده - نسخه متنی

رجبعلی رضازاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفت و گو با حجة‏الاسلام والمسلمين رضازاده

با تقدير و تشكر از حضرت عالي كه وقت خود را در اختيار مجله «پژوهش و حوزه» قرار داديد. براي اولين سؤال مقداري درباره زندگي علمي خودتان و سفرهاي علمي‏اي كه احيانا به داخل يا خارج از كشور داشته‏ايد توضيح بفرماييد.

سالي كه به حوزه علميه وارد شدم 1326 شمسي بود. متولد 1313 هستم. قبل از آن، دو سه سالي در همان محل خودمان مكتب مي‏رفتم. بعد وارد حوزه تربت حيدريه شدم و تا 1331 در همان حوزه مشغول تحصيل بودم. بعدها در ايّام سقوط مصدق و برگشتن شاه از عراق و كودتاي 28 مرداد آمريكايي‏ها، به حوزه مشهد آمدم. در مشهد هم پس از اتمام دوره سطح، حدود 18 سال در درس خارج فقه و اصول مرحوم آقاي ميلاني شركت كردم. البته در بين اين 18 سال در سال 1345 براي ادامه تحصيل به نجف رفتم و اين ايام با جنگ سال 1967 اعراب و اسرائيل مصادف شد. در نجف كه بودم احساس كردم مرحوم آقاي ميلاني از علماي نجف براي ما بهتر است و از ايشان بيشتر مي‏شود استفاده كرد، به همين جهت پس از يك سال تحصيل در نجف، به مشهد بازگشتم و تا وقتي آيت اللّه‏ ميلاني فوت كرد، يعني تا آخرين جلسه درس ايشان، در محضرشان بودم.

بنابراين از سال 1326 تا الان كه سال 1381 هجري شمسي است، قريب پنجاه و پنج سال است كه بنده به مدد الهي مشغول تحصيل يا تدريس هستم. اساتيد بنده در اين مدت، در تربت در آن ابتدا كه صرف و مقدمات مي‏خوانديم طلبه‏هاي معمولي بودند كه از خود ما يك كتاب جلوتر بودند؛ يعني خودشان هدايه مي‏خواندند و براي ما صرف و عوامل مي‏گفتند، يا اگر هدايه مي‏گفتند خودشان سيوطي مي‏خواندند. اين بود تا رسيديم به مغني و مطول و منطق.

حاشيه ملاعبدالله را پسر مرحوم «حاج آخوند ملاعباس تربتي»، آقاي «محمد امين راشد» ـ برادر مرحوم آقاي حسينعلي راشد، واعظ معروف ـ براي ما درس مي‏گفتند و خيلي هم خوب مي‏گفتند؛ چون زياد درس گفته بودند و خيلي هم خوش بيان بودند و الان هم هنوز بحمدالله زنده هستند. بخشي از مباحث معاني بيان كتاب مطول را پيش مرحوم «آقاشيخ عبدالله امامي» خواندم كه از علماي تربت بودند و بعد از انقلاب اولين نماينده مردم تربت در مجلس شوراي اسلامي نيز شدند. مغني را هم پيش مرحوم «آقاسيد محمدباقر طباطبايي» كه مردي با فضل و كم‏نظير از حيث تقوا و موقعيت مردمي بود خواندم كه ايشان هم اولين امام جمعه شهر تربت بعد از انقلاب بودند. مطول را پيش مرحوم اديب نيشابوري تمام كردم و لمعه را پيش مرحوم «آقاسيد احمد مدرس يزدي» و قوانين را پيش مرحوم «آقاشيخ عبدالنبي كجوري» ـ كه دو سال قبل فوت كردند ـ درس گرفتم. رسائل و مكاسب و كفايه را هم پيش مرحوم «آقاشيخ هاشم قزويني» ـ كه در همه حوزه‏ها استادي بي‏نظير و مردي آزاده و با فضيلت و متدين بود ـ خواندم و تقريبا ما آخرين دوره از شاگرداني بوديم كه ايشان تربيت كرد، زيرا دوره بعد را كه شروع كردند به آخر نرسيد كه از دنيا رفت؛ رحمة اللّه‏ عليه!

از سال 1338 شمسي به بعد هم در درس خارج مرحوم آقاي ميلاني فقها و اصولاً شركت كردم تا ايشان وفات كردند. فقط همان طور كه عرض كردم سال 1345 يك سالي به نجف رفتم كه در درس ايشان شركت نكردم. البته وقتي كه نجف رفتم فهميدم علت اين كه آقاي ميلاني راضي به رفتن ما به نجف نبودند چه بوده است ـ من وقتي خدمت ايشان عرض كردم تصميم رفتن داريم، فرمودند: استخاره ذات الرّقاع بگيريد. عرض كردم از استخاره گذشته! ايشان مي‏دانستند كه استفاده ما در نجف بيشتر از استفاده‏مان از خدمت ايشان نخواهد بود. اين را هم اضافه كنم كه در مشهد كه بودم، شايد دو سال در درس خارج آيت الله وحيد ـ كه الان در قم هستند ـ همزمان با درس آقاي ميلاني شركت مي‏كردم و رفتن ما به نجف هم با تشويق ايشان بود و وسيله‏اش را هم ايشان فراهم كردند. يك سالي هم كه نجف بوديم، در درس ايشان شركت مي‏كرديم تا بالاخره برگشتيم به مشهد. با فوت مرحوم آقاي ميلاني در سال 1355 شمسي، تقريبا پرونده تحصيل و تعلّم ما نيز بسته شد.

پژوهش و حوزه: حضرت‏عالي اشاره داشتيد كه هجده سال در درس آيت الله ميلاني حضور داشتيد. اين مدت، زمان قابل توجهي است. بفرماييد شيوه استنباط ايشان چگونه بود و احيانا مباحث تازه‏اي كه ايشان مطرح مي‏كردند ـ و ديگران تا آن زمان به اين مباحث نپرداخته بودند ـ براي حضرت‏عالي يا ساير دوستاني كه جزو شاگردان ممتاز ايشان بودند چه بود؟

استاد رضازاده: الان در مورد نوآوري‏هاي ايشان حضور ذهن كافي ندارم، اما شيوه تدريس ايشان اين بود كه خيلي مفصل وارد يك بحث مي‏شدند و به عكس آن‏چه در بين بعضي متداول است كه يك دوره اصول را در عرض هفت يا هشت سال تمام مي‏كنند، خيال مي‏كنم در زمان ما، در اين مدت نصف يك دوره اصول هم به آخر نرسيد. ايشان معتقد بودند اگر كسي در اصول مجتهد باشد، در همه علوم مربوطه مجتهد است؛ يعني ملكه اجتهاد در همه علوم دارد، لذا ايشان روي اصول خيلي تكيه مي‏كردند و كرارا مي‏فرمودند: «مَنْ لا اصولَ له لا فقه له». مطالب اصول ايشان نوعا مطالب آقا ضياء عراقي، آقاشيخ محمد حسين اصفهاني و مرحوم نائيني بود كه ايشان درس هر سه بزرگوار را درك كرده بودند و مطالب هر سه استاد مبرز آن زمان را خوب هم درك كرده بودند. درس ايشان بسيار دقيق بود و اگر بر درس ايشان كسي اشكالي داشت، فقط همان طولاني بودن درس بود. ايشان هم در پاسخ مي‏فرمودند كه مگر كجا مي‏خواهيم برويم؟ اگر اين شبهات باقي بماند، بعد شما كجا مي‏خواهيد آن‏ها را حل كنيد؟ به همين خاطر بايد هر چه مي‏خوانيد طوري بخوانيد كه نيازي به دوره بعد نداشته باشيد.

پژوهش و حوزه: درباره آثار علمي خودتان: مقالات يا تقريرات درسي كه به صورت كتاب به چاپ رسيده باشد، توضيح دهيد؟

استاد رضازاده: بنده تقريرات درس مرحوم آقاي ميلاني را به صورت نوشته دارم كه البته فرصت تنظيم آن را نيافته‏ام. گاهي در حين بحث‏هايم از آن نوشته‏ها استفاده مي‏كنم و حالا مي‏فهمم كه فرمايشاتشان واقعا خيلي دقيق بوده. از كفايه هم كه شايد قريب چهارده دوره تدريس كرده‏ام، نوشته‏هايي به همان سبك تدريس باقي مانده است و بعضي نوشته‏هاي خطي ديگر؛ مثلاً اصول مظفر. وقتي اصلاً اصول مظفر در ايران نبود، ايشان بنده را وادار كردند اصول مظفر را درس بدهم. بعد معلوم شد مرحوم مظفر زير نظر ايشان اصول مظفر را مي‏نوشته است، يادم هست به مناسبتي بنده در بحث عام و خاص به ايشان عرض كردم كه مرحوم مظفر مطلبي دارد كه از كسي آن را در اصول نشنيده‏ام. فرمودند اين مطلب در اصول مظفر نيست و بنده اصرار كردم كه هست. فرمودند كتاب را بياوريد. كتاب را بردم. فرمودند: «عجب! من گفتم اين‏جور ننويس، باز هم ايشان (مرحوم مظفر) اين طور نوشته!؟» در هر صورت، ايشان به بنده فرمودند به جاي قوانين ـ كه بنده پنج دوره آن را تدريس كرده بودم ـ اگر مصلحت مي‏داني كتاب اصول فقه مظفر را تدريس كنيد. عرض كردم اوّل بايد اين كتاب را مطالعه كنم، بعد نظرم راعرض خواهم كرد. ايشان يك دوره اصول مظفر به بنده دادند و من طي يك تابستان دو بار آن را از اول تا به آخر مطالعه كردم؛ بعد گفتم: به نظر بنده اين از قوانين بهتر است، البته با يك شرط و آن اين كه كسي كه مي‏خواهد اين كتاب را تدريس كند، خودش بر حرف‏هاي صاحب كفايه و آقايان حاج شيخ محمد حسن غروي و نائيني و آقا ضياء مسلط باشد؛ چون مطالب اين كتاب در بعضي موارد رد بر كفايه است و حرف‏ها هم نوعا حرف‏هاي آن آقايان است. از طرفي، حاشيه و شرح هم ندارد، لذا بايد خود استاد بر مطلب مسلط باشد. بعد ايشان فرمودند: خودتان درس بگوييد!

بدين‏ترتيب، با تأييد و اشاره ايشان، بر مقدار زيادي از اصول مظفر شرح و توضيح نوشتم كه متأسفانه، به خاطر اشتغال زياد درسي به جايي نرسيد و كار متوقف ماند. اخيرا هم بحثي را كه بنده درباره علل پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت، در طي قريب به بيست سال در شهرهاي سني‏نشين ايران ـ چه خراسان، چه سيستان و بلوچستان و بعضا فارس و نيز حوزه علميه مشهد ـ عنوان كرده بودم و اتفاقا بحث بسيار جالبي هم هست، شبكه پيام امام رضا(ع) (مربوط به آيت اللّه‏ سيستاني) و از آن مرتب‏تر، مؤسسه تحقيقي مربوط به آيت الله فاضل در مشهد، چاپ كردند كه به خاطر اشتباه در ترجمه بعضي از كلمات، قرار است تجديد چاپ شود. جزوات ديگري هم نوشته‏ام، از قبيل «ديدني‏ها و شنيدني‏ها»؛ ديدني‏ها شامل آن چيزهايي است كه خود در خواب ديده‏ام و مصداق پيدا كرده (رؤياي صادقه) و شنيدني‏ها چيزهايي است كه از ثقات بزرگ شنيده‏ام و در كتاب‏ها نيست، كه هر دو بخش آن، براي اشخاص خيلي مفيد است. هم‏چنين است «تنهاي با تنها»، چون از زماني كه طلبه شده‏ام در عين اين كه در بين جمعيت بوده‏ام، از نظر بعضي غرايز و خصايص تنها بوده و هستم. يا خاطرات دانشگاه رضوي، كه چطور شد كه به عنوان مسؤول به آن‏جا رفتم و چرا از اين خدمت افتخاري استعفا دادم و...، اما همه اين‏ها خطي است و هيچ كدام آماده چاپ نيست.

پژوهش و حوزه: در خصوص كتاب اصول فقه مرحوم مظفر فرموديد كه از قرائن و شواهد بر مي‏آمد كه اين كتاب زير نظر مرحوم آقاي ميلاني و تحت اشراف ايشان تنظيم شده و ايشان بر تدريس اين كتاب تأكيد مي‏كردند. با توجه به اين كه اين كتاب نسبت به قوانين حجمش بسيار كم است. علت اين كه ايشان اساتيد و طلاب فاضل مشهد را به تدريس اين كتاب تشويق مي‏كردند چه بود؟ آيا ديدگاه ايشان تهذيب مباحث اصول بود كه مرحوم مظفر آن را پي گرفتند يا درج مباحث جديد، كوتاهي و حتي رواني اين كتاب؟

استاد رضازاده: من نمي‏دانم ديدگاه ايشان چه بود. ايشان يك نسخه اصول مظفر داشت كه به بنده دادند و بنده شروع كردم به تدريس و همان نسخه را تكثير مي‏كردند و در اختيار طلبه‏ها مي‏گذاشتند تا اين كه تجديدچاپ شد و طلاّب كتاب را خريدند، ولي حدس خودم اين است كه شايد علت اين بود كه اولاً اصول مظفر حاوي مطالب جديد اصولي است و ثانيا خيلي منظم، مرتب و روان است؛ يعني به عكس قوانين كه خيلي مفصل است و مطالب آن هم تقريبا پراكنده و قديمي است. اخيرا هم از يكي از شاگردان فاضل مرحوم آية اللّه‏ العظمي خوئي(ره) شنيدم كه مرحوم آية اللّه‏ خوئي نيز در نجف تدريس اصول مظفر را توصيه مي‏كرده‏اند.

پژوهش و حوزه: با تشريف‏فرمايي حضرت آيت الله ميلاني از نجف به حوزه مشهد، حوزه مشهد رونق گرفت. حضرت‏عالي امتيازات و كاستي‏هاي حوزه آن زمان را در چه مي‏بينيد؟ آيا همان كاستي‏ها و امتيازات امروز هم وجود دارد؟ چه مقايسه‏اي مي‏توان ميان اين دو دوره زماني انجام داد؟

استاد رضازاده: عرض كنم كه يك سري امتيازها آن زمان بودكه الان در حوزه كمتر به چشم مي‏خورد. كاستي‏هايي هم بود كه الان بحمدالله آن كاستي‏ها ديگر برطرف شده. يكي از كاستي‏هاي آن وقت اين بود كه كتاب خيلي كم در اختيار طلبه‏ها بود، ولي بعد از انقلاب كتاب‏هاي زيادي طبع شد و نوارهاي درس آقايان تكثير گرديد؛ مثلاً ما وقتي كفايه مي‏خوانديم حتي يك كتاب نبود كه ما مراجعه كنيم. فقط متن كفايه بود. بعدها حاشيه مشكيني آمد كه از آن استفاده مي‏كرديم. آن كفايه‏اي كه ما مي‏خوانديم، با اين كفايه‏اي كه الان طلبه‏هاي مشهد مي‏خوانند كه در كنار هر كفايه‏اي مثلاً ده تا كتاب مطالعه مي‏كنند، نوارهاي آقايان را گوش مي‏كنند و بعد سر درس اشكال مي‏كنند، خيلي تفاوت دارد. لذا الان از نظر ابزار تحصيل مي‏شود گفت خيلي حوزه قوي‏تر شده. اما آن‏چه الان در حوزه احساس مي‏شود كه كم‏رنگ شده اين است كه در آن زمان، نوع طلبه‏ها به خاطر شرايطي كه بود، مي‏شود گفت آن‏هايي كه درس‏خوان بودند، خيلي با قصد قربت و با اعتقاد به اين كه درس خواندن واجب است درس مي‏خواندند. جهت آن هم شايد اين بود كه نوع ما طلبه‏ها، در آن زمان به اساتيد خودمان خيلي معتقد بوديم؛ يعني مثلاً حرف مرحوم حاج شيخ هاشم، آقاي ميلاني يا حاج ميرزا احمد مدرس را همانند حرف يك معصوم تلقي مي‏كرديم كه آن‏چه ايشان مي‏گويند بايد عمل بكنيم. درست هم بود و اگر عمل نمي‏كرديم كوتاهي كرده بوديم. اما الان در حوزه مي‏شود گفت كه از اين جهت كمبود احساس مي‏شود. البته جهت اين كمبود نه اين است كه اساتيد حالا به فكر حوزه و طلبه‏ها نيستند، بلكه جهتش اين است كه نوعا طلبه‏هاي حالا از بس گرفتاري‏هاي مادي دارند اصلاً به اين حرف‏ها نمي‏رسند، حتي استاد هم خجالت مي‏كشد بگويد آقا درست درس بخوانيد! واقعا چگونه استاد مي‏تواند به طلبه‏اي كه در مشهد با ماهي سي هزار تومان مي‏خواهد با زن و بچه زندگي كند بگويد درست درس بخوان؟ البته هستند كساني كه با جدّيت و احساس مسؤوليت و تحمل ناملايمات خوب تحصيل مي‏كنند و آينده بسيار خوبي هم در انتظارشان است، لكن تعدادشان كم است.

در هر صورت، آن زمان طلبه‏هاي محصل كم بودند، اما همان عده كم با قصد قربت درس مي‏خواندند و لذا درس خواندشان همراه با توفيقات معنوي بود. هم‏چنين آن زمان كه ما تحصيل مي‏كرديم، اصل در روحانيت در نظر مردم، قداست و پاكي روحانيت بود. مردم به چشم يك انسان پاك به روحاني نگاه مي‏كردند، مگر اين كه در طول يك برخورد احساس مي‏كردند كه اين فرد بر خلاف اصل است. اما بعد از انقلاب تقريبا اين مسأله عكس شده و در اثر تبليغات زيادي كه عليه روحانيت شده و مي‏شود و احيانا رفتار بعضي از روحانيون، اصل در نظر مردم، عدم قداست روحانيت شده! مگر اين كه با تماس با فردي احساس كنند كه نه اين فرد باز بر خلاف آن اصل است.

پژوهش و حوزه: يكي از آثاري كه حضرت‏عالي تأليف كرده‏ايد علل پيدايش مذاهب اهل سنت است. انگيزه شما از اين كه به اين سمت و سو رفتيد و نهايتا منتجّ به چاپ اين كتاب شد، چه بود؟

استاد رضازاده: علامه سيدمرتضي عسگري چند سالي به منزل ما رفت و آمد داشتند. با آمدن ايشان و در ضمن مذاكرات با معظم له، متوجه شدم كه سلسله بحث‏هايي كه ايشان عنوان مي‏كند بحث‏هاي مفيدي است. هر كتابي هم كه ايشان مي‏نوشت، يك نسخه براي بنده مي‏فرستادند و اين‏جا هم كه بودند، با هم صحبت‏هايي داشتيم. اين تماس‏ها بنده را وادار كرد كه وارد اين بحث شوم. از آن به بعد، در مسافرت‏ها ابتدائا از كتاب‏هاي ايشان استفاده مي‏كردم، ولي بعد فهميدم بسيار بحث مفيدي است، لذا به كتب معتبر اهل سنت مراجعه كردم. انگيزه اصلي بنده اين است كه از سني‏هايي كه اذيت كردن شيعه را اگر بر خودشان واجب نمي‏دانند حرام هم نمي‏دانند، اين عقيده را بگيرم و اثبات كنم كه شيعه هم مسلمان است و دفاع از شما را بر خود لازم مي‏داند. خيال هم مي‏كنم كه در اين راستا خيلي خوب به هدف رسيده‏ام. چندين بار هم بعضي آقايان به بنده گفتند كه ما داريم نوارهاي شما را پياده مي‏كنيم و بهترين حرف براي مناطق سني‏نشين همين حرف‏هاي شما است؛ هم شيعه‏ها در اعتقاداتشان قوي مي‏شوند و هم تعصب سني‏ها گرفته مي‏شود و آن الفتي كه بايد، بين اين دو گروه ايجاد مي‏شود؛ لكن بنده به خاطر نبودن فرصت مطالعه آن‏ها، نتوانستم قول مساعد بدهم، تا اين كه امسال تشكيلات آيت اللّه‏ فاضل زحمت كشيدند و نوارها را پياده كردند.

پژوهش و حوزه: لطفا در خصوص شيوه تحقيق‏تان توضيح بفرماييد.

استاد رضازاده: سؤال اصلي اين تحقيق اين بود كه چهار مذهبي كه الان در بين اهل سنت هست، از كجا پيدا شده؟ چه شد كه الان چهار مذهب است و بيشتر يا كمتر نيست؟ اين سؤالي بود كه با مراجعه به كتب معتبر اهل سنت ـ كه نوعا آن‏ها را من اين‏جا دارم ـ و تاريخ صدر اسلام پاسخ داده مي‏شد. در اين اثناء متوجه شدم كه به تعبير خود بنده: براي خانه‏نشين كردن علي(ع) و قبضه كردن خلافت و ادامه خلافت، سه طرح به اجرا گذاشته شده:

1. قرآن را از كلمات پيغمبر جدا كردند؛ يعني آن قرآن‏هايي را كه كتّاب وحي نوشته بودند همه توسط عثمان از بين رفت. قرآني كه الان در اختيار همه مسلمان‏ها است، در زمان ابابكر نوشتنش آغاز شد كه قرآني است بدون فرمايشات پيغمبر. اين قرآن در زمان عمر تمام شد و در زمان عثمان تكثير گرديد و در همه شهرهاي اسلامي توزيع شد. پس قرآني كه الان در اختيار ما است، در زمان ابابكر و عمر نوشته شد و در زمان عثمان تكثير گرديد. دليل جداكردن قرآن از فرمايشات پيامبر(ص) اين بود كه در ذيل بسياري از آيات قرآن، يا از سران دستگاه خلافت يا از بعضي كارهايي كه دستگاه خلافت انجام مي‏دادند مذمتي شده بود. لذا آن‏هايي كه جزو سران دستگاه خلافت بودند، براي اين كه اين فرمايشات در اختيار مردم نباشد و مردم عليه دستگاه خلافت قيام نكنند، كه مثلاً اين «وليد» هماني است كه ان جائكم فاسق بنبأ در مورد او نازل شده است كه الان فرماندار كوفه است، اين كار را كردند! اين يك طرح كلّي بود.

2. در مورد سنت هم وضع همين‏طور بود؛ چون در حدود 130 سال، يعني تا ظهور بني‏عباس، نگذاشتند سنت پيغمبر نقل يا نوشته شود؛ البته جز دو سال در زمان عمر بن عبدالعزيز و پنج سال خلافت علي(ع)، كه آن هم به خاطر جنگ‏هايي كه آن حضرت داشت، فرصت نشد سنّت درست نقل شود.

3. در مورد شخص پيغمبر؛ به اين معنا كه قداست پيغمبر را شكستند و ايشان را در حد يك انسان معمولي تنزل دادند. از آن طرف، صحابه پيغمبر ـ مخصوصا عمر را ـ به حدي بزرگ كردند كه گاه از پيغمبر هم پيش افتادند. اين‏ها باعث شد كه بعدها حرف صحابه در برابر حرف پيغمبر قرار بگيرد. كم كم، وقتي يكي از صحابي به عنوان فرماندار به جايي مي‏رفت، چون سنت در اختيار مردم نبود و قرآن هم كليات اسلام را بيان كرده بود، مردم در مسايل ديني به اين صحابي مراجعه مي‏كردند كه مثلاً ما چگونه نماز بخوانيم؟ چگونه روزه بگيريم؟ به هر نحوي كه آن صحابي مي‏گفت، عمل مي‏كردند. در برداشت‏هاي صحابه هم گاهي اختلاف بود. اين اختلاف‏ها باعث شد كه كم‏كم، در هر شهري يك مذهب پيدا شود بر طبق فرمايشات صحابي آن شهر! اين مذهب‏هاي متعدد، در قرن چهارم و در عصر خليفه عباسي «القادر باللّه‏»، با يك برنامه خاص تقليل پيدا كرد و به چهار مذهب فعلي رسيد و در قرن هفتم هجري، درست يازده سال پيش از انقراض بني‏عباس، اين چهار مذهب رسميت پيدا كرد.

پژوهش و حوزه: راجع به مباحث فقه و اصول، حضرت‏عالي ارتباط فقه و اصول را با علوم قديم و جديد چگونه مي‏بينيد؟

استاد رضازاده: بخشي از علوم كه تقريبا ارتباط تنگاتنگي با اصول و فقه دارند ـ يعني اگر آن‏ها را نخوانيم، اصلاً فقه و اصول را نمي‏فهميم ـ بايد به عنوان مقدمه، قبل از فقه و اصول خوانده شوند. بخشي هم كه ارتباط چنداني با اصول و فقه ندارند ـ مثلاً روان‏شناسي و... ـ احساس مي‏شود كه اگر اين علوم در حوزه مطرح شوند كار خوبي است، البته وقتي كه طلبه‏ها به اصطلاح سطح را خوب خواندند و بنيه علمي‏شان تقويت شد.

پژوهش و حوزه: با توجه به اين كه حضرت عالي بر نقش محوري علم اصول و فقه در ميان ساير علوم اسلامي تأكيد داريد، براي پرداختن به انبوه مسائل فقهي روز همانند: فقه پزشكي، فقه هنر، فقه ورزش، فقه سياست، فقه ارتباطات و... چه راه‏كاري را پيشنهاد مي‏كنيد؟

استاد رضازاده: فضلا و مجتهديني كه به خاطر نداشتن ذوق و بيان لازم، وقتشان نه صرف تبليغ و ارشاد مردم مي‏شود و نه صرف تدريس در حوزه و دانشگاه، امكانات لازم در اختيارشان قرار داده شود و آنان به صورت جمعي و هماهنگ، موضوعات مذكور را مورد تحقيق و پژوهش قرار بدهند. آن‏گاه نتيجه كار را در اختيار مراجع بزرگ شيعه قرار دهند تا پس از حصول توافق و وحدت نظر براي تدريس آن‏ها در حوزه و انتشارشان در جامعه اقدام شود.

پژوهش و حوزه: چه مباحثي از علم اصول و فقه در زمان حاضر ضرورت طرح و ارائه دارد؟ كدام مباحث مغفول مانده و چه موضوعاتي از گردونه ضرورت خارج شده‏اند؟

تقريبا كليه مباحث علم اصول به غير از مبحث دليل انسداد و بحث‏هايي از مبحث اجماع، ضرورت طرح ـ ولو به نحو اختصار ـ دارند، زيرا در مباحث ضروري فقه تقريبا همه اين مباحث دخالت دارند.

اما در مباحث فقه، آن چيزهايي كه بيشتر مورد ابتلاي مردم است اولويت طرح را دارند و مباحثي از قبيل مباحث مربوط به قيد، امّ ولد و نظائر اين‏ها، ضرورت طرح ندارند.

پژوهش و حوزه: الان بيشتر دروس خارج در حوزه‏هاي قم و مشهد، درس خارج فقه و اصول است، در حالي كه ما شديدا به علوم قرآن و حديث نيازمنديم: هم رجال هم درايه. اما عالمان و مدرسين حوزه بيشتر علاقه‏مند هستند فقه و اصول تدريس كنند! اگرچه ايشان براي استدلال و تثبيت نظر و ديدگاه فقهي خودشان به ناچار به علم حديث، رجال و درايه رجوع مي‏كنند، اما به علوم حديث يا علوم قرآني به اندازه علم فقه و علم اصول اهميت داده نمي‏شود. نظر شما در اين باره چيست؟

استاد رضازاده: شايد جهتش اين باشد كه همان طوري كه ما ادبيات را به مقداري مي‏خوانيم كه فقه را بفهميم، با علوم قرآن و درايه و حديث هم به همين شكل برخورد مي‏كنيم؛ لذا آقايان خيلي به اين بحث‏ها نمي‏پردازند. از اين كه بگذريم به تعبير مرحوم آقاي ميلاني، اگر كسي فقه و اصولش قوي شد، خودش با مطالعه كردن خيلي زود اين چيزها را مي‏فهمد، لذا نيازي نيست در آن ايامي كه طلبه‏ها مي‏خواهند بنيه و پايه‏هاي علمي خود را كه ادبيات و فقه و اصول است تحكيم كنند، خيلي وقتشان را در غير اين دروس صرف كنند. آن مقداري هم كه مورد ابتلا هست، خود آقايان مي‏توانند بعدها با مطالعه يا مباحثه دست‏رسي پيدا كنند.

پژوهش و حوزه: آيا حضرت‏عالي هم همين ديدگاه را داريد كه مباحث حوزه‏ها بايد بر محور فقه و اصول باشد؟

استاد رضازاده: بنده ديدگاهم اين است كه اول بايد مقدمات و فقه و اصول خوب خوانده شوند و بعد درس‏هاي جنبي. البته بعضي علوم نظير روان‏شناسي، جامعه‏شناسي و اقتصاد هستند كه اين‏ها به نظر من لازم است در حوزه تدريس شوند، چون اين‏ها كمك مي‏كنند ما دستورات اسلام را به نحو بهتري به مردم القا كنيم. اما خواندن همه اين علوم جنبي را بنده وقتي خوب مي‏دانم كه بنيه علمي طلبه تقويت بشود. در ايامي كه ما سطح مي‏خوانيم اگر وقت طلبه‏ها را صرف اين علوم جنبي بكنيم، لامحاله سطح‏شان تضعيف مي‏شود و اگر سطح تضعيف شد خيال مي‏كنم خيلي هم به جايي نمي‏رسند.

پژوهش و حوزه: امروز تدريس درس خارج فقه از كتاب طهارت و صلوة آغاز مي‏شود، اين در حالي است كه بسياري از مباحث مثلاً بحث حدود و ديات كه تحت عنوان فقه السياسه گردآمده‏اند كمتر مورد توجه واقع مي‏شوند و معمولاً وقتي كسي درس خارج را آغاز مي‏كند به آن‏جا نمي‏رسد، مگر آن كه تقريراتي داشته باشد و مباحثي را خودش بنويسد. علت اين امر با اين كه امروزه واقعا مباحث فقه السياسه كاربردي‏تر هستند چيست؟ آيا لازم است ما اين قدر به مباحث ابتدايي فقه بپردازيم، در حالي كه مباحث كاربردي‏تر در فقه هم‏چنان باقي مانده‏اند و خيلي از ابعاد آن‏ها باز نشده و ناگفته مانده‏اند؟

استاد رضازاده: شايد يك علت اين باشد كه اين مباحث بيشتر مورد ابتلاي عموم مردم است و ديگر اين كه نوعا علما در اين زمينه بيشتر تحقيق و تدريس كرده‏اند. شاگرد هم حرف‏ها را از استادش ياد مي‏گيرد و قهرا تدريس درسي كه استاد ديده خيلي ساده‏تر است از درسي كه اصلاً استاد نديده و خودش مي‏خواهد آن را بيان كند. اين واقعيت است، لكن كليّت ندارد؛ مثلاً بنده وقتي خواستم خارج فقه شروع كنم، از كتاب حج شروع كردم، با اين كه اين كتاب را در درس هيچ استادي نخوانده بودم. يا در اصول، با اشاره آيت اللّه‏ وحيد كه فرمودند طلبه‏هاي مشهد مايل هستند شما خارج اصول شروع كنيد، گفتم: از كجا شروع كنم؟ فرمودند: بحث اجتهاد و تقليد. بنده هم همان را شروع كردم با اين كه اصلاً اين بحث را درس نرفته بودم و خيلي زحمت داشت.

پژوهش و حوزه: با عنايت به اين كه حضرت عالي سال‏ها است به تدريس علوم حوزوي اشتغال داريد، چه رابطه‏اي ميان تدريس و تحقيق مي‏بيند؟ تأثير و تأثر و تعامل اين دو مقوله را در چه ديده‏ايد؟

استاد رضازاده: تدريس بدون تحقيق، نقل اقوال است، و تحقيق بدون تدريس محروميّت از انظار.

پژوهش و حوزه: اگر اجازه مي‏فرماييد يك مقدار بيشتر در اين‏باره صحبت كنيم. آيا شيوه تدريس حضرت‏عالي در مباحث اصول با مباحث فقه تفاوت دارد؟ اگر تفاوت دارد، توضيح بفرماييد كه به چه نحو مباحث اصول را تدريس مي‏كنيد و شيوه شما در تدريس مباحث فقه چگونه است؟

استاد رضازاده: در بحث خارج فقه و اصول، بنده شيوه تدريس را به اصطلاح از مرحوم آقاي ميلاني به ارث برده‏ام. نوعا مفصل وارد مي‏شوم و از اين جهت، يك مقداري هم طلبه‏ها اشكال مي‏كنند كه اين بحث طولاني است و مايل هستند زودتر تمام كنيم. در هر دو درس نيز بنده اقوال مهم را بيان مي‏كنم و در آخر، اگر نظري دارم مي‏گويم. بحث‏ها كُنْد پيش مي‏رود، لكن از عمق بيشتر و دقّت زيادتري برخوردار است.

امّا در سطح بنده شيوه‏اي داشتم كه شايد شيوه منحصر به فردي بود و به همين دليل هم خيال مي‏كنم نوار درس كفايه‏ام هر جا رفته مورد استقبال طلبه‏ها واقع شده است. بنده در اول هر بحث، مطالبي را تحت عنوان مقدمه كاملاً توضيح مي‏دادم، تا در بين بحث آن مسأله كاملاً روشن باشد. يا مثلاً در كفايه، روزهاي اول چند روز در اين رابطه كه چرا مثلاً مرحوم آخوند در كفايه تقريبا 99 موضوع را در 8 باب و يك مقدمه و يك خاتمه مطرح كرده، يا چرا مثلاً باب اوامر را بر نواهي مقدم داشته سخن مي‏گفتم. به نظرم اين براي روشن‏شدن طلبه، خيلي جالب و مفيد بود. گاهي هم خودم مي‏گفتم: اين مطلب جهتي دارد، ولي بنده نفهميدم كه چرا مرحوم آخوند اين كار را كرد ه است. هم‏چنين مطالبي را كه ربطي به مباحث قبلي يا كتب قبلي دارد مي‏گويم. مثلاً مي‏گويم اين حرفي كه الان در كفايه مي‏خوانيم، در اصول مظفر به اشاره گفته شده، در رسائل گفته شده و آدرس هم مي‏دهم. با اين شيوه، هم عظمت آن‏چه كفايه بيان كرده مي‏شكند و هم براي طلبه‏اي كه اهل تحقيق است، زمينه تحقيق بيشتر و بهتر فراهم مي‏شود.

پژوهش و حوزه: حضرت عالي به عنوان يك مدرس با سابقه چه شيوه‏اي را پيشنهاد مي‏كنيد براي اين كه طلبه‏ها بيشتر به كند و كاو و تحقيق بپردازند؛ به تعبير ديگر: تدريس اساتيد به چه نحوي بايد باشد تا مجتهدپرور باشد؟

استاد رضازاده: اين بستگي به طلبه‏ها دارد. وقتي بنده درس اصول را شروع كردم، يك گروه از طلبه‏ها را تعيين كرده بوديم براي بررسي رجال سند حديث؛ يك گروه براي آيات قرآن؛ يك گروه براي اين كه رواياتي را كه در هر بابي هست، از نظر دلالت دسته بندي بكنند. اين كار باعث مي‏شد كه خود اين طلبه‏هاي فاضل وادار به كار شوند. هم آن‏ها وادار به كار مي‏شدند، هم كار بنده يك مقدار آسان‏تر بود؛ ولي بعد ديديم كه اين آقايان خيلي برايشان طولاني شدن مطلب زحمت دارد، لذا كم‏كم از همه اين‏ها صرف نظر كرديم. اما در هر صورت، كمك گرفتن از طلبه‏ها در درس و وادار كردن طلبه‏ها به اين كه يك گوشه از درس را خودشان كار بكنند، قهرا فوايد زيادي خواهد داشت. اصولاً بنده معتقدم كه در تدريس و تحقيق و تبليغ، بايد كارها دسته جمعي و گروهي باشد؛ به اين معنا كه مثلاً عده‏اي به كسي كه غريزه منبرش خوب است كمك كنند و مطالب لازم را جمع و جور كنند و در اختيار او بگذارند تا او با زبان خيلي خوبي كه همه را مي‏تواند جذب كند مطالب را القا كند. در تدريس هم همين طور؛ يك عده واقعا بيان درسي ندارند، اگر اين‏ها واقعا به افرادي كه بيان درسي‏شان خوب است كمك كنند مطالب را جمع و جور كنند و در اختيار استاد بگذارند كه او براي شاگردان بيان كند، خيلي بهتر است. در تحقيق هم يك عده مي‏توانند كار كنند و آن كه قلمش خوب و روان است، اثر اين تحقيقات را با قلم خود منعكس كند. اين سبك كار، خيال مي‏كنم هم براي حوزه و هم براي طلبه‏ها خيلي مفيدتر خواهد بود.

پژوهش و حوزه: امروزه در خصوص متوني كه در حوزه تدريس مي‏شود ـ از جامع المقدمات گرفته تا كتاب‏هاي سطح و كفايتين ـ بعضي‏ها معتقدند كه برخي از اين كتاب‏ها بايد بازنويسي شود؛ بعضي‏ها معتقدند كه برخي از اين كتاب‏ها بايد حذف گردد و كتاب‏هاي ديگري جايگزين شود و... . ديدگاه حضرت‏عالي در اين رابطه چيست؟ آيا كتاب‏هايي كه امروزه تدريس مي‏شود خوب است يا اين كه بايد يك مقدار آن‏ها را خلاصه‏تر كرد و بعضي مباحث غيركاربردي را از آن‏ها حذف كرد و...؟

استاد رضازاده: طبيعي است كه اگر در اين كتاب‏ها مباحثي كه فائده كمتري دارد حذف شود يا بعضي از كتاب‏ها با قلم روان‏تري نوشته شوند كار خوبي است، البته به شرطي كه افرادي كه دست به اين كار مي‏زنند، خودشان افراد واردي باشند. بالاخره مرحوم آخوند، به تعبير آقايان، يك «پهلوان علمي» بوده كه كفايه را نوشته. تلخيص كفايه مرحوم آخوند يا حذف بعضي قسمت‏هاي آن و جايگزين كردن يك قسمت ديگر، كار هر كسي نيست و كسي مثل خود مرحوم آخوند مي‏خواهد و هم‏چنين است كتاب‏هاي شيخ انصاري.

بنابراين تلخيص كتاب‏ها و حذف بعضي از مباحث، زماني درست است كه افراد قوي به اين كار اقدام كنند.

پژوهش و حوزه: آيا حضرت‏عالي در اين زمينه نظر خاصي داريد مثلاً كتاب خاصي يا بحث خاصي را در اين كتاب مد نظرتان هست كه ثمره‏اي براي طلبه ندارد؟

استاد رضازاده: در اصول نوعا آقايان انگشت روي بحث مقدمه واجب مي‏گذارند و مي‏گويند مقدمه واجب از ذي المقدمه طولاني‏تر شده، يا بخشي از مباحث الفاظ كه مرحوم آخوند ذكر كرده خيلي مفيد نيست؛ اين درست است. اگر اين مباحث در غير اصول خوانده مي‏شد ديگر در اصول نبايد مي‏آمد، اما چون در غير اصول متداول نيست و خوانده نمي‏شود، در اصول بحث آن لازم مي‏گردد. در هر صورت، الان بنده مبحثي كه بتوانم انگشت روي آن بگذارم و بگويم واقعا اين نبايد باشد در نظرم نيست. البته مبحث دليل انسداد، به خاطر اين كه در زمان ما كسي قائل به انسداد نيست بحث نشود بهتر است و بنده خودم هم نه در رسائل و نه در كفايه اين مبحث را نوعا (به غير از يكي دو فصل) تدريس نمي‏كردم.

پژوهش و حوزه: آيا شيوه تدريسي كه الان در حوزه‏ها متداول است خصوصا حوزه علميه قم و مشهد را مجتهد پرور مي‏دانيد؟ اصلاً اين شيوه را شما قبول داريد؟

استاد رضازاده: اين شيوه به صورتي كه الان متداول است قطعا مجتهد پرور است. مجتهدين و مراجع تقليد ما با استفاده از همين شيوه مجتهد شده‏اند، اما شيوه بهتر از اين خيال مي‏كنم همان است كه بنده عرض كردم، يعني تدريس گروهي. تعطيلات حوزه هم مثل حوزه نجف به حداكثر يك ماه در سال تقليل پيدا كند، خيلي بهتر است، چون مشكل مهم و مانع اصلي اجتهاد در حوزه‏هاي ايران تعطيلات زياد حوزه‏ها است.

پژوهش و حوزه: به نظر حضرت عالي فقهاي ما چه نقشي مي‏توانند در موضوع‏شناسي داشته باشند؟ زيرا موضوع را عموما عرف يا متخصص بيان مي‏كند؛ مثلاً ماهي را مي‏آورند و مي‏گويند كه اين ماهي فلس دارد يا ندارد. آن‏وقت فقيه حكمش را مي‏دهد. آيا فقه ما اين قدر غني هست كه فقيه بتواند از درون اين فقه، مسائل مستحدثه را پاسخ بدهد؟

استاد رضازاده: يك بخش از موضوعاتي كه فقيه با آن موضوعات سر و كار دارد، موضوعاتي است كه خود شارع آن‏ها را تعيين كرده و فقيه بايد آن را مشخص بكند. مثلاً استطاعت كه موضوع و شرط وجوب حج است را بايد فقيه تبيين كند كه منظور از استطاعت چيست يا منظور از حج، و صلوة چيست؟ اما قسمت عمده‏اي از موضوعات هم واگذار به نظر عرف شده و متخصصين بايد آن‏ها را تعيين بكنند كه طبيعي است فقيه بايد در مورد آن‏ها از متخصصين مربوطه كمك بگيرد و نوعا اين طوري است كه كمك مي‏گيرند.

پژوهش و حوزه: اگر ممكن است بفرماييد مباحثي كه مي‏بايستي به آن پرداخت و كمتر در فقه به آن پرداخته شده چيست؟

استاد رضازاده: بحث ديات، حدود، قضاوت، خريد و فروش اعضاي بدن انسان و نظير اين‏ها، مسائلي است كه در فقه كمتر در مورد آن‏ها بحث شده ـ چون در آن زمان مورد ابتلا نيز نبوده ـ و لازم است در مورد آن‏ها بحث بشود كه فعلاً هم كم و بيش بحث مي‏شود.

پژوهش و حوزه: شيوه تدريس آيت الله العظمي خويي را در اين يك سالي كه در نجف تشريف داشتيد چگونه ديديد؟

استاد رضازاده: ايشان از جهت تفهيم مطلب خيلي خوب بودند، چون خيلي كار كرده بودند. كسي هم حق اشكال نداشت. خيال مي‏كنم نيم ساعت هم بيشتر درس ايشان طول نمي‏كشيد. بسم الله الرحمن الرحيم را مي‏گفتند و شروع مي‏كردند و آن‏چه در تقريرات‏شان هست را بيان مي‏كردند و بيش از اين چيزي نبود. اما از نظر دقّت و توسعه فكري، مرحوم آية اللّه‏ ميلاني از آية اللّه‏ خويي دقيق‏تر بودند. در همين مدت كمي كه بنده درس آية اللّه‏ خويي بودم، دو تا اشكال به ايشان گرفتم كه هر دو هم وارد بود. يك شب يادم هست كه اشكالي كردم و بعد از درس، ايشان در جواب مطالبي فرمودند و تشريف بردند. بنده به همين آقاي عبادي ـ امام جمعه محترم مشهد ـ و بعضي ديگر از رفقايمان كه حاضر بودند و اشكال و جواب را شنيده بودند، گفتم: اگر آية اللّه‏ خويي مرد با انصافي باشد، فردا شب از اين حرفش برمي‏گردد و چنين هم شد؛ فرداشب مطلب را به گونه ديگري بيان فرمودند.

پژوهش و حوزه: چه بحثي بود؟ اگر ممكن است توضيح بفرماييد.

استاد رضازاده: بحث اين بود كه آيا انسان بر نيت سوء معاقب هست يا معاقب نيست؟ كه اين بحث در اول رسائل هم هست. يك دسته روايات مي‏گويند كه انسان بر نيت خير مثاب و بر نيت بد معاقب است، ولي دسته ديگر مي‏گويند نه. آن وقت در جمع بندي اين مطلب مرحوم شيخ يك روايت نقل مي‏كند كه «القاتل و المقتول كلاهما في النار». سؤال شد اين كه قاتل در آتش باشد معلوم است، مقتول چرا؟ امام فرمودند: چون او نيّتِ قتلِ قاتل را داشت. اين روايت را شاهد جمع قرار مي‏دهند. آية اللّه‏ خويي هم طبق آن‏چه در كتاب دراسات‏شان بود مشي كردند؛ يعني مثل مرحوم شيخ درايه را شاهد جمع گرفتند. بعد از درس ايشان، بنده اشكالي كردم كه شب بعد، ايشان از آن حرف دراسات‏شان برگشتند و از راه مشاهرة بالسيف وارد شدند و آن بحث تغيير كرد. يك حرفي هم ايشان در باب استعمال لفظ در بيشتر از يك معني دارند، و يك حرف هم در باب وضع دارند كه در تقريرات محاضرات آقاي فياض نوشته شده است؛ من نگاه كردم و ديدم بين اين دو حرف تناقض است و آن‏چه در استعمال لفظ واحد در بيشتر از معناي واحد هست، با مبناي ايشان در باب وضع منافات دارد. روزي منزل ايشان بودم و به ايشان عرض كردم: آقا! اين دو مبنا با هم نمي‏سازد و اصلاً اين حرف غير از آن است! ايشان جوابي فرمودند كه براي بنده قابل قبول نبود. عرض كردم: بنده فكر مي‏كردم شايد آقاي فياض اشتباه كرده‏اند، حال معلومم شد كه ايشان فرمايش شما را نوشته‏اند و عرض مي‏كنم اين حرف غير از آن است! بعد هم به آيت اللّه‏ وحيد عرض كردم و ايشان فرمود درست است و اشكال شما وارد است. در هر صورت، آن‏جا هم تناقضي بين فرمايشات ايشان بود. اما در طول اين مدت كه ما درس آقاي ميلاني مي‏رفتيم، اصلا و ابدا نمي‏شد به ايشان اشكال كرد، زيرا به مجرد اين كه انسان لبش را باز مي‏كرد تا اشكال كند، فورا تا آخرش را مي‏خواند كه طرف مي‏خواهد چه بگويد. خيلي ايشان مسلط بود و خيلي هم دقيق، و همين تسلط و دقت زياد باعث مي‏شد كه درس مفصل داشته باشد. هر بحثي كه عنوان مي‏كردند، فرداشب يك اشكالي در آن پيدا مي‏كردند. اين اشكال را عنوان مي‏كردند و شب بعد يك اشكال ديگر درست مي‏شد و لذا درس ايشان طول مي‏كشيد و اگر روزي تقريرات بحث اصول بنده ـ كه قريب به هشت سال است شروع شده است ـ چاپ شود، دقّت و عمق نظر آقاي ميلاني(ره) با مقايسه با فرمايشات ساير بزرگان كه با آدرس و غالبا عين عبارت مطرح شده، معلوم خواهد شد.

پژوهش و حوزه: تشكر مي‏كنيم از اين كه وقت شريفتان را در اختيار ما گذاشتيد! در پايان اگر حضرت‏عالي توصيه‏اي داريد براي طلبه‏ها در شيوه تحقيق و شيوه تدريس، و نيز اگر خاطره‏اي از استاد مرحوم آيت‏اللّه‏ ميلاني و توصيه‏هايي كه ايشان به طلبه‏ها داشتند؛ داريد بيان بفرماييد؟

استاد رضازاده: توصيه‏ام به آقايان اين است كه همه كارهايشان چه تحصيل، چه تحقيق و چه تدريس، همراه با تقوا باشد. همه اساتيد محترم ما نيز همين توصيه را داشتند كه توصيه درست و به جايي هم هست. هم مرحوم حاج آقا ميرزا احمد مدرس كه لمعه مي‏فرمودند، هم مرحوم آقاشيخ هاشم، هم مرحوم آقاي ميلاني و هم آقاياني كه در نجف خدمتشان رسيديم، همه توصيه به خلوص نيت و تقوا داشتند، زيرا اگر چنين باشد، بهترين شيوه كار، نصب العين انسان خواهد بود؛ چه اين كه يكي از آثار تقوا درك و فهم بهترين شيوه و نزديك‏ترين راه است. متأسفانه خاطره‏اي كه در اين رابطه باشد و مربوط به حوزه هم باشد در نظرم نيست، ولي اساتيد ما هم مرحوم آقاشيخ هاشم قزويني و هم مرحوم آقاي ميلاني افراد با فضيلت و با كرامتي بودند؛ مخصوصا آقاشيخ هاشم. ايشان مقيد بود روزهاي چهار شنبه نصف درس را تبديل به موعظه كند. طلبه‏ها را نصيحت مي‏كرد و بعضي قضايايي را هم بيان مي‏كرد كه مي‏فرمود: يك كسي كه راضي نيست اسمش را ببرم اين جور گفت! ما هم يادداشت مي‏كرديم. بعد از فوت ايشان به آيت الله وحيد عرض كردم كه مرحوم آقاشيخ هاشم، اين مطالب را سر درس مي‏فرمود. ايشان فرمودند: همه اين قضايا مال خودشان است. آن گاه فرمودند: در مرض موت ايشان، من از نجف به مشهد آمدم. ايشان فرمودند: در مشهد بمانيد و درسي را كه من شروع كرده‏ام (رسائل و مكاسب و كفايه) به آخر برسانيد و بعد برويد نجف! گفتم: مي‏خواهم بروم! دو مرتبه فرمودند من مي‏خواهم شما بمانيد! ولي من قبول نكردم. خلاصه من برگشتم به تهران كه ويزا بگيرم براي نجف. مدت زيادي معطل شدم و نتوانستم ويزا بگيرم. خواستم بروم قم، اما زمينه سكونت در قم فراهم نشد. بالاخره برگشتم مشهد و از جايي كه درس‏ها تعطيل شده بود شروع كردم و كفايه ايشان را به آخر رساندم و بعد به سادگي رفتم به نجف. آن وقت آيت اللّه‏ وحيد فرمودند: در همين مرض موت ـ كه ايشان مي‏گفت بمان كه من مي‏ميرم و درس‏ها را به آخر برسان ـ به من فرمودند: تمام آن مطالبي كه من سر درس گفتم تحت عنوان كسي كه راضي نيست اسمش را ببرم، مربوط به خودم بوده، ولي نمي‏خواستم بگويم مربوط به خودم است! از مرحوم آقاي ميلاني هم كرامات زيادي نقل شده است. اين‏ها افراد واقعا با تقواو كم نظيري بودند. مثلاً مرحوم آقاي ميلاني با زحمت فراوان امتحان را در حوزه مشهد رسم كردند و خيلي هم خون دل خورد تا امتحان را در حوزه جا بياندازد. ايشان مي‏فرمود: ديدگاه من اين است كه سهم امام را بايد به طلبه‏اي بدهند كه هم با تقوا باشد و هم محصل. با تقوا بودن او را از گوشه و كنار مي‏فهمم ،اما محصل بودنش را بايد با امتحان بفهمم. و لذا بايد امتحان بگيريم از طلبه‏ها كه بدانيم به چه شخصي شهريه بدهيم تا شرعا مسؤول نباشيم. در وقت اعزام طلاب به تبليغ هم يادم هست كه در منزلشان در جمع طلبه‏ها فرمودند: به هر شهر يا روستايي كه رفتيد، از مردم سؤال كنيد كه از چه كسي تقليد مي‏كنند و فتواي همان آقا را بر ايشان بگوييد و ابدا اسم من را نبريد! حرام است اگر كسي اسم مرا ببرد! آن‏گاه اضافه كردند: در كار تقليد و تغيير مرجع دخالت نكنيد! قداست روحانيت رانشكنيد! براي آن مردم، تقليد از مرجعي كه دارند مجزي است، ولو به نظر شما ديگري از مرجع آن‏ها اعلم باشد! يا در ايامي كه رساله رهبر انقلاب (مرحوم امام) پيدا نمي‏شد، افراد ثقه نقل كردند كه رساله امام را آقاي ميلاني به ما دادند و فرمودند: از ايشان ترويج كنيد! با اين كه مطمئنا آقاي ميلاني خودشان را اعلم از امام مي‏دانستند، لكن تشخيص ايشان اين بود كه براي رهبري نهضت و انقلاب، امام از خود ايشان و از ساير مراجع عظام اصلح هستند و لذا در مقام تقويت ايشان برمي‏آمدند و اين عمل ايشان در دنيا كم‏نظير است كه كاشف از تقوا و عظمت روحي آن مرحوم است. در هر صورت اين آقايان مرداني بزرگ و كم‏نظير بودند.

پژوهش و حوزه: از عنايت و توجه ويژه حضرت عالي سپاسگزاريم.

/ 1